اين روايت خيلى جالب است : شخصى ايرانى به نام »احمد بزنطى« بود كه شيعه خالص و عالمى بود و ارادت عجيبى به اهل بيت عليهم السلام داشت . امام رضا عليه السلام نيز علاقه عجيبى به او داشتند . خيلى شخص با ارزشى بود .
ايشان مى گويد : من از وجود مبارك حضرت رضا عليه السلام سؤالى داشتم . تقريباً اول غروب بود كه در خراسان آمدم و در منزل حضرت را زدم . خود حضرت رضا عليه السلام آمدند و در را باز كردند .
حضرت در خانه خادمانى داشتند كه اگر كسانى درب خانه حضرت را مى زدند ، خودشان نمى آمدند ، به كارگر خانه مى فرمودند : برو ببين كيست ؟ اما آن شب تا احمد بزنطى در زد ، امام به احترام او آمدند و در را باز كردند .
احمد مى گويد : امام در چارچوب درب بودند ، من نيز در كوچه . عرض كردم : فداى شما بشوم ، مسأله اى دارم . خيلى با محبت فرمودند : به داخل خانه بيا .
او مشتاق بود كه به خانه امام هشتم عليه السلام برود. آخر كسى را در اين حريم راه بدهند ، خيلى مهم است . اين حريم ، حريم خيلى با عظمتى است . هر گاه در برابر امام ايستاده مى گوييم : خدايا ! از تو اجازه مى خواهم ، يا رسول الله ! از تو اجازه مى خواهم ، اى امام ! از شما اجازه مى خواهم . اى فرشتگانى كه در اطراف اين حرم هستيد ، از شما اجازه مى خواهم ، سؤال مى كنيم :
» أأدخل يا رسول الله « ؟ شما اجازه مى دهيد كه من وارد اين حريم شوم ؟ اينجا كه جاى هر بى سر و پايى نيست . فاصله اين حريم تا حريم هاى ديگر بين فردوس اعلى و طبقه هفتم جهنم است . ما اين حريم را نمى شناسيم . حريم ولايت كليه الهيه . مگر هر كسى در اين حريم راه دارد ؟
منبع : پایگاه عرفان