فارسی
چهارشنبه 29 فروردين 1403 - الاربعاء 7 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حكايت امام صادق عليه السلام با يك حاجى

 حاجى از مكه آمده بود، چند شب براى زيارت حرم پيغمبر در مدينه ماند و خوابيد و يك كيسه پول همراهش بود.

 سحر امام صادق عليه السلام آمد، سلام نمازش كه تمام شد، حاجى متوجه شد، بلند شد وضو بگيرد. فهميد كيسه پولش نيست، گريبان حضرت را گرفت و گفت: پولم را بده، امام فرمود: كدام پول؟ گفت: فرياد مى زنم و آبروى تو را مى برم.

 امام فرمود: بيا خانه تا پولت را بدهم. آمد دم خانه، يك كيسه پول به او داد و امام صادق عليه السلام برگشت مسجد، اين بنده خدا نمازش را خواند و خورجينش را تكان داد و ديد هركس مى آيد طرف اين آقا، يك سلام مخصوصى مى كند، پرسيد: اين آقا كيست؟ گفتند: اين پسر باقرالعلوم، جگر گوشه فاطمه زهرا عليها السلام، گفت: اى داد و بيداد، ما رفتيم به او گفتيم كيسه پول ما را تو بلند كردى، ما كيسه خودمان را هم پيدا كرديم، كيسه امام صادق عليه السلام را برداشت آورد و گفت: آقا جان فرمود: بفرما، به جان پيغمبر عذر مى خواهم، فرمود: حالا مى خواهى چه كار كنى، گفت: مى خواهم اين كيسه پول را پس بدهم، فرمود: نمى گيرم، مال خودت باشد ما چيزى كه به مردم مى دهيم، پس نمى گيريم.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حكايت گرگان و كرمان‏
تائب کیست؟
حکایت خدمت به پدر و مادر
نظر چاره ساز
داستان توبه یک زن نمونه‏
فرار مادر از فرزند
حکایت چهل روز نماز
نصيحت شيطان به نوح
لطيفه‏اى در مرگ مؤمنان‏
تا چند ياراى شنا كردن دارد ؟

بیشترین بازدید این مجموعه

تائب کیست؟
فرار مادر از فرزند
نصيحت شيطان به نوح
نظر چاره ساز
حكايت گرگان و كرمان‏
داستان توبه یک زن نمونه‏
حکایت چهل روز نماز
حکایت خدمت به پدر و مادر
دستيابى به مقام ملكوتى با نماز
لطيفه‏اى در مرگ مؤمنان‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^