فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

شیطان و اهل تقوا - جلسه هفتم - (متن کامل + عناوین)

 

    عالم تكوين و عالم تشريع

 

 

    اصفهان، مسجد سيد دهه دوم صفر 1370

 

    الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

 براى خداوند متعال دو عالم هست، يك عالم به تعبير علمى عالم تكوين است، يا به تعبير ديگر عالم آفاق و يك عالم هم عالم تشريع است، به تعبير ديگر عالم دين است.(113)

 عالم آفاق يعنى سماوات يا مجموعه عظيم ستارگان، سحابى ها، كهكشان ها، زمين و تمام موجوداتى كه در آسمان ها و زمين هستند، جماد و نبات و حيوان و انسان همه عالم تكوين يا عالم آفاق است.

 عالم تشريع قرآن كريم است و فرمايش هاى حكيمانه انبياى خدا و ائمه طاهرين و اولياى خدا.

 اصل پيدايش عالم تكوين و عالم تشريع بر محبت بوده است، اين را ما از آيات قرآن و روايات و اخبار استفاده مى كنيم و آثارى هم كه در هر دو عالم مشاهده مى كنيم نشان مى دهد كه ريشه و پايه هردو عالم محبت و عشق است.

 علاقه و محبت و عشق خود حضرت حق علت به وجود آمدن عالم تكوين و عالم تشريع است و هم در باطن تمام موجودات عالم و در باطن همه مفاهيم دينى خداوند متعال عشق و محبت را تبليغ كرده است.

 هيچ با انصافى در دنيا نبوده كه اين مسئله را انكار بكند، چرا كه حركات تمام موجودات عالم بر اثر جاذبه عشق و محبت است و بناى تمام مسائل دينى هم براساس عشق و محبت است كه در فلسفه اين معنا را به طور كامل ثابت كردند و مسئله را حسى كردند:

 

 فلك جز عشق محرابى ندارد

جهان بى خاك  عشق آبى ندارد

 غلام عشق شو كه انديشه اين است

همه صاحبدلان را پيشه اين است

 جهان عشق است و ديگر زرق سازى

همه بازى است الا عشق بازى(114)

 

 عشق و دين

 راوى از امام صادق عليه السلام معناى دين را مى پرسد. دين يعنى چه؟ صد و بيست و چهار هزار پيامبر آمدند و فرهنگى به نام فرهنگ خدا ارائه دادند، اين چيست؟

 امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

 

 » هل الدين الا الحب «(115)

 

 شما در تمام موارد دين دقت كنيد، ببينيد دين به جز عشق و محبت چيز ديگرى هم هست؟ شما هر حلال و حرامى را كه در قرآن مى بينيد بر اساس عشق و محبت است(116) حرام است براى چه؟ براى اينكه دوستت دارم، عاشقت هستم، نمى خواهم ضرر عقلى و ضرر جسمى و ضرر روانى بكنى.

 تمام آنچه بر تو حرام كردم يا جدى ضرر انديشه اى دارد يا ضرر روانى دارد يا ضرر جسمى دارد يا دو تا ضرر دارد، يا سه تا ضرر دارد، يا همه اش ضرر است، براى همه شئون حيات مواردش هم روشن است، حالا من يك موردش را مى گويم كه هنوزم هست.

 

 ابليس شبى رفت به بالين جوانى

آراسته با شكل مهيبى سر و بر را

 گفتا  كه منم مرگ اگر خواهى زنهار

بايد بگزينى تو يكى زين سه خطر را

 يا آن پدر پير خودت را بكشى زار

يا بشكنى از خواهر خود سينه و سر را

 يا خود ز مى ناب كشى يك دو سه ساغر

تا آنكه بپوشم ز هلاك تو نظر را

 لرزيد از اين بيم جوان برخود و جا داشت

كز مرگ فتد لرزه به تن ضيغم نر را

 گفتا پدر و خواهر من هر دو عزيزند

هرگز نكنم ترك ادب اين دو نفر را

 لكن چو به مى دفع شر توان كرد

مى نوشم و با وى بكنم چاره شر را

 جامى دو بنوشيد چو شد خيره زمستى

هم خواهر خود را زد و هم كشت پدر را(117)

 

 من به تو مى گويم حرام است، براى اينكه دوستت دارم، نمى خواهم ضرر كنى، چه كار كنم؟ شما با تمام وجود بگو: خدايا! من را دوست نداشته باش، مى گويد: من از عشقم به تو دست برنمى دارم. دوست داشتن بر اساس عشق است، سينه پرشير مادر بر اساس عشق است، پدر و مادر را عاشق تو قراردادم بر اساس عشق است.

 

 ازدواج با عشق و منطق

 مى گويند: مادر به پسرش گفت: اين دختر به درد خانواده ما نمى خورد، دليل هم دارم، چون بدون دليل كه ظلم است، پسر خانواده مى گويد: تحقيق كردم و فلانى دختر خوبى است، بگو: عيبى ندارد، من وسائل ازدواجت را فراهم مى كنم، چون اساس كار خدا بر محبت است.

 اما زمانى دليل منطقى وجود دارد كه اين ازدواج درست نيست، اين خوب است، آقا پسرت بايد قبول كند، دختر خانم هم بايد قبول كند، خيلى گوش به شهوت و عاطفه نبايد داد، همه ازدواج، به عشق و عاطفه و شهوت نيست، به قول رسول خدا صلى الله عليه وآله هم كفو بودن هم است، بايد به هم بخوريد ما هم كه در حد بالا نيستيم حالا اگر شيخ جعفر كبير بوديم، عيبى ندارد، طرف هم كفومان نبود، ولى عاشقانه زندگى مى كرديم.(118)

 

 حكايت شيخ جعفر و همسرش

 مى گويند: شيخ جعفر از مراجع بزرگ نجف، خانمى داشت كه او را بسيار اذيت مى كرد، زنان مى گفتند: تعجب است كه مرجع به اين پرقدرتى اين زن را طلاق نمى دهد؟ آمدند گفتند: ما از طريق خانم هاى خودمان شنيديم خانم شما خيلى اوقات تلخى مى كند، فرمود: بله، اين از جوانى اعصابش خورد بود، مريض بود، اوقات تلخى مى كرد و گاهى در خانه مى گيرد مرا حسابى مى زند.

 گفتند: شما را مى زند؟ گفت: آرى، ما كه وقت نداريم ورزش كنيم، نرمش كنيم اقلاً او ما را مى زند، بدن ما يك ورزش اجبارى مى كند.

 گفتند: خوب طلاقش بده.

 گفت: او كسى را ندارد، پدرش  مرده، مادرش هم مرده، برادر هم ندارد، اين را اگر من طلاق بدهم ظلم است، تلخى اش را اگر بكشم براى من در قيامت درجه خواهد بود. از اينرو او را تحمل مى كنم.

 

 حكايت شيخ جعفر و فقير

 روز عيد فطر فقيرى نزد شيخ جعفر آمد و گفت: زكات فطره به تو دادند، به ما بده؟ گفت: زكات به من دادند همه را به فقرا دادم و چيزى نمانده، گفت: دست بكن تو جيبت بده، آقا شيخ گفت: واللّه ندارم. دهانش را پر از آب كرد، و به صورت شيخ انداخت. شيخ هم سريع دستش را از عبا بيرون كرد و آب دهان را ماليد به صورتش، گفت: الهى شكر امروز درجه ما بالا رفت. عبايش را از كولش برداشت، گفت: مردم من يك مستحق شرعى مى شناسم، پول هم ندارم، خودم در صف نماز مى گردم، هر كه مى تواند، به اين مستحق كمك كند، عبايش را پر از پول كرد، برد پيش او و گفت: بيا بگير، خرج كن، كاسبى كن، اگر باز هم فقير شدى، پيش ما بيا.

 

 ادامه حكايت مادر و پسر

 به مادر گفت: نه، من بايد اين دختر را بگيرم، مادر آمد از تپه اى بالا رود و بگويد: اين دختر به درد نمى خورد. پسر عصبانى شد، سنگ برداشت و به سوى مادر پرتاب كرد. سر مادر شكافته شد، در اين هنگام پسر سُر خورد و محكم به زمين خورد، مادر با آن سر شكافته گفت: خدايا! بچه ام را نگهدار.

 اين محبت و عشق مادر به فرزند است، محبت خدا بى نهايت در بى نهايت است.

 امام على عليه السلام مى فرمايد:

 

 » إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ كِتَاباً هَادِياً بَيَّنَ فِيهِ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ فَخُذُوا نَهْجَ الْخَيْرِ تَهْتَدُوا وَ اصْدِفُوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدُوا الْفَرَائِضَ الْفَرَائِضَ أَدُّوهَا إِلَى اللَّهِ تُؤَدِّكُمْ إِلَى الْجَنَّة «(119)

 

 اى مردم پروردگار عالم در قرآن مجيد آنچه خير شما بوده، به خاطر اينكه عاشق شما بوده، قرار داده است.(120) و هر چه به ضررتان بوده، بيان كرده است، شما بياييد به حرف اين عاشقتان گوش بدهيد، به تمام خيرها آراسته مى شويد، از همه شرها هم كناره گيرى بكنيد، تكوين و تشريع غرق محبت است، رضايت و بهشت قيامت را براى شما مردم قرار داده است، آنقدر عاشقتان بوده كه بهشت ابدى را آماده كرده، نردبانش را هم گذاشته بيا بالا، با نماز، با روزه، با امر به معروف، با نهى از منكر، با هدايت مردم، با محبت به مردم، با ديدن مريض، با رعايت يتيم، با رعايت افتاده، با احسان به پدر و مادر و با خوش اخلاقى از اين پله ها بالا بيا.

 

 » مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّلِحُ يَرْفَعُهُ «(121)

 

 عالم عالم عشق است، عالم عالم محبت است، دين دين محبت است، قرآن قرآن محبت است، پيغمبر پيغمبر محبت است، امام امام محبت است.

 حيف نيست آدم اين خداى با محبت را زمين بگذارد برود سراغ شيطان، حيف نيست آدم اين پيغمبر را زمين بگذارد برود سراغ زن بى حجاب، حيف نيست آدم اين امام حسين با محبت را كنار بگذارد برود سراغ گناه.

 

 حكايت امام صادق عليه السلام با يك حاجى

 حاجى از مكه آمده بود، چند شب براى زيارت حرم پيغمبر در مدينه ماند و خوابيد و يك كيسه پول همراهش بود.

 سحر امام صادق عليه السلام آمد، سلام نمازش كه تمام شد، حاجى متوجه شد، بلند شد وضو بگيرد. فهميد كيسه پولش نيست، گريبان حضرت را گرفت و گفت: پولم را بده، امام فرمود: كدام پول؟ گفت: فرياد مى زنم و آبروى تو را مى برم.

 امام فرمود: بيا خانه تا پولت را بدهم. آمد دم خانه، يك كيسه پول به او داد و امام صادق عليه السلام برگشت مسجد، اين بنده خدا نمازش را خواند و خورجينش را تكان داد و ديد هركس مى آيد طرف اين آقا، يك سلام مخصوصى مى كند، پرسيد: اين آقا كيست؟ گفتند: اين پسر باقرالعلوم، جگر گوشه فاطمه زهرا عليها السلام، گفت: اى داد و بيداد، ما رفتيم به او گفتيم كيسه پول ما را تو بلند كردى، ما كيسه خودمان را هم پيدا كرديم، كيسه امام صادق عليه السلام را برداشت آورد و گفت: آقا جان فرمود: بفرما، به جان پيغمبر عذر مى خواهم، فرمود: حالا مى خواهى چه كار كنى، گفت: مى خواهم اين كيسه پول را پس بدهم، فرمود: نمى گيرم، مال خودت باشد ما چيزى كه به مردم مى دهيم، پس نمى گيريم.(122)

 

 محبت در كلام جلال الدين رومى

 محبت عجيب است، جلال الدين در باب محبت مى گويد: از محبت تلخ ها شيرين مى شود، تمام اختلافات حل مى شود، سختى ها از بين مى رود، از محبت مس ها زرين شود، از محبت دُردها صافى شود و از محبت دَردها شافى شود، از محبت خارها گل مى شود، و از محبت سركه ها مل مى شود، از محبت دار تختى مى شود، از محبت باغ  قصرى مى شود، از محبت سجن گلشن مى شود، از محبت روضه گلخن مى شود، از محبت نار نورى مى شود، از محبت ديو حورى مى شود، از محبت سنگ روغن مى شود، بى محبت موم آهن مى شود.

 بارك الله، از محبت سنگ روغن مى شود، بى محبت موم آهن مى شود، از محبت حزن شادى مى شود، و ز محبت غول هادى مى شود.

 از محبت غول ها هادى مى شوند، عالم عالم عشق است، خدا خداى عشق است، دين دين عشق است، اين سرمايه را با شيطان عوض نكن، پروردگار بيست و پنج آيه حجاب در قرآن گذاشته است، اين نامه نامه عاشقانه است، اگر بى حجاب بشوى بايد بروى پيش يزيد و معاويه، به خاطر عشقش نمى خواهد كه تو را در عذاب ببيند، عشقش مى خواهد تو را در قيامت كنار فاطمه زهرا عليها السلام ببيند.(123)

 

    والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

 

پی نوشت ها:

 

 

113) روضةالواعظين: 40/1؛ »قال الصادق عليه السلام: أفعال العباد مخلوقة لله تعالى خلق تقدير لا خلق تكوين و التكوين إخراج الشي ء من العدم إلى الوجود فنفى أن تكون من الله تعالى فينبغي أن تكون من جهة العباد.«

 ترجمه الميزان: 432/7؛ »در نظام عالم تشريع نيز سنت عليت و معلوليت حاكم است و هدايت نصيب كسى مى شود كه در صدد تحصيل آن باشد.

 اين است سنت پروردگار در نظام تشريع، و اگر اينطور نبود قطعا نظام اسباب و قانون عليت و معلوليت باطل گشته و جاى خود را به گزاف و هرج و مرج مى داد، مصالح و حكم و هدفها لغو مى شد، و فساد اين نظام به نظام تكوين هم سرايت نموده آن را نيز باطل مى كرد، براى اينكه برگشت تشريع بالأخره به تكوين است، اگر فساد در اين رخنه كند قطعا به آن نيز سرايت مى كند. نظام عالم تشريع هم مانند نظامى است كه در عالم تكوين برقرار است، و هم چنان كه در سراسر عالم تكوين قانون و سنت و عليت و معلوليت برقرار است و با آنكه مشيت پروردگار مطلق است همواره در ايجاد موجودات و احداث حوادث بر وفق نظام علت و معلول تعلق مى گيرد و آن حادثه اى را احداث مى كند كه علتى اقتضاى حدوث آن را داشته باشد يعنى شرايط حدوثش موجود و موانع آن مفقود بوده باشد. همچنين در عالم تشريع كسى را هدايت مى كند كه از ناحيه خودش تقاضاى هدايت داشته باشد، و به آن كسى رحم مى كند كه از او رحم بخواهد، و اما كسى كه از هدايت و رحم اواعراض مى كند او را هدايت ننموده ترحم نمى كند.«

114) نظامى گنجوى.

115) الكافى: 79/8، حديث 35؛ »فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام: وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُم.«

 وسائل الشيعة: 171/16، باب 15، حديث 21265؛ »عن أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ قَالَ لَهُ يَا زِيَادُ وَيْحَكَ وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ أَ لَا تَرَى إِلَى قَوْلِهِ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ أَ وَ لَا تَرَى قَوْلَ اللَّهِ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه وآله حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ قَالَ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ الدِّينُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّينُ.«

116) وسائل الشيعة: 168/16، باب 15، حديث 21255؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ ثَلَاثٌ مِنْ عَلَامَاتِ الْمُؤْمِنِ عِلْمُهُ بِاللَّهِ وَ مَنْ يُحِبُّ وَ مَنْ يُبْغِضُ.«

 وسائل الشيعة: 168/16، باب 15، حديث 21257؛ »عن جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِه عليه السلام فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وآله لِعَلِيٍّ عليه السلام قَالَ يَا عَلِيُّ مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِيمَانِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ.«

 وسائل الشيعة: 171/16، باب 15، حديث 21267؛ »حُسَيْنِ بْنِ مُصْعَبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ مَنْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ أَبْغَضَ عَدُوَّهُ لَمْ يُبْغِضْهُ لِوَتْرٍ وَتَرَهُ فِي الدُّنْيَا ثُمَّ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِمِثْلِ زَبَدِ الْبَحْرِ ذُنُوباً كَفَّرَهَا اللَّهُ لَهُ.«

117) ايرج ميرزا، ديوان اشعار.

118) الكافى: 332/5، باب اختيار الزوجة، حديث 3؛ »قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله: أَنْكِحُوا الْأَكْفَاءَ وَ انْكِحُوا فِيهِمْ وَ اخْتَارُوا لِنُطَفِكُمْ.«

 الكافى: 337/5، باب ما يستحب من تزويج النساء، حديث 2؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ U لَمْ يَتْرُكْ شَيْئاً مِمَّا يُحْتَاجُ إِلَيْهِ إِلَّا عَلَّمَهُ نَبِيَّهُ صلى الله عليه وآله فَكَانَ مِنْ تَعْلِيمِهِ إِيَّاهُ أَنَّهُ صَعِدَ الْمِنْبَرَ ذَاتَ يَوْمٍ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَانِي عَنِ اللَّطِيفِ الْخَبِيرِ فَقَالَ إِنَّ الْأَبْكَارَ بِمَنْزِلَةِ الثَّمَرِ عَلَى الشَّجَرِ إِذَا أَدْرَكَ ثَمَرُهُ فَلَمْ يُجْتَنَى أَفْسَدَتْهُ الشَّمْسُ وَ نَثَرَتْهُ الرِّيَاحُ وَ كَذَلِكَ الْأَبْكَارُ إِذَا أَدْرَكْنَ مَا يُدْرِكُ النِّسَاءُ فَلَيْسَ لَهُنَّ دَوَاءٌ إِلَّا الْبُعُولَةُ وَ إلَّا لَمْ يُؤْمَنْ عَلَيْهِنَّ الْفَسَادُ لِأَنَّهُنَّ بَشَرٌ قَالَ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَنْ نُزَوِّجُ فَقَالَ الْأَكْفَاءَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنِ الْأَكْفَاءُ فَقَالَ الْمُؤْمِنُونَ بَعْضُهُمْ أَكْفَاءُ بَعْضٍ الْمُؤْمِنُونَ بَعْضُهُمْ أَكْفَاءُ بَعْضٍ.«

119) نهج البلاغه: خطبه 166.

120) بحار الأنوار: 372/68، باب 91، حديث 5؛ »قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ تَعَالَى عَبْداً نَادَى مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ أَحَبَّ فُلَاناً فَأَحِبُّوهُ فَتَعِيهِ الْقُلُوبُ وَ لَا يَلْقَى إِلَّا حَبِيباً مُحَبَّباً مَذَّاقاً عِنْدَ النَّاسِ وَ إِذَا أَبْغَضَ اللَّهُ تَعَالَى عَبْداً نَادَى مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ أَبْغَضَ فُلَاناً فَأَبْغِضُوهُ فَتَعِيهِ الْقُلُوبُ وَ تَعِي عَنْهُ الآْذَانُ فَلَا تَلْقَاهُ إِلَّا بَغِيضاً مُبْغِضاً شَيْطَاناً مَارِداً.«

121) فاطر (10 : (35؛ »كسى كه عزت مى خواهد ، پس ] بايد آن را از خدا بخواهد ، زيرا [ همه عزت ويژه خداست . حقايق پاك ] چون عقايد و انديشه هاى صحيح [ به سوى او بالا مى رود و عمل شايسته آن را بالا مى برد .«

122) مستدرك الوسائل: 206/7، باب 22، حديث 8047؛ »كِتَابِ الْفُنُونِ قَالَ نَامَ رَجُلٌ مِنَ الْحَاجِّ فِي الْمَدِينَةِ فَتَوَهَّمَ أَنَّ هِمْيَانَهُ سُرِقَ فَخَرَجَ فَرَأَى جَعْفَراً الصَّادِقَ عليه السلام مُصَلِّياًوَ لَمْ يَعْرِفْهُ فَتَعَلَّقَ بِهِ وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ أَخَذْتَ هِمْيَانِي قَالَ مَا كَانَ فِيهِ قَالَ أَلْفُ دِينَارٍ قَالَ فَحَمَلَهُ إِلَى دَارِهِ وَ وَزَنَ لَهُ أَلْفَ دِينَارٍ وَ عَادَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ وَجَدَ هِمْيَانَهُ فَرَجَعَ إِلَى جَعْفَرٍ عليه السلام مُعْتَذِراً بِالْمَالِ فَأَبَى قَبُولَهُ وَ قَالَ عليه السلام شَيْ ءٌ خَرَجَ مِنْ يَدِي لَا يَعُودُ إِلَيَّ إِلَى أَنْ قَالَ فَسَأَلَ الرَّجُلُ فَقِيلَ هَذَا جَعْفَرٌ الصَّادِقُ عليه السلام قَالَ لَا جَرَمَ هَذَا فِعَالُ مِثْلِهِ.«

123) وسائل الشيعة: 200/20، باب 109، حديث 25425؛ »الْفُضَيْلِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنِ الذِّرَاعَيْنِ مِنَ الْمَرْأَةِ هُمَا مِنَ الزِّينَةِ الَّتِي قَالَ اللَّهُ وَ لايُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ قَالَ نَعَمْ وَ مَا دُونَ الْخِمَارِ مِنَ الزِّينَةِ وَ مَا دُونَ السِّوَارَيْنِ.«

 بحار الأنوار: 25/66، باب 30، حديث 6؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَال: ..فَرَضَ عَلَى الْبَصَرِ أَنْ لَا يَنْظُرَ إِلَى مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْ يُعْرِضَ عَمَّا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِمَّا لَا يَحِلُّ لَهُ وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ هُوَ مِنَ الْإِيمَانِ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ فَنَهَاهُمْ مِنْ أَنْ يَنْظُرُوا إِلَى عَوْرَاتِهِمْ وَ أَنْ يَنْظُرَ الْمَرْءُ إِلَى فَرْجِ أَخِيهِ وَ يَحْفَظَ فَرْجَهُ مِنْ أَنْ يُنْظَرَ إِلَيْهِ وَ قَالَ وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ مِنْ أَنْ يَنْظُرَ إِحْدَاهُنَّ إِلَى فَرْجِ أُخْتِهَا وَ تَحْفَظَ فَرْجَهَا مِنْ أَنْ يُنْظَرإِلَيْهَا وَ قَالَ كُلُّ شَيْ ءٍ فِي الْقُرْآنِ مِنْ حِفْظِ الْفَرْجِ فَهُوَ مِنَ الزِّنَا إِلَّا هَذِهِ الآْيَةَ فَإِنَّهَا مِنَ النَّظَر.«

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تهران مسجد حضرت رسول- دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی اول
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
پاداش دنیوی و اخروی پروردگار برای مؤمنین
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
آیه‌ای عجیب درباره شیطان
اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
تهران هیئت محبان‌الزهرا دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل ...
مقربین چه کسانی هستند؟

بیشترین بازدید این مجموعه

اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
خواسته های پاکان- جلسه نهم
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
درخواست همسر از خدا روش بزرگان است‏
لالايى جبرئيل براى امام حسين(ع)
قدرت مردان خدا
در تحقق برنامه نكاح سخت‏گيرى نكنيد
اخلاق فردى و اجتماعى در قرآن
داستان میرفندرسکی
آیه‌ای عجیب درباره شیطان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^