فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

شیطان و اهل تقوا - جلسه دوم - (متن کامل + عناوین)

 

حقيقت شيطان  

 ماهيت شيطان

 

اصفهان، مسجد سيد دهه دوم صفر 1370

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

 كلمه شيطان كه نزديك به نود و هشت بار در قرآن مجيد ذكر شده است، و داراى مصاديق مختلفى به معناى موجود شرور و متكبر و متمرد و اغواگر است و يك رشته خيانت و اغواى او، قرار گرفتن در راه انسان است، براى خاطراينكه از رسيدن انسان به مقام قرب حضرت حق و وصال پروردگار مانع شود.

 هر موجودى كه چنين اخلاقيات و صفات و برنامه هايى دارد، قرآن مجيد او را به عنوان شيطان شناخته است. چنين موجودى هم در طايفه جن و هم در بين مردم مى باشد. البته اسم شناسنامه اى هيچكدام از شر داران جنى و انسى ، شيطان نيست، به خاطر وضع و برخورد و اخلاق و هدف پليد و آلوده اى كه دارند، پروردگار بزرگ عالم از آنها به عنوان شيطان ياد كرده است. در بين ما شيطان زياد است ولى نه با اين نام. ممكن است اسامى مقدسى هم داشته باشند، اسم آنها رحمان، على، حسن، باشد. آن كسى كه در محراب عبادت وجود مقدس اميرالمؤمنين عليه السلام را به قتل مى رساند، اسم شناسنامه اى او عبدالرحمن است. ولى به خاطر اخلاق و رفتار و كردار و اوصاف او، مصداق لغت شيطان دارد. يا آن كسى كه در شام حكومت مى كرد، اسمش معاويه است اما از نظر قرآن كريم شيطان است.

 در جن هم همينطور است، آنها نام اصلى شان چيز ديگرى است، محض خاطر كارشان و اخلاقشان و رفتارشان و غارتگرى شان نسبت به واقعيات الهيه، معنون به عنوان شيطان اند.

 ما نمى توانيم بگوييم خداوند متعال چرا اينها را شيطان آفريد. بلكه ايشان خودشان راه شيطان را انتخاب كردند و قرآن مجيد هم آنها را شيطان ناميد.

 در شياطين جنّى هم همينطور است. هيچكدام از آنها شيطان به دنيا نيامده اند. و خداوند متعال در سوره آل عمران مى فرمايد: از دست قدرت من، اراده من، رحمت من، علم من، حكمت من، غير از خير چيزى صادر نشده و نمى شود و نخواهد شد.

 و هر كس هم كه شيطان شده است، يعنى شرير و خبيث و پليد و آلوده و راهزن راه انسانيت شده است، مقصر خودش است و به خدا هيچ ربطى ندارد.

 

 » مَّآ أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ «(21)

 

 تمام شرها گردن خودتان است. تو مى توانستى يك منبع خير باشى، مى توانستى يك منبع كرامت باشى، مى توانستى يك شخص حكيم باشى، مى توانستى عارف باشى، مى توانستى يك فيلسوف باشى، مى توانستى يك مخترع باشى، چرا شيطان شدى؟

 

 خلقت شيطان

 اشكالى در ذهن بعضى افراد است كه خدا مگر علم نداشت كه اين شيطان مى شود. چرا خلقش كرد؟ اين كلام مردود است، زيرا علم علت نيست. همه ما مى دانيم كه اين پنج ميليارد جمعيت زمين همه مى ميرند. اما علم علت آنها نيست. خيلى ها را برق مى گيرد و مى ميرند. خيلى ها زير قطار مى روند، زير ماشين مى روند، ولى ما علم هم داريم.

 ما اين خانه را ساختيم و مى دانيم كه صد سال ديگر خراب مى شود. اين به علم ما ربطى ندارد.

 خداوند هر موجودى را خلق كرده است، خير آفريده است، ما بايد اين خير را ادامه بدهيم و شكوفا كنيم. اشتباه است كه تبديل به شر كنيم.

 حال اگر تبديل به شر شد، به پروردگار ربطى ندارد، به خاطر شر شدن بايد جريمه شود. مواظب باشيد كه در ذهنتان هيچ شيطانى را از شيطنتش تبرئه نكنيد، كه تبرئه شيطان جسارت به وجود مقدس پروردگار است. كه خدايا تو مى دانستى كه فلان كس زنا مى كند چرا خلقش كردى؟ يزيد امام حسين عليه السلام را نكشته است، اى خدا، تو كشته اى. چون اگر يزيد را خلق نمى كردى، امام حسين عليه السلام را نمى كشت. پس قاتل امام حسين عليه السلام خداست.

 اين گفته هاى بى اساس و بى ربط تبرئه شيطان و ابليس است در حالى كه كراراً پروردگار در قرآن كلمه »سبح« و »يسبح« و »سبحان الله« آورده و مى گويد: من از هر عيبى منزه ام. هر عيبى هست مال شماست. هر حسنى هست مال من است.

 

 » مَّآ أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ «

 

 و هر شرى از خود انسان است.

 

 عدم سلطنت شيطان

 وجود مقدس حضرت حق صريحاً در قرآن، شيطان را فاقد قدرت مى داند و مى فرمايد:

 1 - شيطان، سلطنت، قدرت، حاكميت و حكومت ندارد.(22)

 2 - تنها كارى كه شيطان از دستش برمى آيد وسوسه كردن عليه شماست. چه جنى و چه انسى. كلماتى را كنار گوش شما مى گويند و دل شما را نسبت به واقعيات عالم دچار ترديد مى كنند.

 صبح بلند شوم، هواگرم يا سرد است. از اتاق بيرون روم. نماز صبح را بخوانم يا نه، بالأخره ساعت 8 صبح بيدار مى شوى، اين وسوسه شيطان است.

 وسوسه كارگر شد. اما اينكه او بتواند دست و پايت را بگيرد و نگذارد نماز بخوانى، قرآن مى گويد او چنين قدرت و حكومتى ندارد. چنين حكومتى ندارد.

 با نيرويى كه خداوند به ما داده است، يك نفره مى توانيم با تمام شيطان هاى زنده زمان، اعم از جنّى و انسى، بجنگيم و پيروز شويم. شيطان يك نفر است. و ما هيچ كمكى هم لازم نداريم.

 اين را قرآن مى گويد كه: يك نفرى بر كل شياطين جنّى و انسى، قدرت پيروز شدن داريم. ولى كل شياطين جمع بشوند، قدرت شكست انسان را ندارند، بلكه خود انسان است كه شكست را مى پذيرد. او شكست نمى دهد، چون نمى تواند.

 چه داستان عجيبى است، تمام بودن قدرت خدا بر زمين كه خدا تمام درهاى عذر را نسبت به آلودگى ها قفل كرده است و كليد برايش نگذاشته است كه بتوانيم عذر بياوريم.

 در آيه هفدهم تا بيستم سوره مباركه مجادله دقت كنيد، اين حرف خداست.(23) قرآن ، وحى است. كتابى است كه با كل نظام آفرينش هماهنگ است. ثابت شده كه حق است. نور و هدايت است. كريم و حكيم است. علم و عدل است.(24)

 اين را بايد بدانيد: 124 هزار پيغمبر، مغزها را براى آمدن قرآن آماده كرده اند. هيچكدام در نبوت خود استقلال نداشتند، وإلّا بعد ايشان پيامبر نمى آمد. مسئله با پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله و نزول قرآن ختم شد. ديگر بالا دست قرآن حرفى نزنيد. به قرآن شك نكنيد.

 دنيا و آخرتتان، سعادت و شقاوتتان، هلاكتان در گرو بود و نبود قرآن است.

 اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:

 اگر قرآن بخواهد به خطر بيفتد تمام پولهايتان را بريزيد تا خطر از قرآن رفع شود. با پول اگر خطر رفع نشد، بر همه شما واجب است جانتان را بدهيد تا قرآن به خطر نيفتد.(25)

 خداوند در سوره مجادله براى انسان يك فضاى بى نهايت قرار داده است، تقوا، عمل صالح، اخلاق حسنه، عقايد پاك، تا انسان به لقاى الهى برسد.(26) اما كار شيطان اين است: تمام درهايى كه به روى انسان به طرف اين فضا باز است ببندد. با اخلال در عقيده و اخلاق و اخلال در عمل. فضا را كوچك و محدود مى كند تا انسان از كل هستى و صاحب هستى فقط خودش و زن و بچه اش و مالش را ببيند. و كلاً بى خبر از همه هستى باشد. بگويد: فقط من و بچه هايم هستيم. يك خانواده و پول.

 وقتى كه كلاً بى خبر شد، ديگر رعايت حلال و حرام، مرزبندى هاى خدا و قرآن و نبوت و امامت، براى چنين آدمى كاملاً بى معنا مى شود. وقتى شيطان چنين فضايى را با وسوسه از آدم گرفت. خودش مى ماند و پول و اولادش.(27)

 در آيه هفدهم مى فرمايد:

 بين اين آقاى شيطان زده و اولاد و مالش، با مرگش جدايى مى اندازيم. تك و تنها مى شود. كفنش مى كنند و تحويل آخرتش مى دهند. ديگر مال و اولادى در كار نيست.

 در روز قيامت جاى سه نفر را در وجود و حيات قيامت خالى مى كنند: مال و اولاد و پروردگار عالم را. در دنيا كه با خدا نبود، قهر كرد و جدا شد تنها فضايى كه مى ماند، فضاى اداره و تجارتخانه و خانه بود و تنها يارش هم از انسانها، زن و بچه و تنها تكيه گاهش هم از هستى دلار بود. آنها كه در قيامت نيستند. زن چنين آدمى كه تا آخر با او بوده است، او هم يكى از شيطان زده هاست. بچه هايى كه در اين خانه بوده اند، شيطان زده اند. در قيامت جمعشان جمع نيست. حال، رو در روى هم كه قرار بگيرند: قرآن مى گويد: زن شوهرش را لعنت مى كند. و شوهر زن را لعنت مى كنند و هردوى آنها بچه ها را لعنت مى كنند و بچه ها هم پدر و مادر را لعنت مى كنند.

 و قرآن مى گويد: به قدرى اينها از هم متنفرند كه در قيامت از هم فرار مى كنند.

 » يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ × وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ × وَ صَحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ «(28)

 در محشر تك و تنها ايستاده، اجازه آوردن كفنش را هم به او نداده اند.

 

 » ابكى لخروجى من قبرى عرياناً «(29)

 

 زن و بچه ها و پول هيچ يك به دادش نمى رسند در درون و برون او خدا نيست. تكليف اين آدمى كه زن و اولاد و پولش نيست، پروردگار هم نيست، چيست؟

 آيه شريفه مى فرمايد:

 

 » لَّن تُغْنِىَ عَنْهُمْ أَمْوَ لُهُمْ وَ لَآ أَوْلَدُهُم مِّنَ اللَّهِ شَيًْا «

 اگر يك ميليارديم درصد پروردگار احتمال مى داد پول و زن و بچه ها مى توانستند به فريادش برسند. تعبير »لن« نمى گفت، ]زيرا لَنْ در ادبيات عرب براى نفى ابد است . يعنى هيچ كدام از اينها براى او مفيد نخواهد بود[ مى گفت: لا. پولش هم نيست، پروردگار هم نيست، پس كيست؟

 اما خداى متعال فرموده است:

 

 » لَّن تُغْنِىَ عَنْهُمْ أَمْوَ لُهُمْ وَ لَآ أَوْلَدُهُم مِّنَ اللَّهِ شَيًْا «

 

 تو زن و بچه ات را به جاى من در زندگى آوردى كه خلأ تو را پر كنند. آنها هنگام مردنت از تو جدا شدند؛ مرا هم در زندگيت راه ندادى. الان هيچ چيز از زن و بچه و مالت نمى توانند در قيامت جاى منِ خدا را بگيرند كه به تو امنيت بدهند، آرامش بدهند، بهشت و جنات بدهند.

 آنها نمى توانند جاى مرا پر كنند، خودت هم كه در دنيا وجودت را از من خدا خالى كردى. حال، تو مانده اى و يك اسكلت پوك. در اين اسكلت نه كرامت و نه شرافت هست، نه عبادت و نه خشيت هست، نه خوف و نه تواضع هست، نه مهر و محبت هست، نه پاكى و نه درستى هست، نه عشق به خدا و نه محبت به اوليا هست، يك اسكلت پوك و بى خاصيت.

 

 » لَّن تُغْنِىَ عَنْهُمْ أَمْوَ لُهُمْ وَ لَآ أَوْلَدُهُم مِّنَ اللَّهِ شَيًْا أُوْلئِكَ أَصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ «(30)

 

 تو را با چه وسيله اى به بهشت ببرم؟ مركبى دارى، نورانيتى دارى، خيرى دارى، فضيلتى دارى، هيچ چيز ندارى.

 جالب اينجاست كه مى گويد: اينها اينقدر بدبخت هستند كه » لَّن تُغْنِىَ عَنْهُمْ أَمْوَ لُهُمْ « اول در زندگيشان پول و اموال است بعد زن و بچه. لذا خيلى ها وقتى به پول مى رسند مى روند يك زندگى جديد و نو با يك زن جوان تشكيل مى دهند و مادر بچه هايشان را هم رها مى كنند.

 

 شيطان زده ها در قيامت

 در آيه هجدهم مى فرمايد: پرونده را باز مى كنند. انواع گناهان و معاصى، انواع اموال حرام. انواع آلودگى ها، شب نشينى ها، نوارها، زناهاى پنهانى، كاباره هاى اروپا، مجالس شبانه مبتذل.

 به او مى گويند: اينها چيست؟

 » يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعًا فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَمَا يَحْلِفُونَ لَكُمْ «(31)

 

 من اولين و آخرين را وارد محشر كردم. اين پرونده كه تو دارى چيست؟ شيطان زده؟ در محشر در قيامت، به من خداى عالم به كل هستى، مى گويد: اى خدا به خودت قسم، به عزتت قسم، به رحمتت قسم، به ذاتت قسم، به امام حسين عليه السلام قسم، به امام على عليه السلام قسم، به زهرا عليها السلام قسم، اين پرونده مال من نيست و ملائكه تو همه اينها را اشتباه نوشتند. شيطان زده اينقدر نجس است كه حتى قيامت هم از آن حالت شيطانى هنوز در نيامده و مى گويد: ما كه در دنيا سياه و سفيد را به هم بافتيم. اينجا هم بگذار سر خدا را كلاه بگذاريم. كارى ندارد. ده تا قسم جور مى كنيم و خدا هم به اين قسمها احترام مى گذارد. چنان كه در دنيا يك عمر با قسم سر شما بندگانم را كلاه گذاشت، حال در قيامت مى خواهد سر من را كلاه بگذارد.

 

 » يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَىْ ءٍ «

 گمان مى كنند. گمان يعنى خيال باطل. يعنى آن چيزى كه واقعيت ندارد. خيال مى كنند اينجا هم دنياست. اينجا هم مى توانند حرفشان را با پشت هم اندازى به كرسى بنشانند. اين طور خيال مى كنند.

 

 » أَلَآ إِنَّهُمْ هُمُ الْكَذِبُونَ «(32)

 

 اينها دروغگويند. اينقدر دروغ و شر و آلودگى در آنها ريشه دارد، كه حتى در قيامت هم خجالت نمى كشند و به منِ خدا هم دروغ مى گويند.

 

 شيطان زده ها و نسبت دروغ دادن به خدا

 حال، چرا اينها اينگونه شده اند؟ در آيه بعد مى گويد:

 اينها به شياطين راه دادند. گفتند: بياييد هر تدبير و نقشه و برنامه اى كه در حد ما داريد، براى ما بگوييد. ما نوكر شما هستيم. ما لذت چند روزه را مى خواهيم. ما خوشى زندگى را مى خواهيم. ما به ملكوت و ملك و معنا و مسائل اخلاقى و اعتقادى و عملى كار نداريم. قرآن چه كسى؟ نبوت چه كسى؟ امامت چه كسى؟ مردم ديوانه بودند، كه رفتند و خود را به كشتن دادند؟ مردم ديوانه بودند كه پولشان را مسجد ساختند؟ مردم ديوانه اند كه درمانگاه مى سازند. به ما چه ربطى دارند.

 

 » اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَنُ فَأَنسَهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ «(33)

 

 شيطان، ياد خدا را از آنها غارت كرد.

 در حالى كه شما بايد بدن هاى قطعه قطعه را يادت باشد. بدن هاى بى سر و بى دست را يادت باشد. كربلا را يادت باشد. اره شدن انبيا را يادت باشد. زنده زنده سوزاندن انبيا را يادت باشد. زحمات على عليه السلام را يادت باشد. زحمات امام حسين عليه السلام را يادت باشد، عنايات خدا را يادت باشد. با ياد همه اين واقعيات، قدم بردار. كه آلوده به حرام نشوى. آلوده به ظلم نشوى. آلوده به ظلمت نشوى.

 شيطان مى آيد و اين ياد را از ما مى گيرد. نقاشى هاى مختلفى مى كشد، جلوه هاى مختلف مادى برايشان درست مى كند، غرقشان مى كند، تا خدا را از ياد مى برند. تجمل پرست و مد پرست و غرب پرست مى شوند، يادشان مى رود.

 

 

 غفلت از مرگ(34)

 يكى از وعاظ تهران مى گويد:

 يكى از دوستانم به من زنگ زد و گفت: خيابان تجريش تهران، يك ختم در يك منزل  است. از من يك روحانى خواستند. اين آدرس، شما برو. گفتيم كه حتماً يكى از تجريشى هاى قديمى است. هزينه مسجد نداشتند، خواستند ختم را در منزل بگيرند. قديمى هاى تهران خانه هايشان لابه لاى كاخ ها هست، گفت: رفتم. طبق آدرس نزديك منزل كه رسيدم، ديدم چه خانه اى است.

 نزديك دو سه هزار متر است. با يك ستون آن مى توانم براى فرزندم يك خانه بسازم. گفت: صاحبخانه هم دم در بود. با يك كت و شلوار اروپايى شيك احترام كرد.

 گفت: شما را حاج محمدتقى فرستاده، گفتم: بله. گفت: مهمانهاى مرد و زن من در سالن هستند. پدرم فوت كرده است. محبت كنيد در اين جلسه راجع به مرگ صحبت نكنيد كه مهمانها ناراحت شوند. ده دقيقه صحبت كنيد. گفتم: اشكالى ندارد. برگشتم. گفت آقا كجا مى رويد.

 گفتم: من در مجالسى كه مردمش مى ميرند سخنرانى مى كنم. شما كه براى ابد در دنيا مى مانيد.

 يادشان مى رود، شيطان مرگ را از يادشان مى برد، خدا را از يادشان مى برد، كربلا را از يادشان مى برد، شهدا را از يادشان مى برد. دور و برشان را اينقدر شلوغ مى كند كه اصلاً وقت نداشته باشند، خدا را ياد كنند.

 

 » أُوْلئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَنِ «

 

 حبيب من، اينهايى كه اينطور زندگى مى كنند كه فقط پول و اولاد را مى خواهند و نه هيچ چيز ديگر. و آنهايى كه زندگيشان غرق در پشت هم اندازى و دروغ است و نه هيچ چيز ديگر. و آنهايى كه ياد من و شئون من نمى كنند، از حزب شيطان اند.

 

 » أَلَآ إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَنِ هُمُ الْخَسِرُونَ «(35)

 

 گروه شيطان در خسارت است.

 

 فراموشى خدا و خسارت آن

 اين دو مسئله را بعداً با لطف خدا بحث خواهيم كرد.

 1 - » فَأَنسَهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ « كه اولاً ذكر چيست و فراموشى اين ذكر چقدر خطرناك است.(36)

 2 - مسئله خسارت.

 خوش به حال شما كه خداوند متعال شما را در اين فضاى الهى خود راه داده است. فقط نمى گوييد زن و بچه و پول. خدا و معاد و انبيا و ائمه عليهم السلام را در نظر داريد، شما جوانان بيشتر ارزش داريد.

 روايات مى گويند:

 كه جوانان متدين از پيرهاى متدين هجده برابر قيمت دارند. براى اينكه درباره مسن ها قيچى خيلى از شيطان ها كار نمى كند كه بال پرواز آنان را ببرند. اما شيطان خيلى راحت مى تواند پر پرواز جوان ها را قيچى كند. اما جوان ها به سمت قيچى نمى روند.(37)

 امام سجاد عليه السلام مى فرمايد:

 اين نرفتن به سوى قيچى شيطان بالاترين عبادت براى يك انسان است كه نمى گذارند شيطان پرشان را بزند. ما خانواده داريم اما خدمت به زن و بچه را خدمت به خدا مى بينيم.(38)

 مى گوييم: تو گفتى ازدواج كن. تو گفتى بچه دار شو. تو گفتى نفقه بده. تو گفتى براى آنها نان حلال ببر. تو گفتى آنها را با من آشنا كن. تو گفتى آنها را نمازخوان كن. ما پيش زن و بچه مان عمله تو بوديم. و تو گفتى پولت را از حلال به دست بياور و حقوق الهى آن را هم بده. از حلال به دست آوردم. حقوق الهى را هم دادم. خدايا! قيامت از من به خاطر زن و بچه و پولم چه حسابى مى كشى؟

 در قرآن مى گويد: من از تو هيچ حسابى ندارم. من با شما خوبها حسابى ندارم. اگر چند گناه هم در پرونده شما باشد يا تب به شما مى دهم. يا سردرد مى دهم. يا دندان درد مى دهم. اگر يك مقدار گناهانت سنگين تر بود با تب و سردرد و دندان درد خوب نشد، مرض هنگام مردنت را بيشتر مى كنم. هر مقدار كه دردت بالا رود به ملائكه مى گويم: گناهانش را پاك كن. و وقتى كه ملك الموت مى آيد مى گويم بى حسابت كند تا بنده ام در قيامت راحت باشد.(39)

 

    والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

 

پی نوشت ها:

 

 

21) نساء (79 : (4؛ »] اى انسان ! [ آنچه از نيكى به تو رسد ، از سوى خداست و آنچه از بدى به تو رسد ، از سوى خود توست .«

22) بحار الأنوار: 233/30، باب 20، حديث 99؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، أَنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُؤْتَى بِإِبْلِيسَ فِي سَبْعِينَ غُلًّا وَ سَبْعِينَ كَبْلًا، فَيَنْظُرُ الْأَوَّلُ إِلَى زُفَرَ فِي عِشْرِينَ وَ مِائَةِ كَبْلٍ وَ عِشْرِينَ وَ مِائَةِ غُلٍّ، فَيَنْظُرُ إِبْلِيسُ فَيَقُولُ مَنْ هَذَا الَّذِي أَضْعَفَهُ اللَّهُ الْعَذَابَ وَ أَنَا أَغْوَيْتُ هَذَا الْخَلْقَ جَمِيعاً. فَيُقَالُ هَذَا زُفَرُ. فَيَقُولُ بِمَا جُدِرَ لَهُ هَذَا الْعَذَابُ. فَيُقَالُ بِبَغْيِهِ عَلَى عَلِيٍّ عليه السلام. فَيَقُولُ لَهُ إِبْلِيسُ وَيْلٌ لَكَ أَوْ ثُبُورٌ لَكَ، أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَعَصَيْتُهُ وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَجْعَلَ لِي سُلْطَاناً عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ شِيعَتِهِ فَلَمْ يُجِبْنِي إِلَى ذَلِكَ، وَ قَالَ : إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ وَ مَا عَرَفْتُهُمْ حِينَ اسْتَثْنَاهُمْ إِذْ قُلْتُ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ فَمَنَيْتَ بِهِ نَفْسَكَ غُرُوراً، فَيُوقَفُ بَيْنَ يَدَيِ الْخَلَائِقِ فَيُقَالُ لَهُ مَا الَّذِي كَانَ مِنْكَ إِلَى عَلِيٍّ وَ إِلَى الْخَلْقِ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ عَلَى الْخِلَافِ. فَيَقُولُ الشَّيْطَانُ وَ هُوَ زُفَرُ لِإِبْلِيسَ أَنْتَ أَمَرْتَنِي بِذَلِكَ. فَيَقُولُ لَهُ إِبْلِيسُ فَلِمَ عَصَيْتَ رَبَّكَ وَ أَطَعْتَنِي. فَيَرُدُّ زُفَرَ عَلَيْهِ مَا قَالَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ.. إِلَى آخِرِ الآْيَةِ.«

23) لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ × يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَميعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَيْ ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ × اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ × إِنَّ الَّذينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ « ؛ هرگز اموال و اولادشان چيزى از عذاب خدا را از آنان دفع نمى كند ، آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه اند . × روزى كه خدا همه آنان را برمى انگيزد ، پس همان گونه كه براى شما سوگند دروغ مى خوردند ، براى خدا هم سوگند دروغ مى خورند ، و گمان مى كنند كه با سوگند دروغ مى توانند در عرصه محشر ، سودى را براى خود جلب كنند و زيانى را از خويش بگردانند ، آگاه باش كه آنان همان دروغگويانند ! × شيطان بر آنان چيره شده و ياد خدا را از خاطرشان برده است ، آنان حزب شيطانند ، آگاه باش كه حزب شيطان يقيناً زيانكارند ! × بى ترديد كسانى كه با خدا و پيامبرش دشمنى مى كنند ، در زمره خوارترينان هستند .

24) وسائل الشيعة: 181/6، باب 8، حديث 7676؛ »قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالتَّخَشُّعِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ لَحَامِلُ الْقُرْآنِ وَ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ لَحَامِلُ الْقُرْآنِ ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ يَا حَامِلَ الْقُرْآنِ تَوَاضَعْ بِهِ يَرْفَعْكَ اللَّهُ وَ لَا تَعَزَّزْ بِهِ فَيُذِلَّكَ اللَّهُ يَا حَامِلَ الْقُرْآنِ تَزَيَّنْ بِهِ لِلَّهِ يُزَيِّنْكَ اللَّهُ بِهِ وَ لَا تَزَيَّنْ بِهِ لِلنَّاسِ فَيَشِينَكَ اللَّهُ بِهِ مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فَكَأَنَّمَا أُدْرِجَتِ النُّبُوَّةُ بَيْنَ جَنْبَيْهِ وَ لَكِنَّهُ لَا يُوحَى إِلَيْهِ وَ مَنْ جَمَعَ الْقُرْآنَ فَنَوْلُهُ لَا يَجْهَلُ مَعَ مَنْ يَجْهَلُ عَلَيْهِ وَ لَا يَغْضَبُ فِيمَنْ يَغْضَبُ عَلَيْهِ وَ لَا يَجِدُ فِيمَنْ يَجِدُ وَ لَكِنَّهُ يَعْفُو وَ يَصْفَحُ وَ يَغْفِرُ وَ يَحْلُمُ لِتَعْظِيمِ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أُوتِيَ الْقُرْآنَ فَظَنَّ أَحَداً مِنَ النَّاسِ أُوتِيَ أَفْضَلَ مِمَّا أُوتِيَ فَقَدْ عَظَّمَ مَا حَقَّرَ اللَّهُ وَ حَقَّرَ مَا عَظَّمَ اللَّهُ.«

25) الكافى: 216/2، بَابُ سَلَامَةِ الدِّين، حديث 2؛ »قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام كَانَ فِي وَصِيَّةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام لِأَصْحَابِهِ اعْلَمُوا أَنَّ الْقُرْآنَ هُدَى اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ نُورُ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ عَلَى مَا كَانَ مِنْ جَهْدٍ وَ فَاقَةٍ فَإِذَا حَضَرَتْ بَلِيَّةٌ فَاجْعَلُوا أَمْوَالَكمْ دُونَ أَنْفُسِكُمْ وَ إِذَا نَزَلَتْ نَازِلَةٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَكُمْ دُونَ دِينِكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْهَالِكَ مَنْ هَلَكَ دِينُهُ وَ الْحَرِيبَ مَنْ حُرِبَ دِينُهُ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا فَقْرَ بَعْدَ الْجَنَّةِ أَلَا وَ إِنَّهُ لَا غِنَى بَعْدَ النَّارِ لَا يُفَكُّ أَسِيرُهَا وَ لَا يَبْرَأُ ضَرِيرُهَا.«

26) اشاره به آيات سوره مجادله: 20 - 9.

27) نهج البلاغه: حكمت 93؛ »قَالَ عليه السلام لَا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ وَ لَكِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ مَعْنَى ذَلِكَ أَنَّهُ يَخْتَبِرُهُمْ بِالْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ لِيَتَبَيَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ الرَّاضِيَ بِقِسْمِهِ وَ إِنْ كَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ منْ أَنْفُسِهِمْ وَ لَكِنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِي بِهَا يُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ لِأَنَّ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ الذُّكُورَ وَ يَكْرَهُ الْإِنَاثَ وَ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ تَثْمِيرَ الْمَالِ وَ يَكْرَهُ انْثِلَامَ الْحَالِ.«

28) عبس (36 - 34 : (80؛ »روزى كه آدمى فرار مى كند ، از برادرش × و از مادر و پدرش × و از همسر و فرزندانش.«

29) مصباح المتهجد: 591، دعاء سحر امام سجاد عليه السلام به نقل أبو حمزه ثمالى.

30) مجادله (17 : (58؛ »هرگز اموال و اولادشان چيزى از عذاب خدا را از آنان دفع نمى كند ، آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه اند .«

31) مجادله (18 : (58؛ »روزى كه خدا همه آنان را برمى انگيزد ، پس همان گونه كه براى شما سوگند دروغ مى خوردند ، براى خدا هم سوگند دروغ مى خورند.«

32) مجادله (18 : (58؛ »و گمان مى كنند كه با سوگند دروغ مى توانند در عرصه محشر ، سودى را براى خود جلب كنند و زيانى را از خويش بگردانند ، آگاه باش كه آنان همان دورغگويانند !«

33) مجادله (19 : (58؛ »شيطان بر آنان چيره و مسلط شده و ياد خدا را از خاطرشان برده است.«

34) نهج البلاغه: حكمت 122؛ »وَ تَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلًا يَضْحَكُ فَقَالَ عليه السلام: كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ وَ كَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ وَ كَأَنَّ الَّذِي نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ وَ نَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ ثُمَّ قَدْ نَسِينَا كُلَّ وَاعِظٍ وَ وَاعِظَةٍ وَ رُمِينَا بِكُلِّ فَادِحٍ وَ جَائِحَةٍ.«

 بحار الأنوار: 137/6، باب 4، حديث 40؛ »أَنَّ مَوْلَانَا عَلِيّاً عليه السلام قَالَ مَا رَأَيْتُ إِيمَاناً مَعَ يَقِينٍ أَشْبَهَ مِنْهُ بِشَكٍّ عَلَى هَذَا الْإِنْسَانِ إِنَّهُ كُلَّ يَوْمٍ يُوَدِّعُ إِلَى الْقُبُورِ وَ يُشَيِّعُ وَ إِلَى غُرُورِ الدُّنْيَا يَرْجِعُ وَ عَنِ الشَّهْوَةِ وَ الذُّنُوبِ لَا يَقْلَعُ فَلَوْ لَمْ يَكُنْ لِابْنِ آدَمَ الْمِسْكِينِ ذنْبٌ يَتَوَكَّفُهُ وَ لَا حِسَابٌ يَقِفُ عَلَيْهِ إِلَّا مَوْتٌ يُبَدِّدُ شَمْلَهُ وَ يُفَرِّقُ جَمْعَهُ وَ يؤتم  ]يُوتِمُ  [وُلْدَهُ لَكَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يُحَاذِرَ مَا هُوَ فِيهِ بِأَشَدِّ النُّصُبِ وَ التَّعَبِ وَ لَقَدْ غَفَلْنَا عَنِ الْمَوْتِ غَفْلَةَ أَقْوَامٍ غَيْرِ نَازِلٍ بِهِمْ وَ رَكَنَّا إِلَى الدُّنْيَا وَ شَهَوَاتِهَا رُكُونَ أَقْوَامٍ قَدْ أَيْقَنُوا بِالْمُقَامِ وَ غَفَلْنَا عَنِ الْمَعَاصِي وَ الذُّنُوبِ غَفْلَةَ أَقْوَامٍ لَا يَرْجُونَ حِسَاباً وَ لَا يَخَافُونَ عِقَاباً.«

35) مجادله (19 : (58؛ »آنان حزب شيطانند ، آگاه باش كه حزب شيطان يقيناً همان زيان كارانند !«

36) - الكافى: 16/2، باب الإخلاص، حديث 3؛ »عن أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صلى الله عليه وآله كَانَ يَقُولُ طُوبَى لِمَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ الْعِبَادَةَ وَ الدُّعَاءَ وَ لَمْ يَشْغَلْ قَلْبَهُ بِمَا تَرَى عَيْنَاهُ وَ لَمْ يَنْسَ ذِكْرَ اللَّهِ بِمَا تَسْمَعُ أُذُنَاهُ وَ لَمْ يَحْزُنْ صَدْرَهُ بِمَا أُعْطِيَ غَيْرُهُ.«

 بحار الأنوار: 43/74، باب 2، حديث 11؛ »قَالَ كَعْبُ الْأَحْبَارِ مَكْتُوبٌ فِي التَّوْرَاةِ: يَا مُوسَى مَنْ أَحَبَّنِي لَمْ يَنْسَنِي وَ مَنْ رَجَا مَعْرُوفِي أَلَحَّ فِي مَسْأَلَتِي يَا مُوسَى إِنِّي لَسْتُ بِغَافِلٍ عَنْ خَلْقِي وَ لَكِنْ أُحِبُّ أَنْ يَسْمَعَ مَلَائِكَتِي ضَجِيجَ الدُّعَاءِ مِنْ عِبَادِي وَ تَرَى حَفَظَتِي تَقَرُّبَ بَنِي آدَمَ إِلَيَّ بِمَا أَنَا مُقَوِّيهِمْ عَلَيْهِ وَ مُسَبِّبُهُ لَهُمْ يَا مُوسَى قُلْ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَبْطَرَنَّكُمُ النِّعْمَةُ فَيُعَاجِلُكُمُ السَّلَبَ وَ لَا تَغْفُلُوا عَنِ الشُّكْرِ فَيُقَارِعُكُمُ الذُّلُّ وَ أَلِحُّوا فِي الدُّعَاءِ تَشْمَلْكُمُ الرَّحْمَةُ بِالْإِجَابَةِ وَ تَهْنِئْكُمُ الْعَافِيَةُ.«

37) بحار الأنوار: 86/74، باب 4، حديث 3؛ »قال رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله: يَا أَبَا ذَرٍّ مَا مِنْ شَابٍّ يَدَعُ لِلَّهِ الدُّنْيَا وَ لَهْوَهَا وَ أَهْرَمَ شَبَابَهُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ صِدِّيقاً.«

 نهج الفصاحة: حديث 1788؛ »شابّ سخيّ حسن الخلق أحبّ إلى اللَّه من شيخ بخيل عابد سيّى الخلق.«

 الكافى: 33/8، حديث 6؛ »مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ أَبُو بَصِيرٍ وَ قَدْ خَفَرَهُ النَّفَسُ فَلَمَّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ قَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا هَذَا النَّفَسُ الْعَالِي فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كَبِرَ سِنِّي وَ دَقَّ عَظْمِي وَ اقْتَرَبَ أَجَلِي مَعَ أَنَّنِي لَسْتُ أَدْرِي مَا أَرِدُ عَلَيْهِ مِنْ أَمْرِ آخِرَتِي فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَا أَبَا مُحَمَّدٍ وَ إِنَّكَ لَتَقُولُ هَذَا قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ كَيْفَ لَا أَقُولُ هَذَا فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُكْرِمُ الشَّبَابَ مِنْكُمْ وَ يَسْتَحْيِي مِنَ الْكُهُولِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَكَيْفَ يُكْرِمُ الشَّبَابَ وَ يَسْتَحْيِي مِنَ الْكُهُولِ فَقَالَ يُكْرِمُ اللَّهُ الشَّبَابَ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي مِنَ الْكُهُولِ أَنْ يُحَاسِبَهُمْ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا لَنَا خَاصَّةً أَمْ لِأَهْلِ التَّوْحِيدِ قَالَ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ إِلَّا لَكُمْ خَاصَّةً دُونَ الْعَالَم.«

38) الكافى: 49/6، بَابُ بِرِّ الْأَوْلَادِ، حديث 3؛ »عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وآله أَحِبُّوا الصِّبْيَانَ وَ ارْحَمُوهُمْ وَ إِذَا وَعَدْتُمُوهُمْ شَيْئاً فَفُوا لَهُمْ فَإِنَّهُمْ لَا يَدْرُونَ إِلَّا أَنَّكُمْ تَرْزُقُونَهُمْ.«

 بحار الأنوار: 336/71، باب 20، حديث 114؛ »قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: قَالَ اللَّهُ U الْخَلْقُ عِيَالِي فَأَحَبُّهُمْ إِلَيَّ أَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَ أَسْعَاهُمْ فِي حَوَائِجِهِمْ.«

 من لايحضره الفقيه: 555/3، باب النوادر، حديث 4908؛ »قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي.«

 من لايحضره الفقيه: 555/3، باب النوادر، حديث 4909؛ »قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام عِيَالُ الرَّجُلِ أُسَرَاؤُهُ وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ U أَحْسَنُهُمْ صُنْعاً إِلَى أُسَرَائِهِ.«

39) الكافى: 444/2، باب تعجيل عقوبة الذنب، حديث 3؛ »قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله قَالَ اللَّهُ U وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا أُخْرِجُ عَبْداً مِنَ الدُّنْيَا وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَرْحَمَهُ حَتَّى أَسْتَوْفِيَ مِنْهُ كُلَّ خَطِيئَةٍ عَمِلَهَا إِمَّا بِسُقْمٍ فِي جَسَدِهِ وَ إِمَّا بِضِيقٍ فِي رِزْقِهِ وَ إِمَّا بِخَوْفٍ فِي دُنْيَاهُ فَإِنْ بَقِيَتْ عَلَيْهِ بَقِيَّةٌ شَدَّدْتُ عَلَيْهِ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا أُخْرِجُ عَبْداً مِنَ الدُّنْيَا وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أُعَذِّبَهُ حَتَّى أُوَفِّيَهُ كُلَّ حَسَنَةٍ عَمِلَهَا إِمَّا بِسَعَةٍ فِي رِزْقِهِ وَ إِمَّا بِصِحَّةٍ فِي جِسْمِهِ وَ إِمَّا بِأَمْنٍ فِي دُنْيَاهُ فَإِنْ بَقِيَتْ عَلَيْهِ بَقِيَّةٌ هَوَّنْتُ عَلَيْهِ بِهَا الْمَوْتَ.«

 الكافى: 445/2، باب تعجيل عقوبة الذنب، حديث 6؛ »قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ U وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ لَيْسَ مِنِ الْتِوَاءِ عِرْقٍ وَ لَا نَكْبَةِ حَجَرٍ وَ لَا عَثْرَةِ قَدَمٍ وَ لَا خَدْشِ عُودٍ إِلَّا بِذَنْبٍ وَ لَمَا يَعْفُو اللَّهُ أَكْثَرُ فَمَنْ عَجَّلَ اللَّهُ عُقُوبَةَ ذَنْبِهِ فِي الدُّنْيَا فَإِنَّ اللَّهَ U أَجَلُّ وَ أَكْرَمُ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَعُودَ فِي عُقُوبَتِهِ فِي الآْخِرَةِ.«

 بحار الأنوار: 195/78، باب 1؛ »قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله: قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ عَظَمَتِي وَ ارْتِفَاعِي لَوْ لَا حَيَائِي مِنْ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ لَمَا جَعَلْتُ لَهُ خِرْقَةً لِيُوَارِيَ بِهَا جَسَدَهُ وَ إِنِّي إِذَا أَكْمَلْتُ لَهُ إِيمَانَهُ ابْتَلَيْتُهُ بِفَقْرٍ فِي مَالِهِ وَ مَرَضٍ فِي بَدَنِهِ فَإِنْ هُوَ حَرِجَ أَضْعَفْتُ عَلَيْهِ وَ إِنْ هُوَ صَبَرَ بَاهَيْتُ بِهِ مَلَائِكَتِي.«

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تهران مسجد حضرت رسول- دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی اول
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
پاداش دنیوی و اخروی پروردگار برای مؤمنین
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
آیه‌ای عجیب درباره شیطان
اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
تهران هیئت محبان‌الزهرا دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل ...
مقربین چه کسانی هستند؟

بیشترین بازدید این مجموعه

اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
ريشه‏هاى فساد دانه عمل‏
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
درخواست همسر از خدا روش بزرگان است‏
تفاوت نظر و رؤيت
قدرت مردان خدا
در تحقق برنامه نكاح سخت‏گيرى نكنيد
رمز موفقيت ابن ‏سينا
مقربین چه کسانی هستند؟
داستان میرفندرسکی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^