فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

شیطان و اهل تقوا - جلسه بيست و نهم – (متن کامل + عناوین)

 

شيطان درون انسان  

 

اصفهان، مسجد سيد- دهه دوم صفر1370

 الحمدلله رب العالمين وصلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين وصلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

 شيطان از نظر قرآن كريم موجودى است كه داراى شر و خباثت و فساد است و اين خباثت و شر و فساد را مى خواهد به عباد الهى منتقل كند. راه رسيدن به حق را، راه رسيدن به عمل صالح را، راه رسيدن به اهداف حسنه را مى خواهد به روى انسان ببندد.

 اين موجود هم در بين مخلوقاتِ غير قابل رؤيت خدا هست و هم در بين مردم مى باشد. ممكن است شيطانِ انسان، نفس خود انسان باشد. ممكن است شيطان، پدر انسان يا همسر انسان و يا برادر انسان باشد.

 علامت آن، اين است كه مى خواهد فساد و آلودگى و خباثت خودش را به انسان منتقل كند. پس شناختن شيطان كار مشكلى نيست. انسانى كه ضد خدا و اخلاق خدا و اوامر خدا و نواهى خدا باشد، اين شيطان است.

 يك مسئله بسيار مهمى كه درباره شيطان، پروردگار عالم مطرح كرده است در چهار آيه در سوره مباركه اسراء، نحل، حجر، ابراهيم،(427) اين است كه شيطان هيچ گونه تسلطى بر انسان ندارد. قدرتى كه با آن قدرت بتواند انسان را به زور و جبر به گناه بكشد، در او نيست.

 در رئيس آنان، ابليس هم چنين قدرتى وجود ندارد. تنها كارى كه هر شيطانى مى تواند انجام دهد، فقط وسوسه كردن و دعوت كردن است. يك سلسله ابزار هم در اختيار اوست كه نمى توان آن ابزار را قدرت ناميد. امام صادق عليه السلام نام اين ابزار را دام گذاشته است.(428) و ما مى توانيم چشم خود را باز كنيم و در دام نيفتيم.

 ابزارها هم در حقيقت ابزار او نيست، عناصر عالم طبيعت است كه او از اين عناصر به عنوان ابزار براى منحرف كردن انسان بهره مى گيرد. پول است، به خودى خود ابزار شيطان نيست، زن يا مرد است كه به خودى خود ابزار شيطان نيست. مقام و شهوت و شكم و زيبايى است، ولى همه اينها را پروردگار بزرگ عالم به حق آفريده است. زن و مرد يك موجود الهى هستند. طلا و نقره يك موجود الهى است. مقام به حيثيت اصلى خود، يك واقعيت الهى است. اما شيطان اينها را مى تواند براى به دام انداختن مردم ابزار قرار دهد.

 با همه ابزارى كه در اختيار دارد، قرآن مجيد مى فرمايد: تسلطى بر احدى از بندگان پروردگار ندارد. فقط مى تواند وسوسه كند و ابزار را نشان دهد، و شما هم مى توانيد دعوت او را پاسخ ندهيد. وقتى گفت: بيا. شما مى توانيد بگوييد: نمى آيم.

 شيطان مى گويد: بيا، من با اين ابزار مى خواهم چندساعتى مجلس تو را گرم كنم. مى توانى بگويى: نمى خواهم.

 خيلى ها به شياطين گفتند: كه نمى خواهيم يا نمى آييم. حال، جلوه ابزارش هم زياد بوده است، فرض كنيد چهار زن را به دام انداخته كه از طريق زنان، مردان را منحرف كند. تك تك مردم با همه جاذبه اى كه ابزار شيطان دارد، مى توانند هنگام دعوت شيطان بگويند: نمى آييم.(429)

 قرآن مجيد مى گويد: بر شما واجب است وقتى در برابر شيطان قرار گرفتيد: چه شيطان جنّى و چه شيطان انسى، با او بجنگيد. پيروزى قطعى هم با شماست. چون فتحى براى شيطان وجود ندارد، اگر شما نخواهيد.

 البته قرآن در آيه اى ديگر مى فرمايد:

 اگر شما بخواهيد، او بر شما پيروز مى شود، اما نه اينكه چون سلطه دارد و يا قدرت دارد، چون شما قدرتتان را به كار نمى گيريد، او پيروز مى شود. او قدرتى ندارد. شما اگر در برابر شيطان سهل انگارى كنيد او بر شما غلبه خواهد كرد ولى بازهم قدرت و سلطه و توان ندارد. فقط مى تواند شما را دعوت كند و شما هم بگوييد: نمى آيم.

 

 مبارزه با شياطين

 در سوره نساء فرمان جنگ با همه شياطين مى دهد:

 

 » فَقَتِلُواْ أَوْلِيَآءَ الشَّيْطَنِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَنِ كَانَ ضَعِيفًا «(430)

 

 بر شما بندگانم واجب است با دستياران شيطان و دوستان شيطان بجنگيد، قطعاً او يك موجود ضعيف است و نقشه و تدبيرش ضعيف است. چرا؟ چون خود شيطان ضعيف است. جواب دلال هاى شيطان را ندهيد. اگر با آنها برخورد كرديد، بجنگيد. گفتند: بيا. بگو: نمى آيم. قبول كن، نمى كنم. بخواه، نمى خواهم.

 يكى از شيطان هاى تاريخ كه 28 سال هم در اين دنيا عمر كرد، ابن زياد بود. او يك شيطان بود كه سى هزار نفر را دعوت كرد به كربلا برويد و اين هفتاد و دو نفر را بكشيد. مى گفتيد: نه. نمى توانستيد بگوييد: نه. اين شيطان 28 ساله قدرت داشت دست و پايتان را ببندد و تا كربلا شما را بكشد و بازوى تك تك شما را بگيرد و دستتان را بلند كند و با اسلحه بزند و دست هاى قمر بنى هاشم را قطع كند. او كه خودش كربلا نيامد. از تختش هم پايين نيامد، فقط نشست و رؤساى اصناف كوفه و رؤساى عشاير را خواست كه هزار تا نيرو به او بدهند. شما خود رئيس اصناف و عشاير بوديد. صد و پنجاه نفر رفتيد به بارگاه شيطان، بقيه گلوى او را مى گرفتيد و او را خفه مى كرديد. شيطان كه قدرت و تسلطى نداشت.

 رضاخان يك نفر بود به پانزده ميليون نفر گفت: چادر زنهايتان را بايد برداريد. پانزده ميليون نفر مى ايستادند و مى گفتند: نه. چكار مى توانست بكند؟

 دو افسر بغل دست خودش مى توانستند هفت تير خود را درآورند و گلوله اى به طرف مغز او بزنند و او را بكشند. شيطان اصلاً قدرتى ندارد. سلطه اى ندارد، سلطنتى ندارد.

 شيطان بسيار ضعيف است. خداى متعال در سوره حجر مى فرمايد:

 شيطان اصلاً زورى ندارد. شما سهل انگارى مى كنيد كه او توان غلبه پيدا مى كند.(431)

 

 حكايت هارون و دو قاضى

 هارون به مكه رفته بود. يك شيطان. شيطان مكار و حيله گر با ابزارهاى مختلف. گفت: نمايندگان شهر مكه را بگوييد بيايند و با من ملاقات كنند. تعدادى از ريش سفيدهاى مكّه پيش هارون آمدند.

 گفت: شهر شما چه مى خواهد؟ گفتند: يك قاضى خوب مى خواهيم كه ما دعواها و اختلاف هايمان را پيش او ببريم. گفت: خودتان كسى را كه مى شناسيد معرفى كنيد تا من حكم بدهم؟

 گفتند: دو نفر را مى شناسيم. عالم، عامل، متعهد، گفت: بگوييد هردو بيايند.

 هارون به نخست وزير خود گفت: بيا من و تو يك جنگ زرگرى درست كنيم، تك تك اين دو نفر را بخواهيم و دعواى خود را در مقابل آنها حق جلوه دهيم، ببينيم كه كدام يك بهتر قضاوت مى كنند.

 كسى كه مسن تر بود و پيرمرد بود خواستند تا به داخل بيايد. هارون گفت: من با نخست وزيرم دعوايى داريم. برايت تعريف مى كنيم. بين ما دو نفر حكم كن.

 پيرمرد گفت: بگوييد. او به نفع هارون حكم داد.

 هارون گفت: بفرماييد بيرون.

 شخص جوان تر را صدا زدند. و گفت: ما دو نفر با هم دعوا داريم. بين ما دونفر حكم كن. شخص جوان گفت: من حكم نمى كنم. هارون گفت: چرا؟ جوان گفت: چون شما لباس اعليحضرتى به تن كرده ايد. و نخست وزير نه. من نمى توانم با لباس اعليحضرتى بين شما قضاوت كنم. شما يك لباس عادى بپوشيد و نخست وزير هم يك لباس عادى بپوشد، هردو لباس معمولى بپوشيد و كنار همديگر بنشينيد.

 قبول كردند. جوان گفت: حال موضوع دعوا را مطرح كنيد و آنها مطرح كردند. به هارون گفت: تو آدم ظالم و ستمگرى هستى و به اين بنده خدا ظلم كرده اى. حق با اين است.

 هارون گفت: برو بيرون.

 به نخست وزيرش گفت: اين شخص را برداريد وبه بغداد ببريد و رئيس قوه قضائيه كنيد. او خيلى آدم فهميده و زرنگ و مؤمنى است. گفت: شما بارت را ببند و فردا با ما به بغداد بيا برويم. گفت: چرا بغداد؟ گفتند: شما به درد رياست قوه قضائيه مملكت مى خورى. گفت: نمى آيم؛ حاكمان مملكت، حاكمانى ظالم و ستمگر و بى دين اند. مى خواهند از قدرت قوه قضائيه به نفع خود استفاده كنند. قوه قضائيه با بودن هارون، استقلال نمى تواند داشته باشد و مظلوم كش و ظالم پرور. مى شود مى دانم اگر اين قدرت را به دست بگيرم، نه تنها نمى توانم ظالم را اره كنم، بلكه بعد از مدتى شاخه درخت ظلم مى شوم. به همين دليل گفتم: نه.

 شيطان زورى ندارد كه بتواند دست و پايت را ببندد و تو را به رياست قوه قضائيه بنشاند. مى توانى بگويى: نمى خواهم.

 شخص گفت: نمى خواهم. هارون گفت: بايد بخواهى. مى گويم تو را به بغداد بياورند. گفت: بگو بياورند.

 وقتى كه جابه جا شدند، يك حكم نوشت كه اين آقا از فردا رئيس قوه قضائيه كشور است. مهر خودش را به اين جوان زد و جوان هم گرفت و تا كرد و در جيب گذاشت و گفت: من فردا بايد سر كار بيايم و بيرون آمد.

 هارون به يك مأمور مخفى گفت كه او را تعقيب كن و ببين كه به كجا مى رود. و مأمور اين جوان را تعقيب كرد.

 جوان به كنار رود دجله در بغداد رفت. و كاغذ را درآورد و ريز ريز كرد و در رود دجله ريخت و به ماهى ها مى گفت: اين كاغذ خط هارون است. نجس است، اگر خورديد و در قيامت به عذاب الهى دچار شديد گردن خودتان است.(432) بگذاريد آب اين كاغذهاى نجس را ببرد.

 و فردا هم سر كار نرفت. يك هفته سركار نيامد. هارون گفت: او را بياوريد. ديدند كه نيمه شب از دنيا رفته است. مى توانيد به شيطان، نه بگوييد. بگوييد: نمى آيم و نمى خواهم.

 شيطان به امام حسين عليه السلام گفت: كه با من بيعت كن تا تو را نكشم. امام حسين عليه السلام گفتند: نه. به خدا قسم، نه. شيطان ها به خيلى ها گفتند: بياييد، گفتند: نمى آييم. و هيچ كارى نتوانستند بكنند. نهايت درگيرى با شيطان اين است كه شيطان انسان را به زندان بياندازد و سر انسان را ببرد. مگر شيطان در زندانى كردن يوسف پيروز شد؟ مگر وقتى امام حسين عليه السلام به شيطان آن زمان نه، گفت و شهيد شد، شكست خورد؟ گفت: نهايت اين است كه شيطان يا مرا زندان كند و يا بكشد و خيلى وقت ها هم نه به زندان مى كشد و نه به كشتن.

 فرض كنيد شما را دعوت به ديدن فيلم مبتذل مى كنند، شما قبول نكنيد، شيطان چه تسلطى به شما دارد؟ چه زورى به شما دارد؟ چه كسى مى گويد: من محكوم شيطانم. چه كسى مى تواند در قيامت بگويد: خدايا هر گناهى كه ما كرديم، گردن شيطان است.

 در قرآن آمده است كه شيطان هيچ گونه گناهى را از انسان به گردن نمى گيرد و خدا هم قبول مى كند كه شيطان گردن نگرفته است. مى گويد: به من چه ارتباطى دارد؟ مگر خودت در سه آيه قرآن نگفتى كه من سلطه و قدرت و حاكميت ندارم. كار من فقط وسوسه بود. مى خواست به وسوسه من گوش نكند. كار من يك دعوت بود، انسان مى توانست نپذيرد.

 

 تدبير انسان در برابر شيطان

 تدبير ما بسيار قوى تر از شيطان است. امام حسين عليه السلام يك رفيق صميمى داشت، ابن زياد با هزار مأمور به دنبال او مى گشت و او را نمى يافت. مى گفت: هرجا او را ديديد امانش ندهيد، اما پيدايش نمى كرد.

 رفيق امام اين را هم شنيده بود كه امام حسين عليه السلام به كربلا آمده است.

 دل او در كربلا بود. دروازه ها همه بسته بود، راه ها همه كنترل مى شد. اسم اين شخص و قيافه او را براى مأموران توصيف كرده بودند و او هم تنها بود.

 همكارى هاى سنگينى با مسلم بن عقيل داشت و جزء افرادى بود كه نامه هاى ابى عبدالله را امضا كرده بود، جزء افرادى بود كه مردم را عليه ابن زياد مى شوراند. و ابن زياد در به در دنبال او مى گشت و او هم شخص آبرودارى بود. و اعتبار داشت. در آخر نقشه اى كشيد.

 گفت: اين طور نمى شود كه ما زير زمين به زير زمين برويم. امام، كربلا باشد و ما نباشيم. يك روز صبح بلند شد و خودش به بارگاه ابن زياد آمد. به مأمورها: گفت من فلانى هستم. كه در آسمانها دنبال من مى گرديد. مرا نزد ابن زياد ببريد.

 جشن گرفتند، كه خودش به پاى خودش آمده است. وقتى او را روبروى ابن زياد آوردند، گفت: من در آسمانها دنبال تو مى گشتم. تو را چه كسى به اينجا آورد؟

 گفت: من خودم آمدم.

 گفت: براى چه آمده اى؟

 گفت: آمدم كه بگويم من از همكارى با مسلم، ارتباط با حسين بن على عليه السلام سخت پشيمانم و حق بودن شما براى من ثابت است. به من پول و اسلحه و اسب بده، و با يك گردان كه به كربلا مى رود، مرا هم به كربلا بفرست.

 ابن زياد گفت: جلو بيا. پيشانى او را بوسيد. گفت: آفرين.

 گفت: به او حواله اسلحه و حواله لباس و حواله اسب بدهند. و او را با يك گردان به كربلا فرستاد.

 وقتى به كربلا رسيد و خيمه هاى ابى عبدالله عليه السلام را كه ديد، به گردان گفت: اگر زنده برگشتيد به اربابتان بگوييد: تدبير ما از شما شيطان ها خيلى بيشتر است.

 من ديدم هيچ راهى براى رسيدن به مولايم ابى عبدالله عليه السلام ندارم، جز اين كه خاندان شما پليدان را جلوى چشمتان بياورم.

 شيطان زور ندارد؟ هركس بگويد كه شيطان زور دارد، به قرآن تهمت زده است. هركس بگويد شيطان مرا بيچاره كرده است به خدا تهمت زده است. شيطان قدرت بيچاره كردن كسى را ندارد.

 

 آيات قرآن درباره سلطه نداشتن شيطان

 الف : سوره مباركه حجر:

 

 » إِنَّ عِبَادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَنٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ «(433)

 

 قطعاً شما شياطين هيچكدامتان زورى براى كشيدن بندگان من به جهنم، بى دينى، شهوت، زنا، ربا و حرام نداريد. زورى براى انداختن بندگان من در گناه نداريد. مگر بندگان من در مقابل دعوت شما، خود را كوچك پندارند.

 من به هركدام از بندگانم عقل دادم، كه يك قدرت است، وجدان داده ام كه قدرت است. بصيرت داده ام كه يك قدرت است. حالت سميعى به آنها داده ام كه يك قدرت است. قلب فقيه به آنها داده ام كه يك قدرت است. صد و بيست و چهارهزار پيامبر كنار آنها قرار داده ام كه يك قدرت است. قرآن و دوازده امام كنار آنها گذاشتم كه يك قدرت است. ماه رمضان و شب قدر، محرم و صفر داده ام كه هر كدام يك قدرت مى باشند.(434)

 تك تك بندگان من ميليون ها رشته قدرت در اختيارشان است. خود من هم پشتيبان آنها هستم. و خود من هم كه خدا هستم، يك قدرت.

 ولى شما شياطين از همه اين قدرت ها خالى هستيد. نه عقل داريد، نه وجدان داريد، نه دين داريد و نه قلب داريد. شما شياطين، من و انبيا و قرآن و ائمه را هم نداريد. زورى نداريد. فقط مى توانيد وسوسه كنيد.

 بندگان من با تكيه بر من، تكيه بر نبّوت، امامت، قرآن، عقل، وجدان، آينده بينى، سميع بودن، قلب فقيه، مى توانند در مقابل دعوت شما بايستند و بگويند: جواب نمى دهيم. قبول نمى كنيم. نمى آييم. چادرم را برنمى دارم. دنيا هم جمع شوند، من مانند زهرا مى ايستم. عالم جمع شوند، مانند مريم مى ايستم.

 آمريكا، انگليس، رضاخان، محمدرضاخان، زن هاى ديگر، شياطين ديگر، همه بگويند من رويم را به نامحرم نشان دهم، مى گويم: نهايت اين است كه سر من را با چادرم از روى سينه ام بلند كنيد. اما من جواب شما را نمى دهم. نهايت اين است كه سر من را با چادرم برداريد. ولى من دعوت شما را اجابت نمى كنم.(435)

 آنهايى كه در مقابل شيطان ايستادگى نكنند، شيطان سوارشان مى شود. اما آنهايى كه از قدرت هاى داده شده خدا استفاده كنند، شيطان هيچ كارى در حقشان نمى تواند بكند.

 ب : سوره اسراء:

  » إِنَّ عِبَادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَنٌ وَ كَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً «(436)

  شيطان هيچ زورى عليه بندگان ندارد، پشتيبان بنده هايم خودم هستم.

 نقشه هاى تو را هم نقش بر آب مى كنم، اگر اتفاقاً بنده مرا دزديدى و بردى و لجن مال كردى، من پيغمبر مى فرستم. امام و عالم ربانى مى فرستم. عارف مى فرستم. كتاب مى فرستم، به محض اينكه به گوش او رساندم كه پشيمان شو، و انسان گفت: خدايا مى خواهم رابطه ام را با شيطان ببرم و به سمت تو بيايم، مى گويم به چشم روشنى آمدنت، تمام گناهان گذشته تو را مى بخشم. شيطانِ جگرت را آتش مى زنم، آلودگى هاى بنده ام را پاك مى كنم، اشك او را سرازير مى كنم، شب احياء او را به خانه ام راه مى دهم، سينه زنى محرم او را قبول مى كنم، و از گناهان او گذشت مى كنم و كمر شيطان را مى شكنم.(437)

 دشمن خيلى ذليل و ضعيف و ناتوان است. ببينيد اگر شيطان پدر و مادر شما شدند:

  » وَ إِن جَهَدَاكَ عَلَى أَن تُشْرِكَ بِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا «(438)

  بگو: نه. پدر است، التماس مى كند، گريه مى كند، گردن كج مى كند بيا از خدا ببر، تو به او بگو نمى آيم.

 مادر به پسرش گفت: دو سه روز است اخلاقت عوض شده است، چه شده است؟ گفت: راستش مادر در مسجد الحرام، پيش پيغمبر رفتم، حرفهايى زد، ديوانه ام كرد، قبولش كردم، ايمان آوردم. گفت: از بت دست برداشتى؟ گفت: بله. گفت: برو رابطه ات را با پيغمبرى كه مخالف بت هاى ماست ببر. گفت: نمى برم. گفت: من هم اعتصاب غذا مى كنم. شام نخورد، صبحانه نخورد، ناهار نخورد. ضعف كرد.

 پسر پيش پيغمبر دويد. گفت: من همين يك مادر را دارم و دارد مى ميرد، به خاطر اينكه من مسلمان شده ام. جبرئيل نازل شد و گفت: به اين بچه بگو: خيالت راحت باشد.

 پيغمبر فرمود: راحت باش. به شيطان بگو: نه. پسر به خانه برگشت. مادر ديگر نمى توانست حرف بزند، گفت: كجا بودى؟ گفت: پيش پيغمبر. گفت: به او گفتى مادرم دارد مى ميرد؟ گفت: بله. گفت: چه گفت؟ گفت: به جهنم كه مادرت مرد. گفت: پس برو سفره را بياور دارم مى ميرم. تمام شد.

 شيطان زورى ندارد، قدرت مال شما اهل ايمان است. قدرت مال شما مناجاتيان است. قدرت مال شما گريه داران است، قدرت مال شما حسينى هاست. قدرت مال شما خانم هاى زهرا مسلك است. نه مال فيلم، نه مال ديدئو، نه مال افكار شيطانى، نه مال خود شيطان. آنها هيچ اند.

 

 » إِنَّ عِبَادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَنٌ وَ كَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً «

  ج : سوره مباركه نحل:

  » إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَنٌ عَلَى الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ «(439)

 

 شيطان هيچ قدرت ندارد.

 معاويه به عاشق و شيداى امام على عليه السلام گفت: دست از على بردار. گفت: برنمى دارم. گفت: به زندان مى اندازمت. گفت: بينداز. آنها را به زندان انداخت.

 گفت: به گردن، بازو و مچ هايشان زنجير بيندازيد، سنگين تر از وزن بدنشان زنجيرشان كنيد، آب به آنها ندهيد، دستشويى نگذاريد بروند.

 بعد از دو ماه آمدند گفتند: معاويه مى گويد از على برگرديد. گفتند: معاويه غلط كرد. على سرمايه دنيا و آخرت ماست، على درِ نجات ماست، على بهشت ماست، على دين ماست، معاويه سگ كيست؟

 به او گفتند: اينها در زنجير هم زبانشان خيلى دراز است. گفت: اول آفتاب زنده زنده آنها را ببنديد، شش قبر روبرويشان بكَنيد. با زنجير هم آنها را تا قبرها بكشيد. آنها را گرسنه و تشنه بر سر قبرها نگه داريد، سر آنها را ايستاده ببريد، با لگد جنازه ها را با زنجير به قبرها بيندازيد.

 صبح زود آنها را آوردند، روبروى آنها شش تا قبر كندند، گفتند: نگاه كنيد معاويه گفته از على برگرديد. گفتند: به معاويه بگوييد على آغوشش باز است ما را بپذيرد.(440)

 هر شش نفر را گردن زدند اما به شيطان گفتند: نه.

 چه مى گوييد شما جوانان، چه مى گوييد شما كاسب ها، اگر دروغ نگويم نمى چرخد، اگر ربا نگيرم، نمى چرخد. اگر با دختر سر و سرّى نداشته باشم روزم خوش نمى گذرد. چه مى گوييد؟

 شما را كه نمى خواهند بكشند، شيطان هاى شما كه نمى خواهند دست هاى شما را زنجير كنند، شيطان هاى شما كه نمى خواهند شما را زندان كنند. ما قدرت نه گفتن داريم، مى توانيم بگوييم. شيطان به خدا مى گويد:

  » مَا كَانَ لِىَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَنٍ إِلَّآ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِى «(441)

  اى مردم! اينقدر مرا در اين صحراى محشر لعنت نكنيد، من فقط شما را دعوت كردم، مى خواستيد دعوت مرا قبول نكنيد، من زورى به شما نداشتم. من گفتم: برويد كربلا امام حسين را بكشيد، مى خواستيد برگرديد خود مرا بكشيد.

 ديديد خداى مهربان شما به شيطان چه گفت، گفت: بندگانم را از چنگت بيرون مى كشم، توبه آنها را قبول مى كنم، گناه آنها را مى بخشم و كمر تو را مى شكنم.(442)

 پيغمبر فرمودند: اگر دلتان مى خواهد او را كمر شكن كنيد، سجده هايتان را طولانى تر كنيد. وقتى سجده تان طولانى مى شود، فريادش بلند مى شود.(443)

 نمى دانيد كه وقتى يكى از شما مى نشينيد درِ خانه خدا ياد گناهانتان مى افتيد و اشكتان مى ريزد، چه دردى به شياطين مى آيد.

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

پی نوشت ها:

 

 

427) اشاره به آيات سوره اسراء (65 : (17؛ نحل (99 : (16؛ حجر (42 : (15؛ ابراهيم (22 : (14

428)   - بحار الأنوار: 110/67، باب 49، حديث 9؛ »قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام صَاحِبُ الْعُزْلَةِ مُتَحَصِّنٌ بِحِصْنِ اللَّهِ وَ مُحْتَرِسٌ بِحَرَاسَتِهِ فَيَا طُوبَى لِمَنْ تَفَرَّدَ بِهِ سِرّاً وَ عَلَانِيَةً وَ هُوَ يَحْتَاجُ إِلَى عَشَرَةِ خِصَالٍ عِلْمِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ تَحَبُّبِ الْفَقْرِ وَ اخْتِيَارِ الشِدَّةِ وَ الزُّهْدِ وَ اغْتِنَامِ الْخَلْوَةِ وَ النَّظَرِ فِي الْعَوَاقِبِ وَ رُؤْيَةِ التَّقْصِيرِ فِي الْعِبَادَةِ مَعَ بَذْلِ الْمَجْهُولِ وَ تَرْكِ الْعُجْبِ وَ كَثْرَةِ الذِّكْرِ بِلَا غَفْلَةٍ فَإِنَّ الْغَفْلَةَ مِصْطَادُ الشَّيْطَانِ وَ رَأْسُ كُلِّ بَلِيَّةٍ وَ سَبَبُ كُلِّ حِجَابٍ وَ خَلْوَةِ الْبَيْتِ عَمَّا لَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ فِي الْوَقْتِ.«

 وسائل الشيعة: 300/12، باب 159، حديث 16355؛ »قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام إِنَّ اللَّهَ U خَلَقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ جَلَالِ كِبْرِيَائِهِ فَمَنْ طَعَنَ عَلَيْهِمْ وَ رَدَّ عَلَيْهِمْ فَقَدْ رَدَّ عَلَى اللَّهِ فِي عَرْشِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ ءٍ وَ إِنَّمَا هُوَ شِرْكُ الشَّيْطَانِ.«

 بحار الأنوار: 225/100، باب 2، حديث 10؛ »قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام الْفِتَنُ ثَلَاثٌ حُبُّ النِّسَاءِ وَ هُوَ سَيْفُ الشَّيْطَانِ وَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ هُوَ فَخُّ الشَّيْطَانِ وَ حُبُّ الدِّينَارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ هُوَ سَهْمُ الشَّيْطَانِ.«

 غرر الحكم: 138، حديث 2418؛ »احْذَرِ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا شَبَكَةُ الشَّيْطَانِ وَ مَفْسَدَةُ الْإِيمَان.«

429) من لا يحضره الفقيه: 376/4، حديث 5773؛ »النِّسَاءُ حِبَالَةُ الشَّيْطَان.«

 دعائم الإسلام: 214/2 فصل 4، حديث 788؛ »رسول الله صلى الله عليه وآله أنه نهى عن محادثة النساء يعني غير ذوات المحارم و قال لا يخلون رجل بامرأة فما من رجل خلا بامرأة إلا كان الشيطان ثالثهما و جعفر بن محمد عليه السلام أنه قال: ، حديث النساء من مصائد الشيطان.«

 وسائل الشيعة: 384/25، باب 41، حديث 32185؛ »النَّبِيِّ صلى الله عليه وآله فِي حَدِيثٍ قَالَ يَا ابْنَ مَسْعُودٍ سَيَأْتِي أَقْوَامٌ يَأْكُلُونَ طَيِّبَ الطَّعَامِ وَ أَلْوَانَهَا وَ يَرْكَبُونَ الدَّوَابَّ وَ يَتَزَيَّنُونَ بِزِينَةِ الْمَرْأَةِ لِزَوْجِهَا وَ يَتَبَرَّجُونَ تَبَرُّجَ النِّسَاءِ وَ زِينَتَهُنَّ مِثْلَ زِيِّ الْمُلُوكِ الْجَبَابِرَةِ هُمْ مُنَافِقُو هَذِهِ الْأُمَّةِ فِي آخِرِ الزَّمَانِ؛ »شَارِبُونَ بِالْقَهَوَاتِ.« لَاعِبُونَ بِالْكِعَابِ رَاكِبُونَ لِلشَّهَوَاتِ تَارِكُونَ الْجَمَاعَاتِ رَاقِدُونَ عَنِ الْعَتَمَاتِ مُفَرِّطُونَ فِي الْغَدَوَاتِ يَقُولُ اللَّهُ فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا.«

 مستدرك الوسائل: 335/12، باب 39، حديث 14220؛ »قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله كَيْفَ بِكُمْ إِذَا فَسَقَ فِتْيَانُكُمْ وَ إِذَا طَلَعَتْ نِسَاؤُكُمْ قِيلَ فَإِنَّ ذَلِكَ لَكَائِنٌ قَالَ نَعَمْ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ كَيْفَ بِكُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْكَرِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ قَالُوا وَ إِنَّ ذَلِكَ لَكَائِنٌ قَالَ نَعَمْ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً وَ سُئِلَ مَتَى لَا يُؤْمَرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا يُنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ قَالَ إِذَا كَانَ الْفِسْقُ فِي عُلَمَائِكُمْ وَ الْعِلْمُ فِي رِذَالِكُمْ وَ الْمُدَاهَنَةُ فِي خِيَارِكُمْ.«

430) نساء (76 : (4؛ »پس شما با ياران شيطان بجنگيد ، كه يقيناً نيرنگ و توطئه شيطان ] در برابر اراده خدا و پايدارى شما [ سست و بى پايه است .«

431) حجر (42 : (15

432) بحار الأنوار: 423/14، باب 27، ذيل حديث 4؛ »قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنَ الْبَهَائِمِ إِلَّا ثَلَاثَةٌ حِمَارُ بَلْعَمَ بْنِ بَاعُورَاءَ وَ ذِئْبُ يُوسُفَ وَ كَلْبُ أَصْحَابِ الْكَهْف.«

 بحار الأنوار: 275/7، باب 11؛ »قال الرازي في تفسير قوله تعالى: وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ قال قتادة يحشر كل شي ء حتى الذ، باب للقصاص و قالت المعتزلة إن الله تعالى يحشر الحيوانات كلها في ذلك اليوم ليعوّضها على آلامها التي وصلت إليها في الدنيا بالموت و القتل و غير ذلك فإذا عوّضت عن تلك الآلام فإن شاء الله أن يبقي بعضها في الجنة إذا كان مستحسنا فعل و إن شاء أن يفنيه أفناه على ما جاء به الخبر و أما أصحابنا فعندهم أنه لا يجب على الله شي ءبحكم الاستحقاق و لكن الله تعالى يحشر الوحوش كلها فيقتص للجماء من القرناء ثم يقال لها موتي فتموت انتهى.«

433) حجر (42 : (15؛ »قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطى نيست ، مگر بر گمراهانى كه از تو پيروى مى كنند .«

434) بحار الأنوار: 380/93، باب 49، حديث 5؛ »عن الرضا عليه السلام: اعْلَمْ يَرْحَمُكَ اللَّهُ أَنَّ لِشَهْرِ رَمَضَانَ حُرْمَةً لَيْسَتْ كَحُرْمَةِ سَائِرِ الشُّهُورِ لِمَا خَصَّهُ اللَّهُ بِهِ وَ فَضَّلَهُ وَ جَعَلَ فِيهِ لَيْلَةَ الْقَدْرِ الْعَمَلُ فِيهَا خَيْرٌ مِنَ الْعَمَلِ فِي أَلْفِ شَهْرٍ لَيْسَ فِيهَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ فَعَلَيْكُمْ بِغَضِّ الطَّرْفِ وَ كَفِّ الْجَوَارِحِ عَمَّا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ التَّسْبِيحِ وَ التَّهْلِيلِ وَ الْإِكْثَارِ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ لَا تَجْعَلُوا يَوْمَ صَوْمِكُمْ كَيَوْمِ فِطْرِكُمْ وَإِنَّ الصَّوْمَ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ.«

 بحار الأنوار: 370/93، باب 46، حديث 51؛ »عن الرِّضَا عليه السلام: شَهْرَ رَمَضَانَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِي أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ الْقُرْآنَ وَ فِيهِ فَرَقَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ وَ فِيهِ نُبِّىَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه وآله وَ فِيهِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ الَّتِي هِيَ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ وَ فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ وَ هِيَ رَأْسُ السَّنَةِ يُقَدَّرُ فِيهَا مَا يَكُونُ فِي السَّنَةِ مِنْ خَيْرٍ أَوْ شَرٍّ أَوْ مَضَرَّةٍ أَوْ مَنْفَعَةٍ أَوْ رِزْقٍ أَوْ أَجَلٍ وَ لِذَلِكَ سُمِّيَتْ لَيْلَةَ الْقَدْرِ.«

435) نهج البلاغه:نامه 31؛ »وَ اكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَيْهِنَّ وَ لَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِكَ مَنْ لَا يُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ.«

 مستدرك الوسائل: 245/3، باب 7، حديث 3490؛ »أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَالَ كُنْتُ قَاعِداً فِي الْبَقِيعِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله فِي يَوْمِ دَجْنٍ وَ مَطَرٍ إِذْ مَرَّتِ امْرَأَةٌ عَلَى حِمَارٍ فَوَقَعَ يَدُ الْحِمَارَ فِي وَهْدَةٍ فَسَقَطَتِ الْمَرْأَةُ فَأَعْرَضَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهَا مُتَسَرْوِلَةٌ قَالَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُتَسَرْوِلَاتِ ثَلَاثاً أَيُّهَا النَّاسُ اتَّخِذُوا السَّرَاوِيلَاتِ فَإِنَّهَا مِنْ أَسْتَرِ ثِيَابِكُمْ وَ حَصِّنُوا بِهَا نِسَاءَكُمْ إِذَا خَرَجْن.«

436) اسراء (65 : (17؛ »] ولى آگاه باش كه [ يقيناً تو را بر بندگانم هيچ تسلّطى نيست ، و كافى است كه پروردگارت نگهبان و كارساز ] آنان  [باشد .«

437) الكافى: 440/2؛ بَابٌ فِيمَا أَعْطَى اللَّهُ U آدَمَ عليه السلام وَقْتَ التَّوْبَةِ، حديث 1؛ »أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَوْ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ إِنَّ آدَمَ عليه السلام قَالَ يَا رَبِّ سَلَّطْتَ عَلَيَّ الشَّيْطَانَ وَ أَجْرَيْتَهُ مِنِّي مَجْرَى الدَّمِ فَاجْعَلْ لِي شَيْئاً فَقَالَ يَا آدَمُ جَعَلْتُ لَكَ أَنَّ مَنْ هَمَّ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ بِسَيِّئَةٍ لَمْ تُكْتَبْ عَلَيْهِ فَإِنْ عَمِلَهَا كُتِبَتْ عَلَيْهِ سَيِّئَةٌ وَ مَنْ هَمَّ مِنْهُمْ بِحَسَنَةٍ فَإِنْ لَمْ يَعْمَلْهَا كُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ فَإِنْ هُوَ عَمِلَهَا كُتِبَتْ لَهُ عَشْراً قَالَ يَا رَبِّ زِدْنِي قَالَ جَعَلْتُ لَكَ أَنَّ مَنْ عَمِلَ مِنْهُمْ سَيِّئَةً ثُمَّ اسْتَغْفَرَ لَهُ غَفَرْتُ لَهُ قَالَ يَا رَبِّ زِدْنِي قَالَ جَعَلْتُ لَهُمُ التَّوْبَةَ أَوْ قَالَ بَسَطْتُ لَهُمُ التَّوْبَةَ حَتَّى تَبْلُغَ النَّفْسُ هَذِهِ قَالَ يَا رَبِّ حَسْبِي.«

 بحار الأنوار: 16/6، باب 20؛ »قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله لَمَّا هَبَطَ إِبْلِيسُ قَالَ وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ وَ عَظَمَتِكَ لَا أُفَارِقُ ابْنَ آدَمَ حَتَّى تُفَارِقَ رُوحُهُ جَسَدَهُ فَقَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ عَظَمَتِي لَا أَحْجُبُ التَّوْبَةَ عَنْ عَبْدِي حَتَّى يُغَرْغِرَ بِهَا.«

438) لقمان (15 : (31؛ »و اگر آن دو نفر تلاش كنند تا بر پايه جهالت و نادانى ] و بدون معرفت و دانش كه روشنگر حقايق است [ چيزى را شريك من قرار دهى ، از آنان اطاعت مكن.«

439) نحل (99 : (16؛ »يقيناً او بر كسانى كه ايمان آورده اند وهمواره بر پروردگارشان توكل مى كنند ، تسلّطى ندارد .«

440) اصل مطلب پيدا نشد ولى در تاييد داستان مطلب ذيل آمده است:

 بحار الأنوار: 126/44، باب 21؛ »فَأَخَذَ النَّاسُ فِي الرِّوَايَاتِ فِي فَضَائِلِ مُعَاوِيَةَ عَلَى الْمِنْبَرِ - فِي كُلِّ كُورَةٍ وَ كُلِّ مَسْجِدٍ زُوراً - وَ أَلْقَوْا ذَلِكَ إِلَى مُعَلِّمِي الْكَتَاتِيبِ فَعَلَّمُوا ذَلِكَ صِبْيَانَهُمْ - كَمَا يُعَلِّمُونَهُمُ الْقُرْآنَ - حَتَّى عَلَّمُوهُ بَنَاتَهُمْ وَ نِسَاءَهُمْ وَ حَشَمَهُمْ - فَلَبِثُوا بِذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ - وَ كَتَبَ زِيَادُ بْنُ أَبِيهِ إِلَيْهِ فِي حَقِّ الْحَضْرَمِيِّينَ - أَنَّهُمْ عَلَى دِينِ عَلِيٍّ وَ عَلَى رَأْيِهِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ مُعَاوِيَةُ - اقْتُلْ كُلَّ مَنْ كَانَ عَلَى دِينِ عَلِيٍّ وَ رَأْيِهِ فَقَتَلَهُمْ وَ مَثَّلَ بِهِمْ - وَ كَتَبَ مُعَاوِيَةُ إِلَى جَمِيعِ الْبُلْدَانِ - انْظُرُوا مَنْ قَامَتْ عَلَيْهِ الْبَيِّنَةُ أَنَّهُ يُحِبُّ عَلِيّاً - وَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَامْحُوهُ عَنِ الدِّيوَانِ - وَ كَتَبَ كِتَاباً آخَرَ - انْظُرُوا مَنْ قِبَلَكُمْ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ وَ اتَّهَمْتُمُوهُ بِحُبِّهِ - فَاقْتُلُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُقَمْ عَلَيْهِ الْبَيِّنَةُ - فَقَتَلُوهُمْ عَلَى التُّهَمَةِ وَ الظِّنَّةِ وَ الشُّبْهَةِ تَحْتَ كُلِّ حَجَرٍ - حَتَّى لَوْ كَانَ الرَّجُلُ تَسْقُطُ مِنْهُ كَلِمَةٌ ضُرِبَتْ عُنُقُهُ - وَ حَتَّى كَانَ الرَّجُلُ يُرْمَى بِالزَّنْدَقَةِ - وَ الْكُفْرِ كَانَ يُكَرَّمُ وَ يُعَظَّمُ وَ لَا يُتَعَرَّضُ لَهُ بِمَكْرُوهٍ - وَ الرَّجُلُ مِنَ الشِّيعَةِ لَا يَأْمَنُ عَلَى نَفْسِهِ فِي بَلَدٍ مِنَ الْبُلْدَانِ - لَا سِيَّمَا الْكُوفَةَ وَ الْبَصْرَةَ - حَتَّى لَوْ أَنَّ أَحَداً مِنْهُمْ - أَرَادَ أَنْ يُلْقِيَ سِرّاً إِلَى مَنْ يَثِقُ بِهِ لَأَتَاهُ فِي بَيْتِهِ - فَيَخَافُ خَادِمَهُ وَ مَمْلُوكَهُ فَلَا يُحَدِّثُهُ - إِلَّا بَعْدَ أَنْ يَأْخُذَ عَلَيْهِ الْأَيْمَانَ الْمُغَلَّظَةَ لَيَكْتُمَنَّ عَلَيْهِ - ثُمَّ لَا يَزْدَادُ الْأَمْرُ إِلَّا شِدَّةً - حَتَّى كَثُرَ وَ ظَهَرَ أَحَادِيثُهُمُ الْكَاذِبَةُ.«

441) ابراهيم (22 : (14؛ »مرا بر شما هيچ غلبه و تسلّطى نبود ، فقط شما را دعوت كردم ] به دعوتى دروغ و بى پايه  [و شما هم ] بدون انديشه و دقت دعوتم را  [پذيرفتيد.«

442) بحار الأنوار: 31/6، باب 20، حديث 38؛ »قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: التَّوْبَةُ حَبْلُ اللَّهِ وَ مَدَدُ عِنَايَتِهِ وَ لَا بُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ مُدَاوَمَةِ التَّوْبَةِ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ كُلُّ فِرْقَةٍ مِنَ الْعِبَادِ لَهُمْ تَوْبَةٌ فَتَوْبَةُ الْأَنْبِيَاءِ مِنِ اضْطِرَابِ السِّرِّ وَ تَوْبَةُ الْأَصْفِيَاءِ مِنَ التَّنَفُّسِ وَ تَوْبَةُ الْأَوْلِيَاءِ مِنْ تَلْوِينِ الْخَطَرَاتِ وَ تَوْبَةُ الْخَاصِّ مِنَ الِاشْتِغَالِ بِغَيْرِ اللَّهِ وَ تَوْبَةُ الْعَامِّ مِنَ الذُّنُوبِ وَ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَعْرِفَةٌ وَ عِلْمٌ فِي أَصْلِ تَوْبَتِهِ وَ مُنْتَهَى أَمْرِهِ وَ ذَلِكَ يَطُولُ شَرْحُهُ هَاهُنَا فَأَمَّا تَوْبَةُ الْعَامِّ فَأَنْ يَغْسِلَ بَاطِنَهُ بِمَاءِ الْحَسْرَةِ وَ الِاعْتِرَافِ بِالْجِنَايَةِ دَائِماً وَ اعْتِقَادِ النَّدَمِ عَلَى مَا مَضَى وَ الْخَوْفِ عَلَى مَا بَقِيَ مِنْ عُمُرِهِ وَ لَا يَسْتَصْغِرَ ذُنُوبَهُ فَيَحْمِلَهُ ذَلِكَ إِلَى الْكَسَلِ وَ يُدِيمَ الْبُكَاءَ وَ الْأَسَفَ عَلَى مَا فَاتَهُ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يَحْبِسَ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ يَسْتَغِيثَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لِيَحْفَظَهُ عَلَى وَفَاءِ تَوْبَتِهِ وَ يَعْصِمَهُ عَنِ الْعَوْدِ إِلَى مَا سَلَفَ وَ يَرُوضَ نَفْسَهُ فِي مَيَدَانِ الْجُهْدِ وَ الْعِبَادَةِ وَ يَقْضِيَ عَنِ الْفَوَائِتِ مِنَ الْفَرَائِضِ وَ يَرُدَّ الْمَظَالِمَ وَ يَعْتَزِلَ قُرَنَاءَ السَّوْءِ وَ يَسْهَرَ لَيْلَهُ وَ يَظْمَأَ نَهَارَهُ وَ يَتَفَكَّرَ دَائِماً فِي عَاقِبَتِهِ وَ يستهين ] يَسْتَعِينَ [ بِاللَّهِ سَائِلًا مِنْهُ الِاسْتِقَامَةَ فِي سَرَّائِهِ وَ ضَرَّائِهِ وَ يَثْبُتَ عِنْدَ الْمِحَنِ وَ الْبَلَاءِ كَيْلَا يَسْقُطَ عَنْ دَرَجَةِ التَّوَّابِينَ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ طَهَارَةً مِنْ ذُنُوبِهِ وَ زِيَادةً فِي عَمَلِهِ وَ رِفْعَةً فِي دَرَجَاتِهِ قَالَ اللَّهُ U فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ.«

443) بحار الأنوار: 299/67، باب 57، حديث 9؛ »قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ: عَلَيْكُمْ بِطُولِ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ فَإِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا أَطَالَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ هَتَفَ إِبْلِيسُ مِنْ خَلْفِهِ فَقَالَ يَا وَيْلَهُ أَطَاعَ وَ عَصَيْتُ وَ سَجَدَ وَ أَبَيْتُ.«

 بحار الأنوار: 161/82، باب 29، حديث 2؛ »قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَطِيلُوا السُّجُودَ فَمَا مِنْ عَمَلٍ أَشَدَّ عَلَى إِبْلِيسَ مِنْ أَنْ يَرَى ابْنَ آدَمَ سَاجِداً لِأَنَّهُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ فَعَصَى وَ هَذَا أُمِرَ بِالسُّجُودِ فَأَطَاعَ وَ نَجَا.«

 وسائل الشيعة: 102/4، باب 32، حديث 4627؛ »أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله رَجُلٌ فَقَالَ ادْعُ اللَّهَ أَنْ يُدْخِلَنِيَ الْجَنَّةَ فَقَالَ أَعِنِّي بِكَثْرَةِ السُّجُودِ.«

 وسائل الشيعة: 102/4، باب 32، حديث 4628؛ »الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام يَقُولُ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَثُرَتْ ذُنُوبِي وَ ضَعُفَ عَمَلِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله أَكْثِرِ السُّجُودَ فَإِنَّهُ يَحُطُّ الذُّنُوبَ كَمَا تَحُطُّ الرِّيحُ وَرَقَ الشَّجَرِ.«

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

روزى نفس، قلب و روح‏
رشد و نمو كشت زارع‏
حسابرسى سريع متقين در قيامت‏
حلال و حرام مالی - جلسه بیست و چهارم (متن کامل ...
حكايتى از تأثير دعاهاى صحيفه سجاديه‏
بهشت و رضوان الهى؛ دو حسنه آخرتى‏
عرشيان فرش نشين، و عاشقان با معرفت‏
مناجات يوسف عليه السلام بعد از پادشاهى‏
حلال و حرام مالی ـ جلسه ششم - (متن کامل + عناوین)
تفاوت قرائت با تلاوت در قرآن

بیشترین بازدید این مجموعه

معرفت در اسلام - جلسه دوم
معرفت در اسلام - جلسه پنجم
بهشت و رضوان الهى؛ دو حسنه آخرتى‏
سختى دل كندن از عادت نفس‏
ادامه حكايت عبيدالله بن حرّ جعفى‏
آخرين لحظات عمر مؤمن‏
عرشيان فرش نشين، و عاشقان با معرفت‏
با خدا باش، پادشاه باش‏
نُه‌برنامۀ‌حيات‌اسلامى در قرآن(4)
سومین سود بلاها

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^