فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

شیطان و اهل تقوا - جلسه سوم - (متن کامل + عناوین)

 

 

شناخت شيطان بر اساس قرآن  

خصوصيات اهل تقوا در قرآن

 

تهران، حسينيه حضرت زهرا عليها السلام- رمضان 1383

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

از آياتى كه در قرآن كريم به حقايقى اشاره كرده است ، اواخر سوره مباركه اعراف است :

» إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ «(46)

بى ترديد، يقيناً ،مسلماً - كه هرسه معناى» انّ « است- كسانى كه اهل تقوا شدند و كلاس و جاده تقوا را طى كردند ، هرگاه شياطين جنّى و انسى مى خواهند آنها را مسّ كنند ، يعنى با وسوسه ها و شيرين جلوه دادن گناه در منظر آنان، اهل تقوا را از طى جاده تقوا منحرف و منصرف كنند ، آنها با ياد خدا به حالت بصيرت درآمده ، خود را از گناهان دور مى كنند .

 تقوا نيز به اين است كه انسان گناهان صغيره و كبيره را از طريق قرآن كريم و اهل بيت عليهم السلام بشناسد(47) و هنگامى كه گناه رخ نشان مى دهد ، در مقابل آن بايستد و انسان از ارتكاب آن خوددارى كند و خودش را حفظ كند و هر چه كه ظاهر گناه شيرين باشد ، در دامن گناه نيافتد و زلفش را به زلف گناه گره نزند . به تعبير پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله در روايت بسيار مهمى ؛ هميشه با گناه قهر باشد .(48)

 تكرار اين قهر بودن با گناه ، نيفتادن در دامن گناه و دست به دست گناه ندادن ، روح تقوا را در انسان ظهور مى دهد و آن نيرو و قدرت معنوى را در انسان ايجاد مى كند و تا حدى مصونيت قابل قبول به او مى دهد .

 

 طريق كسب تقوا

 1- شناخت گناه

طى كردن جاده تقوا از دو مرحله تشكيل مى شود :

اول : مرحله علم است كه من گناهان كبيره و صغيره را بشناسم و هر وقت هر كدام از اين گناهان به جانب من هجوم كرد ، من هجوم او را دفع كنم . يعنى كارى كنم كه با تكرار اين دفع كردن ، نفس را به گناه ، كم ميل كنم . نمى توانم بگويم بى ميل ، ولى با اجتناب از گناه ، آن حالت گناه خواهى نفس را ضعيف كنم كه هر وقت گناه را ببيند ، گرچه از آن لذيذتر در ظاهر لقمه اى پيدا نكند ، اما به آن اشتها نداشته باشد .

آن زمانى كه به گناه اشتها و ميل نداشتم ، بلكه نفرت داشتم ، دليل بر اين است كه روح تقوا در من ظهور كرده است .

امام صادق عليه السلام مى فرمايد :

 انسان ، ظرف پنج روح است . به عبارت ديگر : ظرف پنج معنويت است ؛ يكى از آن ارواح پنج گانه ، روح قدسى است ،(49) يعنى روحى كه انسان در مقابل حقايق الهيه و تشريعيه ، حال قناعت دارد و با سير مثبت ، به امور منفى ميلى ندارد . اهل تقوا نيازى در خودشان به گناه حس نمى كنند . البته آنهايى كه در اوج مرتبه تقوا هستند ، به قدرى از عبادت خدا و ربط با خدا و زندگى كردن با او و به تعبير قرآن : از » مع الله «(50) بودن لذت مى برد كه هيچ گناهى به آنها آن لذت را نمى دهد ، لذا ميل ندارند .

 اين معنا معروف است كه دنيا در عالم مكاشفه به صورت زن بسيار زيبايى است .(51) ما عالم هاى زيادى داريم كه مربوط به انسان است ؛ عالم غيب ، شهود ، مكاشفه ، حضور ، نفس مطمئنة ، نفس راضيه و مرضيه . در عالم مكاشفه - كه براى ما روشن نيست كه چگونه عالمى است - مجموع امور مادى كه از آن تعبير به دنيا شده است.

 

 نمونه هايى از نخواستن

 روزى دنيا در برابر اميرالمؤمنين عليه السلام جلوه كرد . سير بودن اميرالمؤمنين عليه السلام از لذت هاى الهى را ببينيد چقدر بوده است كه با ديدن اين دختر زيبا چهره كه اميرالمؤمنين او را درك كردند كه چيست اما فرمودند :

 » طلّقتك ثلاثاً « من قبلاً تو را طلاق داده ام ، آن هم سه طلاقه كردم .(52) البته اصلاً ازدواجى پيش نيامده بود ، ولى با اين وجود ، من تو را سه طلاقه كردم ، يعنى سه طلاقه قلبى .

 مرحوم علامه طباطبايى بياناتى داشتند . آن زمان يكى از لذت هاى معنوى طلبگى من ، ديدن ايشان بود . البته با ايشان هم صحبت نشدم ، ولى هر بار كه ايشان را مى ديدم ، ديدن ايشان ، حال و دل و مسير آدم را عوض مى كرد . هم درسى داشتم كه با هم مباحثه مى كرديم . ايشان گاهى خدمت علامه طباطبايى صحبت مى كرد . يك بار به ايشان عرض كرد: مرا نصيحت كنيد . علامه به فكر فرو رفتند. از آن حالت تفكر كه در آمدند ، به هم درسى من فرمودند :

 » الَّذِينَ إِذَآ أَصَبَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ «(53)

  يعنى تو نه براى اينجايى ، نه براى آخرت ، نه براى خودت هستى ، نه براى مردم ، نه براى زن و بچه ، نه براى پول و نه براى صندلى . تو براى خدا هستى و آخر نيز براى خدا خواهى بود . نمى توانى خودت را از اين مالكيت خدا در بياورى و به ملكيت كسى ديگر درآورى . اين امكان ندارد .

 مرحوم علامه طباطبايى(54) مى فرمودند: من در نجف اين اساتيد را داشتم ؛ آيات عظام شيخ محمد حسين اصفهانى(55) كه خودش اهل مكاشفه بود ، نايينى كه چهره كم نظير علم اصول شيعه بود ، حاج سيد حسين بادكوبى(56) كه يكى از سفارش هاى ايشان اين بود كه : در بيست و چهار ساعت ، يك ساعت به خودتان برسيد . يعنى خود را براى يافتن عيب ها ، نقص ها ، كمبودها و امور منفى تان ارزيابى كنيد . اين سفارش را به يكى از شاگردان بسيار مهم خود كرده بودند .

 علّامه بعد از فارغ التحصيل شدن وقتى كه به تبريز مى آيند ، احوال مرحوم بادكوبى را از كسى مى پرسند ، عرض مى كند : استاد شما ، سفارش مى كردند كه ساعتى به خود برسيد . خودتان را فراموش نكنيد و بخواهيد هميشه به ديگران برسيد . خدا به حضرت عيسى عليه السلام فرمود: » عظ نفسك « اول خودت را موعظه كن، بعد ديگران را .(57)

 يكى از اساتيد ما مى فرمودند : آيت الله حاج سيد على قاضى،(58) بُعد تربيتى و رشد دادن روح و باطن شاگردان ، بر بُعد علمى ايشان برترى داشت . البته از نظر علمى در رده مراجع بودند ، ولى خود را در اين مقام قرار ندادند و از مقام ، فوق العاده فرارى بودند .

 مرحوم علّامه مى فرمودند : ايشان به ما چند شاگردى كه بطور خصوصى ما را تربيت مى كرد ، فرمود : به مسجد سهله كه مى رويد ، با عبادت قلبى و ذكر باطن و ظاهر » سير الى الله « مى كنيد . اگر از بركت اين عبادات ، زيبايى هايى را نشان شما دادند ، دست از عبادت بر نداريد و خود را به دامان آن زيبايى ها نياندازيد .

 چه سلوكى كردند و چه چيزها ديدند . »نخواستن« در وجود آنها قابل مقايسه با »خواستن« نبود ، بلكه نخواستن هاى آنها فوق العاده قوى بود . اين نخواستن يعنى تقوا . خودشان را نگه مى داشتند ، و الا به اين مقامات نمى رسيدند .

 مرحوم علّامه مى فرمودند : يكى از آن هايى كه زيبايى ها را به او نشان دادند ، من بودم . در مسجد سهله ، در مقام عبوديت حضرت حق و ذكر قلبى و غالبى نشسته بودم كه ديدم حوريه اى بهشتى ، با جامى از شربت بهشتى ، طرف دست راست من آمد ، گفت : محمد حسين ! اين شربت ويژه توست و من نيز ويژه تو . شربت را بگير ! قيافه او را نگاه كردم :

 » وَ حُورٌ عِينٌ × كَأَمْثَلِ اللُّؤْلُوِ الْمَكْنُونِ «(59)

  اين حوريه آمد . شما قدرت شهوت جنسى ، لذت بدنى ، زيبايى حورالعين ، همه را حساب كنيد و مقام نخواستن را نيز حساب كنيد . علامه فرمودند : ياد استادم افتادم كه گفته بود : اگر در فضاى عبادت و اتصال به حق ، پرده ها كنار رفت و چيزى نشان شما دادند ، از هول حليم در ديگ نيافتيد و راه را رها نكنيد .

 به او گفتم : نمى خواهم . سمت چپم آمد ، گفت : اين شربت و من ويژه تو هستيم . دوباره گفتم : نمى خواهم . آن دوران ، علامه جوان بود . اگر پيرمردى به زيبا چهره اى بگويد نمى خواهم ، نخواستنش طبيعى است ، چون موجود خاموشى است ، اما اين نخواستن ، نخواستن تقوايى بود .

 گفتم : نمى خواهم ، او چهره اش درهم كشيده شد و از دست من كسل شد . شصت سال است كه از آن جريان گذشته ، من هنوز به ياد ناراحتى و تلخى او هستم كه چرا او رنجيده شد ؟

 

2- تذكر و بصيرت

 تذكر و بصيرت ، ايجاد راه تقواست . پس روح تقوا در انسان ، يقيناً به وجود مى آيد ، اما با دو مرحله :

 اول : علم به گناهان كبيره و صغيره

 دوم : وقتى گناه رخ نشان مى دهد ، هر چقدر كه زيبا باشد ، شخص بگويد : نمى خواهم . اين نمى خواهم اگر چند سال طول بكشد ، وجود ما محل ظهور روح تقوا مى شود .

 دوباره آيه را ببينيد !

  » إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ «

  اينجا صحبت از »الذين آمنوا « نيست . ايمان عام است . اگر سؤال شود كه ما چه مقدار مذهبى هستيم ؟ جواب مى دهيم : مؤمن هستيم .

 امام صادق عليه السلام مى فرمايد : ايمان درجاتى دارد . ما نيز مؤمن هستيم ، هر چند ضعيف .(60)

 ولى در اين آيه صحبت از مردم مؤمن نيست ، بلكه صحبت از مؤمنان داراى تقواست ، يعنى انسان هاى ويژه بين مردمِ مؤمن . مى توانست بگويد : »ان الذين آمنوا و اتقوا « اما نه ، اينان كلاس ايمان را طى كرده ، به جاده تقوا رسيده و جاده تقوا را نيز طى كردند . به فعل ماضى بيان مى كند ، يعنى راه را رفتند و روح تقوا در آنها هست .

 اينان ، هنگامى كه گروهى طواف كننده شيطانى مى آيند و دور اهل تقوا مى چرخند.

  » إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ «

  تا شياطين طواف كننده به آنها مى رسند - »مسّ « يعنى رسيدن - و به آنها نزديك مى شوند ، آنها توجه مى كنند و به ناگهان ، موارد هلاكت را درك مى كنند و با اين تذكر و بصيرت ، دشمن خلع سلاح مى شود .

 

  نكاتى در تذكر و بصيرت

 اين تذكر و بصيرت را بايد معنى كرد ، تا ببينيم از اين آيه شريفه چند حقيقت استفاده مى شود . به نظر مى رسد كه چهار مطلب بسيار مهم از اين آيه شريفه استفاده مى شود:

 نكته اول : كه هشدار بسيار سنگينى است .

  » إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ «

  آيه هشدار مى دهد كه شيطان ، حتى از كسانى كه جاده تقوا را طى كردند ، طمعش را نبريده و اميدش قطع نشده است . يعنى واقعاً اميدوار است و طمع دارد كه آنها را نيز به طرف جهنم بكشاند و بتواند ارزش هاى آنها را غارت كند . يعنى اهل تقوا ! خيال شما خيلى راحت نباشد . تا در اين دنيا هستيد ، احساس امنيتِ از خطر نكنيد .(61)

 سعدى مى گويد : رودخانه تا خالى است ، خطرى ندارد ، ولى وقتى كه آب رودخانه زياد شود و طغيان كند ، بيشتر از حدّ معين بالا بيايد ، شتر را با بار مى برد . سعدى مى گويد : زال به رستم نصيحت كرد :

 دانى كه چه گفت زال با رستم گُرد

دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد(62)

  آيه شريفه مى گويد : اى اهل تقوا ! شما با همه عظمت ، قدرت ، مقام و مصونيت خود ، دشمن را كوچك نشماريد و خطر را معمولى نبينيد . شيطان به شما طمع و اميد سنگينى دارد .

 

 شناخت شيطان طبق آيات و روايات

 از همين سوره اعراف آيه اى ديگر بيان مى كنم ، تا تأكيدى بر حرفم نسبت به اين قطعه اول آيه باشد و نكات تفسيرى آيه را توضيح مى دهم.

 نكته اول: اين آيه زيباترين نصيحت خداست .

  »يَبَنِى ءَادَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَنُ كَمَآ أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا «(63)

  اول اين كه بايد شيطان را بشناسيد . تا دشمن شناخته شود كه در لباس انس ، خيلى قوى تر است ، تا در لباس جن ، چون شيطان جنّى را آدم نمى بيند و او فقط نيروى ايجاد وسوسه و افسون دارد ، ولى شيطان انسى و ظاهرى را آدم مى بيند و او خيلى آراسته جلو مى آيد ؛ با چهره زيبا ، بيان جذاب ، با قلم آميخته به مسائل علمى و خيلى زيركانه . زهرى كه كشنده است ، لعاب رنگى روى آن مى زند و به آدم نشان مى دهد كه شخص فريب مى خورد .

 معناى آيه اين است :

 اى فرزندان آدم ! شيطان نسبت به شما فتنه و حيله گرى نكند ، نقشه نكشد ، اين همان دشمنى است كه پدر و مادر شما را آن قدرت از بهشت بيرون كرد . پدرى كه داراى مقام خليفة اللهى بود ، داراى مقام :

  » وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسْمَآءَ كُلَّهَا «(64)

  بود . مسجود ملائكه بود و جايگاهش در عالم معنا و منزل ظاهرى در بهشت بود . اين شيطان ، همانى است كه توانست با طمعى كه به پدر و مادرتان القا كرد ، هر دو را از بهشت بيرون كند ، حال شما را نمى تواند بيرون كند ؟

 امروزه بر خلاف روزگاران قديم ، با قوى ترين نيرو ، پياده و سواره اش ، آماده به كار هستند و اولين جامعه اى كه در اين عالم هدف گرفته ، شيعه است ، بعد به سراغ مكتب هاى ديگر مى رود .

  »يَبَنِى ءَادَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَنُ كَمَآ أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا «

  اين دشمن طمعش قوى است ، خسته و نااميد نمى شود و به تعبير قرآن ، با لشگر پياده و سواره اش آماده حمله كردن است و منتظر است كه شما در موضعى قرار بگيريد كه بتواند در حمله به شما پيروز شود . بنابراين تا زنده هستيد ، از اين خطر سنگين احساس مصونيت نكنيد .

 ضمانت بقا وقتى درست مى شود كه عدالت ، سراسر جهان را بگيرد . اگر

  » يملأ الله الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً «(65)

 تحقق پيدا كند ، ضمانت بقا درست مى شود ، اما امروز با اين همه دشمن پياده و سواره ، ما ضمانت بقايى نداريم تا خيالمان راحت باشد و او به ما دسترسى نداشته باشد .

 آيه مى گويد : احساس امنيت خاطر نكنيد . پا به ركاب باشيد . در حال قيام باشيد و حركت باشيد . آماده شهادت و در حال مبارزه باشيد . او به شما تقواداران نيز طمع دارد .

 نكته دوم : آيه مى فرمايد :

 

 » إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ «

  اهل تقوا ، دشمن شناس هستند ، چون تا دشمن را مى بينند ، به همه حقايق توجه مى كنند . علم دشمن شناسى ، از زيباترين علوم است ، چون اگر اين ها دشمن شناس نباشند ، ديگر تذكر و بصيرت معنا ندارد .(66)

 نكته سوم : به خاطر تقوا ، چون تمرين داشتند و اهل توجّه و تذكر هستند ، به محض اين كه شيطانى در زندگى آنها رخ نشان دهد ، تمام حقايق در جلوى چشم آنها رژه مى روند ؛ خدا ، قيامت ، برزخ ، سؤال ، پرونده ، كتاب ، دادگاه عدل الهى ، محشر :

  » فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ × وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ «(67)

  همه اين ها در مقابل چشم آنها جلوه مى كند . موارد هلاكت را مى بينند . عواقب اقتداى به شيطان را مشاهده مى كنند و دست به دست شيطان نمى دهند .

 

 تقواى جناب حرّ بن يزيد

 بر اساس اين آيه ، يقيناً وجود مبارك حرّ بن يزيد رياحى ،(68) شربت تقوا را چشيده بود ، چون فرمانده لشكر بنى اميه نمى بايست رو به حضرت سيدالشهدا عليه السلام كند . او را فرستادند تا بجنگد ، ولى در وقت نماز ابى عبدالله عليه السلام به او فرمودند : شما با لشكر خودت نماز بخوان و من با لشگر خودم . بين دو نماز با هم حرف مى زنيم . حُرّ گفت : يابن رسول الله ! من با بودن شما جلو نمى ايستم كه ديگران به من اقتدا كنند ، من نيز به شما اقتدا مى كنم . ادب ، از شعله هاى تقواست .

 دليل ديگر بر تقواى حرّ اين است كه : امام حسين عليه السلام وقتى در مذاكره از دست او نگران شدند ، فرمودند : » ثكلتك امّك « مادرت به عزايت گريه كند . اما حرّ سر خود را پايين انداخت و بعد سر بلند كرد و گفت : هر كس اسم مادرم را برده بود ، جوابش را با اين شمشير مى دادم ، اما من در مقابل مادر شما ، فاطمه عليها السلام كمال خاكسارى را دارم . اين آدم در روز عاشورا ، بر اثر همان تقوا برگشت :

  » إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ «

 

     والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

پی نوشت ها:

 

46) اعراف (201 : (7؛ »مسلماً كسانى كه ] نسبت به گناهان ، معاصى و آلودگى هاى ظاهرى وباطنى  [تقوا ورزيده اند ، هرگاه وسوسه هايى از سوى شيطان به آنان رسد ] خدا و قيامت را  [ياد كنند ، پس بى درنگ بينا شوند ] و از دام وسوسه هايش نجات يابند . [«

47) بحار الأنوار: 14/76، باب 68، حديث 19؛ »أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ يَا مُعَاذُ الْكَبَائِرُ سَبْعٌ فِينَا أُنْزِلَتْ وَ مِنَّا اسْتُحِقَّتْ  ]اسْتُخِفَّتْ  [وَ أَكْبَرُ الْكَبَائِرِ الشِّرْكُ بِاللَّهِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ إِنْكَارُ حَقِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَأَمَّا الشِّرْكُ بِاللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَالَ فِينَا مَا قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مَا قَالَ فَكَذَّبُوا اللَّهَ وَ كَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ أَمَّا قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ فَقَدْ قَتَلُوا الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ وَ أَصْحَابَهُ وَ أَمَّا عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ فَإِنَّ اللَّهَ قَالَ فِي كِتَابِهِ النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ هُوَ أَبٌ لِكَرِيمَتِهِمْ فَقَدْ عَقُّوا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله فِي دِينِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَمَّا قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ فَقَدْ قَذَفُوا فَاطِمَةَ عَلَى مَنَابِرِهِمْ وَ أَمَّا أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ فَقدْ ذَهَبُوا بِفَيْئِنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ U وَ أَمَّا الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ فَقَدْ أَعْطَوْا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بَيْعَتَهُمْ غَيْرَ كَارِهِينَ ثُمَّ فَرُّوا عَنْهُ وَ خَذَلُوهُ وَ أَمَّا إِنْكَارُ حَقِّنَا فَهَذَا مِمَّا لَا يَتَعَاجَمُونَ فِيهِ.«

 بحار الأنوار: 349/70، باب 137، حديث 43؛ »أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَخْفَى سَخَطَهُ فِي مَعْصِيَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَيْئاً مِنْ مَعْصِيَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ سَخَطَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ.«

 الكافى: 427/2، بَابُ الِاعْتِرَافِ بِالذُّنُوبِ وَ النَّدَمِ عَلَيْهَا، حديث 6؛ »أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْعَبْدَ أَنْ يَطْلُبَ إِلَيْهِ فِي الْجُرْمِ الْعَظِيمِ وَ يُبْغِضُ الْعَبْدَ أَنْ يَسْتَخِفَّ بِالْجُرْمِ الْيَسِيرِ.«

48) إرشاد القلوب: 31/1؛ »قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله: مَهْلًا عِبَادَ اللَّهِ عَنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ.«

 بحار الأنوار: 381/70، باب 139، حديث 2؛ »أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: إِنَّ لِلَّهِ U فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ مَلَكاً يُنَادِي مَهْلًا مَهْلًا عِبَادَ اللَّهِ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ فَلَوْ لَا بَهَائِمُ رُتَّعٌ وَ صِبْيَةٌ رُضَّعٌ وَ شُيُوخٌ رُكَّعٌ لَصُبَّ عَلَيْكُمُ الْعَذَابُ صَبّاً تُرَضُّونَ بِهِ رَضّاً.«

49) الكافى: 272 - 271/1؛ بَابٌ فِيهِ ذِكْرُ الْأَرْوَاحِ الَّتِي فِي الْأَئِمَّةِ عليهم السلام، حديث 1؛ »قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ U وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فَالسَّابِقُونَ هُمْ رُسُلُ اللَّهِ عليه السلام وَ خَاصَّةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ جَعَلَ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ فَبِهِ عَرَفُوا الْأَشْيَاءَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْإِيمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ U وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ U وَ كَرِهُوا مَعْصِيَتَهُ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِي بِهِ يَذْهَبُ النَّاسُ وَ يَجِيئُونَ وَ جَعَلَ فِي الْمُؤْمِنِينَ وَ أَصْحَابِ الْمَيْمَنَةِ رُوحَ الْإِيمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَةَ اللَّهِ وَ جَعَلَ فِيهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِي بِهِ يَذْهَبُ النَّاسُ وَ يَجِيئُونَ.«

 الكافى: 272/1، بَابٌ فِيهِ ذِكْرُ الْأَرْوَاحِ الَّتِي فِي الْأَئِمَّةِ، حديث 3؛ »الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْإِمَامِ بِمَا فِي أَقْطَارِ الْأَرْضِ وَ هُوَ فِي بَيْتِهِ مُرْخًى عَلَيْهِ سِتْرُهُ فَقَالَ يَا مُفَضَّلُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ فِي النَّبِيِّ صلى الله عليه وآله خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْحَيَاةِ فَبِهِ دَبَّ وَ دَرَجَ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ نَهَضَ وَ جَاهَدَ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِهِ أَكَلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَى النِّسَاءَ مِنَ الْحَلَالِ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ فَبِهِ آمَنَ وَ عَدَلَ وَ رُوحَ الْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ النُّبُوَّةَ فَإِذَا قُبِضَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله انْتَقَلَ رُوحُ الْقُدُسِ فَصَارَ إِلَى الْإِمَامِ وَ رُوحُ الْقُدُسِ لَا يَنَامُ وَ لَا يَغْفُلُ وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَزْهُو وَ الْأَرْبَعَةُ الْأَرْوَاحِ تَنَامُ وَ تَغْفُلُ وَ تَزْهُو وَ تَلْهُو وَ رُوحُ الْقُدُسِ كَانَ يَرَى بِهِ.«

50) اشاره به سوره نحل (128 : (16؛ »بى ترديد خدا با كسانى كه پرهيزكارى پيشه كردند و كسانى كه ] از هر جهت [ نيكوكارند مى باشد .«

51) كشف الريبة: 90؛ بحار الأنوار: 83/70، باب 122، حديث 47؛ »نَهْجُ الْكَيْدُرِيِّ، عِنْدَ شَرْحِ قَوْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام لِهَمَّامٍ فِي وَصْفِ الْمُتَّقِينَ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا وَ لَمْ يُرِيدُوهَا قَالَ مِنْ مُكَاشَفَاتِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام مَا رَوَاهُ الصَّادِقُ عَنْ آبَائِهِ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ إِنِّي كُنْتُ بِفَدَكَ فِي بَعْضِ حِيطَانِهَا وَ قَدْ صَارَتْ لِفَاطِمَةَ عليه السلام إِذَا أَنَا بِامْرَأَةٍ قَدْ هَجَمَتْ عَلَيَّ وَ فِي يَدِي مِسْحَاةٌ وَ أَنَا أَعْمَلُ بِهَا فَلَمَّا نَظَرْتُ إِلَيْهَا طَارَ قَلْبِي مِمَّا تَدَاخَلَنِي مِنْ جَمَالِهَا فَشَبَّهْتُهَا بِبُثَيْنَةَ بِنْتِ عَامِرٍ الْجُمَحِيِّ وَ كَانَتْ مِنْ أَجْمَلِ نِسَاءِ قُرَيْشٍ فَقَالَتْ لِي يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ هَلْ لَكَ أَنْ تَزَوَّجَنِي وَ أُغْنِيَكَ عَنْ هَذِهِ الْمِسْحَاةِ وَ أَدُلَّكَ عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ وَ يَكُونَ لَكَ الْمُلْكُ مَا بَقِيتَ فَقُلْتُ لَهَا مَنْ أَنْتِ حَتَّى أَخْطُبَكِ مِنْ أَهْلِكِ فَقَالَتْ أَنَا الدُّنْيَا فَقُلْتُ لَهَا ارْجِعِي فَاطْلُبِي زَوْجاً غَيْرِي فَلَسْتِ مِنْ شَأْنِي وَ أَقْبَلْتُ عَلَى مِسْحَاتِي. . .«

 الزهد: 48؛ بحار الأنوار: 330/14، باب 21، حديث 6؛ »أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ تَمَثَّلَتِ الدُّنْيَا لِعِيسَى عليه السلام فِي صُورَةِ امْرَأَةٍ زَرْقَاءَ فَقَالَ لَهَا كَمْ تَزَوَّجْتِ قَالَتْ كَثِيراً قَالَ فَكُلٌّ طَلَّقَكِ قَالَتْ بَلْ كُلًّا قَتَلْتُ قَالَ فَوَيْحَ أَزْوَاجِكِ الْبَاقِينَ كَيْفَ لَا يَعْتَبِرُونَ بِالْمَاضِين.«

52) نهج البلاغه: حكمت 77؛ »وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ حَمْزَةَ الضَّبَائِيِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِيَةَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِي مِحْرَابِهِ قَابِضٌ عَلَى لِحْيَتِهِ يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ و يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِينِ وَ يَقُولُ يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا إِلَيْكِ عَنِّي أَ بِي تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ لَا حَانَ حِينُكِ هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ.«

 غررالحكم: 119، حديث 2079؛ »إِنِّي طَلَّقْتُ الدُّنْيَا ثَلَاثاً بَتَاتاً لَا رَجْعَةَ لِي فِيهَا وَ أَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا.«

53) بقره (156 : (2؛ »همان كسانى كه چون بلا و آسيبى به آنان رسد گويند : ما مملوك خداييم و يقيناً به سوى او بازمى گرديم .«

54) شرح حال ايشان در كتاب تواضع و آثار آن، جلسه 1 آمده است.

55) شيخ محمد حسين اصفهانى بن حاج محمد حسن معين التجار مشهور به كمپانى (1361 - 1296 ه . ق( از مشايخ عرفا و حكما و فقها و اصوليين سطوح را در خدمت اساتيدى همچون شيخ حسن تويسركانى تحصيل كرد. آنگاه در علوم شرعيه در حوزه سيد محمد فشاركى اصفهانى، شيخ رضا همدانى و آخوند خراسانى به كمال رسيد. برخى از آثار او عبارتند از نهايه الدراية فى حاشيه الكفايه؛ اصول الفقه در تهذيب؛ انوار قدسيه؛ تحفه الحكيم و . . . مى باشد. )دايرة المعارف تشيع: 227/2)

56) سيد حسين بادكوبى، (1358 - 1293 ه . ق( فرزند سيد رضا بن سيد موسى حسينى باد كوبى لاهيجى از حكماى شيعه در روستاى خود دلان از توابع باكو به دنيا آمد. و در نجف درگذشت. فلسفه و رياضيات را از درس فيلسوف شهير سيد ابوالحسن جلوه بهرمند گشت. اصول را از حوزه درس آخوند ملامحمد كاظم خراسانى فراگرفت و فقه را نزد شيخ محمد حسن مامقانى آموخت. از شاگردان ايرانى ايشان علامه طباطبايى صاحب تفسير الميزان را مى توان نام برد. و شيخ محمد حسين اصفهانى برجسته ترين استادان و صاحب مكتبان علوم عقلى و علوم نقلى در نجف اشرف مقام شامخى داشته اند. از تاليفات و آثار ايشان حاشيه بر اسفار صدرالمتالهين؛ حاشيه بر كتاب الشوارق و الطهارة شيخ مرتضى انصارى است. )دايرة المعارف تشيع: 18/3)

57) مجموعة ورام: 239/1؛ »قِيلَ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى بَعْضِ أَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ عِظْ نَفْسَكَ فَإِنِ اتَّعَظْتَ فَعِظِ النَّاسَ وَ إِلَّافَاسْتَحْيِ مِنِّي.«

 كنز العمال: 795/15، حديث 43156؛ »رسولُ اللّهِ صلى الله عليه وآله: أوحَي اللّه ُ إلي عيسَي بنِ مَريمَ: عِظْ نفسَكَ بحِكمَتى، فإنِ انتَفَعتَ فَعِظِ النّاسَ، وإلاّ فاستَحىِ مِنّى.«

58) شرح حال ايشان در كتاب عرفان در سوره يوسف، جلسه 6 آمده است.

59) واقعه (23 - 22 : (56؛ »و حوريانى چشم درشت ، × هم چون مرواريد پنهان شده در صدف.«

60)  - بحار الأنوار: 171/66، باب 32، حديث 14؛ »أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ بِالزِّيَادَةِ فِي الْإِيمَانِ تَفَاضَلَ الْمُؤْمِنُونَ بِالدَّرَجَاتِ عِنْدَ اللَّهِ قُلْتُ وَ إِنَّ لِلْإِيمَانِ دَرَجَاتٍ وَ مَنَازِلَ يَتَفَاضَلُ بِهَا الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ اللَّهِ فَقَالَ نَعَمْ قُلْتُ صِفْ لِي ذَلِكَ رَحِمَكَ اللَّهُ حَتَّى أَفْهَمَهُ قَالَ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِيَاءَهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ فَقَالَ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ الآْيَةَ وَ قَالَ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ وَ قَالَ انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلآْخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ قَالَ هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ فَهَذَا ذِكْرُ دَرَجَاتِ الْإِيمَانِ وَ مَنَازِلِهِ عِنْدَ اللَّهِ.«

 بحار الأنوار: 169/66، باب 32، حديث 10؛ »أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَال الْمُؤْمِنُونَ عَلَى سَبْعِ دَرَجَاتٍ صَاحِبُ دَرَجَةٍ مِنْهُمْ فِي مَزِيدٍ مِنَ اللَّهِ U لَا يُخْرِجُهُ ذَلِكَ الْمَزِيدُ مِنْ دَرَجَتِهِ إِلَى دَرَجَةِ غَيْرِهِ وَ مِنْهُمْ شُهَدَاءُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ مِنْهُمُ النُّجَبَاءُ وَ مِنْهُمُ الْمُمْتَحَنَةُ وَ مِنْهُمُ النُّجَدَاءُ وَ مِنْهُمْ أَهْلُ الصَّبْرِ وَ مِنْهُمْ أَهْلُ التَّقْوَى وَ مِنْهُمْ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ.«

61) بحار الأنوار: 287/67، باب 56، حديث 14؛ »عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا مَا ذَلِكَ الطَّائِفُ قَالَ هُوَ السَّيِّىُ يَهُمُّ الْعَبْدُ بِهِ ثُمَّ يَذْكُرُ اللَّهَ فَيُبْصِرُ وَ يُقْصِرُ.«

 بحار الأنوار: 282/67، باب 56، حديث 2؛ »كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام يَقُولُ إِنَّ لِأَهْلِ التَّقْوَى عَلَامَاتٍ يُعْرَفُونَ بِهَا صِدْقُ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ وَ وَفَاءٌ بِالْعَهْدِ وَ قِلَّةُ الْعَجْزِ وَ الْبُخْلِ وَ صِلَةُ الْأَرْحَامِ وَ رَحْمَةُ الضُّعَفَاءِ وَ قِلَّةُ الْمُؤَاتَاةِ لِلنِّسَاءِ وَ بَذْلُ الْمَعْرُوفِ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ سَعَةُ الْحِلْمِ وَ اتِّبَاعُ الْعِلْمِ فِيمَا يُقَرِّبُ إِلَى اللَّهِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ. . .«

 بحار الأنوار: 285/67، باب 56، حديث 7؛ »رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله أَنَّهُ قَالَ خَصْلَةٌ مَنْ لَزِمَهَا أَطَاعَتْهُ الدُّنْيَا وَ الآْخِرَةُ وَ رَبِحَ الْفَوْزَ بِالْجَنَّةِ قِيلَ وَ مَا هِيَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ التَّقْوَى مَنْ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ أَعَزَّ النَّاسِ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ U ثُمَّ تَلَا وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ.«

62) سعدى شيرازى.

63) اعراف (27 : (7؛ »اى فرزندان آدم ! شيطان ، شما را نفريبد چنان كه پدر و مادرتان را ] با فريبكاريش  [از بهشت بيرون كرد ، لباسشان را از اندامشان بر مى كشيد تا شرمگاهشان را به آنان بنماياند.«

64) بقره (31 : (2؛ »و خدا همه نام ها ] ىِ موجودات  [را به آدم آموخت.«

65) بحار الأنوار: 290/36، باب 41، حديث 112؛ »رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِي بِعَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ كَانُوا اثْنيْ عَشَرَ ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى صُلْبِ الْحُسَيْنِ عليه السلام وَ قَالَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِهِ وَ التَّاسِعُ مَهْدِيُّهُمْ يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً فَالْوَيْلُ لِمُبْغِضِيهِمْ.«

 كشف الغمة: 474/2؛ بحار الأنوار: 84/51، باب 1، حديث 35؛ »قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا لَيْلَةٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ حَتَّى يَمْلِكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِىُ اسْمُهُ اسْمِي وَ اسْمُ أَبِيهِ اسْمَ أَبِي يَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ يَقْسِمُ الْمَالَ بِالسَّوِيَّةِ وَ يَجْعَلُ اللَّهُ الْغِنَى فِي قُلُوبِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَيَمْلِكُ سَبْعاً أَوْ تِسْعاً لَا خَيْرَ فِي الْعَيْشِ بَعْدَ الْمَهْدِيِّ.«

66) نهج البلاغه: خطبه 156؛ »اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ التَّقْوَى دَارُ حِصْنٍ عَزِيزٍ وَ الْفُجُورَ دَارُ حِصْنٍ ذَلِيلٍ لَا يَمْنَعُ أَهْلَهُ وَ لَا يُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ إِلَيْهِ أَلَا وَ بِالتَّقْوَى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطَايَا وَ بِالْيَقِينِ تُدْرَكُ الْغَايَةُ الْقُصْوَى عِبَادَ اللَّهِ اللَّهَ اللَّهَ فِي أَعَزِّ الْأَنْفُسِ عَلَيْكُمْ وَ أَحَبِّهَا إِلَيْكُمْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَوْضَحَ لَكُمْ سَبِيلَ الْحَقِّ وَ أَنَارَ طُرُقَهُ فَشِقْوَةٌ لَازِمَةٌ أَوْ سَعَادَةٌ دَائِمَةٌ فَتَزَوَّدُوا فِي أَيَّامِ الْفَنَاءِ لِأَيَّامِ الْبَقَاءِ قَدْ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ وَ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ وَ حُثِثْتُمْ عَلَى الْمَسِيرِ فَإِنَّمَا أَنْتُمْ كَرَكْبٍ وُقُوفٍ لَا يَدْرُونَ مَتَى يُؤْمَرُونَ بِالسَّيْرِ أَلَا فَمَا يَصْنَعُ بِالدُّنْيَا مَنْ خُلِقَ لِلآْخِرَةِ وَ مَا يَصْنَعُ بِالْمَالِ مَنْ عَمَّا قَلِيلٍ يُسْلَبُهُ وَ تَبْقَى عَلَيْهِ تَبِعَتُهُ وَ حِسَابُه.«

 نهج البلاغه: خطبه 234؛ »فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بدَائِهِ وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ فَقَالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِيَّةِ وَ فُرْسَانُ الْكِبْرِ وَ الْجَاهِلِيَّةِ حَتَّى إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْكُمْ وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّمَاعِيَّةُ مِنْهُ فِيكُمْ فَنَجَمَتِ الْحَالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِيِّ إِلَى الْأَمْرِ الْجَلِيِّ . . . وَ نَفَخَ الشَّيْطَانُ فِي أَنْفِهِ مِنْ رِيحِ الْكِبْرِ الَّذِي أَعْقَبَهُ اللَّهُ بِهِ النَّدَامَةَ وَ أَلْزَمَهُ آثَامَ الْقَاتِلِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.«

67) زلزال (8 - 7 : (7؛ »پس هركس هم وزن ذره اى نيكى كند ، آن نيكى را ببيند . × و هركس هم وزن ذره اى بدى كند ، آن بدى را ببيند .«

68) حر بن يزيد بن ناجية بن قعنب بن غتاب بن هرمى بن رياح بن يربوع بن حنظلة بن مالك بن زيد مناة بن تميم تميمى يربوعى رياحى. خاندان حراز بيوت معروف و از اشراف عراق در جاهليت و اسلام بوده اند. جد وى عتاب و فرزندش قيس با نعمان منذر همگردن بوده و نبرد او با بنى شيبان كه بنام حرب الطخفه شهرت يافت كه در تاريخ قبل از اسلام مكتوب است. حر از رؤساى كوفه بشمار مى رفت كه ابن زياد او را با هزار سوار جهت بستن راه بر امام حسين عليه السلام گماشت. وى چون از دارالاماره بدين عزم بيرون شد از پشت سر خود صدايى شنيد كه اى حر! بهشت تو را مژده باد؛ او صاحب صدا را نديد ولى نزد خود گفت چگونه من به بهشت بروم كه عزم معارضه با فرزند پيغمبر دارم. وى در منزل معروف به قصر بنى مقاتل با امام حسين عليه السلام تلاقى نمود و آن حضرت را از رفتن به كوفه باز داشت. در روز عاشورا حالت تنبه و ندامت براى او پيش آمد و به نزد حضرت توبه كرد و در اولين پيكار در ركاب امام به شهادت رسيد. )معارف ومعاريف: 439/4)

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تهران حسینیه شهدا دهه اول رجب 95 سخنرانی هشتم
چهره ملكوتى يوسف عليه السلام-جلسه بیستم (متن کامل ...
جايگاه بى‏ادبان در جهنم‏
شیطان و اهل تقوا - جلسه سى و دوم – (متن کامل + ...
نُه‌برنامۀ‌حيات‌اسلامى در قرآن(4)
روزى نفس، قلب و روح‏
رشد و نمو كشت زارع‏
حسابرسى سريع متقين در قيامت‏
حلال و حرام مالی - جلسه بیست و چهارم (متن کامل ...
حكايتى از تأثير دعاهاى صحيفه سجاديه‏

بیشترین بازدید این مجموعه

نفس - جلسه اول
فضيلت متفاوت سالكين الى الله‏
حلال و حرام مالی - جلسه بیست و یکم (متن کامل ...
عدم تسلط شيطان بر انسان‏
حسابرسى سريع متقين در قيامت‏
تفكّر، تمييز دهنده انسان از حيوان‏
روزى نفس، قلب و روح‏
تكبر ورزيدن شيطان‏
سومین سود بلاها
تقوا؛ عامل جذب کمک های پروردگار

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^