فارسی
سه شنبه 04 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 13 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

نمونه‏اى از ديندارى عصر صاحب زمان عجّل الله تعالى فى فرجه الشريف‏

 

در اين جا من مى خواهم نمونه اى را از محيطى نقل مى كنم كه به وسيل وجودِ مبارك امام دوازدهم اداره مى گردد و هم ملّت آن جامعه، از مرد و زن، ديندار واقعى هستند.

قبل از اين كه من اين نمونه را از قول حضرت باقرعليه السلام نقل كنم، نكت مهمى را بيان مى نمايم. اگر ما هرز بودن چشمان را در روزگارمان به حساب بياوريم؛ طغيان شهوات را به حساب بياوريم؛ روابط نامشروع را به حساب بياوريم؛ خيانت هاى مالى را هم به حساب بياوريم، خواهيم ديد هم آن ها يا محصولِ بى دينى است، و يا محصول ضعف ديندارى، و از اين جا معلوم مى شود، چقدر ديندارى به سودِ مردم است.

امام باقرعليه السلام در بيان اين نمونه چنين فرمود: زمانِ حكومتِ دوازدهمين امام عجّل الله تعالى فى فرجه الشريف، اگر دختر هيجده سالهِ زيبايى در بازار بغداد شترى را بار بكند؛ نه هواپيمايى را، و نه اتومبيلش را؛ بلكه شترى را بار كند و با آن شتر به سفرى طولانى برود و مطمئناً در مسير اين سفر، به هزار تا ده هزار نفر از جمعيت هاى زياد قبايل بيابان نشين بر خواهد خورد، و چون شتر از هم حيوانات باركش بيش تر مى تواند بار بكشد، اگر يك طرفِ اين شتر، بار طلاى ناب بيست و چهارعيار باشد، و بار يك طرف ديگر آن، نقره باشد، و قصد اين دخترِ جوان، و نه زن، اين باشد كه با اين شتر اين بار طلا و نقره را از بازار بغداد به بازار شام ببرد و تحويل بدهد؛ يعنى بخواهد از مملكتى به مملكت ديگر برود و با شتر هم بخواهد به چنين سفرى برود، از بازار بغداد تا خود بازار شام، چشمى پيدا نمى شود كه به خيانت به قياف اين دختر نگاه كند، و دستى هم پيدا نمى شود كه طلا و نقر او را بردارد و ببرد. چرا؟ چون در آن روزگار، همه ديندار هستند؛ همه دين باورند؛ چون در آن روزگار همه عاشقانه به قرآن عمل مى كنند؛ چون مردمِ آن روزگار مى بينند كه قرآن به آن ها مى گويد:

قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ.

چون آن ها به قرآن عمل مى كنند، و مى دانند و باور دارند كه قرآن مجيد فرمود:

وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا يَرَهُ.

آن زمان همه از قيامت خود مى ترسند و خوف دارند. بنا براين، آن روزگار، هر كسى نسبت به هر چيزى كه دارد، خيالى راحت دارد. در آن روزگار كلّ مردم يك شهر شب ها درب خانه هاى خود را باز مى گذارند و آسوده مى خوابند؛ چون مى دانند دزدى يافت نمى شود. در آن روزگار، اگر دخترِ زيباى مردم بخواهد پياده از خان خودشان به خان عموى خود در ده كيلومتر آن طرف تر، برود و برگردد، پدر و مادر اين دختر احساس امنيت دارند و مى دانند دخترى كه سالم از خانه بيرون رفته، به طور يقين سالم به خانه برمى گردد.

اين زندگى خوبى نيست كه طىّ دويست سال، اول انگلستان، و بعد روس و بعد هم امريكا به ما تحميل كردند و هنوز بعد از اين همه زحمات و شهيد دادن هاى مردمِ مذهبى، ريشه كن نشده است. هنوز دارد گناه موج مى زند؛ بى اعتمادى موج مى زند؛ ترس موج مى زند؛ وحشت موج مى زند؛ مال مردم خورى از آب خوردن راحت تر شده است؛ هر چقدر هم دادگسترى ها را عريض و طويل مى كنند، و هر چقدر هم افراد فداكار و زحمت كش را به نيروى انتظامى اضافه مى كنند، و اين همه، آن ها هم در مرزها شهيد مى دهند، باز هم موج فساد بلند است؛ يعنى پروردگار مى گويد، دادگسترى و نيروهاى ارتش، نيروى انتظامى و بسيج نمى توانند جاى دين را پر كنند، و آن كسى كه بى دين است، دور از چشم اين نيروها، مى رود و جنايت خود را مرتكب مى شود، و از آن طرف، كسى هم كه ديندار است، هيچ بارى بر دوش دولت و نيروى انتظامى نيست؛ چون ديندار كلانترى نمى خواهد؛ زندان نمى خواهد؛ اسلحه نمى خواهد؛ تازيانه نمى خواهد؛ قاضى نمى خواهد؛ دادگاه نمى خواهد؛ پرونده نمى خواهد؛ يعنى اگر هفتاد ميليون نفر ديندار بشوند و در دين هم بمانند، حداقل طى يك نسل كه تقريباً شصت سال مى شود، دادگسترى تعطيل مى گردد؛ چون ديگر كسى با دادگسترى كار ندارد. كسانى را به دادگسترى مى برند كه يا آدم كشته اند، و يا دزدى كرده اند، و يا مى خواهند زن را طلاق بدهند، و يا مى خواهند براى ظلم شوهرشان از او جدا بشوند، و يا زمين را غصب كرده اند، و يا خانه اى را با دوز و كلك به چنگ آورده اند.

در روزگار امام زمان عجّل الله تعالى فى فرجه الشريف هم كه ديندارى حاكم بر هم مردم است، اوضاع چنين است و آنان در امنيت به سر مى برند؛ راحتند؛ دغدغه ندارند؛ اضطراب ندارند.

در روايات هم دارد كه به خاطر ديندارى مردم، چقدر جنس هاى مورد نياز مردم از خوراكى و غير خوراكى زياد مى شود؛ چون اين وعد قرآن است: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ. 

زمان امام زمان عجّل الله تعالى فى فرجه الشريف، طلافروش درب مغاز خود نشسته و به مردمى كه دارند داخل بازار مى شوند، التماس مى كند كه بياييد براى خانم ها و دخترانتان طلا برداريد و ببريد. من پولش را نمى خواهم؛ همين طور ميوه فروش به مردم التماس مى كند، هر چند تا جعبه ميوه مى خواهيد ببريد، ببريد. من پولش را نمى خواهم. پارچه فروش هم مى گويد، مردم! بياييد پارچه هاى من را ببريد. من فعلًا پولش را نمى خواهم. اين قدر بركت و نعمت زياد مى شود كه داد و ستد نزديك است به مجانى شدن كشيده شود.

البته، من نمى دانم اين روايت را كه مى خواهم نقل كنم، تأويل دارد يا نه؟ يعنى اين كه بايد براى آن معناى ديگرى گفت، يا اين كه نه، معناى مستقيم آن، عين حقيقت است؟ جابررضى الله عنه گفت: در آن زمان، ديگر يك گوسفند از گرگ فرار نمى كند؛ چون مى داند كه ديگر گرگ به او كارى ندارد؛ براى اين كه گرگ غذاى خود را چيز ديگر قرار داده است، يا نه اين روايت مى خواهد بگويد اين قدر زندگى خوب و با امنيت مى شود كه انگار گرگ و ميش هم با هم دوست و خودمانى مى شوند و با هم زندگى مى كنند. اين قدر امنيت برقرار مى شود.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

امیرالمؤمنین(ع)، تجلی انبیای الهی
با خدا باش، پادشاه باش‏
جبهه مقابل عشق با معرفت
آخرين لحظات عمر مؤمن‏
حرام خورى و پنج خطر آن‏
فتح و ظفر حقيقى مؤمن‏
فرار از جهنم به سوى بهشت‏
نشانه‏هاى كافران و بريدگان از خدا
عدم تسلط شيطان بر انسان‏
بى‏اعتمادى به علم جدا از وحى‏

بیشترین بازدید این مجموعه

فضيلت متفاوت سالكين الى الله‏
حلال و حرام مالی - جلسه پانزدهم (متن کامل +عناوین)
نتيجه دنيايى تدين و راستگويى‏
حلال و حرام مالی - جلسه سی و هفتم (متن کامل +عناوین)
عبادت با نگاه كردن به عالم‏
عبرت آموزى از مراحل رشد نباتات‏
خورشيدِ هدايتگر انسان‏ها
طبيبان معالج‏
رضايت از عملكرد ديگران
جلسهٔ چهارم برنامهٔ سمت خدا

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^