بچه غريبه اى بر روى دامن پيغمبر صلى الله عليه وآله بود و در همان دامن حضرت دستشويى كرد. مادر نگاهى به او كرد و مى خواست فرياد بزند. پيغمبر صلى الله عليه وآله به او اشاره كرد كه چيزى نگويد، و بچه را هم نوازشى كرد تا خوب دستشويى كند. بعد بچه را بغل گرفت و به مهربانى فشرد و سپس او را به مادرش داد، فرمود: اين كودك را به خانه ببر، و من مى روم پيراهنم را آب بكشم. اما اگر تو فرياد زده بودى، و من هم او را از بغلم انداخته بودم، ديگر، زخم دل بچه از اين رفتار، تا آخر عمر خوب شدنى نبود. او هر چند در دامن دستشويى كرده، ولى اين اشكالى ندارد.
به راستى، چه عيبى دارد، مردى وارد منزل مى شود و مى ببيند خانمش خسته، كسل و گرفته، براى پختن غذا كنار گاز ايستاده است، و بچه كوچك آن ها هم دارد گريه مى كند؛ چون كهنه هايش كثيف است، بچه را بردارد و ببرد در تشت بشويد. من سعى مى كنم، آنچه را براى شما بگويم كه خودم آن را انجام داده باشم؛ چون خدا به من محبت مى كند.
منبع : پایگاه عرفان