فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ايمان و آثار آن - جلسه دهم - (متن کامل + عناوین)

 

تربيت پدرى در سيره علي عليه السلام (2)

 

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و الصلا و السلام على محمّد و اهل بيته الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين

 

اميرمؤمنان عليه السلام به فرزندش چنين سفارش كرد: «يَا بُنَىَّ أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ فِى الْغِنَى وَ الْفَقْرِ، وَ كَلِمَهِ الْحَقِّ فِى الرِّضَا وَ الْغَضَبِ، وَ الْقَصْدِ فِى الْغِنَى وَ الْفَقْرِ، وَ بِالْعَدْلِ عَلَى الصَّدِيقِ وَ الْعَدُوِّ، وَ بِالْعَمَلِ فِى النَّشَاطِ وَ الْكَسَلِ، وَ الرِّضَا عَنِ اللَّهِ فِى الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ.» «1»

اين جملات از وجود مقدس حضرت مولى الموحدين، اميرمؤمنان، عليه السلام به عنوان سفارش و وصيت به فرزندشان حضرت سيدالشهداء عليه السلام در كتاب هاى مهم ما نقل شده است.

 

تقسيم وجود انسان ها در قرآن

بنا به عقيد قرآن مجيد، وجود انسان ها مركّب از سه ناحيه است: ناحيه بدن و جسم، ناحيه نفس و جان و روح، و ناحيه عقل، انديشه و خرد. خداوند متعال براى حيات هر كدام از اين نواحى، عوامل كاملى را در عالم قرار داده است؛ عواملى كه جوابگوى تمام احتياجات جسم، جان و عقل بنى آدم هست. آدمى همان طوركه بايد عوامل كمك دهنده به حيات جسم، جان و عقل خود را بشناسد، بايد به اندازه اى كه احتياج دارد، براى حيات هر سه ناحيه، از عوامل قرارداده شد حق در سفر عالم وجود، بهره مند شود و استفاده كند.

اگر بدن انسان با عوامل عالى طبيعت كه باعث حيات بدن است، ترك رابطه كند، بدن از ادامه حيات متوقّف مى شود؛ آدمى از بين رفته و از دنيا مى رود، يا اگر انسان عواملى را كه مربوط به بدن نيست و با كارگاه بدن رابط مستقيم ندارد، وارد بدن كند، باز بدنش

______________________________
(1) پى نوشت

1. تحف العقول عن آل الرسول صلّى الله عليه و آله وسلّم، ص 88-. 90.

 

هلاك مى شود، هر چند كه آن عوامل هم مادى است، ولى آن ها نمى توانند رابطه مستقيمى با كارگاه جسم داشته باشند؛ به طور مثال، گياهان كشنده جزء مواد طبيعت هستند، اما اين گياهان براى كارگاه بدن ساخته نشده اند و در اين كارگاه زايد به شمار مى آيند. آدمى از دو راه هلاك مى شود، اول: با قطع رابطه با مواد مورد احتياج، دوم: با حركت اشتباه براى تأمين احتياجات بدن.

همان طورى كه بدن مرگ و حيات دارد، نفس و جان هم مرگ و حيات دارد، قرآن مجيد در آيات زيادى به حيات و مرگ جان اشاره مى كند؛ همين طور عقل هم داراى حيات و مرگ است و كتاب الهى هم به اصل حيات و مرگ عقل اشاره مى كند. به طور كلى، در قرآن مجيد به نحو كامل و جامعى، عوامل برپادارنده حيات جسم، جان و عقل و عوامل از بين برنده حيات آن ها بيان شده است.

براى همين بايد گفت: ملت بى ارتباط با قرآن، از حيات سالم مادى، از حيات روحى و نفسى، و از حيات عقلى دور هستند، هر چند كه آن ها بر زمين زندگى كنند. در ارزيابى قرآن، اين زندگان زنده واقعى نيستند؛ بلكه مردگانى زنده نما هستند.

آيات: لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها «1» وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِى الْقُبُورِ «2» در قرآن مجيد هم همين مسير را دنبال مى كند؛ يعنى مرگ جان را نشان مى دهند، و همين طور در قرآن مجيد نشان داده مى شود كه چه عواملى باعث مى شود جان بميرد، و اين كه چه عواملى باعث مى شود روان و نفس داراى حيات انسانى و الهى گردد، و همين طور چه عواملى باعث مى شود عقل زنده بماند و رشد كند، و نيز چه عواملى باعث مى شود عقل حالت درك خودش را از دست بدهد، و هم چنين چه عواملى باعث مرگ و يا حيات بدن است. آشنايى با اين عوامل و عمل به اين عوامل، جامعه اى مى سازد كه خدا مى خواهد و انبيا به خاطر آن به رسالت مبعوث شدند، ولى جهل به اين عوامل و قهراً دور ماندن از عمل به اين عوامل، جامعه اى مى سازد كه خدا به آن رضايت نمى دهد؛ جامعه اى كه سير و حركت آن بر خلاف هدف پيغمبران خدا است. در قرآن مجيد اين جامعه به عنوان جامعه اى زنده مورد توجّه نيست، هر چند در اين جامعه، ظاهر زندگى آراسته به زرق و برق هم باشد؛ چون داشتن زرق و برق در اسلام ملاك حيات نيست. در اسلام به معناى عام كلمه، و در حريم هدايت؛ يعنى از زمان ورود آدم به

______________________________
(1) 2. اعراف: 179: [زيرا] آنان را دل هايى است كه به وسيله آن [معارف الهى را] در نمى يابند ...

(2) 3. فاطر:. 22: و تو نمى توانى [دعوت حق را] به كسانى كه در قبرهايند بشنوانى

 

كره خاك كه انسان هدايت خدا را دنبال كرده تا روز قيامت، زرق و برق مادى يا صنعت و تكنيك، بدون نور عالم ملكوت خيلى اهميت ندارند؛ بلكه عامل هلاكت هستند.

در نوشته هاى دانشمندان و افراد شاخص سياسى عالم ملاحظه مى كنيد كه ترس و وحشت بر بشر حاكم است؛ از اين كه او اين تمدن از درون خودش را نابود كند، و مسلّم است كه بدون نور الهى، اين تمدن منفجر مى شود؛ چون اين تمدن تمام سرزمينها و بنى آدم را به سمت شعله هاى عجيب و غريب جنگ ها، رنج ها و ناراحتى ها رهنمون مى سازد.

 

عاقبت فاصله انسان از معرفت و عمل

قرآن مجيد مى فرمايد: ملتى كه از معرفت و از عمل به برنامه هاى معرفت جدا مى شود، بايد منتظر باشد كه رنج، اضطراب، تشويش، نگرانى و عذاب، از بالاى سر و از پايين پا، او را محاصره كند؛ اين سنت الهى است كه در جوامع انسانى جارى بوده. در هر صورت، توجّه به اين موضوع بايد خيلى براى شما و هر فرد مسلمانى مهم باشد كه بدن غذا مى خواهد، و غذاى بدن هم هر چيزى نيست؛ بلكه آن غذا موادى است كه عامل حيات بدن مى باشند و مى توانند با كارگاه هستى بدن رابط مستقيم داشته باشند. هر چيزى در اين عالم، گر چه مى تواند تحت عنوان موادى از مواد عالم باشد، ولى ممكن هست آن موارد خوردنى نباشد. همين معنا را بايد در چهره اى عالى تر، در حريم جان، مشاهده كنيد؛ روح گرسنه، از عوامل عالى اخلاقى است. جان و نفسى كه خطوط عالى اخلاقى در او نقش نبندد و صاحب جانى كه از عواطف عالى انسانى و فضايل اخلاقى بهره مند نباشد، جانش مى ميرد. عقل هم اگر گرسنه بماند، هدف خلقت آدمى را متلاشى مى كند.

 

فضايل و كمالات على عليه السلام

اميرمؤمنانعليه السلام پدرى است كه از ابتداى ولادت فرزندانش، به اين سه معنا توجّه كامل دارد؛ او مردى است كه در دامن پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله و سلّم براى داشتن جميع فضايل و كمالات تربيت شده است. هر كجا در قرآن مجيد آيه اى را در جنبه هاى مثبت مسايل انسانى قرائت مى شود، بعد از رهبر عالى قدر اسلام، بدون ترديد مصداق اتم و اكملى جز على بن أبى طالب عليه السلام براى آن جنبه ها وجود نداشته است. على عليه السلام مردى است كه در شصت و سه سال زندگى اش، عيبى در او ديده نشد؛ بلكه هر چه از او در خطوط عقلى، روحى و بدنى مشاهده شد، داراى خطى كامل و جامع بود. اين مرد بيدار كه هم مقررات تربيتى الهى در وجودش به صورت انرژى و فعاليت جلوه كرد، با بيدارى كامل، متوجّه خانه، خانواده و جامعه انسانى بود؛ او مى دانست كه بنى آدم، از اولادش گرفته تا آخرين فردى كه در آب و خاكش، يا در حريم انسانيتش، تا قيامت مى خواهد زندگى كند، سه نفقه احتياج دارد: نفق جسمى، نفق عقلى، و نفق روحى. او در مدت عمرش با هر انسانى كه برخورد كرد، اين برنامه را پياده كرد؛ يعنى در حدّ استعداد و امكان وجودى و جان او، از جسم و عقلش رفع نقص احتياج كرد. او منبع پرفيضى بود كه به هر سه معنا متوجّه بود و براى جوابگويى به احتياجات جسمى، عقلى و روحى بشر، برنامه هاى شايسته اى از كارگاه هستى اش تراوش مى كرد. او مردى است هميشگى؛ يعنى با همان شدتى كه در زمان حياتش، براى رفع نقايص مادى، عقلى و روحى در جوشش و كوشش بود، الان هم، همان جوشش و كوشش على بر روى خط اسلام و قرآن در حال حركت است، به قول جلال الدين:

رگ رگ است اين آب شيرين وآب شور در خلايق مى رود تا نفخ صور «1»

البته، ما با آب شيرينش كار داريم. ما انسان ها بايد خود را از اين سرچشمه سيراب كنيم.

 

فاصله گرفتن انسان از اولياى الهى

هر مقدار، فاصل خانواده ها و جوامع انسانى از اولياى الهى و مردان پاك راه حق زياد شود، حكومت بيچارگى و ذلت بر آن ها زياد مى شود، و هر مقدارى كه انسان به مخلصين پيشگا حضرت ربوبى نزديك گردد، شيطان و عوامل شيطانى از او دور مى شوند.

بعد از اين كه خداوند شيطان را از جايگاهى كه داشت، راند و او را مورد لعنت خود قرار داد، او از خداوند خواست كه تا روز رستاخيز به او مهلت بدهد و خداوند نيز اين مهلت را به او داد. آن جا شيطان بنى آدم را به دو قسمت تقسيم كرد؛ نسبت به عمومشان گفت:

فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ «2»

به عزتت سوگند، هم آنان را گمراه مى كنم

و عده اى را استثنا كرد و نسبت به آن ها گفت:

إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ «3»

مگر بندگان خالص شده ات را.

؛ يعنى نسبت به اين عده، من اصلًا دسترسى ندارم؛ نه اين كه من دلم نمى خواهد آن ها را گمراه كنم؛ بلكه نمى توانم

______________________________
(1) 4. مثنوى معنوى، حكايت پادشاه جهود ديگر كه در هلاك دين عيسى سعى نمود با اين مطلع:

يك شه ديگر از نسل جهود

در هلاك قوم عيسى رو نمود

(2) 5. ص: 82.

(3) 6. ص: 83.

 

به آن ها دسترسى پيدا كنم. آن ها در حال پروازند؛ يعنى نسبت به كسانى كه با تو در ارتباط هستند، من نمى توانم كارى انجام دهم. پروردگار عالم، آن قدر حريم امن دارد كه هر كسى داخل در اين حريم امن قرار گيرد، شيطان و عوامل شيطانى به او دسترسى ندارند؛ مثلًا «ايمان» حرم أمن پروردگار است، البته، در صورتى كه خود آدم براى راه دادن به شيطان و عوامل شيطانى، اين ديوارهاى حرم أمن را خراب نكند. خداوند متعال چقدر در آى هشتاد و دوى سوره انعام اين مطلب را لطيف بيان مى كند:

الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ

خدا مى فرمايد: اگر ايمان مى آوريد، ديگر حريم ايمانتان را به تجاوز آلوده نكنيد؛ چون راه براى ورود دشمن باز مى شود، و آن وقت، تعادل زندگى تان به هم مى خورد. وقتى كه تعادل زندگى تان به هم خورد، فرياد ناله همه بلند مى گردد و خطوط زندگى هم پر از مشكلات مى شود. به طور خلاصه، آيه مى گويد، يكى از حرم هاى امن پروردگار، ايمان است. در روايت است كه يكى ديگر از اين حرم هاى امن، ولايت على بن ابى طالب هست:

«يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: وَلَايَهُ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ حِصْنِى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِى أَمِنَ نَارِى.» «1»

واقعاً بايد گفت، مالك اشتر، سلمان فارسى و حبيب بن مظاهر و ... در اين دژ قرار داشتند و دشمن نمى توانست به آنان دستيابى پيدا كند؛ چرا كه با ورود انسان در اين دژ، دشمن هر چه قدرت داشته باشد، نمى تواند بر او تسلّط پيدا كند.

مردم مسلمان بايد به اين مسأله توجّه كنند كه به اندازه اى كه افراد بشر براى جوابگويى به احتياجات جسمى، در حال فعاليت هستند، بايد به همان مقدار هم براى جان و عقل قيام كنند و به نداى روح جواب مثبت بدهند؛ به فرياد عدل جواب مثبت بدهند. نفس، قواعد عالى اخلاقى مى خواهد، و براى پيدا كردن اين قواعد عالى اخلاقى، آگاهى از قرآن و حيات انبيا لازم است. براى همين بايد خطوط روحى انبيا را بخوانيم، و در كتاب جان خود بنويسيم.

 

انبياء و ائمه عليهم السلام عاقل ترين انسان ها

از نظر انديشه و عقل هم عالى ترين عقل، عقل انبيا و ائمه طاهرينعليهم السلام است. روش انديشه را بايد از آن ها ياد گرفت، و بعد از ياد گرفتن هم بايد به آن عمل كرد. در روز قيامت نمى توان آلودگى ها، ناپاكى ها، ظلم و تجاوزها را جواب داد. وقتى آدم به اين رواياتى كه

______________________________
(1) 7. أمالى الصدوق، ص 35، المجلس الحادى و الأربعون.

 

در باب گناه و در باب محاكمات محشر وارد شده، نگاه مى كند، مى ترسد و وحشت مى كند.

روزى مردى پيش مادرش آمد و گفت: اى مادر! گاهى هنگام عبادت حالت كسالت مختصرى به من دست مى دهد، و من هر چه فكر مى كنم، مى بينم خودم عامل اين كسالت نيستم. اسلام هم كه قانون وراثت را قبول دارد و علوم جديد هم كه مسأله وراثت را خيلى خوب ثابت كرده است. اسلام براى همين، پنج هزار قانون درباره ازدواج دختر و پسر به خاطر ايجاد نسل آورده است، يعنى از اين جهت به نسلى كه مى خواهد به وجود بيايد، اهتمام دارد؛ چون اسلام اين معنا را قبول دارد كه صفات، حالات و برنامه هاى نسل قبل، از روى پل ارتباط بين نسلى؛ يعنى وراثت، به نسل بعد سرازير مى شود.

مرد گفت: اين عامل كسالت در خود من كه نيست، تو چه كار كردى كه اين زاويه تاريك در جان من هست؟ اين زاويه تاريك از آن تو است؛ چون خود من هر چه فكر مى كنم، مى بينم چنين عامل تاريكى را ندارم؟ مادرش گفت: پسرم من پاك زندگى كردم و پاك هم تو را تربيت كردم. به فكرم نمى رسد كه كارى كرده باشم كه باعث اين تاريكى شده باشد.

 

تاثير اخلاق پدر و مادر در تربيت فرزندان

علامه حلى «1» اعلى الله مقامه الشريف كه از بزرگ ترين دانشمندان دين ما است، در يكى از خيابان هاى حله داشت عبور مى كرد كه بچه اى برگشت و به او ناسزايى گفت. علامه به نوكرش گفت: ببين! پدر اين بچه چه كسى است؟، و او رفت پدر بچه را پيدا كرد و پيش علامه آورد. علامه گفت: با چه خانواده اى وصلت كردى؟ پدرگفت: با فلان خانواده. علامه ديد كه خانواده آن زن، خانواده محترمى است. از

______________________________
(1) 8. العلامه الحلى (648- 726): جمال الدين الحسن بن يوسف بن زين الدين على بن المطهر الحلى. وصفه ابن داود الحلى المعاصر له بقوله: «شيخ الطائفه و علّامه وقته و صاحب التحقيق و التدقيق، كثير التصانيف، انتهت رئاسه الإماميه إليه فى المعقول و المنقول»، و فى الرياض: «انّه كان من أزهد الناس و أتقاهم، و من زهده ما حكاه السيد حسين المجتهد فى رساله النفحات القدسيه عنه، انه قدّس سرّه أوصى بجميع صلواته و صيامه مده عمره، و بالحج عنه مع أنه كان قد حج كما نقله فى شأن الشيخ على الكركى أيضا». و مما قال شيخنا العلامه: «بلغ أسماء تصانيفه نحوا من ألف عنوان، و فى عصره استبصر السلطان خدابنده و تشيع و ضرب النقود باسم الائمه عام 708». من آثاره: إرشاد الأذهان فى أحكام الإيمان، الألفين، فى إمامه أمير المؤمنين على بن أبى طالب عليه السّلام، الباب الحادى عشر، تبصره المتعلمين، تذكره الفقهاء، رجال العلامه الحلى خلاصه الأقوال، قواعد الأحكام، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد للطوسى، كشف اليقين فى فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، مبادئ الوصول. فهرس التراث، ج 1، ص 705

 

پدر بچه پرسيد: چه كسى اين خانم را براى تو عقد كرد؟ او گفت: فلان شخص. علامه گفت: او را صدا بزنيد كه پيش من بيايد. علامه به عاقد گفت: صيغه عقد و طلاق را بخوان. عاقد محضرى هم صيغه عقد و طلاق را خواند، و علامه ديد كه او قسمت صيغه عقد را اشتباه مى خواند. براى همين، علامه صيغه عقد را به او ياد داد، و بعد هم به پدر گفت: كه بيش تر از اين بچه مواظبت كن. حالا شب عروسى، مردم مهمان دعوت مى كنند و انواع فسادها را انجام مى دهند. خدا مى داند با اين كارها چه بر سر نسل آيند اين زنان و مردان مى آيد.

حضرت على عليه السلام بعد از ضربت شمشير ابن ملجم ملعون داشت جان مى داد، ولى در همين جان دادن، ديد فرصتى دارد. در همين فرصت كوتاه، اين پدر واقعى دلش داشت براى حيات روحى و عقلى فرزندانش مى جوشيد و فرياد مى زد. او در آن حال رو به بچه هايش كرد و گفت: حسن جان! حسين جان! من اين حرف ها را فقط براى شما دو نفر، و يا تنها به خانواده ام نمى گويم؛ بلكه براى هر كسى مى گويم كه مى خواهد به اين سخنان گوش بدهد و آن را به نسل بعد انتقال دهد. او بايد بگويد: مردم! تا روز قيامت با تربيت باشيد؛ شخصيت و فضيلت داشته باشيد.

در روايات قدسى دارد كه خدا به پيغمبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم گفت: به عزت و جلال خود قسم ياد مى كنم، من هر آينه از بند خود، از زن و مرد آنان كه در اسلام موى خود را سفيد كرده اند، حيا مى كنم كه آن ها را عذاب نمايم. بعد از گفتن اين جمله، پيغمبر صلّى الله عليه و آله و سلّم گريست. عرض كردند: يا رسول اللَّه! براى چه گريه مى كنيد؟ حضرت پاسخ داد: گريه ام براى كسانى است كه خدا از عذاب كردن آن ها حيا مى فرمايد، در حالى كه آنان از گناه و معصيت خدا حيا نمى كنند. «1»

 

احترام به امام حسين عليه السلام

خانه عليعليه السلام خان تربيت بود. به قدرى اميرمؤمنان عليه السلام مؤدّب بود كه ادبش ادب الله بود. اميرمؤمنان عليه السلام ادب عجيبى داشت، هر وقت غير از آن وقتى كه حضرت در رختخواب افتاده بود و ضربه شمشير پسر مرادى نمى گذاشت كه او حركت بكند، غير از آن وقت، هر موقع اميرمؤمنان عليه السلام با حضرت سيدالشهداء عليه السلام كار داشت، او را و هم چنين ديگر فرزندانش را به اسم صدا نمى زد؛ يعنى در تمام عمر يك دفعه هم يا حسين! نگفت. فرزندان على عليه

______________________________
(1) 9. ديلمى، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 42:

وَ قَالَ صلّى الله عليه و آله و سلّم، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: وَ عِزَّتِى وَ جَلَالِى إِنِّى لَأَسْتَحِى مِنْ عَبْدِى وَ أَمَتِى يَشِيبَانِ فِى الْإِسْلَامِ أَنْ أُعَذِّبَهُمَا ثُمَّ بَكَى صلّى الله عليه و آله و سلّم فَقِيلَ مِمَّ تَبْكِى يَا رَسُولَ اللَّهِ!؟ فَقَالَ: أَبْكِى لِمَنِ اسْتَحَى اللَّهُ مِنْ عَذَابِهِمْ وَ لَا يَسْتَحُونَ مِنْ عِصْيَانِهِ.

 

السلام مى گويند: پدرمان على عليه السلام هر وقت با امام حسين عليه السلام كار داشت، اول از سر جايش تمام قد بلند مى شد، و در همان حال ايستاده، با يك حالت ادب، رو به أبى عبدالله مى كرد و او را صدا مى زد: «الىّ يا أباعبدالله!» خيلى به فرزندانش احترام مى گذاشت، مخصوصاً به حضرت سيدالشهداء عليه السلام كه حساب ندارد.

 

سفارش اول: خويشتن دارى

«يَا بُنَىَّ! أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ فِى الْغِنَى وَ الْفَقْرِ»

پسرم! دو روز در دنيا براى تو مى باشد، يك روز، روز ثروت و پول، و يك روز هم روز فقر و نادارى، من تو را در اين دو روز به تقوا سفارش مى كنم و به ايجاد حالت خويشتن دارى، استقامت و صبر؛

اين خويشتن دارى در روز ثروت، تو را از انحراف حفظ مى كند، و در روز ندارى و فقر، تو را حفظ مى نمايد. ثروت و فقر دو عاملى هستند كه اگر خويشتن دارى و تقوا با آن ها نباشد، بى ترديد، آن دو صاحبشان را كافر مى كنند.

كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى* «1»

وقتى آدم فقير شود، افرادى دورش جمع مى شوند تا فقر و احتياج او را برطرف كنند، و براى همين كارهايى را به او پيشنهاد مى دهند؛ كارهايى كه وقتى او به آن ها نگاه مى كند، مى بيند دين نمى گذارد او چنين كارهايى را انجام بدهد؛ چون اولين كارى را كه بايد انجام بدهد، اين است كه بايد براى رفع احتياجش، دين خود را بفروشد: «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً.» «2»

اگر حميد بن قحطبه «3» دينش را به هارون نفروخته بود، در يك شب كه نمى توانست سر شصت نفر از سادات را از تن جدا كند. آدم بادين كه نمى تواند گناه بكند.

______________________________
(1) 10. علق: 6- 7: اين چنين نيست [كه انسان سپاس گزار باشد] مسلماً انسان سركشى مى كند. براى اين كه خود را بى نياز مى پندارد.

(2) 11. كافى، ج 2، ص 307، باب الحسد:

قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله عليه و آله وسلّم: كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً وَ كَادَ الْحَسَدُ أَنْ يَغْلِبَ الْقَدَر.

(3) 12. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 111- 109، باب ذكر من قتله الرشيد من أولاد رسول الله صلّى الله عليه و آله وسلّم بعد قتله لموسى بن جعفر عليه السلام بالسم فى ليله واحده سوى من قتل منهم فى سائر الأيام و الليالى:

قَالَ: حَدَّثَنِى عُبَيْدُ اللَّهِ الْبَزَّازُ النَّيْسَابُورِىُّ وَ كَانَ مُسِنّاً، قَالَ: كَانَ بَيْنِى وَ بَيْنَ حُمَيْدِ بْنِ قَحْطَبَهَ الطَّائِىِّ الطُّوسِىِّ مُعَامَلَهٌ فَرَحَلْتُ إِلَيْهِ فِى بَعْضِ الْأَيَّامِ فَبَلَغَهُ خَبَرُ قُدُومِى فَاسْتَحْضَرَنِى لِلْوَقْتِ وَ عَلَىَّ ثِيَابُ السَّفَرِ لَمْ أُغَيِّرْهَا وَ ذَلِكَ فِى شَهْرِ رَمَضَانَ وَقْتَ صَلَاهِ الظُّهْرِ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهِ رَأَيْتُهُ فِى بَيْتٍ يَجْرِى فِيهِ الْمَاءُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ وَ جَلَسْتُ فَأُتِىَ بِطَشْتٍ وَ إِبْرِيقٍ فَغَسَلَ يَدَيْهِ ثُمَّ أَمَرَنِى فَغَسَلْتُ يَدَىَّ وَ أُحْضِرَتِ الْمَائِدَهُ وَ ذَهَبَ عَنِّى أَنِّى صَائِمٌ وَ أَنِّى فِى شَهْرِ رَمَضَانَ ثُمَّ ذَكَرْتُ فَأَمْسَكْتُ يَدِى فَقَالَ لِى حُمَيْدٌ مَا لَكَ لَا تَأْكُلُ فَقُلْتُ أَيُّهَا الْأَمِيرُ هَذَا شَهْرُ رَمَضَانَ وَ لَسْتُ بِمَرِيضٍ وَ لَا بِى عِلَّهٌ تُوجِبُ الْإِفْطَارَ وَ لَعَلَّ الْأَمِيرَ لَهُ عُذْرٌ فِى ذَلِكَ أَوْ عِلَّهٌ تُوجِبُ الْإِفْطَارَ فَقَالَ مَا بِى عِلَّهٌ تُوجِبُ الْإِفْطَارَ وَ إِنِّى لَصَحِيحُ الْبَدَنِ ثُمَّ دَمَعَتْ عَيْنَاهُ وَ بَكَى ... وَ قَدْ قَتَلْتَ مِنْ أَوْلَادِهِ سِتِّينَ نَفْساً قَدْ وَلَدَهُمْ عَلِىٌّ وَ فَاطِمَهُ عليها السلام فَارْتَعَشَتْ يَدِى وَ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصِى فَنَظَرَ إِلَىَ الْخَادِمُ مُغْضَباً وَ زَبَرَنِى فَأَتَيْتُ عَلَى ذَلِكَ الشَّيْخِ أَيْضاً فَقَتَلْتُهُ وَ رَمَى بِهِ فِى تِلْكَ الْبِئْرِ فَإِذَا كَانَ فِعْلِى هَذَا وَ قَدْ قَتَلْتُ سِتِّينَ نَفْساً مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلّى الله عليه و آله وسلّم فَمَا يَنْفَعُنِى صَوْمِى وَ صَلَاتِى وَ أَنَا لَا أَشُكُّ أَنِّى مُخَلَّدٌ فِى النَّار.

 

«يَا بُنَىَّ أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ فِى الْغِنَى وَ الْفَقْرِ»

پسرم! در هنگام قرار گرفتن در قل ثروت، و در هنگام قرار گرفتن در ناراحتى فقر، خويشتن دار باش.

 

شكرگزارى در همه حالات

مردى نشسته بود كه نه چشم داشت و نه بدن سالم، و نه دست و پاى سالمى و مرتب مى گفت: الهى! براى كدامين نعمت از نعمت هايت، تو را شكر كنم، الهى! به من توان شكر بده؛ الهى! خيلى عاشق تو هستم. مرد ثروتمند متكبر بى دينى داشت از كنارش عبور مى كرد كه مناجات او را شنيد، پس جلو آمد و به او گفت: مرد حسابى! چشم، پا و دست كه ندارى، من معناى شكر كردن تو را نمى فهمم؟ گفت: چطور معناى شكر كردن من را نمى فهمى، نعمتى كه خدا به من داده، كورى چشم است؛ اگر چشم داشتم و قياف متكبّران تو را مى ديدم، در عذاب مى شدم؛ اما الان در اين نعمت هستم و خدا را شكر مى كنم كه چشمم به يك متكبّر نيفتاده است.

در روايتى در وسائل الشيعه، امام صادقعليه السلام مى فرمايد: خداوند متعال در مال اغنيا به اندازه اى سهم براى فقرا قرار داده كه نيازشان را برطرف مى سازد. «1» واى به حال جامعه اسلامى، از روزى كه ثروت اين جامعه در دست افراد بى دين قرار بگيرد. اگر امروز

______________________________
(1) 13. وسائل الشيعه، ج 9، ص 13:

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ الزَّكَاهَ كَمَا فَرَضَ الصَّلَاهَ فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا حَمَلَ الزَّكَاهَ فَأَعْطَاهَا عَلَانِيَهً لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِ فِى ذَلِكَ عَيْبٌ وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ لِلْفُقَرَاءِ فِى أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ مَا يَكْتَفُونَ بِهِ وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّ الَّذِى فَرَضَ لَهُمْ لَا يَكْفِيهِمْ لَزَادَهُمْ وَ إِنَّمَا يُؤْتَى الْفُقَرَاءُ فِيمَا أُوتُوا مِنْ مَنْعِ مَنْ مَنَعَهُمْ حُقُوقَهُمْ لَا مِنَ الْفَرِيضَهِ.

در مستدرك الوسائل، ج 7، ص 9 نيز چنين آمده:

وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِىٍّ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ عَلَى أَغْنِيَاءِ النَّاسِ فِى أَمْوَالِهِمْ قَدْرَ الَّذِى يَسَعُ فُقَرَاءَهُمْ فَإِنْ ضَاعَ الْفَقِيرُ أَوْ أَجْهَدَ أَوْ عَرِىَ فَبِمَا يَمْنَعُ الْغَنِىُّ فَإِنَّ اللَّهَ مُحَاسِبُ الْأَغْنِيَاءِ فِى ذَلِكَ يَوْمَ الْقِيَامَهِ وَ مُعَذِّبُهُمْ بِهِ عَذَاباً أَلِيماً.

 

كسانى فقير، نيازمند، گرسنه و برهنه اند، تنها براى گناهان ثروتمندان است.

 

سفارش دوم: سخن حق

«وَ كَلِمَهِ الْحَقِّ فِى الرِّضَا وَ الْغَضَبِ »

پسرم! اتفاق مى افتد كه در زندگى خيلى خوشحال باشى و يا خيلى خشمگين، چه آن هنگام كه خوشحالى، و چه آن هنگام كه غضبناك هستى، سخنى كه از دهانت بيرون مى آيد، بايد سخن حق باشد.

سفارش سوم: قناعت

«وَ الْقَصْدِ فِى الْغِنَى وَ الْفَقْرِ»

چه در روزى كه غنى هستى، و چه در روزى كه فقير هستى، در خرج كردن زياده روى نكن و ميانه روى را مراعات كن.

سفارش چهارم: عدالت

«وَ بِالْعَدْلِ عَلَى الصَّدِيقِ وَ الْعَدُوِّ»

حسين جان! در دنيا هم دوست، و هم دشمن پيدا مى كنى، و تو چه با دوستانت و چه با دشمنانت، به عدل رفتار كن.

سفارش پنجم: انجام وظيف الهى

«وَ بِالْعَمَلِ فِى النَّشَاطِ وَ الْكَسَلِ »

روزى كه خيلى خوشى، خوش بودن تو را از انجام وظيف الهى و عبادت خدا جدا نكند، و روزى هم كه خسته هستى، خستگى تو را از اجراى امر خدا باز ندارد.

سفارش ششم: رضايت از خدا

«وَ الرِّضَا عَنِ اللَّهِ فِى الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ»

حسين جان! پروردگار، براى زندگى تو اندازه گيرى هايى كرده كه در اين اندازه گيرى ها، پنجاه سال خوشى براى تو نوشته شده و ده سال هم ناراحتى. هم در آن پنجاه سال خوشى، به قضا و قدر خدا راضى باش، و هم در آن ده سال ناراحتى.

و حسين هم در حماس عاشورا چنين بود. از صبح عاشورا تا عصر آن، هفتاد و يك نفر از بهترين فرزندان آدم را جلوى چشمش قطعه قطعه كردند و سر بريدند. از يك طرف بدن هاى بى سر ياران افتاده بود، و از طرف ديگر، صداى نال زن و بچه مى آمد. بچه هاى تشنه هم داشتند فرياد مى زدند، در حالى كه عده اى از بچه ها مطابق با روايات از شدت تشنگى از دنيا رفته بودند. خود حضرت هم ديگر در بدنش جاى سالمى وجود نداشت. در اين حال، او صورت خون آلودش را روى خاك گذاشت و سفارش پدرش عليعليه السلام را آشكار كرد: «الهى رضاً بقضائك.» «1» چون تربيت كامل بود و روح ديگر اشباع گشته بود.

______________________________
(1) 14. شيخ شريفى، كلمات الإمام الحسين عليه السلام، ص 510:

صبراً على قضائك يا رب لاإله سواك، يا غياث المستغيثين، مالى رب سواك ولا معبود غيرك، صبراً على حكمك يا غياث من لا غياث له، يا دائما لا نفاد له، يا محيى الموتى، يا قائماً على كل نفس بما كسبت احكم بينى و بينهم و أنت خير الحاكمين (مقتل الحسين عليه السلام للمقرم: 357، ينابيع الموده: 418).

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

آثار ایمان- جلسۀ سوم
تجارت معنوی - جلسه اول
زنان اهل بهشت‏
قرارداد همسر عمران با خداوند
انواع هدايت الهي
تبيين ظالم و درجات ظلم
گرفتار شدن لنين در دست هگل
ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه هیجدهم
پیوند با ابی‌عبدالله(ع)، تنها راه پیروزی در سلوک ...
هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه پنجم (2) – (متن کامل + ...

بیشترین بازدید این مجموعه

ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه هیجدهم
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
تقدير روزى حلال
انفاق به قدر بضاعت
توبه جوان گناهکار
انواع هدايت الهي
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
گرفتار شدن لنين در دست هگل
قرارداد همسر عمران با خداوند
پاداش دنیوی و اخروی پروردگار برای مؤمنین

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^