عدل؛ يعنى حكومت مجموعه مقرراتى كه هماهنگ با وجود مخلوق و در محدوده مخلوقيت آن و در محدوده ارتباط آن به عنوان يك جزء عالم خلقت با كلّ اين عالم هست؛ چنان كه اگر سيطره و حكومت اين مقررات از حريم خلقت شى ء و شيئيتش از آن گرفته شود، آن شى ء جزءاى سرگردان خواهد شد و به طرف متلاشى شدن به حركت درخواهد آمد، و اگر اين حكومت از ارتباط اين شى ء با عالم گرفته شود، آن شى ء نسبت به عالم، موجودى بيگانه مى شود؛ يعنى نمى توان بر آن، نه بار مثبت و نه بار منفى را ملاحظه كرد تا بشود آن را به عنوان يك جزء مربوط به عالم آفرينش مورد بحث قرار داد. روى هم رفته، جهان؛ يعنى خانه عدل، و آفرينش؛ يعنى خانه عدالت، و اجزاى خانه خلقت؛ يعنى محكومين به مقررات عدالت، و ارتباط شى ء با جهان؛ يعنى سيطره مقررات قانونى بر آن شى ء با ارتباطى كه با جهان آفرينش دارد، و اين مسأل ابتناى عالم بر عدل، نه براى اهل دين، و نه براى افراد بيرون از دين؛ نه براى انسان شرقى و نه براى انسان غربى؛ نه براى فرد وابسته به حريم ربوبيت، و نه براى فرد بريده از حريم ربوبيت، قابل انكار نيست.
از مسأله جهان و نسبتش با عدل كه فارغ شديم، سخن را متوجّه بنى آدم مى كنيم.
منبع : پایگاه عرفان