فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

اولين برخورد حسين عليه السلام با حكومت يزيد

اولين برخورد حسين عليه السلام با حكومت يزيد

هنگامیکه معاویه بن ابوسفیان زندگى این جهان را وداع گفت فرزند وى یزید جانشین او گردید و به حکومت رسید، فرزند معاویه پس از احراز مقام و قدرت نامه اى متحد المال به استانداران و فرمانداران خود در سراسر کشور بدین گونه نگاشت :
من عبدالله یزید امیرالمؤ منین الى فلان : اءما بعد فان معاویه کان عبدا من عبادالله اکرمه الله بالولایه و استخلفه و مکن له فعاش بقدر و مات باجل فرحمه الله فقد عاش حمیدا رضیا و مات برا تقیا و یجب ان تاءخذ اهل عملک الاصاغر منهم و الاکابر، البرمنهم و الفاجر تجدیدا لبیعتنا و الانقیاد لامرنا و التارع الى طاعتنا اخذا شدیدا بلارخصه و لا تاءخیر و السلام . (۱)
یعنى از بنده ى خدا یزید امیرالمؤ منین به سوى ...اما بعد معاویه بنده اى از بندگان خدا بود که خداوند او را حکومت داده بود!!! و او به مقدار لازم زندگى کرد و با اجلى محتوم در گذشت .. و اکنون بر تو لازم و واجب است ، از آنان که در تحت حکومت تو بسر مى برند خواه کوچک باشند یا بزرگ ، نیکوکار باشند یا بد کار - براى من دیگر بیعت بگیرى و با آنان براى تسلیم شدن در برابر امر ما تجدید پیمان نمائى و از آنها بخواهى که در اطاعت ما سرعت نمایند.
در این کار از خود شدت نشان بده بدون آنکه ایشان را در ترک آن رخصت دهى و با در تاءخیر آن اجازت نمائى .
به این ترتیب یزید مرگ معاویه را به اطلاع تمام عمال خود رسانید و از آنها خواست که از مردم براى وى بار دیگر بیعت بگیرند.
فرزند معاویه در این جا اگر چه مى خواهد همگان براى بار دوم با او بیعت نمایند، اما در واقع هدف اصلى وى بیعت گرفتن از کسانى است که در حکومت معاویه از بیعت با او امتناع ورزیدند..
یکى از مورخین بزرگ اهل تسنن مى نویسد:
و لم یکن لیزید همه الا بیعه النفرالذین اءبواعلى معاویه بیعته فکتب الى الوالید یخبره بموت معاویه و کتابا صغیرا فیه اما بعد فخذ حسینا و عبدالله بن عمر و ابن الزبیر بالبیعه اخذا لیس فیه رخصه حتى یبایعوا (۲)
یعنى مهم ترین هدف یزید بیعت گرفتن از کسانى بود که در حکومت معاویه به ولایتعهدى یزید تن در ندادند و بیعت نکردند پس نوشت به ولید فرماندار مدینه نامه اى که در آن وى را از مرگ معاویه آگاه ساخت آنگاه نامه ى کوچکى هم به انضمام همان نامه به او نگاشت که حسین علیه السلام و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر را براى بیعت نمودن با وى تحت فشار قرار دهد و آنها را مرخص نسازد تا هنگامیکه بیعت نکنند
ناسخ التواریخ در نقل این نامه این جملات را اضافه مى نماید:
فمن لم یبا یعک فانفذ الى براءسه مع جواب کتابى هذا (۳)
یعنى اگر هر یک از این سه با تو بیعت ننماید سر او را با جواب نامه براى من بفرست
فرماندار مدینه دریافت داشتن این فرمان لعنتى سخت ناراحت شد و گفت انا لله و انا الیه راجعون . سپس مروان بن حکم را خواست و نامه یزید را براى وى خواند و درباره آن سه تن با او به مشورت پرداخت مروان در پاسخ گفت من معتقدم که حسین بن على عبدالله بن زبیر را بلافاصله حاضر سازى و پیش از آنکه آنها از مرگ معاویه مطلع گردند آن را به بیعت با یزید دعوت نمائى و اگر امتناع ورزیدند بلادرنگ هر دو را گردن بزن و سر آنها را براى یزید بفرست ، ولى از عبدالله این عمر و دست بردار زیرا وى مرد کار نیست و هواى خلافت رد سر ندارد، ولى با شنیدن این پیشنهاد خطرناک و جهنمى بر آشفت و سخنانى بى او مروان رد و بدل شد تا بالاخره به عمر و بن عثمان بن عفان گرفت که به نزد حسین بن على و عبدالله بن زبیر برو و به آنها بگو که نزد من حاضر گردند تا مطلبى را با آنان در میان گذارم .
عمر و بن عثمان در سراغ آنها قدرى به جستجو پرداخت تا آن دو را در میان مسجد پیغمبر یافت و پیام ولید را به آنها ابلاغ نمود و به سراغ کار خود رفت ، عبدالله بن زبیر به حسین علیه السلام گفت به نظر شما چرا در این هنگام ولى ما در نزد خود خواند؟ حضرت فرمود:
اظن طاغیتهم قد هلک و بعث الینا لیاءخذ البیعه علینا لیزید قبل ان یفشو فى الناس الخبر. (۴)
یعنى من گمان مى کنم که معاویه ستمگر مرده است و ولید مى خواهد از ما براى یزید بیعت بگیرد پیش از آنکه خبر مرگ معاویه منتشر گردد
در اینجا فرزند زبیر از آن بزرگوار پرسید که اگر ولید تو را به بیعت با یزید دعوت نماید چه خواهى کرد؟
حضرت فرمود هرگز با یزید بیعت نمى کنم ، مردى که خمر مى نوشد و با سگها بازى مى کند و شبها را با لهو و لعب به صبح مى آورد
هنوز این گفتار به پایان نرسیده بود که عمرو بن عثمان بار دیگر ظاهر گشت و گفت ولید در انتظار دیدار شماست ، حسین بن على علیهماالسلام فرمود من اکنون آماده ى حرکت هستم ، عبدالله بن زبیر گفت من بر تو ترسناکم و از آن مى ترسم که اگر ولید را دیدار کنى وى به تو اجازه باز گشت ندهد و یا آنکه شما را به قتل برسانند آن حضرت فرمود اى پسر زبیر من آن کسى نیستم که تن در زیر بار ذلت نهم و به آسانى خوارى و ننگ را بپذیرم آنگاه آن حضرت از مسجد پیغمبر خارج شد و پنجاه نفر از بنى هاشم و نزدیکان خود را فرمان داد تا با شمشیرهاى کشیده با وى باشند و در کنار خانه و سراى ولید جاى گیرند تا هر گاه بانگ آن بزرگوار شنیدیده بى درنگ به داخل خانه در آیند و آنچه آن حضرت فرمان دهد اجراء سازد.
خوانندگان عزیز! قسمتهائیکه ما تا اینجا نقل کردیم و حوادثى که بر شمردیم همه را با دقت مورد مطالعه قرار دهید و ملاحظه فرمائید که چگونه حسین بن على علیهماالسلام از همان ابتداى کار صریحا در برابر حکومت فرزند معاویه به مخالفت بر مى خیزد و آشکارا بیعت با یزید را ذلت و ننگ و خوارى مى شمرد، اکنون با همین دقت دنباله ى حوادث را (در حدود هدف اصلى کتاب ) مورد توجه قرار مى دهیم .
حسین بن على علیهماالسلام بر فرماندار مدینه وارد شد در حالى که پنجاه نفر از بنى هاشم با شمشیرهاى آماده در اطراف خانه ى وى پراکنده اند، در آنجا پس از سخنانى که بین آن بزرگوار و ولید رد و بدل گردید خبر مرگ معاویه را به آن حضرت داد آن حضرت فرمود مرا براى چه کار به اینجا خواستى ؟ ولید گفت ترا خواسته ام تا بگویم که اجتماع اسلامى همگان بر خلافت یزید راضى شدند و از شما هم مى خواهم تا با او بیعت کنى و با حکومت وى مخالفت ننمائى ؟ حسین علیه السلام فرمود.
...ان البیعه لاتکون سرا ولکن اذا دعوت الناس غدا فادعنها معهم فقال الولید انصرف على اسم الله حتى تاءتینا مع جماعه الناس (۵)
یعنى اى ولید تو از من خواست با یزید بیعت کنم ، ولى بیعت در پنهانى و خفاء بى اثر است . صبر کن تا فردا که همه مردم را براى بیعت با یزید دعوت مى کنى مرا هم با آنان بخوان ، ولید این پیشنهاد را پذیرفت و به آن حضرت گفت پس اکنون به سراغ خود برو تا فردا تو را با مردم دیگر نزد خود دعوت نمایم .
سخن که به اینجا رسید مروان بن حکم که از بدترین دشمنان خاندان پیغمبر بود گفت اى ولید: احبس الرجل و لا یخرج من عندک حتى یبایع او تضرف عنقه (۶)
یعنى حسین را نگه دار و بازداشت کن تا بیعت کند یا آنکه گردن او را بزن و وى را به قتل برسان !
فرزند پیغمبر هنگامیکه این جسارت را از مروان شنید سخت بر آشفت و خطاب به وى فرمود:
و یلک یابن الرزقاء ءاءنت تاءمر بضرب عنقى کذبت و الله و لؤ مت ثم اءقبل على الولید فقال ایها الامیر انا اهل بیت النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه و بنا فتح الله و بنا ختم الله و یزید رجل فاسق ، شارب الخمر، قاتل النفس المحرمه ، معلن بالفسق و مثلى لا بیایع مثله و لکن نصبح و تصبحون وننظر و تنظرون اینا اءحق بالخلافه و البیعه ثم خرج علیه السلام (۷)
یعنى اى فرزند ناپاک و آلوده آیا توبه کشتن من فرمان مى دهى ؟!
به خدا قسم دروغ گفتى و بر اینکا سرزنش خواهى شد آنگاه رو به ولید کرده و فرمود ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم و خانه اى ما محل آمد و رفت فرشتگان است و فیض خداوند از ما ابتداء شد و از ما هم ختم خواهم گردید، ولى یزید مردى است که خمر مى نوشد و مردم بى گناه را مى کشد و آشکارا گناه و فسق انجام مى دهد و کسى مثل من با فردى مانند یزید بیعت نخواهد کرد با این حال تاءمل کنید تا فردا برسد.
آنگاه به ببینیم که کدام یک از ما دو نفر به مقام خلافت سزاوارتر و شایسته تریم .
این کلمات را فرمود و بدون اعتناء به آنان از مجلس خارج گردید ولى به مروان بن حکم آن مرد نا پاک و کینه دل از این بى اعتنائى حسین علیه السلام به شدت خشمگین شد و به ولید گفت تو پیشنهاد مرا نپذیرفتى و آن را بکار نبستى و از حسین دست برداشتى ؟!
فقال الولید و یحک انک اءشرب الى بذهاب دینى و دنیاى و الله ما اجب ان ملک الدنیا باسر هالى و اننى قتلت حسینا و الله ما اءظن اءحدا یلقى الله بدم الحسین الا و هو خفیف المیزان لاینظر الله الیه ولا یزکیه و له عذاب اءلیم . (۸)
یعنى واى بر تو اى مروان تو به من پیشنهاد دادى که انجام آن مساوى بود با از بین رفتن دین و دنیاى من ، به خدا قسم دوست ندارم که سراسر دنیا همه در ملک من باشد و در برابر آن حسین را بکشم و به خدا قسم گمان نمى کنى کسى زا که دست او به خون حسین آغشته باشد و در دادگاه الهى حاضر گردد مگر آنکه میزان عمل او بسیار سبک خواهد بود، خداوند به وى نگاه راءفت نخواهد نمود و او را گناه پاک نمى سازد و براى او عذاب دردناکى است .
با این ترتیب به خوبى پیدا است که فرزند امیرالمؤ منین با یزید ابن معاویه بیعت نخواهد کرد و به هیچ قیمت تن در زیر بار چنین ذلتى نخواهد داد.
حسین بن على علیه السلام در مجلس ولید تا حدى پرده ها را بالا زد و صریحا آلودگى ها و ناپاکیهاى یزید را بر شمرد و با یک جهان قاطعیت فرمود که کسى مثل من با فردى مانند یزید بیعت بخواهد کرد اما با این حال مروان بن حکم گویا هنوز به حسین امیدوار است و گمان مى برد که بتواند آن حضرت را قانع سازد و آن بزرگوار را براى بیعت نمودن با فرزند معاویه آماده نماید!!
به دنبال این فکر غلط و گمان باطل روزى زاده ى زهرا را دیدار کرد و با قیافه ى خیر خواهى و مصحلت اندیشى به آن حضرت گفت:
یا عبدالله انى لک ناصح فاطعنى ترشد فقال الحسین علیه السلام و ماذاک ؟ قل حتى اءسمع فقال مروان انى آمرک ببیعه یزید بن معاویه فانه خیر لک فى دینک و دنیاک .
فقال الحسین علیه السلام انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذقد بلیت الامه براع مثل یزید و لقد سمعت جدى رسول الله صلى الله علیه و آله یقول الحلافه على آل ابى سفیان (۹)
یعنى مروان گفت اى ابا عبدالله من ترا نصیحت مى کنم و خیر خواه تو هستم مرا بپذیر تا به خیر و سعادت برسى (!!!)
حضرت فرمود نصیحت تو چیست بگو تا بشنوم مروان گفت من ترا به بیعت با یزید بن معاویه راهنمائى مى کنم زیرا در این کار خیر و دنیا و آخرت شما است (!!!)
آن بزرگوار در پاسخ گفت : انا لله و انا الیه راجعون دیگر بر اسلام سلام باد (و باید با آن وداع کرد) زیرا امت اسلام دچار زمامدارى مانند یزید گردیده است ! و من از جدم پیغمبر خدا شنیدم که مى فرمود خلافت بر آل ابى سفیان حرام است
در این جا مروان بن حکم با نهایت بى شرمى و ننگ بیعت با یزید را تاءمین کننده ى خیر دنیا و آخرت براى حسین علیه السلام مى شمرد و آن حضرت را به تسلیم شدن در برابر آن زاده ى ناپاک تشویق مى نماید!!!
اما حسین بن على علیهماالسلام هم بدون هیچ گونه پرده پوشى و محافظه کارى نتایج شوم و مرگبار حکومت یزید را براى جهان اسلام بیان کرده و مى فرماید اسلامى که زمامدار و رهبر آن مردى مانند یزید باشد باید با آن براى همیشه وداع نمود
زاده ى على مرتضى در این گفتار عمیق و آسمانى خود نه تنها خطر قطعى حکومت فرزند معاویه را آشکار بیان داشت بلکه هدف اصلى و مقدس ‍ نهضت خود را هم در برابر این حکومت صریحا بر ملاء ساخت، طبیعى است، حکومتى که خطر بقاى آن اضم حلال و نابودى اسلام باشد قیام و نهضت صحیحى اگر در برابر آن انجام گیرد ثمر آن نجات اسلام و ابقاى موجودیت آن خواهد بود.
این پاسخ کوبنده و قاطع که حسین بن على علیهماالسلام به مروان داد براى وى سخت ناراحت کننده بود و در نتیجه سخنان تندى بین آن دو رد و بدل شد و از یکدیگر جدا شدند مکالمات آن حضرت با ولید و سخنانى که بین وى و مروان رد و بدل شد فرماندار مدینه را مطمئن ساخت که فرزند على علیه السلام به هیچ قیمت با یزید بیعت نخواهد کرد و تن در زیر بار این ذلت نخواهد داد از این نظر نامه اى در این باره به یزید نگاشت :
الى عبدالله یزید امیرالمؤ منین من ولید بن عتبه بن ابى سفیان اما بعد فان الحسین بن على لیس یرى للک خلافه و لا بیعه فراءیک فى اءمره .(۱۰)
یعنى حسین بن على هیچگونه حقى براى تو در خلافت نمى بیند و تن زیر بار بیعت با تو نمى دهد، اکنون خطر خود را در باره ى وى اظهار کن (تا بر طبق آن عمل نمایم )
این نامه بدست یزید رسید و کینه ى قبیله اى او را علیه آن حضرت سخت بر انگیخت ، بلافاصله در باره ى آن بزرگوار براى ولید بدین گونه صادر نمود.
...فاذا اءتاک کتابى هذا فعجل على بجوابه و بین لى فى کتابک کل من فى طاعتى او خرج عنها و لکن مع الجواب راءس حسین بن على (۱۱)
یعنى هنگامى که این نامه من به تو رسید بلادرنگ پاسخ آن را بده و در آنجا نام کسانى که در برابر ما تسلیم اند و یا از اطاعت ما خارج گردیده اند بیان نما ولى با جواب نامه سر حسین بن على هم باشد
شگفت انگیز است !!! فرزند معاویه تصور کرده آن چنان تسلط بر حسین آسان است که ضمن خواستن جواب نامه سر آن حضرت را هم از فرماندار مدینه مى خواهد! غافل از آنکه آن حضرت نه تنها ترس و بى باک و خونخوارى مانند زاده ى فرزند هند به قیمت جان شریفش تمام مى شود بلکه حسین خود مى داند که پایان این کار شهادت بسیارى از یاران و خویشاوندان وى هم خواهد بود، اما مى خواهد آن چنان کشته شود و در شرائطى به شهادت برسد که قطرات خون پاک وى کاخ ستم و حکومت بیداد گر دشمنان کینه توز اسلام یعنى بنى امیه را از بیخ و بن بر کند و بقاء اسلام و موجودیت آن را براى همیشه تضمین نماید.

پی نوشت:


۱-ناسخ التواریخ حالات سیدالشهداء ج ۱ صفحه ى ۳۸۰ چاپ جدید.
۲-کامل ابن اثیر ج ۴ صفحه ى ۵ چاپ مصر سال ۱۳۰۳
۳-ناسخ التواریخ حالات سیدالشهداء علیه السلام صفحه ى ۱۲۵ چاپ تهران
۴-کامل ابن اثیر ج ۴ صفحه ى ۷ چاپ مصر سال ۱۳۰۳
۵-ناسخ التواریخ حالات سید الشهداء علیه السلام صفحه ى ۱۵۴ چاپ تهران
۶-ناسخ التواریخ حالات سید الشهداء علیه السلام صفحه ى ۱۵۴ چاپ تهران
۷-بحار الانوار ج ۱۰ صفحه ى ۱۷۳ چاپ سنگى سال ۱۳۰۱ - لهوف سیدبن طاوس صفحه ى ۱۱ چاپ نجف
۸-لهوف سید بن طاوس صفحه ى ۱۱
۹-لهوف سید بن طاوس صفحه ى ۱۱ چاپ نجف
۱۰-ناسخ التواریخ حالات سید الشهداء علیه السلام صفحه ى ۱۵۶ چاپ تهران
۱۱-ناسخ التواریخ حالات سید الشهداء صفحه ى ۱۵۶ چاپ تهران

 


منبع : کتاب درسى که حسین علیه السلام به انسانها آموخت (مولف شهید سید عبد الکریم هاشمى نژاد)
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

شعارهای عاشورا (3)
تحلیل مبنای تاریخی اربعین حسینی
حسین علیه ‏السلام هسته هستی
حسنين امامند چه قيام كنند يا قعود
جایگاه برادری و برابری در کربلا
حادثه‏ اى بى‏ مانند
روایت جرج جرداق از امام حسین(ع)
مبارزه با فساد جامعه، علّت قیام سیّدالشهدا(ع)
عنصر شهادت طلبی در کربلا
فطرس كه بود؟

بیشترین بازدید این مجموعه

امام حسین از نگاه نبوی
فطرس كه بود؟
حسین علیه ‏السلام هسته هستی
روایت جرج جرداق از امام حسین(ع)
جلوه هايي از پايداري و استقامت در سيره عملي و ...
شعارهای عاشورا (3)
تحلیل مبنای تاریخی اربعین حسینی
حادثه‏ اى بى‏ مانند
جایگاه برادری و برابری در کربلا
مبارزه با فساد جامعه، علّت قیام سیّدالشهدا(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^