فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

تواضع و آثار آن - جلسه هشتم - (متن کامل + عناوین)

 

حقيقت اعمال انسان

دوام و ثبات اعمال انسان

 

تهران، مسجد حضرت امير عليه السلام رمضان 1384

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

طبق آيات قرآن و روايات و اخبار اهل بيت عليهم السلام و تحقيقات گروهى از دانشمندان الهى در شرق و غرب عالم، در قديم و جديد عالم، آنچه كه براى انسان باقى مى ماند و دوام دارد و هميشگى است، عمل انسان است. هر چند اين عمل، عمل صالح و يا عمل زشت باشد. دوام، پابرجايى و ثبات اين عمل و جاويد بودن اين عمل قطعى و يقينى است كه روايات و اخبار بسيارى بر آن گواه و شاهد است.

 

معناى عمل و كيفيت و ماهيت آن

 

عمل چيست؟ و چه كيفيت و ماهيتى دارد؟ درباره عمل، علاوه بر آيات قرآن و روايات، كتاب هاى زيادى نوشته شده است. كتاب هاى پرقيمتى كه محور بحث آن عمل و دانش و علم است كه در ضمن مطالعه اين گونه كتاب ها، انسان به معجزه بودن قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام پى مى برد، كه پانزده قرن قبل در يك شهر قديمى و بدون مدرسه، شهرى كه يك نفر قلم به دست نداشته، شهرى كه اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: يك نفر هنر نوشتن نداشت، شهر مدينه «1» كه عقب افتاده تر از مكّه «2» بود، چون دور از رفت و آمد كاروان ها و ملت ها بود. قرآن كريم و اهل بيت عليهم السلام يك سلسله حقايقى را در رابطه با عالم، موجودات، انسان، گذشته

______________________________
(1)- لغت نامه دهخدا: 34/ 54

شهر مدينه: از شهرهاى مهم عربستان سعودى است. اين شهر پس از مهاجرت پيغمبر اسلام از مكه به آن جا، موقعيت خاصى پيدا كرد و نامش از يثرب به مدينة النبى تبديل يافت، مرقد حضرت رسول در اين شهر است و مطاف و زيارتگاه مسلمانان جهان است. فاصله آن تا بحر احمر 175 كيلومتر و با جده 425 كيلومتر است. مدينه در واحه اى قرار گرفته كه آب آن نسبتاً فراوان است. بدين جهت ميوه و غلات فراوان در آنجا كاشته مى شود. در عصر پيغمبر و ابوبكر و عمر و عثمان و آغاز خلافت اميرالمؤمنين على عليه السلام- پيش از آنكه آن حضرت كوفه را مقر حكومت سازد- مركز خلافت اسلامى بود. در حكومت امويان حكام مدينه از جانب خليفه تعيين مى شدند و در عصر عباسى نيز تا سال 428 ه. ق. كه محمد بن عبداللّه طاهر از جانب المستعين به حكومت آن شهر تعيين شده بود جزء متصرفات عباسيان به شمار مى آمد.

از سال 250 تا سال 923 كه حكومت عثمانى آن شهر را تصرف كرد علويان از خانواده بنوالاحيضر و بنو مهنا حكومت آن جا را به دست گرفتند. در سال 1219 وهابيان آن را تصرف كردند لكن محمد على والى مصر به سال 1227 آن شهر را از ايشان پس گرفت. در سال 1335 ه. ق. نيروهاى شريف مكه بر آنجا دست يافت و در سال 1343 ه. ق. (1924 م) ابن سعود آن را تصرف كرد و جزو دولت عربستان سعودى گرديد. نام هاى ديگر مدينه عبارت است از: مدينة السماء، مدينه مشرفه، مدينة الرسول، مدينة النبى، مدينه منوره، مدينه طيبه، مدينه مكرمه، حرم الرسول، دار الهجرة، قرية الانصار، اثرب، يثرب، يندد، تيد، نيدد، نيدر، موفيه، بحيرة، طيبة، مسكينه، طابة، محبة، محبوبه، مجببة، حبيبه، مرحومه.

(2)- لغت نامه دهخدا: 35/ 1011

شهر مكه: ام القرى، بكه.

شهر مقدس اسلامى در كشور عربستان سعودى در منطقه حجاز كه مسجدالحرام و خانه كعبه شرفها اللّه در آنجاست. در 80 كيلومترى شرق جده و در دره تنگى كه محاط كوه هاى بلندى است واقع شده است. ارتفاع آن از سطح دريا 330 متر است. تاريخ بنا و آبادانى آن به زمان حضرت ابراهيم عليه السلام و فرزند او اسماعيل عليه السلام باز مى گردد. اين شهر كه زيارتگاه و قبله مسلمانان جهان است در ايام جاهليت نيز مركز عبادت اصنام و يكى از مراكز مهم بازرگانى عربستان در قبل از اسلام بود. اما پس از تأسيس حكومت امويان در دمشق اهميت تجارى خود را از دست داد. در اوايل قرن چهارم هجرى قرامطه آن را خراب كردند و عثمانيان در اوايل قرن دهم به آنجا دست يافتند. بين سالهاى 1218 و 1228 ه. ق. به دست وهابيان افتاد و شريف حسين به سال 1335 ه. ق. استقلال آن را اعلام و خود را پادشاه حجاز ناميد و به سال 1343 مكه به قبضه تصرف ابن سعود درآمد و از آن زمان تا امروز خاندان وى در حجاز سلطنت دارند و امور مكه در عهده آنان است.

ناصر خسرو در صفت شهر مكه آرد: شهر مكه اندر ميان كوهها نهاده است بلند و هر جانب كه به شهر روند تا به مكه برسند نتوان ديد و بلندترين كوهى كه به مكه نزديك است كوه ابوقبيس است و آن چون گنبدى گرد است چنانكه اگر از پاى آن تيرى بيندازند بر سر رسد و در مشرقى شهر افتاده است چنانكه در مسجد حرام باشند به دى ماه آفتاب از سر آن برآيد ... و اين عرصه كه ميان كوه است شهر است ... و مسجد حرام به ميانه آن فراخناى اندر است و گرد بر گرد مسجد حرام شهر است و كوچه ها و بازارها و هر كجا رخنه به ميان كوه در است، ديوار باره ساخته اند و دروازه برنهاده ... و از مسجد حرام بر جانب مشرق بازارى بزرگ كشيده است از جنوب سوى شمال و بر سر بازار از جانب جنوب كوه ابوقبيس است و دامن كوه ابوقبيس «صفا» است و آن چنان است كه دامن كوه را همچون درجات بزرگ كرده اند و سنگها به ترتيب رانده كه بر آن آستانها روند خلق و دعا كنند و آنچه مى گويند صفا و مروه كنند آن است و به آخر بازار از جانب شمال كوه مروه است و آن اندك بالاى است و بر او خانه هاى بسيار ساخته اند و در ميان شهر است و در اين بازار بدوند از اين سر تا بدان سر و چون كسى عمره خواهد كرد از جاى دور آيد به نيم فرسنگى مكه هر جا ميلها كرده اند و مسجدها ساخته كه عمره را از آنجا احرام گيرند ...

هواى مكه عظيم گرم باشد و آخر بهمن ماه قديم خيار و بادرنگ و بادنجان تازه ديدم آنجا ... و پانزدهم فروردين قديم انگور رسيده بود ... و اول ارديبهشت خربزه فراوان رسيده بود و خود همه ميوه ها به زمستان، آنجا يافت شود و هرگز خالى نباشد. (از سفرنامه ناصرخسرو، چاپ برلين ص 97- 101). و رجوع به همين مأخذ و معجم البلدان و نزهة القلوب چاپ ليدن ص 1- 15 و دايرة المعارف فريدوجدى و الموسوعة العربيه شود.

جهان، ساختمان جهان و آينده جهان مطرح مى كنند كه تا الان آن مطالب مطرح شده در قرآن و روايات جلوتر از علم است، نه مطابق و هماهنگ با علم، بلكه تا اكنون فراتر بوده است و قطعاً تا قيامت همين طور خواهد بود و عجيب اين است خبرهايى كه تاكنون اين بزرگواران دادند، تحقق پيدا كرده است كه دليل بر اين است، خبر آنها با صدق يكى است، به ما خبر دادند كه علم و دانش اگر عناوينش از «الف» تا «ياء» باشد، «الف» آن علم را از زمان آدم تا روز ظهور امام دوازدهم عليه السلام انسان ها با كمك عقل، بحث، تجربه، مطالعه و تحقيق در اختيار دارند، از «باء» تا «ياء» را به تنهايى دوازدهمين امام مى آيد و اعلام مى كند، حالا علم، چشمه و درياى عظيمى است، عقول مردم از هر زمانى پخته تر است، خستگى مردم از فساد هر زمانى بيشتر است، با ظهور علم از ايشان و پختگى عقل و خستگى از فساد، سفره عدالت به وسيله ايشان، همه جهان را خواهد گرفت.

از آيات و روايات ما، درباره عمل، پنج حقيقت را ملاحظه مى كنيم.

پنج حقيقت در اعمال انسان «1»

 

حقيقت اول:

 

يك حقيقت فكر است، فرقى نمى كند كه فكر صحيح يا باطل باشد، مستقيم يا انحرافى باشد.

حقيقت دوم:

 

خارج شدن سكون و آرامش باطن به حركت است كه به تعبير ساده، بعد از اينكه فكر، به يك شى ء تعلّق پيدا كرد، انسان درونش بى قرار و بى تاب مى شود، كه سراغ اين شى ء بروم يا نروم، حالا يا در ترديد مى افتد يا نه، حالت يقين براى او به وجود مى آيد كه صد در صد دنبال اين شى ءاى كه فكر من به او تعلق گرفته است،

______________________________
(1)- درخشان پرتوى از اصول كافى: 4/ 393؛ «مفاد آيه كريمه ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ گفتارى از فاعل مختار و همچنين عملى صادر نخواهد شد، جز اينكه بر آن اعمال دو شاهد و رقيب و فرشته موكل هستند. افعال اختيارى بشر كه از كمون روح روان سرچشمه ميگيرد و ظهور ذات و ذاتيات روان انسانى معرفى مى شود، همچنان كه از نظر صدور حركات خارجى مباشرى انسانى امر محسوس است به همين قياس مورد تخيل و نيروى خيال قرار ميگيرد، يعنى فاعل مختار از نظر اينكه حركات ارادى او از درون او سرچشمه گرفته باز به همان خواهد بازگشت از جمله نيروى خيال است كه آغاز از آن صادر شده و از آن محل تنزل نموده است و به اعضاء خارجى سرايت نموده است و صورتهاى افعال اختيارى صالح كه شعار آنها عبوديت در رابطه با آفريدگار است، سبب نورانيت روح خواهد شد.

نورانيت ارواح در اثر آن است كه صورتهائى كه در آنها ثبت شده چه از نظر ادراك صورتهاى علمى و چه از نظر ادراك صورتها و حركات جوارحى عبارت از حيات و سير و سلوك جوهرى روان است و كرام كاتبين نيز بقدس ذات صورت علمى و ادراكى آنهاست در روح و نقش اهل ايمان نيز ثبت و ضبط نموده است و ثبت و تصوير اعمال صالحه كه توسط قوا و نيروهاى قدس و فرشتگان مقرب صورت ميگيرد و نه بطور ثبت صورت و كتابت عمل صالح خارجى است كه ثبت و كتابت صورت لفظى باشد مانند اينكه زيد قائم است بلكه بطور صورت حقيقى عمل صالح كه از طريق فيلمبردارى صورت حقيقت عمل صالح خارجى ثبت و ضبط شود و در نتيجه كتابت فرشتگان اعمال صالحه اهل ايمان به صورت علمى و روانى روح اهل ايمان يعنى به صورت فيلم و ضبط عمل صالح خواهد درآمد، در حقيقت القاء و موهبت روح تازه به نفس از طريق القاء صورت عمل كه سيرت آن بطور صورت فيلم در روان ثبت و ضبط مى شود به وجود ثابتتر از وجود خارجى بالأخره عمل صالح قول و فعل و حركت جوارحى حقيقت آن حركت جوهرى است باينكه همه اعمال گرچه توأم با تحول و زوال است ولى سيرت آنها را كرام كاتبين در روح و روان اهل ايمان فاعل مختار ثبت و ضبط مى نمايد به صورت واقعى نه به وجود لفظى، همچنان كه فيلم در خارج صورت حركات و احوال را ضبط مينمايد، همه افعال و اعمال اختيارى اهل ايمان ثبت و ضبط مى شود ولى به صورتهائى كه واقع شده، همچنان كه فيلم در خارج صورت حركات و احوال و اصوات را ضبط مى نمايد و از نظر تجرد روح است كه قابليت دارد كه صورتهاى علمى و حركات و احوال بيشمارى را قبول كند و بپذيرد و مانند جسم خارجى نيست كه فقط يك صورت و يا يك فيلم بپذيرد، از اين نظر روح مصور به صورتهاى بيشمارى خواهد بود و همه سيرت و صورت روح و سيرت اعمال و عقايد اهل ايمان است.

بالاخره آثار حاصله از احوال و افعال اختيارى در قلوب و ارواح اهل ايمان بمنزله نقش هائى است كه در الواح و قلوب نوشته مى شود و محتمل است كريمه أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ ناظر به آن باشد كه فعل صالح جوارحى همان حركات اختيارى سيرت آن عبارت باشد از اينكه كرام كاتبين نقش وجود كتبى همان عمل خير و صالح را در قلوب اهل ايمان ثبت و ضبط نمايد كه به آنها صحائف اعمال و صورت كتبى اعمال گفته مى شود.»

بروم.

مرحله سوم

 

: مرحله حركت ظاهر است كه محصول آن حركت باطن است كه انسان را از درون، تشويق و تحريك مى كند كه دنبال متعلّق فكر حركت كند.

حقيقت چهارم:

 

رسيدن و نرسيدن به مراد و مقصود است.

حقيقت پنجم:

 

آثار مثبت و منفى مى باشد.

اين مجموعه در حقيقت پنج برنامه دارد، شى ءاى كه فكر به آن تعلق مى گيرد، بى قرارى باطن، خواستن و طلبيدن، حركت كردن در مرحله ظاهر به سوى مراد و مطلوب، بعد هم ظهور آثار اين مجموعه را در

بر دارد.

 

فكر كردن به دنيا و ظاهر دنيا

 

قرآن مجيد، اين مجموعه را به سه بخش تقسيم بندى مى كند، كه هر كدام از اين سه بخش با آيات روشنى در قرآن كريم و روايات ترسيم شده است. يك بخش اين كه اين مجموعه، يك مجموعه مادى صرف است، فكر فقط به دنيا و ظاهر دنيا گره مى خورد، از ابتداى زندگى و تا پايان زندگى، تا جايى كه در سنّ پيرى و محاسن سپيدى هم اين گروه مى گويند:

«ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ» «1»

همه چيز دست ماديت و دنيا است، و دست ديگرى غير از دست دنيا در كار نيست. مادى به دنيا آمديم و مادى مى ميريم، فكر مشغول به ظاهر دنيا مى شود،

______________________________
(1)- جاثيه (45): 24؛ «و ما را فقط روزگار هلاك مى كند.»

باطن دنيا كه البته نور و ملكوت است، حقيقت و حق است. در «نهج البلاغه» مى فرمايد:

«ألا ان اولياء الله نظروا الى باطن الدنيا اذا نظر الناس الى ظاهرها» «1» دو ديدگاه را اميرالمؤمنين عليه السلام مطرح مى كند، ديدگاه اول، انبيا و اولياى خدا مى باشد كه اين مجموعه را يك ابزارى مى بينند كه صاحب خانه براى زندگى مردم قرار داده است كه با اين ابزار، دنيا و آخرت خود را آباد مى كنند، ما «انبيا»، خير دنيا و آخرت را براى شما آورديم؛ يعنى يك سرمايه صد در صد كامل را براى شما آورديم.

آن كسى كه به ظاهر دنيا نگاه مى كند و به قول اميرالمؤمنين عليه السلام

«لايبصر مما ورائها شيئاً» «2» و غير از اين را نمى بيند، كه در حقيقت در محدوده پول دنيا قرار مى گيرد. يك نفر مالك آسمان ها، زمين، درياها، صحراها و معادن كه نمى شود! او با اين ديد فقط در محدوده ثروت و پول قرار مى گيرد.

 

روانشناسى قرآن در مورد انسان

 

قرآن مجيد و روايات روانكاوى عجيبى نسبت به انسان دارند كه تمام روانشناسان دنيا اگر مى خواستند به اين حقايق برسند، نمى توانستند. ولى قرآن صفحه را باز كرده و معما را حل كرده و حققيت را ظاهر كرده است. وقتى فكر به مال گره بخورد، باطن بى قرار مى شود، در بى قرارى، دنيا پرست مى شود، در خواستن مال، به سوى مال حركت مى كند، البته اين مرادى است كه هيچ مريدى به همه آن نمى رسد.

______________________________
(1)- نهج البلاغة: حكمت 432؛ «وَ قَالَ عليه السلام إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا وَ اشْتَغَلُوا بِ آجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ وَ رَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ وَ سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا لَايَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ وَ لَامَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ.»

(2)- نهج البلاغة: خطبه 133؛ «منهاوَ إِنَّمَا الدُّنْيَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى لَايُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَيْئاً وَ الْبَصِيرُ يَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ يَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَوَرَاءَهَا فَالْبَصِيرُ مِنْها شَاخِصٌ وَ الْأَعْمَى إِلَيْهَا شَاخِصٌ وَ الْبَصِيرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَ الْأَعْمَى لَهَا مُتَزَوِّدٌ.»

 

حرص و بخل، دو بيمارى انسان «1»

 

با پديد آمدن دو بيمارى سخت و يك فرهنگ پست منحطِ غلط، كه بيمارى اول، حرص است؛ يعنى زياده خواهى در زندگى، كسى كه چنين ديدى نسبت به دنيا دارد، قانع نمى باشد، يك نفر حرص مى زند كه هر چه وجود دارد، آن را ملك و متعلق به خودش كند، تعبير قرآن است؛ يعنى يك عشق صد در صد به مال، با اين حرصى كه براى او پديد مى آيد، درِ تمام عبادات و خيرات بسته مى شود و اين زياده خواهى تمام اوقات او را مشغول مى كند.

و براى خدا و قيامت و تربيت خانواده خود وقت نمى گذارد، گاهى فرزندان، پدر خانواده را ماه به ماه نمى بينند، از اين كشور به آن كشور و از اين شركت به آن شركت مى رود، گاهى خانواده قيافه شوهر و پدر را فراموش مى كنند. فتنه حرص، حضرت آدم را نيز مبتلا كرد و باعث شد خداوند حضرت آدم عليه السلام را از بهشت بيرون كند.

حضرت آدم به ميوه حرص پيدا كرد؛ يعنى فكر او به آن درخت تعلق گرفت و بى قرار شد. وضع فرزند آدم رانده شده، در قيامت چگونه خواهد بود؟ حضرت آدم عليه السلام با اندكى حرص به يك ميوه، باعث شد او را از بهشت بيرون بيندازند.

انسان حريص را در قيامت از بهشت، براى ابد محروم مى كنند.

«إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ» «2»

از نظر روانشناسى، حريص بخيل هم مى شود، صدها ميليارد تومان مال دارد، يك ريال آن را براى كار خير خرج نمى كند، پروردگار در قرآن مى فرمايد: كافى است يكى از اين دو بيمارى در دل انسان باقى بماند، همين سبب جهنمى شدن او براى ابد مى شود.

______________________________
(1)- معارج: آيه 19؛ «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» وسائل الشيعة: 12/ 47، حديث 15607؛ «يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ آدَمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَا عَلِيُّ لَاتُشَاوِرَنَّ جَبَاناً فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيْكَ الْمَخْرَجَ وَ لَاتُشَاوِرَنَّ بَخِيلًا فَإِنَّهُ يَقْصُرُ بِكَ عَنْ غَايَتِكَ وَ لَاتُشَاوِرَنَّ حَرِيصاً فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَّهَا وَ اعْلَمْ أَنَّ الْجُبْنَ وَ الْبُخْلَ وَ الْحِرْصَ غَرِيزَةٌ يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ.»

بحار الأنوار: 70/ 161، حديث 6؛ «عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ حُرِمَ الْحَرِيصُ خَصْلَتَيْنِ وَ لَزِمَتْهُ خَصْلَتَانِ حُرِمَ الْقَنَاعَةَ فَافْتَقَدَ الرَّاحَةَ وَ حُرِمَ الرِّضَا فَافْتَقَدَ الْيَقِينَ.»

بحار الأنوار: 70/ 163، حديث 71؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ لَمَّا هَبَطَ نُوحٌ عليه السلام مِنَ السَّفِينَةِ أَتَاهُ إِبْلِيسُ فَقَالَ لَهُ مَا فِي الْأَرْضِ رَجُلٌ أَعْظَمَ مِنْهُ عَلَيَّ مِنْكَ دَعَوْتَ اللَّهَ عَلَى هَؤُلَاءِ الْفُسَّاقِ فَأَرَحْتَنِي مِنْهُمْ أَ لَاأُعَلِّمُكَ خَصْلَتَيْنِ إِيَّاكَ وَ الْحَسَدَ فَهُوَ الَّذِي عَمِلَ بِي مَا عَمِلَ وَ إِيَّاكَ وَ الْحِرْصَ فَهُوَ الَّذِي عَمِلَ بِآدَمَ مَا عَمِل.»

(2)- مطففين (83): 15؛ «بلكه اينان در آن روز از پروردگارشان محجوب اند.»

«الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» «1» «مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها» «2»

كسى كه فكرش به دنيا گره بخورد، درون او دچار بيقرارى مى شود، وقتى حالت طلب براى او پيش آمد، اين حالت طلب او را تحريك كرده و دنبال دنيا مى دود، پروردگار مى فرمايد: من جلوى او را نمى گيرم، ولى از مجموع دنيا اندكى در اختيار او مى گذارم، كه همان اندك باعث حرص و بخل مى شود:

«وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ»

انسانى كه صد در صد دنبال پول بوده، در آخرت بهره اى ندارد، سومين مسأله اى كه براى انسان به وجود مى آيد، اين است كه معبود و خداى او پول مى شود، چون تمام برنامه هاى خود را براساس پول تنظيم مى كند؛ يعنى آن حالت باطنى، كه حرص و بخل به پول مى باشد، به معبود شكل مى دهد و به پرستش دنيا وادار مى شود.

امام حسين عليه السلام در اين باره مى فرمايد:

«الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على ألسنتهم» «3» گول دشمنان را نخوريد، اگر لا اله الا الله و الله اكبر مى گويند: در زبان با دين، بازى مى كنند؛ يعنى مشرك هم مى شوند. حريص، بخيل و مشرك.

پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«من أحبّ الدنيا ذهب خوف الآخرة» «4» اين گونه دنيا پرستان، با دست خود آخرت خود را نابود مى كنند.

______________________________
(1)- توبه (9): 34؛ «كسانى را كه طلا و نقره مى اندوزند و آن را در راه خدا هزينه نمى كنند، به عذاب دردناكى مژده ده.»

(2)- شورى (42): 20؛ «و كسى كه زراعت دنيا را بخواهد، اندكى از آن را به او مى دهيم، ولى او را در آخرت هيچ بهره و نصيبى نيست.»

(3)- بحار الأنوار: 116/ 75، حديث 2؛ [تحف العقول ]؛ «عَنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام فِي قِصَارِ هَذِهِ الْمَعَانِي قَالَ عليه السلام فِي مَسِيرِهِ إِلَى كَرْبَلَاءَ إِنَّ هَذِهِ الدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصَابَّةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِيلِ أَ لَاتَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَايُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَايُنْتَهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَاأَرَى الْمَوْتَ إِلَّا الْحَيَاةَ وَ لَاالْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ وَ قَالَ عليه السلام لِرَجُلٍ اغْتَابَ عِنْدَهُ رَجُلًا يَا هَذَا كُفَّ عَنِ الْغِيبَةِ فَإِنَّهَا إِدَامُ كِلَابِ النَّارِ وَ قَالَ عِنْدَهُ رَجُلٌ إِنَّ الْمَعْرُوفَ إِذَا أُسْدِيَ إِلَى غَيْرِ أَهْلِهِ ضَاعَ فَقَالَ الْحُسَيْنُ عليه السلام لَيْسَ كَذَلِكَ وَ لَكِنْ تَكُونُ الصَّنِيعَةُ مِثْلَ وَابِلِ الْمَطَرِ تُصِيبُ الْبَرَّ وَ الْفَاجِرَ.»

(4)- مستدرك الوسائل: 12/ 40، حديث 13461؛ «دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، عَنْهُمْ عليه السلام عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قَالَ مَنْ أَحَبَّ الدُّنْيَا ذَهَبَ خَوْفُ الآْخِرَةِ مِنْ قَلْبِهِ وَ مَا آتَى اللَّهُ عَبْداً عِلْماً فَازْدَادَ لِلدُّنْيَا حُبّاً إِلَّا ازْدَادَ اللَّهُ عَلَيْهِ غَضَبا.»

 

مراحل رسيدن به معرفت

 

«نُؤْتِهِ مِنْها» انسان از طريق انبيا عليهم السلام قرآن و ائمه طاهرين عليهم السلام به قيامت معرفت پيدا كرده است، كه بعد از اين دنيا، دنياى ديگرى وجود دارد، آن دنيا، دنياى ظهور حقايق، كمالات و جلوه هاى حق است، ظهور فيوضات پروردگار است، گوشه اى از اين جلوه ها، بهشت است.

معرفتى كه پيدا كرده، با اينكه در دنيا زندگى مى كند، فكرش به آخرت گره مى خورد، براى ساختن آخرت خود كوشش مى كند، از راه حلال ازدواج مى كند، بچه دار مى شود، مغازه دار و كارخانه دار مى شود، پول دار مى شود، اما به اندازه نياز خود مصرف مى كند، بقيه آن را با پروردگار و براى آخرت معامله مى كند. حتى براى خدا هم معامله نمى كند. مى گويد: خدا آخرت را در برابر من قرار داده، خداوند مى فرمايد: براى آخرت خود بكوش كه من براى آبادى آخرت مى كوشم.

اين مجموعه، او را وادار به عبادت مى كند، او را وادار به خدمت به خلق مى كند، از اينكه دچار حرص، بخل و فرهنگ باطل نشود به طرف خدا مى رود، با ابزار حلال و پاك، كشتى او آرام مى شود، در اين دنيا حركت مى كند، ساحل اين كشتى بهشت است، سرنشينان او كنار درِ بهشت پياده مى شوند.

«ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ» «1»

ملائكه در آنجا ايستاده اند، براى اينكه به اينان تعارف كنند، براى ورود به بهشت، به سلامت و به امنيت آنها را راهنمايى مى كنند.

كسى كه فكرش مشغول به آخرت شد و براى آخرت تلاش كند، عمل آنها به نيكى مورد قبول قرار مى گيرد.

«مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ

______________________________
(1)- حجر (15): 46؛ « [به آنان گويند:] با سلامت و امنيت وارد آنجا شويد.»

مَشْكُوراً»

معنى كلمه مشكور در اين آيه اين است كه خدا تمام تلاش او را براى آخرت به احسن وجه قبول مى كند. پروردگار مى فرمايد: پرونده ات را امضاء مى كنم، و بهشت را نصيب تو مى كنم و انبيا، صديقين، شهداء و صالحين را همنشين تو مى كنم. بعد مى گويد: خانواده خود را مى خواهم، خدا به او مى گويد:

«وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ» «1»

اگر خانواده او انسان هاى خوبى هستند، آنان را نيز به بهشت بياوريد.

«نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» «2» «مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً» «3»

از طريق توبه، گناهان دوران جوانى آنها بخشيده مى شود و وارد بهشت مى شوند، اين جاده آخرت است.

«إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً»

و كمترين آزارى نخواهند ديد. اين سند قرآنى است.

و اما سوم: گروهى هستند كه در قرآن و روايات مطرح هستند. فكر، حركت باطنى، خواسته و حركت فيزيكى دارند، يك مراد و يك مطلوب هم بيشتر ندارند، اما زلف فكر اينها به شخص پروردگار گره مى خورد؛ يعنى متعلّق فكر، خزانه بى نهايت و حقّ مى باشد. متعلّق فكر، كسى است كه شب هاى ماه رمضان هزار اسم او را در جوشن كبير مى خوانيم، كه تقريباً نهصد و نود اسم آن فقط نشان دهنده رحمت است، البته دو اسم، نشان دهنده غضب است، البته براى بيگانگان

______________________________
(1)- غافر (40): 8؛ «و به شايستگان از پدران و همسران و فرزندانشان.»

(2)- اسراء (17): 71؛ « [ياد كن ] روزى را كه هر گروهى از مردم را با پيشوايشان مى خوانيم.»

(3)- مريم (19): 60؛ «مگر آنان كه توبه كرده و ايمان آورده و كار شايسته انجام داده اند، پس آنان به بهشت درآيند و ذرّه اى مورد ستم قرار نمى گيرند.»

و غريبه ها مى باشد.

در جهنم را باز مى كنند و مى گويند جاى عاصى اينجا است، در بهشت را باز مى كنند و مى گويند جاى مطيع اينجا است:

«وهم والجنّة كمن رآها و هم والنار كمن رآها» «1» به على عليه السلام بهشت و جهنم را نشان دادند، على عليه السلام گفت: به بهشت و جهنم كارى ندارم،

«الهى ما عبدتُكَ خوفاً من عقابك»

جهنم و بهشت تأثيرى در يك ركعت عبادت من ندارد.

«ولا طمعاً فى ثوابك بل وجدتُك أهلًا للعبادة فعبدتُك» «2» طمعى به بهشت تو ندارم، اگر بهشت را هم نشان من نمى داديد، نماز من، همان نماز بود.

«لو كُشِف الغطاء ما ازددتُ يقيناً» «3» على عليه السلام مى فرمايد: همه چيز من تو هستى. ما نمى توانيم مانند على عليه السلام شويم، كار باطنى و فكرى مى برد. فداى خاك كف پاى أبى عبدالله شوم، أبى عبدالله در گودال مى فرمايد:

ما از تو نداريم بغير از تو تمنّا

 

حلوا به كسى ده كه محبّت نچشيده

     

 

عاشق واقعى به خداوند

 

با بهشت، عده اى را به عبادت و خدمت به خدا دعوت كن، با جهنم يك عده اى را از معصيت دور كن. على عليه السلام مى فرمايد: جهنّم تو مرا از معصيت دور نمى كند و بهشت، مرا به عبادت مجبور نمى كند، آن چيزى كه مرا از معصيت نگاه

______________________________
(1)- نهج البلاغة: خطبه 184؛ «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُم.»

(2)- بحار الأنوار: 41/ 14، باب 101؛ «وَ قَالَ عليه السلام فِي مَوْضِعٍ آخَرَ إِلَهِي مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقَابِكَ وَ لَاطَمَعاً فِي ثَوَابِكَ وَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ.»

الألفين: 128؛ «كما قال أمير المؤمنين عليه السلام إلهي ما عبدتك شوقا إلى جنتك و لا خوفا من نارك بل وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك.»

(3)- شرح نهج البلاغة: 11/ 202؛ «اليقين و هو مقام جليل قال الله تعالى وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ و

قال علي بن أبي طالب عليه السلام لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا.»

مى دارد خود تو هستى؛ زيرا اى معشوق من، مى دانم علاقه ندارى مرا در معصيت ببينى.

اين افراد در قيامت كجا هستند؟ آيا به آنها درخت هاى سيب، حور العين و چشمه مزد مى دهند؟ اين موارد كه مزد ما است، جايگاه آنها چنين جايى است؟

«فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» «1»

روح اين افراد در قيامت، كنار من آرامش پيدا مى كند، بهشت اينها من هستم، على عليه السلام چگونه با خدا ارتباط ايجاد مى كند؟

 

اوج معرفت و شناخت على عليه السلام

 

«فبعزّتك يا سيّدى و مولاى أقسم صادقاً» «2» اين قسمت دعا اوج دعاى كميل است؛ يعنى قبل و بعد از اين قسمت، چنين اوجى ندارد. اوج معرفت، وابستگى و دلدادگى است، از اول دعا تا آخر دعا صورت ايشان روى خاك بوده است، شايد خواندن دعا در حالت ايستاده و نشسته را بى ادبى مى داند، اشك چشم او خاك را گل مى كند، خاك و زمين را نمى بيند، او فقط يك نفر را مى ديد:

«ما رأيت شيئاً الا ورأيت اللّه قبله و معه و بعده» «3» هيچ چيزى غير از خدا را نمى بينم. خاك را نمى ديد كه زير چشم او گل مى شود، زمين و آسمان را نمى ديد، فقط خدا را مى بيند.

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه پانزدهم
کلام ارزشمند حضرت زهرا(س) در بیان دین
دهه دوم محرم 94 خوی آرامگاه شیخ نوایی سخنرانی هفتم
خودشناسی - جلسه اول
ارزش عمر و راه هزينه آن-جلسه بیست وچهارم (متن ...
شیطان و اهل تقوا - جلسه پانزدهم – (متن کامل + ...
رفع حجاب‏ها با ايمان و تقواى مستمر
صله با قاطع رحم
اهميت واجبات از ديدگاه اسلام
ردّ ادعاى كهنگى دين اسلام‏

بیشترین بازدید این مجموعه

خودشناسی - جلسه اول
نفس - جلسه دوازدهم
ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه پانزدهم
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
جفاى برخى از زنان ايرانى به پيامبر اكرم صلّى الله ...
شیطان و اهل تقوا - جلسه پانزدهم – (متن کامل + ...
تخلیه، تحلیه و تجلیه
شهر ری مصلی آستان مقدس حضرت عبد العظیم دهه سوم ...
دهه دوم محرم 94 خوی آرامگاه شیخ نوایی سخنرانی هفتم
کلام ارزشمند حضرت زهرا(س) در بیان دین

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^