فرمود: حسن جان! من به مرگ نزديك شدم، دنيا از من دارد جدا مى شود، روى من به جانب آخرت برگشته است، من هنوز نسبت به شما فرزندانم احساس وظيفه سنگين مى كنم، تكليفم را نسبت به شما بچه هايم مى خواهم با خط خودم بنويسم.
روايات ما مى گويند: اگر بنا بشود احاديث رسيده از پيغمبر و ائمه را با آب طلاى بيست و چهار عيار بنويسند:
« ولو كان من الحكمة ما يجبُ أن يَكتب بالذهب لكانت هذه »
اگر بنا شود با طلاى بيست و چهار عيار، حرف هاى پيغمبر و ائمه را بنويسند و در تاريخ ثبت كنند و جلوى چشم همه بگذارند، يكى از آن برنامه هايى كه بايد نوشته شود، همين نامه اى است كه اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از جنگ ـ هنوز به خانه اش نرسيده ـ به عنوان اداى تكليفِ يك پدر نسبت به بچه هايش نوشت.
البته من همه حرفهاى اميرالمؤمنين عليه السلام را نمى توانم بازگو كنم، چون حساب كردم اين پدر بزرگوار، حكيم، عالم، بينا، بيدار، به عنوان اداى وظيفه پدرى، مطالبى كه براى بچه اش نوشته است، آن هم در سن سى و هفت سالگى امام حسن عليه السلام ، اگر بنا شود براى مردم شرح داده شود، قطعا با پنج ماه رمضان منبر هم تمام نمى شود. من جملاتى از آن را انتخاب كرده ام كه بگويم.
منبع : پایگاه عرفان