فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حج: از ديدگاه يك آگاه‏

   

منابع مقاله:

کتاب :1- حج در آيينه عرفان 2- حج وادى امن 

نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

عالم بزرگ، محدث خبير، مرحوم حاج ميرزا حسين نورى طبرسى در كتاب پرمايه مستدرك جلد دوم صفحه 186 خبر بسيار مهمى را در اين زمينه بدين صورت بازگو مى كند:

چهارمين رهبر بزرگ عالم تشيع، گهر گرانبهاى صدف هستى، زينت بخش بندگى بندگان خاص حضرت زين العابدين عليه السلام، پس از اداى برنام حج به مدينه باز مى گشتند، مردى به نام شبلى به استقبال آن پيشواى راستين آمده بود.

پس از اداى مراسم احترام به پيشگاه حضرت سجاد از طرف امام چنين مورد سؤال قرار گرفت: آيا هيچ به حج خانه حق رفته اى؟ در پاسخ عرضه داشت آرى.

فرمود: در آن هنگام كه به ميقات وارد شدى، و از لباسهاى دوخته خود درآمدى، و غسل كردى اراده داشتى كه خود را از اشتباهات و لغزشها براى هميشه در دو مرحله ظاهر و باطن شستشو دهى؟ گفت نه!!

فرمود آه: پس نه به ميقات وارد شدى و نه از لباس دوخته بيرون آمدى، و نه غسل حقيقى به جاى آوردى.

فرمود: آيا خود را پاكيزه كردى و سپس احرام بستى و پيوند خود را با مبدء عالم به وسيله حج استوار نمودى؟ گفت آرى، فرمود: در آن هنگام در نيت داشتى كه خود را از تمام آلودگيها به نور توبه برهانى، گفت نه! فرمود: به وقت احرام هر برنامه اى را كه دوست نمى پسندد و به خاطر مصلحت خواهى نسبت به بندگانش ممنوع نموده بر خود حرام دانستى گفت نه! فرمود: به وقت بستن پيوند حج و هنگامى كه آن را با عمره محكم مى كردى در اراده داشتى كه هر عقد و پيمان، و هرگونه قرارداد غير خدائى را از برنامه هايت باز كرده و جز با حضرت دوست پيوند و قراردادى نداشته باشى گفت نه! فرمود: پس در حقيقت خود را پاكيزه نكرده و احرام نبسته و پيمان حج را محكم و استوار نكردى.

فرمود: به ميقات وارد شدى، و دو ركعت نماز احرام به جاى آوردى، و تلبيه گفتى، عرض كرد آرى. پرسيد: به هنگام ورود به ميقات در نيت تو بود كه به زيارت حق آمده اى، و اين نماز و احرام و تلبيه مقدمات لقاء اوست، گفت نه. فرمود: وقتى دو ركعت نماز خواندى در اراده داشتى كه به ارزنده ترين برنامه ها و بزرگترين حسنات وسائل قرب به آن حضرت را آماده كنى، گفت نه! فرمود وقتى تلبيه گفتى در نيت داشتى كه به هر برنامه صحيحى در پيشگاه حق به اقرار برآمده اى و در حال پيمان بستن با اوئى كه در تمام جوانب حيات از فرمانش پيروى كنى و از هر معصيت و خطائى روى بگردانى گفت نه! فرمود: پس در حقيقت وارد ميقات نگشته و نماز احرام به جاى نياوردى و تلبيه نگفتى!!

سپس فرمود: آيا وارد مسجد الحرام شدى، و پاى در حرم مبارك حق گذاشتى، و كعبه را با ديده خود ديدى و در برابر آن نماز گذاردى؟ گفت آرى. فرمود: به هنگام ورود در حرم آيا در ضميرت بود كه از هرگونه بدگوئى پشت سر برادران مسلمان دورى جوئى، و عيب گفتن اهل قبله را ترك كنى؟ گفت نه! فرمود زمانى كه وارد مسجد خيف شدى و نماز خواندى آيا اراده كردى كه از هيچ برنامه اى جز مخالفت با امر خداوند نترسى، و به چيزى جز رحمت الهى اميد نداشته باشى؟ گفت نه!

فرمود: وقتى گوسفند قربانى را سر بريدى آيا نيت كردى كه حلقوم طمع را جدا كنى، و آيا به هنگام قربانى توه داشتى كه راه ابراهيم را مى روى، آن بزرگ انسانى كه يگانه فرزند عزيز خود را به قربانگاه آورد تا براى محبوب خود فدا كند گفت نه! فرمود: هنگام بازگشت به مكه و طواف بيت در قصد داشتى كه از درياى عنايت حق بهره برده و به مسير بندگى و عبوديت روى كرده و به رشته محبت و ولايت او دست آويخته اى و واجبات حضرتش راادا كرده به مقام قدس و رحمت او تقرب جسته اى گفت نه! در اين حال بود كه صداى گريه امام بلند شد و شدت تأثر و ناراحتيش به اندازه اى بود كه گوئيا وقت مفارقت روح از بدنش نزديك آمده، مى گريست و پى در پى مى گفت آه آه!!!

آنگاه فرمود: اى شبلى آن كس كه دست به حجر الاسود بگذارد به مانند آنست كه با خداى خود دست داده، نكو بنگر اى بنده ناچيز شكسته و اى موجود ضعيف افتاده كه كجائى و چه مى كنى، پاداشى را كه خداى بزرگ بر اين برنامه عالى قرار داده ضايع مكن، و عهدى را كه با دوست بسته اى مشكن، آگاهى كه روى گردانى از امر او گناه و معصيت است و مخالفت با فرمانش بزرگترين عامل شكستن پيمان تو با اوست.

سپس فرمود: اى شبلى آن زمان كه در مقام ابراهيم ايستادى اراده داشتى كه از آن هنگام به بعد كنار هر فرمانى از فرامين الهى ايستادى مقاومت كنى و تا فرمانش را نبرى از پاى ننشينى و از هر گناهى دورى جسته و خويشتن دار باشى گفت نه، فرمود: به هنگام نماز در آن مقام بزرگ عزم داشتى كه از خطوط بندگى ابراهيم پيروى كنى، و دماغ شيطان را به خاك بمالى گفت نه، فرمود: پس در حقيقت با حجر الاسود كه محل ميثاق و پيمان الهى است مصافحه نكرده، و در مقام ابراهيم نايستاده و در آن جاى مقدس نماز بجا نياورده اى!!

فرمود: كنار آب زمزم رفتى و از آن چشمه آب نوشيدى گفت آرى، فرمود: نيت داشتى كه هم اكنون كنار مرز عبادت رسيده و بايد از آن پس چشم از گناه پوشيد گفت نه! فرمود: در واقع بر سر آن چاه نرفته و از آبش نياشاميده اى.

آنگاه فرمود: بين صفا و مروه سعى كردى؟ گفت آرى، فرمود: در آن وقت نيت داشتى كه در حال بيم و اميد در پيشگاه الهى قدم مى زنى، در انديشه اينكه آيا مرا مى پذيرند يا نه رفت و آمد مى كردى گفت نه! فرمود: در حقيقت سعى صفا و مروه نكرده و در آن جايگاه با عظمت قدم نزده اى.

سپس پرسيد: اى شبلى آيا به سرزمين منى رفتى؟ گفت آرى، فرمود: در آنجا توجه داشتى كه مردم مسلمان را از خطر دست و زبانت ايمن بدارى زفت نه! فرمود: پس به منى نرفتى.

آنگاه گفت: به زمين عرفات وقوف كردى، و خود را آماده پذيرفتن رحمت الهى نمودى، و وادى نمره را (كوهى است در حد عرفات) شناختى، و حضرت دوست را در نزد علائم و نشانه ها خواندى، گفت آرى اين برنامه ها را انجام دادم فرمود: آيا در موقف عرفات كه مقام عرفان و شناسائى است دانستى كه خداى عزيز چه برنامه هاى فوقع العاده اى از علوم و معارف را به انسان شناسانده، و بيدار بودى كه يار بر تمام اسرار تو آگاه است و فرداست كه نامه اعمال و پرونده كردارت را به دستت خواهد داد گفت نه!

فرمود: چون كنار جبل رحمت رفتى به نظر آوردى كه خداى مهربان هر مرد و زن باايمان را مورد لطف قرار مى دهد و مشمول عنايت خود مى كند و همه مردم مؤمن را دوست دارد، گفت نه!

فرمود: وقتى وارد وادى نمره شدى به اين مسئله توجه داشتى كه تا خود بنده حق نباشى ديگرى را به بندگى مخوانى و تا خود از گناه باز نايستى ديگرى را نهى نكنى گفت نه! پرسيد: به هنگامى كه نزد نشانه ها و علائم توقف كردى، هيچ در نظر آوردى كه خالق عالم و نگهبان آفرينش، آسمان و زمين و ملائكه مأمور برنامه هاى عالم را مراقب برنامه هاى تو قرار داده گفت نه! فرمود: در حقيقت به عرفات وقوف نكرده و به جبل رحمت برنيامده و وادى نمره را نشناخته و خداى مهربان را نخوانده اى!!

سپس پرسيد: آيا در وادى مزدلفه وارد شدى و سنگريزه هاى جمره را از آنجا برداشتى و به سرزمين مشعر درآمدى؟ گفت آرى، فرمود در آنجا نماز خواندى و متوجه بودى كه آن شب، شب عيد قربان است و نماز مخصوص به آن شب است و آن دو ركعت كليد حل هر مشكلى است، گفت نه!!

فرمود: زمانيكه بين دو نشانه راه مى رفتى و از منحرف شدنت به جانب راست و چپ نگران بودى و سعى داشتى مستقيم حركت كنى، در نظر داشتى كه از راه حق انحراف حاصل نكرده و از دل و دست و زبانت خطائى سر نزند گفت نه!

فرمود: وقتى در وادى مزدلفه قدم مى زدى و سنگريزه هاى جمره را جمع مى كردى توجه داشتى كه خود را از هر گناه و پليدى بركنار داشته و در تمام برنامه هاى حق ثابت و استوار بمانى گفت نه!

فرمود: وقتى وارد مشعر شدى آيا درونت را به شعار اهل تقوى بيدار كردى گفت نه!

فرمود: پس در واقع به نشانه هاى حرم مرور نكرده و در آن بقاع متبركه نماز به جاى نياورده و از آن سرزمين مقدس سنگ برنچيده و به مشعر گذر نكرده اى.

پرسيد: به زمين منى رفتى، و رمى جمرات كردى، و سر خود را تراشيدى، و قربانى نمودى، و در مسجد خيف نماز خواندى و براى بقيه اعمال به مكه بازگشتى؟ گفت آرى.

فرمود: چون به منى رسيدى و رمى جمرات كردى به نظر آوردى كه به هدف خود رسيده و هر خواسته صحيحى داشتى خدايت اجابت فرموده گفت نه!

فرمود: وقتى رمى جمره مى كردى در نيت داشتى كه دشمن ديرين خود ابليس و سپاهش را از خود مى رانى گفت نه! فرمود وقتى موى سر زدى توجه داشتى كه خود را از هرگونه پليدى و ناپاكى تميز كرده و از گناهان بيرون آئى آنچنان كه فرزند از مادر متولد مى شود، گفت نه! فرمود: در حقيقت به منى نرفته، و رمى جمرات نكرده، و حلق رأس ننموده، و قربانى سر نبريده و در مسجد خيف نماز نخوانده و به سوى حضرت حق حركت نكرده اى.

فرمود: پس از بازگشت به مكه آيا در دل اينچنين قصد داشتى كه به سوى او در حركتى و به خاطر تقرب به مقام او از خانه خود بيرون آمده اى گفت نه! فرمود: پس در حقيقت وارد حرم نشده و خانه كعبه را نديده و نماز در آنجا بجاى نياورده اى.

پرسيد: آيا پس از ورود به مكه طواف خانه نمودى و دست بر اركان گذاشتى، و آخرين سعى صفا و مروه نمودى گفت آرى، فرمود: وقت سعى در نظر داشتى كه از همه روى تافته و به سوى او گريخته و به بارگاه قدس او آمد و شد مى كنى گفت نه! فرمود: در حقيقت طواف خانه نكرده و استلام اركان ننموده و سعى و صفا و مروه بجاى نياورده اى!! برگرد دوباره حج بجاى آر زيرا تو اين سفر را به آن معنائيكه خواسته اند نرفته و مطابق با

اهداف عاليه اين برنامه بزرگ اسلامى قدم برنداشته اى! در اين وقت شبلى سخت گريست و از آن ساعت به كوشش برخاست تا خدايش براى سال بعد موقف به آن سفر روحانى كرد و به آنچه به وسيله حضرت زين العابدين عليه السلام آگاه شده بود عمل نمود.

 

از ديدگاه قرآن

ارزيابى عظمت، و اهميت برنامه هاى اسلامى، و نقشى كه براى به پا داشتن يك نظام عادلانه در مجتمع انسانى قواعد و مقررات الهى دارند، تنها از طريق دقت در آيات قرآن مجيدف و رواياتى كه در معتبرترين مدارك دينى تدوين شده ميسر است، و نيز از نتائج مثبتى كه از عمل به آن اصول عايد جامعه و خانواده مى گردد مى توان به اصالت حقوق اسلامى در تمام جوانب حيات پى برد.

قرآن كريم حاوى كليات و پاره اى از جزئيات مقررات اسلامى است و روايات نقل شده از رسول خدا و ائم معصومين عليهم السلام شرح و توضيح آن كليات و جزئيات است.

نتائجى كه از اجراى مقررات اسلامى به جامعه بازمى گردد، عبارتست از حفظ حقوق انسان در تمام جوانب حياتش و بالاخره حصول سعادت دنيا و آخرت براى بشر.

مسئله حج كه همانند خورشيد در ميان احكام اسلامى مى درخشد و از امتيازات خاصى برخوردار است از طريق كتاب حق و محتويات فكر پيشوايان معصوم اسلام و نتائجى كه از عمل به آن به مسلمين بازمى گردد قابل بررسى است.

در كتاب خدا سوره آل عمران آيه 97- 96 مى خوانيم همانا اول خانه اى كه براى مردم به خاطر عبادت و بندگى قرار داده شده، خانه ايست كه در مكه است، آنجا مركز خير و بركت و منبع نفع و سود براى مردمان، و محور هدايت و راهنمائى است، در آنجا نشانه هاى روشنى از خدا قرار دارد، مقام ابراهيم آنجاست، آنكس كه خود را بدان جايگاه رساند در حريم امن قرار گرفته، اين حق واجبى است از طرف حق بر عهده بندگان كه در حال توانائى به سوى آن مكان بشتابند، و اعمال مربوطه را طبق دستور الهى بجاى آورند، و هركس از اجراى اين دستور سر باز زند، كفر ورزيده. همانا خداى بزرگ از تمام عالميان بى نياز است.

آرى! هدف حق از قرار دادن آن خانه در مكه براى اجراى مراسم بندگى و عبوديت از طرف مردم است، و اينكه خداخواهان و خداپرستان آن را وسيله اى براى تحصيل بندگى قرار دهند، و به واسطه اجراى مقررات و مناسك آن به پرستش الهى برخاسته، و رسوم بندگى را اجرا كنند، مگر نه اينست كه تاريخ حيات بشرى نشان داده كه بدست آوردن سلامت و خوشبختى در تمام زواياى حيات از طريق درك توحيد و توجه به شئون حق ميسر است؛ مگر جز از راه آشنائى با حق و حقوقى كه براى حفظ كيان انسان بر عهده آدمى نهاده شده در زندگى خيرى بدست مى آيد؟ كعبه و شئون آن جهتى است براى نشان دادن توحيد و بدست آوردن فضائل انسانى از طريق مناسك آن.

مباركاً وهدى للعالمين

گرچه با دقت نظر بركات دنيوى و اخروى از لفظ مباركاً استفاده مى شود، ولى با توجه به جمله بعد گروهى از دانشمندان به قرينه آيه شريفه 37 سوره ابراهيم بر اين عقيده اند كه مراد بركات دنيويست، چنانچه در صريح آيه سوره ابراهيم از قول قهرمان توحيد بازگو شده: پروردگارا، من، زن و فرزندم را نزد خانه تو در سرزمينى خشك و غير قابل كشت سكونت دادم، خداوندا به خاطر اينكه نماز بپاى دارند، تو اى آگاه بر تمام احوال، دل مردمان را بديشان توجه داده و از انواع ميوه جات و نعمتهايت آنان را بهره ده تا به شكر تو برخيزند.

آرى نتيجه مبارك بودن آن جايگاه، و قبول شدن خواسته بنده خاص حق حضرت ابراهيم را مسافرينى كه در اين سالها نزديك به يك ميليون هستند از نزديك مشاهده كرده، و مى بينند مركزى كه از وسائل اوليه طبيعى محروم است، آن همه جمعيت را به هنگام مراسم در خود پذيرفته و از آنان به بهترين صورت پذيرائى مى كند.

حتماً مى دانيد آنجا همان مركزى است كه طفل شيرخوار هاجر به خاطر نبودن قطره اى آب نزديك به هلاكت بود! و از گياه سبز در آنجا خبرى نبود، ولى هم اكنون در ايام حج و غير حج دل حاجيان و غير آنان متوجه آنجاست، و مسافرين و زائرين گرچه در ميانشان مردم راستين كم است، در آن مركز بركت از انواع محصولات، و ميوه جات، و مواد خوراكى، و غير خوراكى بهره مندند، بعلاوه در تمام ايام سال، شبانه روز پنج نوبت با توجه قلب در آن حريم را مى كوبند و با قرار گرفتن در شعاعى كه از آن جهت قبله تعبير مى كنند با معبود خود به راز و نياز برمى خيزند.

هدف از هادى بودن آن خانه اينست: كه در آنجا مردم به شرط اجراى مناسك حج به معناى واقعيش، راه تحصيل خير دنيا و آخرت را آموخته و به مقام قرب حق و خشنودى الهى نزديك مى گردند.

مسلم است كه از زمان بناى كعبه، كه همزمان شروع حيات آدم در كره خاك بوده، اين مركز مبدأ و منبع پخش نور و بركت و مركز هدايت بندگان و راهنمائى ايشان به سوى حقايق عالى بوده، و همان جاست كه قرآن اولين سوره هاى خود را براى دستگيرى مردم و نجاتشان از گمراهى ارائه كرده و بينشى وسيع براى آگاهى بشر از جهان و انسان به انسان عطا نموده است.

مكه، آرى مكه همان مركزى كه در آن مناسك عالى حج انجام مى گيرد، با توجه به آن مناسك و دقت در اسرار آن آدمى از شرك و زندقه، نفاق و دوروئى، قوميت و عصبيت، تكبر و نخوت، اسارت و ذلت، و ساير پليدى ها دور شده و به جميع مراتب هدايت آشنا مى گردد.

كعبه، به آدمى مى آموزد كه بنده پاك از تمام شوائب مورد توجه حق است، تعليم مى دهد كه بايستى مجتمع اسلامى در تمام برنامه هاى زندگى وحدت كلمه پيدا كرده، و به ثروتمندان كه وكيل خداوند در زمين هستند و در آن وقت به خاطر اداى مناسك در كنار هم جمع شده درس مى دهد كه روابط معنوى و مادى خود را بر اساس اصول اسلامى محكم كرده و به نداى مظلومان و بيچارگان جواب گفته و با ثروت خدادادى خود به رفع نيازمندى هاى ملل اسلامى برخاسته، تا از زنجير اسارت هواى نفس، و گرفتار بودن به بند بيگانگان آزاد شده، استقلال مليت اسلامى را براى هميشه از خطرات حفظ كنند.

كعبه، درس مى دهد، درس محبت و دوستى، اخوت و برابرى، عدل و مساوات، صفا و صميميت، و اينكه در آن مكان مقدس به وسيله شركت ممتازان ملت ها دردهاى اجتماعى دوا شده و كمبودهاى مجتمع جبران شود.

راستى آن خانه در پرتو مجد و عظمت مخصوصى كه دارد، راهنماى مسلمين به سوى سعادت دنيا و آخرت است، و به غير مسلمان هم راه ايجاد اتفاق و اتحاد را آموخته و به آنان مى گويد كه در رفع مشكلات اجتماعى نياز مبرم به يك مجمع عمومى سالم و پاك و صالح دارند هدى للعالمين در آيه 98 سوره مائده هم به همين موضوع اشاره شده.

يك بار ديگر آيه 97- 96 سوره آل عمران را بخوانيد كه مى گويد: در آنجا نشانه هاى روشنى از حق قرار گرفته از جمله مقام ابراهيم و اينكه، هركس در حريم اجراى دستورات آنجا وارد شود از رنج دنيا و عذاب آخرت برهد، مسلم است اگر زائر در مقام ابراهيم بتواند براى تماشاى خطوط بندگى ابراهيم به پرواز روحى نائل شود و در دائره همان برنامه هاى ابراهيمى قرار بگيرد از خزى دنيا و عذاب آخرت هم چون ابراهيم در امان خواهد شد.

سپس در آيه شريفه به اهميت اصل مسئله اشاره كرده مى فرمايد: بر هر مسلمان توانائى در مدت عمر يك بار زيارت آنجا واجب، و روى گردان از اين برنامه در مرز كفر است.

برنامه ديگر به جاى حج

مسئله مال و مقام زائر

ثواب حج

تفاوت در اخبار

گناه پيشگيرى از حج

پاكى مال و اخلاص در عمل

 

كرامت حج خانه خدا

آگاه باش كه خداوند بزرگ وجوب حج را اضافه به نفس خود كرده و در ميان ساير عمل ها اين عمل شريف را به ذات شريف خود نسبت داده و فرموده: بر مردم است از براى خدا به شرط استطاعت و قدرت، حج خانه كعبه كنند.

و غير حج هيچ عملى را اين كرامت و عزت نفرمود و نسبت به خود نداد و نگفت كه از براى خدا نماز كنيد يا روزه داريد.

ممكن است كه وجه اختصاص، اشتمال افعال حج باشد به احوال آخرت و اشعار آن باشد به كيفيت آن روز، چنان كه از براى اهل بصيرت و خبرت ظاهر مى شود، چه غسل احرام شبيه است به غسل ميت و پوشيدن احرام شبيه است به پوشيدن كفن و توجه حاجيان از زن و مرد و كوچك و بزرگ و حر و عبد، لبيك گويان به جانب خانه خدا، شبيه است به برانگيخته شدن مردگان از قبرهاى خود و رفتن به جانب محشر، حاصل آن كه چون حج منبّه عظيمى است از براى استعداد موت و مُذكِّر بليغى است از براى احوال نشأة آخرت، اختصاصى يافت از ميان ساير افعال واجب به ذات احديت و به اين معنى اشاره فرمود حضرت صادق عليه السلام:

[وَلا سَنَّ نَبِيُّهُ صلى الله عليه و آله فى حَلالٍ وَحَرامٍ وَمناسِكَ الّا للاسْتِعْدادِ وَالإشارَةِ إلَى الْمَوْتِ وَالْقَبْرِ وَالْبَعْثِ وَالْقيامَةِ وَفَصْلِ بَيانِ السابِقَةِ مِنَ الدُّخُولِ فِى الْجَنَّةِ أهْلِها وَدُخُولِ النّارِ أهْلِها بِمُشاهَدَةِ مَناسِكِ الْحَجِّ مِنْ أوَّلِها إلى آخِرِها لِأُولِى الْأَلْبابِ وَاولِى النُّهى ]

و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قرار نداد هيچ طريقى از حلال و حرام و عبادات را مگر براى مستعد شدن مردم جهت موت و جدا كرد احوال پيش از دخول بهشت و جهنم را از براى اهل هر كدام به مشاهده كردن اعمال حج از اول تا آخرش براى صاحبان مغز و دارندگان هوش و فراست.

 

واقعيت هاى حج در سروده الهى

در پايان اين فصل لازم است توجه شما عزيزان را يك بار ديگر به واقعيت هاى حج به طور فهرست وار، در ضمن سروده اى از عارف ربانى، الهى قمشه اى رحمة اللّه عليه جلب كنم، باشد كه بيش از پيش براى شما تذكر و عبرتى باشد.

 

خلوص نيت

 

اى دل اگر عزم ديار يار دارى

 

قصد حجاز و كعبه ديدار دارى

شوق شهود حضرت دلدار دارى

 

اول زدل نقش سوى اللّه پاك گردان

چون سوى صحراى حجاز عشق رفتى

 

اول به ميقات وفا لبيك گفتى

چون بلبل افغان كردى و چون گل شكفتى

 

از شوق روى گلرخى در طرف بستان

     

 

اسرار احرام حقيقى

 

بايد نخست از جامه عصيان برآيى

 

با جامه طاعت به كوى دلبر آيى

بشكست اگر پايت در اين ره، با سر آيى

 

تا گام بتوانى زدن در كوى جانان

احرام بستى در رهش از جان گذشتى

 

وز دنيى دون در ره ايمان گذشتى

از هر چه جز ياد رخ جانان گذشتى

 

كآنجا شوى در باغ حسن دوست مهمان

تا مى توانى دِه نوايى بى نوا را

 

بر خلق بگشا درگه صلح و صفا را

از پاى مظلومى بكش خار جفا را

 

خار جفا بركن، درخت عدل بنشان

     

 

ورود به مسجدالحرام

 

چون در حريم قدس عزت پا نهادى

 

كردى هم از روز لقاى دوست يادى

دل زين سفر از مهرخوبان يافت زادى

 

تا ايزدت منزل دهد در بزم خاصان

محرم چو گشتى در حريم قدس داور

 

رفتى در آن درگاه عزت، زار و مضطر

شد دامنت گلگون زِ اشك ديده تر

 

مقبول آن درگه شده زانعام سلطان

     

 

غسل احرام

 

چون غسل كردى تن به آب توبه شستى

 

با عاشقان در كوى يار احرام بستى

هر عهد بستى غير عهد حق، شكستى

 

تا در صف پاكان شوى زين عهد و پيمان

شستى تن از زمزم دل از آب محبت

 

در بزم مشتاقان زدى ناب محبت

از روزن دل تافت مهتاب محبت

 

روشن روان گشتى به نور عشق و ايمان

     

 

ورود به عرفات

 

در وادى عرْفات و مشعر محفل راز

 

خواندى دعا وز پرده دل كردى آواز

گشتى بدان سلطان كل با ناله دمساز

 

چون بلبلان چيدى گلى با آه و افغان

ديدى قيامت را در آن اعراف و مشعر

 

ديدى در آن صحرا عيان غوغاى محشر

ديدى خلايق را كفن ها كرده در بر

 

ياد از قيامت كن در آن دشت و بيابان

     

 

مشعر الحرام

 

شب چون به معشر رفتى و بيدار ماندى

 

ذكر و دعا با اشك و آه و ناله خواندى

از ديده بر خاك رهش گوهر فشاندى

 

بگرفتى از دست دعا زان يار، دامان

شب تا سحر كردى تماشاى سماوات

 

ديدى خداى انجم آراى سماوات

گشت از عنايت باز درهاى سماوات

 

آگه شدى زآه دل شب زنده داران

     

 

ورود به مِنى

 

چون در منى رفتى زخودبينى حذر كن

 

بتراش سر يعنى غرور از سر به در كن

احرام بشكن جامه تقوى ببر كن

 

نفس بهيمى ذبح كن هنگام قربان

بهر خدا كردى فقيرى را زغم شاد

 

درمانده اى از دام رنج و محنت آزاد

بر جان مظلومى ترحم كردى و داد

 

تا شاد گردد جانت از الطاف رحمان

     

 

طواف و نماز طواف

 

آنگه نمازى با نياز و سوز و اخلاص

 

بگذار و شو در قلزم توحيد، غواص

تا چون خليل اللّه شوى در محفل خاص

 

بعد از طواف هفت شوط حكم يزدان

سعى صفا و مروه مشتاقانه كردى

 

با هروله ذكر و دعا مستانه كردى

وجدى زشوق روى صاحب خانه كردى

 

با دوستْ دست افشان، به عالم پاى كوبان

     

 

مستجار

 

رفتى به ركن مستجار و دامن يار

 

بگرفتى آنجا با فغان و ناله زار

     

 

از دل برون كردى دو عالم را به يك بار

 

تا دل شود عرش خداى فرد سبحان

جان از صفا آيينه جانان نمودى

 

دل از وفا خلوتگه سبحان نمودى

بر نفس كافر عرضه ايمان نمودى

 

دل ساختى آيينه حق، كعبه جان

     

 

دخول به كعبه

 

در كعبه بشكستى بت نفس و هوا را

 

بگزيدى از جان طاعت و عشق خدا را

بگرفتى آنجا عزم تسليم و رضا را

 

تا يار بنوازد تو را در باغ رضوان

از كعبه جسم آمدى در كعبه دل

 

چون عاشقان كردى به كوى دوست، منزل

آيينه دل گشت با رويش مقابل

 

تا سازدت حسن ازل چون ماه كنعان

     

 

وداع بيت اللّه الحرام

 

وقت وداع خانه، صاحب خانه ديدى

 

وزديده جان طلعت جانانه ديدى

در بحر عشق آن گوهر يك دانه ديدى

 

عهدش دگر مشكن به مشكين موى جانان

     

 

مسجد خيف

 

در مسجد خيف وصال يار رفتى

 

از خوف حق با ديده خونبار رفتى

چون عاشقان آنجا پى ديدار رفتى

 

با حمد و تسبيح و دعا و ذكر سبحان

     

 

رمى جمره

 

رمى جمر كردى زدى بر ديو دون سنگ

 

هم بر سر نفس شرير پر فسون سنگ

انداختى بر فرق دنياى زبون سنگ

 

تا جانت ايمن گردد از آفات دوران

ابليس را راندى بدان سنگ رياضت

 

كردى به راه دوست آهنگ رياضت

دادى زمام نفس در چنگ رياضت

 

كز نفس اهريمن رهى با لطف يزدان

گرد حرم كردى طواف عاشقانه

 

چون قدسيان بر عرش سلطان يگانه

با ياد حق كردى به فردوس آشيانه

 

بوسيدى آن سنگ نشان كوى جانان

غسلى به آب زمزم اخلاص كردى

 

ذكر و نمازى در مقام خاص كردى

روشن دل از توحيد خاص الخاص كردى

 

هم چون خليل اللّه عشق پاك ايمان

     

 

ورود به مدينه

 

بعد از وداع كعبه رفتى در مدينه

 

پر نور از آن سيناى عشقت گشت سينه

شستى به آب توبه حرص و حقد و كينه

 

تا جام مى نوشى زدست حور و غلمان

رفتى چو در يثرب بر پيغمبر عشق

 

كردى شهود حسن يكتا دلبر عشق

آنجا زدى ناب طهور از كوثر عشق

 

كردى دل از اشراق آن شه عرش رحمان

     

از زهره زهرا دلت گرديد روشن

 

از حسن روى مجتبى جان گشت گلشن

بگرفتى از سجاد ذكر و حرز و جوشن

 

تا ايمن آيى از فريب نفس و شيطان

     

 

ائمه بقيع عليهم السلام

 

ديدى امام مجتبى سلطان جان را

 

وآن سيد سجاد فخر انس و جان را

وآن باقر و صادق امام راستان را

 

وآن حمزه عم مصطفى، شاه شهيدان

     

 

شهداى احد

 

آنجا شهيدان احد را ياد كردى

 

از هجر خوبان ناله و فرياد كردى

     

 

جان را زقيد آب و گل آزاد كردى

 

كز دام اركان پرفشاند طاير جان

با آن دو دلبند پيمبر راز گفتى

 

راز دلى با آن دو طفل ناز گفتى

يعنى به ابراهيم و قاسم باز گفتى

 

از روزگار امت و حال پريشان

با آن دو طفل مصطفى هم راز گشتى

 

نالان تر از آن دو سرو ناز گشتى

با مادر شير خدا دمساز گشتى

 

گفتى غم دل را به آن بانوى امكان

     

 

رجوع به وطن

 

چون در وطن بازآمدى اى جان هوشيار

 

پيوسته نقش ديده دل كن رخ يار

عهد خدا را اى بنى آدم نگهدار

 

مشكن تو عهد دوست را از امر شيطان

دايم كنيد اى غافلان ياد از قيامت

 

وز گير و دار برزخ و روز ملامت

ريزيد بر خط خطا اشك ندامت

 

شوييد زآب ديدگان اوراق عصيان

     

 

حج مشتاقان

 

گفتار كوته حج مشتاقان همين است

 

آداب و حكم كعبه جانان همين است

سجاد و صادق را حديث اى جان همين است

 

عشق اين مناسك گفت و شرع عرش بنيان

اسرار حج عاشقان نظم الهى است

 

سرّ ازل وحى ابد بر وى گواهى است

صيت «1» شرف زين خانه از مه تا به ماهى است

 

بگرفته زآدم تا به خاتم عشق پيمان

     

 

مناجات با خدا

 

يا رب به سر السر ذات بى مثالت

 

روشن دلم گردان به اشراق جمالت

عمريست دل دارد تمناى وصالت

 

با يك نظر درد فراقم ساز درمان

     

نالم به كويت حالى از درد جدايى

 

گريم كه شايد پرده از رخ برگشايى

تو افكنى بر من نگاه دل ربايى

 

من بنگرم آن حسن كل با ديده جان

ما جز تو يا رب ياور و يارى نداريم

 

با حضرتت حاجت به ديّارى نداريم

     

جز رحمتت با كس سرو كارى نداريم

 

باز است بر بيچارگان درگاه سلطان

يا رب الهى را مقامى ده به كويت

 

شام سياهم روز روشن كن به رويت

جان مى دهم اى جان جان در آرزويت

 

چشم روانم بر جمالت ساز حيران

     

 

 

 

پی نوشت :

______________________________

(1). صيت: آوازه، شهرت.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

قیام امام حسین علیه السلام از دیدگاه طبری
هر روزت را تبدیل به عید کن
واعظان غير متعظ
رفاقت با امام زمان(عج)
هدف نهایى اشخاص بی بصیرت و كوردل!
عید سعید مبعث پیامبر اکرم (ص) گرامی باد
شناسنامه امام جواد علیه السلام
تجلي رمزگرايي در متون عرفاني قرن ششم هجري (2)
رحلت حضرت زینب علیهاالسلام
چهل حدیث از پیامبر گرامی اسلام (ص)

بیشترین بازدید این مجموعه

چشم زخم و شور چشمی، واقعیت یا خرافه
تربیت فاطمی
رحلت حضرت زینب علیهاالسلام
ارزش ها در سخنان حضرت زهرا علیهاالسلام
خانواده ایده آل اسلامی
پيشواي چهارم حضرت امام زین العابدین علیه السلام
شناسنامه امام جواد علیه السلام
آیا تمام گناهان بخشیده می شود؟!
رابطه متقابل امیرمؤمنان(ع) و حق - بخش اول
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^