فارسی
سه شنبه 04 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 13 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

موضوعات اخلاقی - جلسه سیزدهم - راه نجات

الحمدلله رب  العالمين  و الصلوة و السلام علی سيد الانبياء و المرسلين حبيب الهنا وطبيب نفوسنا ابی‌القاسم محمد صلی الله عليه و علی اهل بيت الطيبين الطاهرين المعصومين المکرمين

تبيين معناي عزيزالوجود بودن
  درکتاب‌های مهم در رابطه با بعضی از اجناس، عناصر و اشیاي قیمتی، تعبیر به عزیز‌الوجود شده است. در حقیقت، در این جمله، اهل فن، اهل تخصّص و اهل دل می‌خواهند بفهمانند كه این شیء و این عنصر، در عالَمِ ‌وجود، بسیار کم و کمیاب است. گاهی هم از اجناس فراوانی كه نسبت به کثرت فوق‌العادة اجناس دیگر، بسیار کمند، تعبیر به عزیز‌الوجود می‌کنند؛ به طور مثال، جماد به شکل‌های گوناگون و به صورت‌هاي مختلف در دنیا خیلی فراوان است، ولی وقتی نباتات و رويیدنی‌ها را نسبت به کثرت جمادات می‌خواهند تعریف کنند، می‌گویند نباتات نسبت به مجموع جمادات، عزیز‌الوجود هستند؛ یعنی جنس‌های کمیاب و اندکي هستند؛ این طور نیست که هر کجا کُرَه،‌ سیاره،  کوکب، کوه، دره و صحرایی وجود باشد، پر از نبات، رويیدنی و گل هم باشد، بلكه وقتی ما نباتات را نسبت به مجموعة جمادات عالم می‌سنجیم، باید بگويیم، نباتات عزیز‌الوجود هستند. در بحث جانداران هم که مطرح مي‌كنند، می‌گويند، جاندار، صاحب نفس و صاحب حیات، فراوان است. در دریاها، در خاک، در فضا، موجود زنده زیاد است، و حتی به فرمودة قرآن در سورة مبارکة رحمن، موجود زنده در آسمان‌ها و کرات دیگر و منظومه‌های دیگر، زیاد است. کثرت موجودات زنده در همین زمین؛ چنان‌كه دانشمندان دربارة آن تحقیق کرده‌اند و نوشته‌اند، به اندازه‌اي است كه در یک تپة خاکی، خداوند متعال آن قدر موجود زنده دارد که اگر این شش میلیارد جمعیت کرة زمین در آن تپه بروند و در جمع موجودات زندة آن قرار بگیرند، اگر یک وقتی این شش میلیارد نفر تصمیم بگیرند، با همدیگر آن تپه را خالی و رها کنند و اين تصمیم را عملی کنند و از میان جمع این موجوداتی که در تپه هستند، بیرون بیایند و از این جمع جدا بشوند، آن جمع، متوجّه کم شدن جمع خود نمی‌شوند. این، کثرت موجود زنده و جاندار در یک تپه خاکی است. آن وقت، اين دانشمندان می‌‌گويند، انسان نسبت به تمام جانداران عالم، موجودی عزیزالوجود است؛ یعنی جزء عناصر و اجناس کمیاب است و کثرت و فراوانی ندارد. تعدادشان را حتی اگر از زمان آدم نسبت به موجودات نه تنها زمین بلکه همة عالم بسنجند، تعدادشان، فوق‌العاده کم و اندک است. در میان انسان‌ها می‌گویند، عاقلان، عزیز‌الوجود هستند؛ یعنی در میان شش میلیارد انسان، به کارگیران عقل در مسیر صحیح کم هستند. نمی‌خواهند بگویند، انسان‌ها فاقد عقلند؛ نمی‌خواهند بگویند کمبود عقل دارند؛ نمی‌خواهند بگویند، بی‌عقل هستند؛ می‌گويند، در جمع انسان‌ها، عاقلان؛ یعنی آنان که عقل را در حدّ صحیح به کار می‌گیرند، عزیزالوجود هستند. می‌گویند، به قرآن مراجعه کنید و ببینید پروردگار سخني دارد كه مربوط به همة زمان‌ها است و آن سخن این مي‌باشد که:  أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ (نحل:75)؛ یعنی پنجاه درصد از انسان‌ها و يا بيش‌تر، تعقّل و اندیشه نمی‌کنند تا عقل را آن گونه که باید به کار بگیرند؛ به طور مثال، پروردگار درباره قرآن می‌فرماید این قرآن برای ناس نازل شده: أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقَانِ (بقره:185)، ولی درسورة رعد می‌فرماید:  وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُوا الْأَلْبَابِ (بقره:269): فقط خردمند‌ان واقعی، آن‌هایی که عقل را به کار می‌گیرند، این کتاب را باور كرده و بر اساس آن عمل می‌نمايند. چنين افرادي کم هستند؛ عزیز‌الوجود هستند. ما در امت‌هایی که پیغمبراني داشته‌اند، چهره‌های واقعی را در آن‌ها خیلی اندک می‌بینیم؛ به طور مثال نوشته‌اند: طبق آیات قرآن، حضرت نوح عليه السلام نزديك به هزار سال مردم را هدایت کرد، ولی در نهایت، وقتی که کشتی آماده شد و بنا شد که طوفان جهان را بگیرد و حضرت نوحعليه السلام به مؤمنان واقعی امر فرمود كه سوار کشتی شوند، تنها هشتاد و سه نفر سوار كشتي شد؛ يعني در طول این هزار سال، تنها هشتاد و سه نفر او را باور کرده و مؤمن شده بودند. بنابراين، در آن وقت هم عاقلان عزیزالوجود بودند، یا وقتی که خداوند متعال طالوت عليه السلام را به همراة حضرت داود عليه السلام ، به جنگ جالوت مأمور کرد، در اواخر سورة بقره می‌فرماید، یک آزمایشی برای همان نیروی اسلامی و سپاة دینی پیش آمد که در آن آزمایش، نفرات زیادی ریزش کردند، و تنها با حضرت طالوت عليه السلام و وجود مبارک داود عليه السلام ، سیصد و سیزده نفر باقی ماندند، یا وقتی موسی بن عمران عليه السلام به پروردگار عالم عرض کرد، دلم می‌خواهد از امتم با من بیایند و کوه طور و آن فضا را و آن مناجات و آن حال را ببینند، آن برخورد تو را با من ببینند و لمس کنند، خدا دستور داد جمعیت را انتخاب کن و همين طور آن‌ها را برندار و  آن‌جا بیاور. موسی عليه السلام امتش را صدا کرد و دید در کشور مصر، آن‌ها هفتاد هزار نفرند. وَ اخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً (انعام:155): از هفتاد هزار، هفتاد نفر را انتخاب کرد. این هفتاد نفر، گل سر سبد امت بودند که پروردگار پذیرفت این هفتاد نفر به کوه طور بیایند و آن جریان معنوي را ببینند. آن هفتاد نفر آمدند و تکلّم خدا را با موسی عليه السلام شنیدند. بعد همان افراد به موسی عليه السلام اصرار کردند و گفتند كه ما از این فضا و منطقه بیرون نمی‌رویم و برنمی‌گردیم، حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً  (بقره:55): تا اين كه خدا را با چشم ببینیم. خداوند هم یک صاعقه زد و هر هفتاد نفر را نابود کرد؛ یعنی منتخبین امت، بد از آب درآمدند؛ منتخبین امت، خارج از حق از آب درآمدند. این معنای عزیز‌الوجود است، یا حضرت رضا عليه السلام می‌فرماید، به محض این که پیغمبر اسلام از دنیا رفت، مؤمنان واقعی بعد از بیست و سه سال، دوازده نفر بودند و بیشتر هم نبودند، یا در روایاتمان دارد، از میلیاردها نفر در زمان ظهور امام عصر، وقتی ظهور میسّر می‌شود که سیصد و سیزده نفر آدم پیدا بشود، در دنیا میلیاردي هم سیصد و سیزده نفر آدم، سیصد و سیزده نفرعادل، سیصد و سیزده نفر برحق که هنوز در زمان ما در این شش میلیارد نفر جمعيت كرة زمين، این عدد کامل نشده است. اگر کامل بود، ایشان آمده بود. بنابراین، قران می‌گوید:  أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ. واقعاً از این شش میلیاردي، چند نفر مؤمن واقعی به قرآن هستند؟ چه تعدادی  وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُوا الْأَلْبَابِ هستند؟ چه تعدادی  فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ  (زمر:18ـ17) هستند؟ چه تعدادي در این شش میلیارد نفر، بندة شاکر هستند که خدا دربارة آن‌ها می‌فرماید: وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ (سبأ:13). در چه مدت زمان آن‌ها قليل هستند؟ آن‌ها همیشه؛ یعنی در هر زمان، در هر عصر، در هر روزگار، وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ.  عِبَادِيَ الشَّكُورُ را وقتی تعریف می‌کنند، می‌گویند، آن‌ها کسانی هستند که یک نعمت خدا را در گناه نمی‌برند و یک نعمت خدا را از بندگی خدا قیچی نمی‌کنند. مگر عِبَادِيَ الشَّكُورُ چند نفرند؟ در میان انسان‌ها، عاقلان عزیز‌الوجود هستند، و در میان عاقلان عالم، مسلمانان عزیز‌الوجود هستند.

معیار پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم  براي مسلماني
  اين كه مسلمان کیست که عزیز الوجود مي‌باشد، پیغمبر اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم  برای شناخت مسلمان، معیاري را مطرح كرده است: اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ یَدِهِ وَ لِسَانِهِ (كافي، ج2، ص234): مسلمان کسی است که تمام مردم مسلمان، از شرّ زبان و دست او، در امان باشند. مگر چند نفر این جور مسلمان داريم؟ در میان عاقلان، مسلمانان به این معنا، عزیز‌الوجود هستند؛ یعنی بسیار کمیابند، و در میان مسلمانان، مؤمنان عزیز‌الوجودند؛ یعنی آن‌هایی که به حقیقت، اقتدای به اهل‌بیت می‌کنند، از آن‌ها تعبیر به مؤمن شده است، ولی همین مؤمنان بسیار کمیابند و عزیز‌الوجودند و در میان گروة مؤمنان، عابدان عزیزالوجودند؛ یعنی آن‌هایی که واقعاً اهل بندگی هستند؛ این در و آن در نمی‌زنند؛ افراط و تفریط ندارند؛ گاهی گناه و گاهی توبه ندارند؛ گاهی خنده و گاهی گریه ندارند؛ گاهی پلوی معاویه و گاهي اقتدا به نماز علی ندارند؛ مؤمنند؛ عابدند؛ یعنی در همة موارد بنده هستند؛ در شکم بندة خدایند؛ در شهوت بندة خدایند؛ در اقتصاد بندة خدایند؛ در زن و بچه‌داری بندة خدا هستند؛ چنان‌كه گفتيم، در میان مؤمنان، عابدان عزیز‌الوجودند، و در میان عبادت‌کنندگان، عالمان عزیزالوجوند؛ یعنی آن‌هایی که دین‌شناسند؛ نه آن‌هایی که دین را با گوش از پدر و مادر ياد گرفتند، یا با مطالعة دو صفحه از کتابي ياد گرفتند؛ بلكه به فرمودة امام ششم، فقیه در دین هستند؛ عالمند؛ عالم ربانی؛ آناني كه سی سال و چهل سال پیش استاد رفتند و زانو زدند و در کنار قرآن مجید، در ده تا یازدة رشتة علمي، متخصص شدند. در میان عابدان، عالمان عزیز‌الوجودند، و در میان همة عالمان، زاهدان عزیز‌الوجودند؛ یعنی عالمانی که میل قوی به دنیا و تجمّلات ندارند؛ اهل زهد هستند؛ اهل قناعت هستند؛ اهل بی‌رغبتی به زر و زیور دنیا هستند. در میان عالمان، زاهدان عزیز‌الوجودند.
 زاهدي که درم گرفت و دینار
                             زاهدتر از او كسي بدست آر
سعدي
  چند نفرند که پول‌های کلان، یا مقام، یا زمین و یا اشیاي قیمتی داشته باشند و بگویند، ما هیچ نیازی به دنیای شما نداریم و ما برای هدایت و برای دلسوزی نسبت به شما آمدیم. ما، نه از شما، نه از دولت شما، زمین می‌خواهیم و نه خانه، نه طلا، نه نقره، نه حقوق مستمر و نه صندلی. عالمان زاهد شأن هم دارند، اما شأنشان را خرج دستگیری و هدایت بندگان خدا می‌کنند؛ عمری را به دلسوزی نسبت به بندگان پروردگار مهربان عالم سپری می‌کنند.
  در میان عالمان؛ چنان‌كه گفتيم، زاهدان عزیز‌الوجودند، و در میان گروة زاهدان، عارفان عزیز‌الوجوند؛ یعنی آن‌هایی که خدا را با دل لمس کردند و در یک مقامی برتر از زهد، به نام مقام عرفان، قرار دارند. این مقام عرفان به چه معنا است؟ به این معناست که زاهد، محور زندگی‌اش زهد است و بر زهدش هم تکیه دارد، درست هم هست كه او اهل نجات است، ولی عارفان فقط بر وجود مقدّس او تکیه دارند و بس. دیدشان هم  دید دیگري است:
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
 به دریا بنگرم (دریا برای من محور نیست)، دریا تو بینم
 به  هر جا بنگرم، كوه و در و دشت
 نشان از قامت رعنا تو بینم
بابا طاهر
  در شهری، کسی که پای منبر من می‌آمد، قضیة عجیبی را برایم نقل کرد. او گفت: خانواده‌اي ثروتمند، من را به ناهار دعوت کردند و بعد از ناهار به من گفتند که ما شما را می‌شناسیم. آدم نرم، گرم و خوش‌برخوردی هستی، اجازه می‌دهی یک نوار ویدئويي بگذاریم و كمي از وقتمان را به تماشای فیلم بگذرانیم. گفتم عیبی ندارد، ولی نمی‌دانستم محتواي آن چیست؟ آن‌ها نواري مستهجن، پلید و آلوده گذاشتند؛ از این نوارهایی که هیچ قانونی از قوانين انسانیت و الهی، در آن رعایت نمی‌شود؛ مرد و زن، رقص و آواز و درهم غلطیدن. گفت: من فقط دو و سه لحظه از آن نوار را نگاه کردم و بعد مثل مادر داغدیده، شروع کردم به گریه کردن، دیگر هم آن را نگاه نکردم. به من گفتند: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: من تا به حال، چنين نواري را ندیدم. من صحنة رقص و آواز را ندیدم. من حرکات مردان و زنان نامحرم را به صورت مختلط ندیدم. من فقط یک لحظه، صنعت خدا را دیدم؛ یعنی مخلوق ظریفی به نام زن، و مخلوق پر استعدادی به نام مرد. من دست خدا را در این زن و مرد دیدم. من از اين كه چنين فيلمي از آن‌ها  ساخته شده و ديدم چگونه آنان به عنوان صنعت خدا، به لجن کشیده شده‌اند، برای محبوبم گریه کردم که او چه هدفی داشت و این‌ها با اين صنعت خدا چه کار دارند می‌كنند. اين فرد، عارف و بیدار است. مقام اين فرد، از مقام زاهدان، بالاتر است. در میان عارفان، اولیاي خدا عزیز‌الوجودند؛ یعنی از هزاران تن، یک تن صوفیند و ما بقی، در سایة او می‌زیند. اولیاي خدا، درمیان عارفان، عزیزالوجودند. در میان اولیاي خدا، از ابتدای خلقت انسان تا به قیامت، تعداد بسیار اندکی از آنان انبیا هستند؛ 124 هزار نفر در مقابل میلیاردها انسان، و در میان 124 هزار نبی، اندکی رسولند؛ یعنی عزیز‌الوجودند. رسولان بسیار عزیزالوجودند. قرآن می‌فرماید: تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُم (بقره:253). انبیا یکسان نبودند. در میان انبیا، رسولان عزیز‌الوجودند؛ یعنی آن‌هایی که شریعت و کتاب به آنان داده شده بود که مردم را با آن هدایت کنند.
  در میان همه رسولان، پنج نفر عزیزالوجودند: نوح، ابراهیم، موسی، مسیح و پیامبر اسلام. شما ببینید از ابتدای آفرینش، جماد، نبات و موجودات زنده، عاقلان، مسلمانان، مؤمنان، عالمان، زاهدان، عارفان، اولیا، انبیا، رسولان، پنج نفر فوق همة هستی‌اند، و در میان این پنج نفر، یک نفر به عنوان عزیز‌الوجود وجود دارد که کمیاب‌ترین گوهر عالم، رسول اسلام است. این کمیاب‌ترین گوهر که به خاطر کمیاب‌ترین بودنش، پرقیمت‌ترینشان است، آن را هم خدا بي‌زحمت و رايگان، به شما امت اسلام داده است. کجايید مردم:  فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ (تكوير:26). مي‌دانيد خدا چه کرم و لطفی در حقّ شما کرده است؟ چه مهری در حقّ شما ورزیده است که در کلّ هستی یک گوهر عزیزالوجود دارد که بقیة نسبت به او عزیزالوجود نیستند و او را بي‌زحمت، رايگان و بدون هزینه و مجانی به شما عنایت کرده است؟ چه کسی می گوید، رايگان و بدون هزینه؟ چه کسی می‌گوید، مجانی؟ قرآن چنين مي‌گويد: قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ (شعراء:180): حبیب من! به کلّ امت بگو از شما  ذره‌ای توقّع مزد و تشكّر ندارم. بگو که خدا مرا مجانی به شما مرحمت کرده است. بگو که مرا به عنوان رحمت فراگیر به شما داده است: وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ  (انبياء:107) این فرد، عزیز‌الوجود است.

محورهاي نجات
  این گوهر تک، این خلاصة همة موجودات هستی، در تمام بیست و سه سال، دو مطلب به امت گفت؛ دو مطلبي كه بعثت او بر آن دو محور بود:
  محور اول اين بود كه برای احدی از شما نجات نخواهد بود، مگر با تمسّک به اهل‌بیت من؛ مگر با اقتدای به اهل‌بیت من. تمام عبادات شما، باید از اهل‌بیت من رنگ بگیرد؛ نماز شما باید به فتوای اهل‌بیت من باشد؛ روزة شما باید به هدایت اهل‌بیت من باشد؛ حج باید به هدایت اهل‌بیت من باشد؛ امور مالی شما باید به هدایت اهل‌بیت من باشد؛ یعنی هر کاری می‌خواهید انجام بدهید، با اقتدای به آن‌ها انجام بدهید.
  محور دوم هم كه محصول نبوت است، این بود که من برای تک تک شما بهشت را ضمانت می‌کنم، به شرط این که خودتان را آلوده به گناه نکنید، و در عمل، اقتدای به اهل‌بیت، و در گناه، فرار از شیطان داشته باشيد، همین. کدام شیطان الآن قوی‌ترین است؟ شیطان ماهواره‌ها، قوی‌ترین قلم به دستان کافرخارجی و مزدوران داخلی آن‌ها. کدام شیطان؟ آنان که با فرهنگ غرب گمراه شدند و عریان، و با دستور اربابان غربی، برای گمراهی و عریانی این ملت، شب و روز دارند خودشان را در تمام مراکز، ادارات، پارک‌ها، دانشگاه‌ها، طیاره‌ها، قطارها پیاده‌روها، حضرها و سفرها، کنار دریاها جلوه‌گري مي‌كنند. آيا شما به این راحتی نجات امت را می‌خواهید؟ مگر نجات جنس عطاری است که بگویید یک سیر آن را به ما بدهيد؟ بعد نجات پیدا کنید. رهایی شما از بلاهای دنیا و بلاهای آخرت، در پرتو اقتدای به علی، فاطمه، حسن و حسین و امامان بعد از حسین است، و رهایی شما در دنیا و آخرت از بلاهای اين دو عالم، فرار از فرهنگ شیطان است، همین؛ یعنی دین من، یک سکه دو رو است. یک روی سکه، اهل بیت هستند، تولّی. یک روی سکه دشمنان هستند، تبرّی.
امت من! در نماز كه می‌ایستید، راست بگوييد: غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ.  اگر راست بگویيد، اخلاق مسیحیت، منش مسیحیت، مدل مسیحیت، اخلاق یهودیت، منش یهودیت، مدل یهودیت، در زندگی شما راه پيدا نخواهد كرد. امت من! شما که بیش‌تر شکل زندگیتان، شکل مسیحیت و یهودیت است، اهل‌بیت، محور عمل شما باشد و اجتناب از شیطان، محور تبرّیتان.  ممكن است پرسيده شود: آیا در این روزگار پر فتنه، آیا در این روزگار پر ظلم، آیا در این روزگار پر فساد، آیا در این روزگار پر از جور که ستم، جور، ظلم، فساد و فتنه‌اش دامن مملکت و مردم این مملکت را هم گرفته است، می‌توان با اقتدای به اهل‌بیت و اجتناب از شیطان و فرهنگش، زندگی کرد؟ جواب، مطلبي است كه خواهم گفت. البته، در جواب دقت کنید. این جواب را کمتر شنیده‌اید، یا شايد اصلاً نشنیده‌اید.
  من دوباره اين پرسش را تكرار مي‌كنم كه آيا می‌شود یا نمی‌شود يا آيا می‌توان یا نمی‌توان، در مقابل این جاذبه‌های شیطانی، در کنار این بدن‌های پرزرق و برقی که برای کُشتن دین این امت و جوانانش، در خیابان‌ها و در همة جا پرسه می‌زنند، و در برابر بیش از هزار کانال ماهواره که کنار تختخواب و رختخواب مردم هست، می‌شود اقتدا به اهل‌بیت کرد و اجتناب از شیطان و فرهنگ شیطان؟

 

 
شيعه در ميان دشمن
  جواب این پرسش، مطلبی مي‌باشد که نقل می‌کنم و چهارصد سال پیش هم اتفاق افتاده است. مرحوم سید نعمت‌الله جزایری، شاگرد ردة اول علامة مجلسی، آن را نقل می‌کند، حدود پنج يا شش مؤمن واقعی، شیعة حقیقی برای یک سفر تجارتی، به شام می‌روند، در برهه‌ای که در شام ناامنی شده بود؛ چنان‌كه دزدی شبانه و دزدی روزانه در آن زیاد شده بود، و مردم شام گرفتار بودند و دولت هم فوق‌العاده نسبت به دزدان سختگیری می‌کرد. با اين انديشه كه اگر به دزد سخت بگیرند، امنیت بر می‌گردد. اگر هم با دزد شریک شوند، از امنیت خبری نخواهد بود. اگر با آن‌هایی که مال یک مملکت را اختلاس می‌کنند، مطابق حکم خدا با آن‌ها رفتار کنند، هر کسی كه باشند و در هر پستی؛ سرشان را بتراشند و بگردانند در تلویزیون نشان بدهند و تا دینار آخر، پول‌ها را بگیرند، امنیت بر خواهد گشت. اگر دست دزد را ببرند، امنیت برمی‌گردد. خداوند راست گفته است: تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ  (مائده:33) ، و غرب دروغ می‌گوید. غرب می‌گوید، با دزد بسازید؛ چنان‌كه ما با همة دولت‌های دزد جهان که نفت را از ملت خودشان می‌دزدند، ساخته‌ایم. بسازید با دزدها! با نیمه‌عریان‌ها بسازید! با زنا بسازید! به ترکیه گفته‌اند، اگر می‌خواهید جزو اتحادیة اروپا بشوید، زنا را آزاد کنید، اين كشور هم گفته باشد.
  آن پنج و شش نفر وقتی وارد شام شدند، بی‌خبر از اوضاع شام  بودند که در آن ناامنی و دزدی زياد شده. آن‌ها رفتند در مسجدي نماز پاکیزه‌ای خواندند؛ ديدار پاکیزه‌ای با خدا کردند. از مسجد که بیرون آمدند، پاسبان‌ها به عنوان چهره‌های ناآشنا آن‌ها را گرفتند. آن‌ها گفتند: چرا ما را گرفتید؟ پاسبان‌ها گفتند: شما دزدید. شما از بیرون آمدید و دارید از خانه های مردم  ‌دزدی مي‌كنيد. آنان نتوانستند به پاسبان‌ها بباورانند كه دزد نیستند.
  آن‌ها را پیش رئیس شهربانی آوردند و گفتند: این پنج نفر دزد را امروز دستگیر کردیم. قطعاً اگر این‌ها را به اشدّ مجازات برسانیم، امنیت بر‌می‌گردد. رئیس شهربانی با کینه، خشم و عصبانیت به این پنج نفر نگاه کرد. به پاسبان‌ها گفت، این پنج نفر را با دستبند، غل و زنجیر به زیر‌زمین خانة خودم ببرید و حبسشان کنید. من یک شبانه و روز هم طول نمی‌کشد که کلک این‌ها را ‌کنده و تسلیم اعدام مي‌نمايم. آن‌ها را كه به آن زیر‌زمین بردند، رئيس شهرباني گفت: به آن‌ها آب ندهید؛ شام ندهید؛ رختخواب ندهید. این پنج نفر هم آن زیر‌زمین را تبدیل به مسجد کردند. شیعه هر جا برود، آن‌جا را تبدیل به خانة خدا می‌کند. زندان، پارک، زیارتگاه، به هر كجا كه برود، از ویژگی‌های شیعه این است که به آن‌جا رنگ خدا می‌دهد؛ رنگ نمی‌گیرد، رنگ می‌دهد. آن زيرزمين را تبديل به مسجد کردند. پيش خود گفتند، امشب شب آخر عمرمان است، حالا چرا به هم نگاه کنیم و غصه بخوریم. بهتر اين است كه به نماز شب، به گریه، به استغفار، به مناجات شروع کنیم.
شمع بیگانه پرتوی ندهد
من و آن آشنا، دگر همه هیچ
بادۀ مصطفای حق چه رسد
از کف مرتضی، دگر همه هیچ
به مناجات ار شبی گذرد
بس بود آن مرا، دگر همه هیچ
یک دو سه یار همدم و همدرد
هم یکی هم سه تا، دگر همه هیچ
فیض را بس، پس از نبی و علی
یازده پیشوا، دگر همه هیچ
ملا محسن فيض كاشاني
  نزدیک اذان صبح بود كه این پنج نفر دیدند رئیس شهربانی عصبانی و خشمگین درب خانه را باز كرد. آن هم در یک حکومت مقتدر بی‌دین، حکومتی كه دنبالة حکومت بنی‌امیه بود. او كه وارد حيات خانه شد، به پاسبان‌ها گفت: از این که من را تا خانه رسانده‌اید، ممنونم. تشریف ببرید و در شروع ساعت کار، دنبال من بیايید. پاسبان‌ها رفتند و درب را هم بستند. زنداني‌ها از سوراخ زیر‌زمین دیدند كه يكي از اعضاي خانوادة رئیس شهربانی آمد و كنار او یک بقچه گذاشت. او بقچه را باز کرد و لباس‌های دولتی و حکومتی را کَند. کلاه حکومتی را هم درآورد. بعد یک پیراهن سفیدی پوشید و رو به قبله، چنان نمازی خواند که دل این پنج تا را برد. نمازي خواند که این‌ها حسرت خوردند که چرا ما در مدت عمر چنین نمازی نخواندیم؛ نماز با حال و با گریه. نمازش كه تمام شد، خودش آمد و درب زیر زمین را باز کرد و گفت: برادرانم! عزیزانم! نماز صبحتان را خواندید. آن‌ها گفتند: نه.  او بهت‌زده گفت: بیايید الآن كه اول طلوع فجر است و خدا منتظر شما مي‌باشد، وضو بگیرید و نمازتان را بخوانید. بعد از نماز، من با شما حرف می‌زنم. نماز که تمام شد، او گفت: من درآمد شکم خودم و زن و بچه‌ام، از چند تا ملکی است که اجاره می‌د‌هم و حقوقی که از آن‌ها می‌گیرم، همة آن را در راه خدا می‌دهم. من شیعة علی هستم. من مخصوصاً در اين مقام رفتم تا خودم را مخالف نشان دادم. من رئیس شهربانی شدم؛ چون قبلاً دیدم این جا محبّان امیرمؤمنان گاهی گرفتار می‌شوند. گفتم، خدایا! این پست را به من بده تا من به داد دوستانت برسم. شما من را ببخشيد. من جلوی آن‌ها، مجبور بودم با شما با عصبانیت برخورد كنم. شما شب بدی را گذراندید. الآن دعا کنید خدا من را بیامرزد.
  آيا می‌شود به اهل‌بیت اقتدا کرد، یا نه؟ می‌شود. بین شیاطین بود و از فرهنگ شیطان فرار کرد یا نه؟ می‌شود. پس چرا بعضی ها می‌گویند نمی‌شود، دروغ می‌گویند. چون اهل لذّت هستند؛ اهل دنیا هستند؛ اهل شهوت هستند، تهمت را متوجّه دین كرده و می‌گویند، دین دینی نیست که بشود به آن عمل کرد. روزگار، روزگاری نیست که بشود به اهل‌بیت اقتدا کرد. امّا اقتدا به اهل‌بیت، شدنی است؛ خوب هم شدنی است.  شدني است براي اين كه شما تا حالا سالم مانده‌اید، پس چرا زنان و دختران با کرامتِ شما تا حالا با منش زهرا زندگی کرده‌اند؟ پس چرا در این دورة فتنه،  فساد، ظلم و جور، شما برای اهل‌بیت گریه می‌کنید ؟ پس چرا شما به زیارت می‌روید؟  چرا مُحَرَّم که می‌شود، مال و جان خودتان را نثار ابا‌عبدالله عليه السلام می‌کنید؟ برای این‌که می‌شود به اهل‌بيت اقتدا كرد.
  شما مردمی که امروز پای منبر هستید، فرداي قیامت، بر تمام اقوام خودتان و مردم، حجت خدا هستید، آن‌هایی که می‌گویند نمی‌شود. خدا شما را صدا می‌زند و می‌گوید، این هم همان زمان شما بود. خانم و دختر او هم در آن زمان شما بودند. اقتدا به  اهل‌بيت شدنی بود. شما به جای دل دادن به ستارگان سینما و قهرمانان قلابی جهان کفر، چرا دل به خدا دادید؟ چون می شود؟ چرا دل به اهل‌بیت دادید؟ چرا وقتی اسم علی می‌آید، اشک شما جاری می‌شود؟ چه پیوندی با علی دارید؟
  چرا وقتی شما رو به روی كسي هستيد كه آرام و بدون ذکر مصیبت، می‌گوید: «اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا اَبَاعَبْدَاللهِ!»، گریه می‌کنید؟ هر روز در این بهشت زهرا تعدادی جوان، تعدادي طفل، تعدادی بچه یکساله و دو ساله را می‌برند دفن می‌کنند، چرا وقتی گوینده‌اي از هزار پانصد سال قبل به شما خبر می‌دهد که بچة شش‌ماهه‌اي در بغل پدرش با تیر سه شعبه مورد حمله قرار گرفت، گریه می‌کنید؟ چرا نماز می‌خوانید؟ چرا گريه امانتان نمي‌دهد وقتی ما برای شما می‌خوانیم:
وعدة وصل چون شود نزدیک           آتش شوق تیزتر گردد
ذوالجناح چرا نمی‌روی؟ وصل من و معبودم نزدیک است.

فهرست:
تبيين معناي عزيزالوجود بودن ـــــــــــــــــ 5
معیار پیغمبر براي مسلماني ــــــــــــــــــ 12
محور‌هاي نجات ـــــــــــــــــــــــــــــ 19
شيعه در ميان دشمن ـــــــــــــــــــــــــ 23      

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اثرات نور ايمان در قلوب
تأمين مصالح ساختمان انسانيت با وحى‏
چهره ملكوتى يوسف عليه السلام-جلسه ششم (متن کامل ...
شرمندگى از ايام جوانى‏
آية الله العظمى بروجردى و جبران زيان احتمالى‏
ادامه توضيح آيات شريفه‏
ناسپاسى قوم سبأ
الهامات درونى، حجت الهى‏
قصابى كه عادت به كم فروشى داشت‏
حكمرانان بر ساختمان وجود

بیشترین بازدید این مجموعه

عرفان در سوره حضرت یوسف (ع) - جلسه چهاردهم
نمونه‏اى از مبارزه با بدفهمى از دين‏
صفات شيعه قابل قبول‏
حكمرانان بر ساختمان وجود
ادامه حكايت عبيدالله بن حرّ جعفى‏
شرمندگى از ايام جوانى‏
پاداش‏هاى دنيوى يوسف عليه السلام‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
سومین سود بلاها
نهج‌البلاغه، بیانگر ارزش‌های فکری و علمی ...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^