فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حكايت مسلم بن عوسجه‏

 

اولياى الهى به جايى رسيده اند كه هيچ عامل غصّه و ترسى برايشان وجود ندارد. به همين دليل، شب عاشورا بيرون خيمه به مسلم بن عوسجه ندا رسيد كه واى هفتاد سال است كه فقط ادب خالى از تو ديده ام، الان مى بينم كه حالت رقص به خودت گرفته اى، چه خبر است؟ مسلم گفت:

در رقص درآيد فلك از زمزمه عشق

 

چونان كه شتر بشنود آواز هُدى را

     

به او گفت: رفيق براى شتر زنگ مى زند، به رقص درمى آيد، صداى خدا را مى شنوم، چگونه منِ انسان به رقص نيايم؟ تو مى دانى ساقى (حسين) امشب چه به كام ما ريخت؟ آرى، آن كه نام حق را كه معشوق حقيقى است مى شنود و ناله مى زند ديوانه نيست.






منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حکایت ثعلبة بن حاطب‏
حكايتى از نماز باران‏
دو حكايت در اسراف‏
حكايت حلواى معاويه و ابوالاسود
رفتار امام حسين (ع) با معلم فرزندش‏
چگونه بخوابم ؟
خبر دادن به ثواب بيشتر
عبد شاكر ، راضى به فعل حق
طلبه‌ای که به لوسترهای حرم امیرالمؤمنین(ع) ...
حکایت پیرمرد آتش‌پرست با حضرت موسی(ع)

بیشترین بازدید این مجموعه

طلبه‌ای که به لوسترهای حرم امیرالمؤمنین(ع) ...
توسل و توبه
دعاى مستجاب
حكايت حلواى معاويه و ابوالاسود
دو حكايت در اسراف‏
داستان جوان مطيع خدا
در این دنیا چه چیز مرا كفايت مى‏‌كند؟
خبر دادن به ثواب بيشتر
حكايتى از نماز باران‏
ذو القرنين در شهرى عجيب‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^