فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

سخنى از يك دزد

 

امام محمّد غزالى مى گويد: روزى در مسافرت به گروهى از دزدان برخورديم و آن ها تمام اثاث كاروان را بردند؛ طورى كه حتى يك خورجين هم در كاروان باقى نماند. ناچار نزد رئيس دزدها رفتم و به او گفتم رحمى كند و مال مردم را به آنان باز گرداند. گفت: نمى شود. اين همه پارچه، اين همه پول، اين همه خوراكى و ... را چرا پس بدهم؟ گفتم: پس لااقل مال مرا پس بدهيد. گفت: مال تو چيست؟ گفتم: مشتى كاغذ كه روى آن ها مطالبى نوشته شده است. گفت: اگر مال تو را پس ندهم، چه مى شود؟ گفتم: هيچ، ولى من سى سال زحمت كشيده ام علم اندوخته ام و اين علم را روى كاغذ آورده ام.

آن گاه، رئيس دزدها حرفى به من زد كه سبب انقلاب درونى من شد. او خنديد و گفت: اى بدبخت، اين چه علمى است كه دزد همه اش را در يك مجلس مى برد؟ برو علمى بياموز كه دزد نتواند آن را ببرد!

مى گويند غزالى پس از آن به شام رفت و در مدت سى سال كتاب هاى مهمى از جمله كيمياى سعادت را نوشت و خودش را چهره اى ابدى كرد.

اين تاثير انديشه و فكر است.

مرد بايد كه گيرد اندر گوش

 

ور نوشته است پند بر ديوار

باطل است آن چه مدعى گويد

 

خفته را خفته كى كند بيدار

     

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

از دين جديد به نان و نوایی رسید!
حکایتی از اعتماد و توكل بر حق‏
گناه نااميدى‏
حضرت عيسى عليه السلام و گناهكار
آقازاده‌ای که منصب حکومتی را قبول نکرد!
داستان قارون و ثروتش
حكايت سمره‏
جای به عنوان مسجد
حکایت ثعلبة بن حاطب‏
حكايتى از نماز باران‏

بیشترین بازدید این مجموعه

آقازاده‌ای که منصب حکومتی را قبول نکرد!
گفتارى از عارفان
چگونه بخوابم ؟
دوستى ناپايدار
حضرت عيسى عليه السلام و گناهكار
داستانى آموزنده درباره‏ى آبرودارى‏
حکایت ثعلبة بن حاطب‏
حکایتی از اعتماد و توكل بر حق‏
حکایت خدمت به پدر و مادر
جای به عنوان مسجد

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^