فارسی
سه شنبه 29 اسفند 1402 - الثلاثاء 8 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 2
100% این مطلب را پسندیده اند

متن سخنرانی استاد انصاریان در مورد توبه

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و الصلوه و السلام على سيّد الانبياء و المرسلين حبيب الهنا و طبيب نفوسنا ابى القاسم محمد صلى الله عليه و على اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين.

فرصت و زمان توبه

 

وجود مبارك رسول خدا 6، از فرصت با عظمت ماه مبارك رمضان، به «فرصت و زمان توبه » تعبير فرمود: «وَ هُوَ الشَّهْرُ التَّوْبَهُ ». «1» علت آن هم اين است كه مردم مؤمن در ماه رمضان در تمرين ترك قرار مى گيرند و به صورت ظاهر، بايد از پايان سحر تا ابتداى افطار، از ده برنامه اجتناب كنند. اين اجتناب، به طور يقين، در تقويت روح، نفس و قلب آنان براى ترك گناهان كبيره و گناهان صغيره بسيار مؤثّر است. البته، كارى كه در مسأله ترك در ماه مبارك رمضان انجام مى گيرد، در ماه هاى ديگر انجام نمى گيرد، مگر در يك روز ماه ذى الحجه كه براى انجام عمره تمتّع، بر مردم واجب مى شود كه بيست و چهار برنامه را ترك كنند، و هم چنين در چند روز حجّ تمتّع؛ ولى به آن اندازه اى كه در ماه مبارك رمضان، روح مردم براى مسأله ترك و اجتناب تقويت مى شود، در آن روز و اين چند روز، روحشان تقويت نمى گردد.

بنابراين، براى مردم ترك گناه در ماه رمضان، از يازده ماه ديگر آسان تر است؛ ترك گناه در اين

______________________________
(1) 1. شيخ صدوق، فضائل الاشهر الثلاثه، ص 95.

 

مدت سى شبانه روز، آن ها را به فضاى با عظمت تقوا و ترك دايم گناه مى رساند.

خسارت اول گناه، پوشاندن لباس ذلّت

 

وجود مبارك حضرت زين العابدين 7 مى فرمايد: «گناه»، سه خسارت سنگين به بار مى آورد: «اَلْبَسَتْنِى الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلّتِى ». «1» در درج اول، گناه، انسان را در پيشگاه خداوند بسيار خوار، پست، بى مقدار و بى ارزش مى كند. اگر اين پستى و بى مقدارى در وجود آدم بماند و با توبه، فرد به عزت و شخصيت انسانى اش بر نگردد، در قيامت، راه نجات بر روى او بسته خواهد بود.

ممكن است پرسيده شود اين سخن چه سندى دارد؟ پاسخ اين است كه بالاترين سند اين سخن، در آى نهم سور مبارك اعراف است كه حق تعالى مى فرمايد: «وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ ...»

______________________________
(1) 1. صحيفه سجاديه، به تحقيق مؤسسه امام مهدى عجّل الله فرجه الشريف، ص 401.

 

«خف»؛ يعنى سبك، بى ارزش و بى مقدار. «... فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ.» «1» اين ها در قيامت مى بينند و مشاهده مى كنند كه با گناه، تمام سرماى وجودشان را تباه كرده و در زندگى شان چيزى كه در ميزان قيامت قابل وزن باشد تا بر آن پاداش داده شود، نمانده است . «وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ.» «2» يعنى خسران اصل وجود، تباهى اصل وجود؛ يعنى اين قدر بى مقدار و بى ارزش شدند كه انگار از آن ها چيزى نمانده كه آن را به حساب بياورند. اگر اين گناهان ظاهر و آشكار هم باشند، در ميان خانواده، جامعه و آشنايان، آبروى شان رفته و پيش چشم ديگران هم پست و بى مقدار و بى اعتبار مى شوند. اين خسارت، تنها يك خسارتِ گناه است: «اَلْبَسَتْنِى الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلّتِى ». «3»

______________________________
(1) 1. اعراف/ 9.

(2) 1. همان.

(3) 2. صحيفه سجاديه، همان.

 

 

خسارت دوم گناه، دورى از قرب حق

 

امّا درباره خسارت دوم امام (ع) مى فرمايد: «وَ جَلَّلَنْىِ الّتَبَاعُدُ مِنْكَ لَبَاسَ مَسَكَنَتِى.» «1» به تدريج گناه باعث دور شدنم از حضرتت شده است. اين دورى تا جايى ممكن است ادامه پيدا كند كه من را از هر عبادتى و خدمتى خلع سلاح نمايد و زمين گير سازد: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَهَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ ». «2» «گناه»، وقتى زمانش طولانى شود و دايمى گردد و به تعبير خود قرآن، «مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ »: پى در پى شود؛ پيوسته شود، تا وقت مرگ باعث مى شود كه تمام نيروهاى معنوى انسان از دست برود و او تبديل به «اولئِكَ كَالْأَنْعَامِ » (اعراف: 179) گردد؛ كه ديگر نمى تواند نه قدم عبادت بردارد، و

______________________________
(1) 3. صحيفه سجاديه، همان.

(2) 1. روم: 10.

 

نه قدم خدمت. اين گونه، «گناه»، انسان را خلع سلاح مى كند.

خسارت سوم گناه، مرگ قلب

 

امّا ضرر و خسارت سوم گناه كه سنگين ترين خسارت است، و در بيان آن، امام زين العابدين عليه السلام خود متأثّر شده و در پيشگاه پروردگار به التماس و گريه مى افتد: «وَ امَاتَ قَلَبِى عَظَيمَ جَنَايَتِى » «1»: «گناه»، باعث مرگ قلب مى شود.

وقتى قلب بميرد خدا در افق يك مّيت، چه طلوعى دارد؟ خدا اگر بخواهد با صفاتش طلوع كند، طلوع حضرت حىّ در افق حىّ خواهد بود. هيچ وقت حضرت حىّ در افق ميت، طلوع نمى كند، ميّت هر كس مى خواهد باشد. تمام دنيا، يا مى گويند دفنش كنيد، يا او را بسوزانيد. همه هندوها مى گويند، مرده را بسوزانيد. حالا اين جنازه، روزگارى نهرو بوده است يا گاندى، يا راجيو؛ چون اين جنازه، ديگر هيچ فايده اى ندارد، جز اين كه

______________________________
(1) 1. صحيفه سجاديه، همان.

 

محو شود. غيرهندوها هم مى گويند، اين جنازه متعلّق به هر كس مى خواهد باشد. حالا زمانى اين جنازه متعلّق به رئيس جمهور آمريكا بوده است، يا وكيل، يا سناتور، يا وزير، يا بهترين تاجر، فرقى نمى كند. الآن بايد هر چه زودتر چاله اى بكَنيد و او را در آن بيندازيد و سرپوشى بر آن بگذاريد و برويد كه نكند اين جنازه متلاشى شود و بوى تعفّنش شما را اذيت كند.

خدا چه طلوعى دارد كه از افق ميّت طلوع كند: «اللَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَىّ» «1»؟ حىّ خودش دستور داده، مرده را دفن كنيد؛ يعنى او هيچ فايده اى ندارد، و خودش باز دستور داده كه او را در قبر گود دفنش كنيد كه نكند بعد از متلاشى شدنش، آسيب هاى آن، مردم شهر را بگيرد. خلاصه اين كه حضرت حىّ گفته است كه مرده را دور بياندازيد، آن وقت خودش هم مى آيد از افق اين ميت طلوع اوصافى بكند؟ قلب مرده، نه محلّ طلوع رحمانيت

______________________________
(1) 1. بقره: 255.

 

است، نه محل طلوع رحيميت؛ نه محلّ طلوع حكمت است، نه محلّ طلوع لطف؛ نه محلّ طلوع مهر است، نه محلّ طلوع رزاقيت؛ نه محلّ طلوع ربوبيت.

اميرمؤمنان (ع) اين قلب مرده را در سينه هر كس ديد، چنين توصيف نمود: «فَالصُّورَهُ صُورَهُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَان ». «1» قيافه، قيافه آدميزاد است و قلب، قلب حيوان؛ يعنى دل، دلِ شتر، گاو، الاغ، سگ و گرگ است. اين دل مردگى، خسارت «گناه» است.

«توبه»؛ يعنى به سوى عزت رفتن. «توبه»؛ يعنى رفتن به سوى اين كه صلاح از دست رفته را برگرداند. «توبه»؛ يعنى مرده را زنده كردن. اين، عظمت توبه بوده و در ماه رمضان، اين توبه از يازده ماه ديگر راحت تر رخ نشان مى دهد؛ آسان تر رخ نشان مى دهد. بعد هم مردم، از مرد و زن، پير و جوان، عالم و عامى، بايد بدانند كه «گناه»

______________________________
(1) 1. نهج البلاغه، خطبه 85.

 

آلودگى اى فراگير است و داراى مسكّن ويژه نيست؛ فقط در چشم سكونت نمى گيرد؛ فقط در گوش، و يا در زبان، يا در دست، يا در شكم، يا در شهوت نمى گيرد. خطر «گناه»، خطرِ سنگين و فراگيرى است؛ يعنى همان طور كه باطن را مى گيرد، فكر را هم مى گيرد؛ قلب را هم مى گيرد؛ نفس را هم آلوده مى كند.

در اين جا لازم است به سه نمونه از آلوده كنندگى «گناه» و منازلى كه در مسير آلوده سازى انتخاب مى كند، اشاره كنم. البته، بيان اين نمونه ها براى اين است كه انسان بداند گناه مى تواند به همه جا نفوذ بكند. سند اين سخن هم قرآن مجيد است: «بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَهً و أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ». «1» ضمير أَحَاطَتْ ، به انسان بر مى گردد. از اين آيه مى شود فهميد كه «گناه» اين توان را دارد كه تمام وجود

______________________________
(1) 1. بقره: 81.

انسان را فتح نمايد و بر آن احاطه كند و در همه جا، جا بگيرد.

يك نمونه از گناه باطن

 

در اين جا، براى شما يك نمونه از گناه باطن را بيان مى كنم:

ماجراى صفوان بن مهران كوفى. البته، اين نمونه هايى كه بيان مى شود، از معتبرترين كتب شيعه، نقل گرديده است. پاكى كتاب هاى ما شيعيان زياد مى باشد. البته، هيچ عالم شيعى اين ادعا را ندارد كه بعد از قرآن، صحيفه سجاديه و نهج البلاغه، پاكى كتاب هايش صددرصد هست، ولى اين ادّعا را دارد و ثابت هم مى كند كتاب هايى كه از زمان ائمه: به وسيله عالمان واجد شرايط، و نه هر قلم به دستى نوشته شده، 95 درصد پاكى دارند؛ يعنى مطالبش استوار و درست است. 5 درصد ديگر آن هم قابل نقد و انتقاد مى باشد. هيچ عالم ربانى اى هم در زمان زنده بودنش تا حالا از انتقاد به كتاب هايى كه به نگارش درآورده، به هيچ عنوان عصبانى نشده است، به طور مثال، وجود مبارك كلينى 1 ده جلد

كافى نوشت و وجود مبارك علامه مجلسى 1 در بعضى از موارد، به آن انتقاد كرده است. آخوند خراسانى 1 كتابى علمى نوشت و فرزند محترمش، آقا محمد آقازاده، شايد صد انتقاد به كتاب پدر كرد. انتقادهايش هم حق است. اين نشان مى دهد، شيعه انتقادپذير است، در حالى كه علماى اهل سنت در شش كتاب اصلى روايى شان، صحاح شش گانه، راه انتقاد را بسته و گفته اند درباره اين شش كتاب، تا قيام قيامت به كسى اجازه نقد داده نمى شود. به عقيده آنان، اين شش كتاب، از نظر سلامت، معادل قرآن است، ولى متخصّصان شيعه، اين شش كتاب را هم بسيار عالمانه و هم با مهربانى و با رعايت دوستى به نقد كشيده اند؛ چرا كه نقد كارى علمى بوده و اين كه آنان راه نقد اين شش كتاب را بسته اند، عملى منصفانه و عالمانه نكرده اند، و اين درحالى است كه ما كتاب هاى خودمان را نقد كرده و طرف مقابلمان كه كتاب هايش نقد شده هم از نقد ما خوشحال مى شود؛ چون نقد هر اثر، براى صاحب آن، پختگى علمى مى آورد. به هر حال، مطالبى كه نقل خواهد شد، از معتبرترين كتاب ها گرفته شده است با توجّه به اين نكته كه آن ها به جز 4 و 5 درصدشان، 95 درصد ديگر آن، از سلامت و پاكى برخوردارند.

صفوان بن مهران «1» مى گويد: روزى من به خدمت حضرت موسى بن جعفر 7 آمدم و حضرت 7 فرمودند: صفوان! آنچه را از عمل و كار و اخلاق از تو سراغ دارم، امضا مى كنم و مى پذيرم «2»، فقط يك كارت ناپسند است. صفوان عرض كرد: كدام كارم؟ حضرت 7 فرمودند: كرايه دادن شترانت به هارون و خانواده اش. صفوان گفت: جانم فدايت!

______________________________
(1)- صفوان بن مهران كوفى كه نام پاكش در بيش از 50 كتاب معتبر ذكر شده، مورد علاقه وجود مبارك حضرت صادق و حضرت موسى بن جعفر 8 بوده است و در اين 1400 سال، عالمان رجال شناس هم ايشان را تأييد كرده و رواياتش را موثّق دانسته اند.

(2)- اين سخن امام، سخن برجسته اى درباره صفوان است و بدين معنا مى باشد كه صفوان! تو در مورد همسر و فرزندت، در برخورد با مردم، در دينت، انحراف ندارى و من امام معصوم، تمام اعمالت را مى پسندم و تو از نظر من خوب هستى.

 

اين شتران را براى لهو و لعب، براى حمل مشروب، براى گردش و شكار كرايه ندادم؛ بلكه مأمورِ هارون آمد و گفت: تو شتران زيادى دارى، پس آن ها را به من و به كسانم كرايه بده؛ چون ما مى خواهيم به حج برويم. من پيشنهادش را قبول كردم و خودم هم با آن ها نرفتم كه نكند هارون به من حُكم مسئوليت امرى را بدهد تا حكم اين ظالم را درباره آن اجرا كنم؛ چون مجريان حكم ستمگران، با خود ستمگران، در دوزخ يك جا هستند. قرآن نمى گويد اين فرد چون اعلى حضرت بوده، بايد به طبقه هفتم برود، و چون اين فرد كارمند جزء بوده، بايد به طبقه اول برود، بلكه مى گويد: «أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» «1»: تمام كارمندان دولت فرعون را هم با خود فرعون در شديدترين عذاب قرار دهيد. اين بهانه را كه من پاسبان بودم، من پستچى بودم، من در دادگاه نويسنده بودم و در دستم كار مهمى نبود، خدا قبول

______________________________
(1) 1. مؤمن: 46.

 

نمى كند. مجرى حكم ستمگر، عين خود ستمگر عذاب دارد.

صفوان گفت كه من خودم هم نمى روم و نرفتم و كارگرهايم را فرستادم. امام (ع) فرمودند: در نيتت هست كه هارون و اقوامش از مكه برگردند و كرايه شترهايت را بدهند؟ عرض كرد: بله. حضرت فرمود: از زمان حركت آن ها تا برگشتشان به مكه، همين كه مى خواهى آنان بمانند، از آن ها خواهى بود، و هر كس از آن ها باشد، در قيامت، با آن ها در جهنم خواهد بود. «1» اين گناه است كه كسى سرپا بودن ظالم را بخواهد. همين كه بخواهد آمريكا سرپا باشد؛ بخواهد اسرائيل سرپا باشد؛ بخواهد يك وكيل ظالم، يك استاندار ظالم، يك فرماندار ظالم، يك ادارى ظالم، يك حاكم ظالم، يك رئيس ظالم، سرپا باشد، اين گناه است.

ممكن است براى شنونده اين ماجرا اين پرسش پيش آيد كه آيا موسى بن جعفر 7 خيلى تند

______________________________
(1) 1. وسائل الشيعه، ج 12، ص 122.

 

نفرموده؟ اين طور نيست؟ اگر ما از حضرت سؤال مى كرديم، ملاك اين حرف شما چيست؟ آدمى به اين خوبى كه پدرتان، امام صادق 7، عاشقش بود و خودتان هم به او علاقه داريد، آن وقت او با هارون به جهنم برود؟ حضرت در پاسخ به چنين سؤالى گفته است: ملاكم اين آيه است: «وَ لَاتَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمْ النَّارُ وَ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَاتُنْصَرُونَ » «1» ميل قلبى به هيچ ستمكارى نداشته باشيد؛ چون كه فقط به خاطر ميلتان، آتش به شما خواهد رسيد حتى اگر هم هيچ كارى برايش نكنيد و فقط همان ميل تنها باشد، چه برسد به اين كه در كشورم بنشينم و آرزو كنم كلّ اين نظام و كلّ اين حوزه هاى علميه به نابودى كشيده شود و آمريكا بيايد ما را نجات بدهد. طبق اين آيه، خدا با اين ميل چه خواهد كرد؟

______________________________
(1) 1. هود: 113.

 

البته، شما هم كه در بدن دولت هستيد! بدانيد هر كدام از شما در هر پستى كه هستيد، از دهدارى گرفته تا رياست جمهورى، اگر ستمكار شويد، خودتان، پيروانتان، كارگزارانتان، زن و بچه هاى راضى به ستمكارى شما، طبق آيه چهل و ششم سوره مؤمن همه با هم،، در اشدّالعذابِ قيامت خواهيد بود. استثنا هم ندارد. اين گناه گناهى است كه به قلب احاطه مى كند.

گناه حرام خوارى

 

گناه حرام خوارى، گناهى است كه به شكم چنگ مى اندازد. فضل بن ربيع مى گويد: شريك بن عبدالله بن سنان نخعى «1» در روزى كه او را به دربار مهدى عباسى، قبل از هارون، آوردند، مهدى عباسى به او

______________________________
(1)*. شريك داراى حسب برجسته اى است. اين شخص عالم، از ريشه هاى قبيله هايى بوده كه شاخص ترين چهره آن قبيله، وجود مبارك مالك اشتر نخعى رضواان الله تعالى عليه است كه اميرمؤمنان 7 درباره اش فرمود: ديگر بعد از او مادرى را سراغ ندارم كه مانند او را بزايد؛ يعنى تك انسانى است كه ديگر نبايد به دنبال مثل او گشت.

 

گفت: شريك! نمى گذاريم از اين دربار بروى، مگر بعد از اين كه يكى از اين سه كار را قبول كنى: يا رئيس قو قضائى مملكت بشوى (كه به تعبير عربى آن روز، قاضى القضات مى شود)، و اگر هم اين شغل را قبول نمى كنى، به جاى آن، شغل معلمى بچه هايم را بپذير. اين جا ما به تو اتاقى مى دهيم و تو هر روز بايد بيايى و به بچه هايم درس بدهى. اگر اين كار را هم نمى پذيرى، امروز ناهار پيش ما بمان. شريك بن عبدالله بن سنان نخعى به فكر رفت كه اگر در نهايت به هر سه پيشنهاد خليفه نه بگويد، آخرش اين خواهد بود كه خليفه دستور مى دهد كه جلاد گردنش را بزند و او در اين صورت، جزو شهداى اصيل عالم مى شود، و سخن گفتن با خود را ادامه داد كه: اگر منصب قاضى القضاتى مهدى (خليفه عباسى) را بپذيرد، با اين كار، خود را در لبه جهنم قرار مى دهد، و از طرفى، در صورت پذيرفتن پيشنهاد معلمى بچه هاى خليفه، ممكن است آن ها پيش او درس بخوانند و فردا رئيس مملكت بشوند و مثل پدرشان بر تمام اهل مملكت ظلم بكنند، او با اين كار خود، شريك ظلمشان مى شود؛ چون ظالم پرورى كرده و علمش را به دست نااهل داده است، و او نمى خواهد ظالم پرورى بكند، امّا پذيرش پيشنهاد خوردن يك ناهار با خليفه، عيبى ندارد. پس به رئيس آشپزخانه گفت، فقط از مغز استخوان و شكر، چند نوع غذا درست كند و براى ناهار بياورد. رئيس آشپزخانه كه شاهد جريان بود، رفت و بعد از دو ساعت آمد و گفت: غذا آماده است؛ سفره را چيده ايم بفرماييد! آشپز به آرامى با خودش گفت: اگر شريك بن عبدالله بن سنان امروز اين غذا را بخورد، تا ابد رستگار نخواهد شد؛ يعنى آشپز هم فهميد شريك با خوردن اين ناهار، به چه عاقبت شومى دچار خواهد شد. سرانجام شريك بن عبدالله كه غذاى حرام را خورد، هم منصب قاضى القضاتى را پذيرفت و هم معلمى بچه هاى خليفه را؛ چون گناه، آدم را زمين گير مى كند، و لقم حرام، تمام نور خدا را از باطن مى برد. «1»

روزى براى حقوق يك ماه، به شريك برات دادند و او به يك صرافى رفت تا آن را نقد كند. صراف به او گفت: مقدارى از آن را الآن مى دهم و مقدارى ديگر را ده روز بعد، و اندكى از آن را جنس مى دهم. شريك اصرار كرد كه بايد همه آن را همين حالا نقد بدهى. صراف كه عصبانى شده بود، گفت: مگر كتان و پارچه قيمتى فروخته اى كه پولش را نقد مى خواهى؟ شريك گفت: نه كتان فروخته ام و نه پارچه قيمتى، «والله بِعْتُ دِينِى»: به خدا سوگند! من دينم را فروخته ام.

ماجراى اين عالم، به ما هشدار مى دهد كه خوردن مال حرام، دين فروشى مى آورد. پس حرام نخوريد! حرام نپوشيد! در خان حرام زندگى نكنيد! شغل حرام قبول نكنيد! كار حرام نكنيد! رشوه حرام

______________________________
(1) 1. محمود شهابى، ادوار فقه، ج 3، ص 591- 592.

 

نگيريد! به دنبال قصر نرويد! مال يك مملكت را اختلاس نكنيد! چرا كه به طور قطع به دين فروشى دچار مى شويد. خيلى جمل كوبنده اى است وكوه ها تحمّلش را ندارند: «وَاللهِ بِعْتُ دِينِى.»

گلايه نكردن از بلا

 

شخصى به امام صادق 7 گفت: خيلى گرفتارم و تمام زندگى ام به هم پيچيده است. امام (ع) فرمودند: دين دارى؟ عرض كرد: بله، من شيعه ام و عاشق شما هستم. حضرت فرمود: چرا پيش من مى گويى گرفتارى برايم پيدا شده و زندگى ام به هم پيچيده شده است؟ چه پيچيدگى؟ زندگى آن هايى به هم پيچيده كه دينشان از دست رفته، نه تو، «وَ هُوَ بَلَاءٌ و مَكْرُوهٌ قَليِلٌ مَكْثُهُ.» «1»: و آن ناراحتى است

______________________________
(1) 1. إقبال الأعمال، ص 708.

 

كه زمانش كم مى باشد و رد مى شود. پس چرا گلايه مى كنيد؟ اين هم نكته اى درباره گناه و معصيت.

معاشرت با اهل فساد، از نقاط بسيار خطرناك گناه

 

يكى از نقطه هاى بسيار خطرناك گناه، معاشرت با اهل فساد است. آن هايى كه مى خواهند آدم بشوند، به اين نقطه هم عنايت كنيد. كتاب شريف پر قيمت كشف الغمه على بن عيسى اربلى كه از زيباترين كتاب هاى شيعه است در سه جلد، نقل مى كند كه منصور دوانيقى با خطّ خودش نامه اى را براى حضرت صادق 7 نوشت و به پيكى داد تا آن را از بغداد به مدينه ببرد. وقتى پيك، نامه را در مدينه به امام صادق 7 رساند. امام (ع) نامه را داخل اتاق برد و آن را خواند. منصور در نيم خط نوشته بود: «تَصْحَبَنَا لِتَنْصَحَنَا؟»: آيا حاضر نيستى در دربار ما بيايى و در ميان درباريان ما بنشينيى، چيزى هم از شما نمى خواهم جز اين كه ما را فقط نصيحت كنى همين؟ امام (ع) كه منصور ملعون را مى شناخت و مى دانست كه او ميّت شده و ديگر افقى برايش نمانده كه صفات خدا از آن افق طلوع كند (ما افراد را نمى شناسيم، ولى امام (ع) كه آن ها را مى شناسند)، به پيشنهاد منصور، در واقع به هم انسان ها، جواب دادند: «مَنْ ارَادَ الدُّنْيَا لَايَنْصَحُكَ » «1»: كسى كه مادّى گرا است؛ كسى كه فقط دنبال دلار است و كار ديگرى ندارد؛ كسى كه تنها دنبال پول است، كارى با خدا، با آخرت، با انبيا ندارد و او فقط دنبال دنياست و مى گويد زندگى همين است و بايد در اين چارچوب، ثروت اندوخت و آن را مصرف كرد و با آن خوش گذراند و سپس مرد و بعد از مردن هم خبرى نيست. عليه خدا و انبيا هم اين حرف ها را مى زند. خدا در 114 كتاب، انبيا، همه 124 هزار نفرشان، و

______________________________
(1) 1. كشف الغمه، ج 2، ص 427.

 

ائمه، همه آن ها فرمودند: بعد از مردن خبرهايى است، آن هم خبرهاى عظيم: «عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ. عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ » «1»، نه خبرهاى دست كم و معمولى. منصور! اين هايى كه دنبال پول و ثروت هستند و اطراف تو زيادند، هرگز خيرخواهت نيستند، آن ها هيچ كدام علاقه اى به تو ندارند. پول مى خواهند، تو باشى يا پدرت، و يا پسرت. خود تو براى آن ها موضوعيتى ندارى، و امّا انسانى كه آخرت را بخواهد، هم نشين و هم صحبت با تو نمى شود. چنين شخصى يك جلسه هم نمى آيد با تو بنشيند؛ چون نشستن همان و از دست دادن آخرت همان (معناى عمومى اين سخن آن است كه: اى مردم! با مفسدين حرفه اى رفاقت نكنيد؛ معاشرت نكنيد؛ رفت و آمد نكنيد؛ معاشرت با مفسدين، برباددهند آخرت است). منصور نام امام صادق 7 را خواند و گفت: جعفر صادق 7، قوى ترين و استوارترين

______________________________
(1) 1. نبأ: 1- 2.

 

ترازو را به من داد كه من با اين ترازو بتوانم اهل دنيا و اهل آخرت را بشناسم.

اين هم يك گناه، معاشرت با مردم بى دين و رفت و آمد با خانواده هاى بى دين. چه بسا كه اين رفت و آمدها بعد از اين كه بيست سال همسران و دختران شما همگام و همراه با عفت و حجاب فاطم زهرا 3 بودند، از طريق اين بى دينان، هرچند كه اقوامتان باشند، اين عفت و حجابشان بر باد برود. قرآن به شما اجازه مى دهد در صورت ترس از اثر مفسدان در زن و بچه هاى تان و خودتان، حتى با برادران، پدرانتان و اقوامتان رفت و آمد نكنيد.

مصعب بن عمير و گسستن رابطه خويشاوندى

 

مگر مصعب بن عمير تك پسر نبود؟ مگر در سن هجده سالگى با ايمان صادقانه به پيامبر (ص) ايمان نياورد؟ مگر وقتى پاى تبليغ دين در ميان آمد، پيغمبر 6 اين جوان هجده ساله را از مكه صدا نزد و نفرمود، به مدينه برود و دين را آن جا تبليغ كند؛ىعنى هر چند با اين هجرت تبليغى، ممكن است رابطه ات با پدر و مادر قطع شود، به او نگفت، برو و هر دو سه ماه، يكبار برگرد، و به پدر و مادرت سرى بزن. او در چند سالى كه مدينه بود، پدر و مادرش را نديد. فقط در اين سال ها يك روز عمويش به مدينه آمد و به نزد پيامبر رفت و گفت: يا رسول الله! من نيامده ام، مسلمان شوم. من جزو مكه اى ها هستم. اين مصعب، برادرزاد من، تك پسر است. مادرش از دورى اش دارد دق مى كند و پدرش هم دارد از فراقش مى ميرد. به او بگوييد، يك سفر با من به مكه بيايد و پدر و مادرش را ببيند و برگردد. پيامبر (ص) به دنبال مصعب فرستاد. مصعب درحالى كه پوست خشك شده گوسفندى را به صورت پيراهن به تنش كرده بود و از شدت ندارى، روزها به كارگرى مى رفت و دو درهم مزد مى گرفت، به نزد پيامبر (ص) آمد. اشك در چشمان پيامبر (ص) جمع شد و گفت: من او را با دو چشم خودم در مكه ديدم كه پدر و مادر اين جوان بهترين غذا را به او مى دادند و زيباترين لباس را به او مى پوشاندند، ولى «هذَا رَجُلٌ نَوَّرَاللهُ قَلْبَهُ بِالايمَانِ» «1»: اين مردى است كه خدا دلش را با ايمان نورانى كرده است. در ساى اين نور، ببينيد او چه نوع زندگى را بر چه نوع زندگى برگزيده است؟ مصعب آمد و سلام كرد و گفت: يا رسول الله! با من فرمايشى داريد؟ پيامبر (ص) گفت: آرى مصعبم. اين فرد كيست؟ مصعب گفت: عمويم است آقاجان! پيامبر (ص) گفت: او نود فرسخ راه از مكه آمده و مى گويد، مادرت دارد دق مى كند و پدرت دارد سكته مى كند. عمويت مى گويد يك سفر تا مكه بيا تا پدر و مادرت تو را ببينند و سپس برگرد. مصعب گريست و گفت: نمى دانم چه كار كنم؛ نمى دانم يا رسول الله 6! بروم يا نروم؟ در اين گفتگو بودند كه جبرئيل نازل شد و گفت: يا رسول الله 6! خدا مى فرمايد، مصعب، متعلّق به من است و نرود.

______________________________
(1) 1. مستدرك الوسائل، ج 3، ص 257.

 

پروردگارا! كاش مى شد نزد فرشتگانت اسم ما را هم ببرى و بگويى اين ها متعلّق به من هستند تا ما اگر هزار كانال ماهواره است، به سراغشان نرويم. اگر اين همه بدحجاب و بى حجاب هست، به سراغشان نرويم. اين همه مال حرام درياوار پهن است، به سراغ يك ريالشان نرويم.

به هر حال، خداوند اين اجازه را به ما داده كه با مفسدين هرچند پدران و مادرانمان باشند، معاشرتى نداشته باشيم، مگر اين كه پدر و مادر كافر باشند، ولى مفسد نباشند، كه آن جا را فرموده: «وَ احِبْهُمَا فِى الدُّنْيَا مَعْرُوفاً» «1»: در دنيا پسنديده با آن ها رفتار كنيد، اگر پدر و مادرى هستند كه توان اثرگذارى ندارند.

خداوند چنان كه گفتيم، گفت: نه، مصعب نرود؛ مصعب متعلّق به من است.

عجب مقامى دارد اين مصعب و عجب ارزشى. در طول سال، حداقل بيست ميليون زائر، به منطق احد

______________________________
(1) 1. لقمان: 15.

 

در مدينه مى روند و قبر مصعب را كه كنار قبر حمزه سيدالشهداء است، به عنوان شهيد راه ايمان، زيارت مى كنند؛ اين است ارزش ايمان، اخلاق، عمل صالح، توبه.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
100% (نفر 2)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حكايتي از كرامات سيد علي قاضي
حقیقت قرآن در قلب پیامبر
تهران/ حسینیهٔ بنی‌الزهرا/ دههٔ سوم صفر/ ...
رانده شدن بى‏ادب از درگاه حق‏
ارزش عمر و راه هزینه آن -جلسه هفتم(متن کامل ...
مراحل ايمان
خودنگهداری و صبر، از نشانه‌های بندگان خدا
قرآن و اهل‌بیت پیامبر، جلوه‌ای از بصائر الهی
دهه اول محرم 94 حسینیه هدایت سخنرانی اول
باب توبه در برابر شيطان

بیشترین بازدید این مجموعه

ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه هفدهم
5 - علت قبول نشدن توبه‏
لزوم شكر منعم‏
هدف در صرف نعمت‏ها
ایمان و آثار آن - جلسه ششم (2) - (متن کامل + عناوین)
تهران_ حسینیه همدانیها رمضان 94 سخنرانی هفتم
ساری مصلی دههٔ دوم جمادی‌الاوّل 1395 سخنرانی اول
درخواست های حضرت زهرا (س) از خداوند برای برزخ
ارکان ایمان از منظر امام رضا(ع)
کلام پیغمبر(ص)، فوق همۀ انسان‌ها

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^