فارسی
سه شنبه 04 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 13 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

صبر از ديدگاه اسلام - جلسه بیست و دوم (متن کامل +عناوین)

چهار گوهر نابخصوصيات چهارگانه اهل معرفت

 

تهران، مسجد امير

رمضان 1385

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين

وصلّ على محمد و آله الطاهرين.

بنا به فرموده حضرت حق، سعادتمندترين بنده خدا، آن انسانى است كه ويژگى ها و خصوصياتى عالى در او باشد. اين ويژگى ها، گوهرهاى ناب عالم معناست كه در وجود اهل معرفت قرار مى گيرد و آنان در هيچ شرايطى حاضر به از دست دادن اين گوهرها نيستند.

آن گونه كه پروردگار اين ويژگى ها را بيان مى كند و به ترتيبى كه در گفتار حضرت حق است، عبارتند از:

اول: صلاح، به معناى آراستگى و شايستگى؛ آراستگى نفسى، روحى، عملى و اخلاقى و شايستگى عقلى و قلبى، به اين معنا كه همه جوانب وجود اين سعادتمندترين انسان ها، چه در بُعد باطنى و چه در بُعد ظاهرى، پخته، با ارزش و قابل قبول پروردگار مهربان عالم است.

من آيه اى را انتخاب كردم كه البته مى خواهم ارزش اهل صلاح را بدانيد. آيه شريفه چهار مسأله را مطرح كرده است: مسأله توبه، اصلاح، اعتصام بالله و اخلاص در عبادت.

البته كسى كه اولين بار آيه را ببيند و بشنود، براى او از كوه سنگين تر مى آيد.

سنگينى آيه از جمله كوتاه آخر آيه است كه اگرنبود، سنگينى از آيه احساس نمى شد:

«إِلَّا الَّذِينَ تَابُواْ وَ أَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ وَأَخْلَصُواْ دِينَهُمْ لِلَّهِ » «1» آنان كه توبه كنند؛ همه زشتى هاى درون را دور بريزند و زشتى هاى انجام شده با اعضاء و جوارح را جبران كنند؛ مال، عمل، اخلاق، روابط با خدا و خلق خدا را اصلاح كنند.

راه اصلاح نيز اين است كه تمام برنامه هايى كه با آن سر و كار دارند، با قرآن هماهنگ كنند. بحث توبه و آثار آن و اين اصلاحى كه در آيه مطرح است و آثار آن، بحث گسترده اى است.

سومين مورد آيه؛ از هر معبودى غير از خدا، قطع رابطه كنند و فقط به دامان

______________________________
(1)- نساء 146: 4؛ «مگر كسانى كه [از گناه بزرگ نفاق ] توبه كردند، و [مفاسد خود را] اصلاح نمودند و به خدا تمسّك جستند، وعبادتشان را براى خدا خالص ساختند؛ پس آنان در زمره مؤمنان اند.»

 

شخص خدا چنگ بزنند.

چهارم؛ تمام عبادات خود با اخلاص انجام بدهند. توبه، اصلاح، اعتصام، اخلاص. «1» اگر اين چهار حقيقت را در خيمه حياتش سر پا كنيد، از رده هاى اول اولياى خدا هستيد؟ كسى كه واقعا توبه كرده، واز همه بت هاى زنده و مرده بريده وموحد شده وهيچ عبادتى را براى جلب نظركسى انجام نمى دهد، پروردگار مى فرمايد:

«فَأُوْلئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ » «2» من او را در زمره اهل ايمان حساب مى كنم. ببينيد اهل ايمان چه كسانى هستند؟

 

ادب در پيشگاه خدا

خدا به موسى بن عمران عليه السلام مى فرمايد:

«هَبْ لِى مِنْ قَلْبِكَ الخُشُوع وَ مِنْ بَدَنِكَ الخُضُوع وَ مِنْ عَيْنَيكَ الدُّمُوع» «3»

وقتى نزد من مى آيى، اين گونه بيا: با قلب خاشع بيا، يعنى قلبى كه حسد، غرور، منيّت، طمع و كبر ندارد. با اين دل بيا.

با گردن كج، خاك نشينى، خاكسارى، آرام، با ادب، چون حريم، حريم حضرت حق است. بالا و پايين پريدن در اين مجالس مذهبى و سينه زنى كار افرادى

______________________________
(1)- مستدرك الوسائل: 1/ 100، باب 8، وجوب الإخلاص فى العباده؛ «عَنِ النَّبِىُّ صلى الله عليه وآله قَالَ يَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَنَا خَيْرُ شَرِيكٍ وَ مَنْ أَشْرَكَ مَعِى شَرِيكاً فِى عَمَلِهِ فَهُوَ لِشَرِيكِى دُونِى لِأَنِّى لَا أَقْبَلُ إِلَّا مَا خَلَصَ لِى.»

وسائل الشيعه: 16/ 7، حديث 21027؛ «قَالَ الصَّدُوقُ وَ قَدْ رُوِىَ أَنَّ التَّوْبَهَ النَّصُوحَ هُوَ أَنْ يَتُوبَ الرَّجُلُ مِنْ ذَنْبٍ وَ يَنْوِىَ أَنْ لَا يَعُودَ إِلَيْهِ أَبَداً.»

(2)- نساء 146: 4؛ «پس آنان در زمره مؤمنان اند.»

(3)- بحار الأنوار: 13/ 329، باب 11، حديث 7.

 

است كه مى خواهند مردم را براى مدتى سرگرم كنند.

اى موسى! بدن تو در كمال خاكسارى باشد، در حريم من عربده نكش:

«وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ » «1» فقط اشك بريز، چون ارزش كار تو با اشك بالا مى آيد. چشم خود را به من بده، براى چه داد مى كشى؟

«إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَآءِ» «2» مگر من نمى شنوم كه عربده مى كشى؟ عربده كشيدن كار مردم با ادب نيست. در قرآن مجيد آمده است كه مى فرمايد: صداى خود را پايين بياور، سر چه كسى داد مى كشى؟ آداب دعا خواندن و عزادارى ما گم شده است. كارهاى ما در دعا و عزادارى اختراعى و من درآوردى شده است. هم خلاف قرآن است و هم خلاف خواسته پروردگار.

خدا در سوره حجرات مى فرمايد: زمانى كه نزد پيغمبر صلى الله عليه وآله مى رويد، دهان را باز نكنيد و هر طورى كه مى خواهيد صدا بيرون بدهيد، بلكه مانند وقتى كه دور هم جمع مى شويد، بسيار آرام با حضرت حرف بزنيد. داد نزنيد و فرياد نكشيد.

«لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا» «3» روز قيامت كه قبرها را شكافته، از حضرت آدم عليه السلام تا آخرين نفر را در بياورند، ميلياردها مرد و زن در پيشگاه من قرار مى گيرند، حتى صداى نفس كشيدن از آنها

______________________________
(1)- لقمان 19: 31؛ «و از صدايت بكاه.»

(2)- آل عمران 38: 3؛ «يقيناً تو شنواى دعايى.»

(3)- انبياء: 101

 

شنيده نمى شود، چون پيشگاه حضرت حق است.

حتى در قرآن مى فرمايد:

«لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ » «1» اين آيه در سوره هود است: حتى يك نفر نيز اجازه ندارد كه دهان خود را باز كند و حتى «يا رب» بگويد، مگر اين كه من اجازه بدهم.

در اين آيه «نَفْسٌ » نكره در سياق نفى است كه افاده عموم مى كند، يعنى: حتى پيغمبر صلى الله عليه وآله نيز اجازه حرف زدن ندارد مگر اين كه خدا اذن بدهد.

خيلى به ما لطف كرده اند كه نماز صبح، مغرب و عشاء را اجازه داده اند كه دو ركعت اولش را با صدا بخوانيم، آن هم آرام، و الا بيشتر قسمت هاى نماز بى صدا است. ظهر و عصر را كه اصلًا اجازه نداده اند با صدا بخوانيم. بى ادبى در اينجا، بطلان عمل را در پى دارد، اما نماز صبح، مغرب و عشا را به تو اجازه دادم كه با صدا بخوانى، آن هم آرام:

«وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ » «2» چند بار در قرآن فرموده است: صداى خود را پايين بياوريد و آهسته حرف بزنيد. حتى با مردمى كه به حرف شما گوش نمى دهند، آرام حرف بزنيد. پروردگار نيز تا كنون بر سر كسى داد نكشيده است. بعد از اين كه ديد حرفش را گوش نكردند، با عذاب، زلزله، يا با مرگ همگانى آنها را از دنيا مى برد.

دعا بايد اين گونه باشد:

«ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَهً » «3»

______________________________
(1)- هود 105: 11؛ «هيچ كس جز به اجازه او سخن نمى گويد.»

(2)- لقمان 19: 31؛ «و از صدايت بكاه.»

(3)- اعراف 55: 7؛ «پروردگارتان را از روى فروتنى و زارى و مخفيانه بخوانيد [و از آداب و شرايط دعا تجاوز نكنيد].»

 

 

صلاح، پاداش اصلاح مؤمنين

توبه، اصلاح، اعتصام بالله، اخلاص در عبادت، اين چهار عمل كه كامل شود، خدامى فرمايد:

«فَأُوْلئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ » «1» شما را در زمره مؤمنين راه مى دهم. نمى دانم آيه چه مى گويد، اما كمر انسان را مى شكند. بعد مى فرمايد:

«سَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيما» «2» من براى مؤمنين اجر عظيم قرار دادم و خودم، با دست رحمتم، اين اجر عظيم را به آنها عنايت مى كنم.

شما ببينيد آن كسى را كه خدا مى فرمايد:

«إنَّ مِنْ أَغْبَطِ اوْلِيائى عِنْدِى عَبْداً مُؤمِناً ذاحظٍّ مِنْ صَلاحٍ» «3»

سعادتمندترين بنده من، مؤمن داراى صلاح است، يعنى از اول با من بوده و تا آخر عمر نيز با من خواهد بود و بعد كه از دنيا رفت، كارى نكرده بود كه توبه كند و در دايره اصلاح وارد شود. بت پرست نبود كه بت ها را كنار بگذارد و رياكار نبود كه

______________________________
(1)- نساء 146: 4؛ «پس آنان در زمره مؤمنان اند.»

(2)- نساء 146: 4؛ «و خدا به مؤمنان پاداشى بزرگ خواهد داد.»

(3)- وسائل الشيعه: 1/ 77، باب 17، حديث 173.

بعد مخلص شود. اين مقام صلاح است.

در عالم، از ابتداى خلقت تا انتهاى آن، پرمايه ترين صلاح را دو نفر داشتند.

صلاح عقلى، حالى، عملى، قلبى، نفسى و اخلاقى كه از اول داشتند؛ اولين نفر، وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه وآله بود و دومين نفر اميرالمؤمنين عليه السلام. بعد از اين دو نفر هر چه صلاح پخش شده است، از اين هاست كه سفره اش لحظه به لحظه، روز به روز، بازتر شده و تا به اينجا رسيده است و هر چه صلاح قبل از اين دو بوده، از نور اين دو نفر بهره گرفته است، چون قبل از به دنيا آمدن اين دو نفر، نورشان در عالم بوده است، كه روايات نيز در اين رابطه فراوان است و نمى خواهيم وارد اين بحث شويم. «1»

 

نمونه هايى از صلاح عقلى اميرالمؤمنين عليه السلام

گوشه كوچكى از صلاح عقلى اميرالمؤمنين عليه السلام را براى شما مى گويم. اين حرف ابن عباس را مى زنم كه با حرف ابن عباس، شايد به قطره اى از دريايى كه نه ساحل دارد و نه پايان آن پيداست، در اين مورد دست پيدا كنيم.

قبل از انقلاب، حدود پنجاه سال قبل، از طرف دولت آن زمان، شخصى به شوروى مى رود. در اوج قدرت كمونيستى كه تقريبا نصف دنيا را گرفته بود. اين شخص در دولت آن زمان، آدم متشخصى بود. من خودم با قلم خودش اين را ديدم كه در سفرنامه شوروى خود نوشته بود:

از جاهايى كه دعوتم كردند تا بازديد كنم، كتابخانه لنينگراد با پانزده ميليون جلد كتاب بود. او باسواد، درس خوانده نجف و مجتهد بود، ولى با پيوند خوردن به رضا خان، پول و شكم بى دين شد. لباس پيغمبر صلى الله عليه وآله پس داد و كت و شلوارى

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 25/ 2، حديث 39؛ «عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ تَفَرَّدَ فِى وَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَهٍ فَصَارَتْ نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ عِتْرَتَهُ عليه السلام ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَهٍ فَصَارَتْ رُوحاً وَ أَسْكَنَهَا فِى ذَلِكَ النُّورِ وَ أَسْكَنَهُ فِى أَبْدَانِنَا فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ احْتَجَبَ بِنَا عَنْ خَلْقِهِ فَمَا زِلْنَا فِى ظِلِّ عَرْشِهِ خَضْرَاءَ مُسَبِّحِينَ نُسَبِّحُهُ وَ نُقَدِّسُهُ حَيْثُ لَا شَمْسَ وَ لَا قَمَرَ وَ لَا عَيْنَ تَطْرِفُ ثُمَّ خَلَقَ شِيعَتَنَا وَ إِنَّمَا سُمُّوا شِيعَهً لِأَنَّهُمْ خُلِقُوامِنْ شُعَاعِ نُورِنَا.»

 

و كراواتى شد و لباس انگليسى ها را پوشيد.

نوشته بود: رييس كتابخانه لنينگراد به من گفت: همه جاى اين كتابخانه را نمى شود ديد، چون پانزده ميليون كتاب را ديدن خيلى وقت مى خواهد. اما من شما را به بهترين كتاب اين كتابخانه راهنمايى مى كنم. فكر كردم اين بهترين كتاب از مانيفيست، حزب كمونيست و خود لنين است.

ما را به اتاقى برد، كليد انداخت و درب را باز كرد. آن اتاق قفسه نداشت و ميزى قيمتى در وسط اتاق و بشقابى قيمتى نيز روى ميز بود. كتابى روى آن بشقاب باز بود. به برق وصل بود و آرام مى چرخيد.

گفت: اين عالى ترين و بهترين كتاب در اين پانزده ميليون كتاب است كه من در اين كتابخانه به تو خيلى لطف كردم و درب را باز كردم كه بيايى و ببينى. گفت: آيا بشقاب از حركت نگه مى داريد؟ گفت: بله، كليدش را زد، بشقاب از حركت ايستاد. گفتم: مى شود كتاب را بردارم و نگاه كنم؟ گفت: فقط يك لحظه بردار.

برداشتم و ديدم پشت كتاب نوشته است: «نهج البلاغه على بن ابى طالب». اين قطره اى از درياى بى پايان صلاح عقلى حضرت على عليه السلام است.

حضرت دست رفيق خود را گرفته، كنار شط فرات آورد و به او فرمود: اين آب را مى بينى؟ من اگر بخواهم، از دل اين آب، به تمام اين مملكت روشنايى بدهم، مى توانم.

مردم زمان حضرت به جاى ايجاد فرصت براى پياده شدن علم او، چهار سال و نه ماهى كه حضرت را سر كار آوردند، با جنگ، كشتن، جنايت و تهمت عمر على عليه السلام را تمام كردند.

بارها اين آيه را با خود دوباره بخوانيد:

«إِلَّا الَّذِينَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَاعْتَصَمُواْ بِاللَّهِ وَأَخْلَصُواْ دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُوْلئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ » «1»

______________________________
(1)- نساء 146: 4؛ «مگر كسانى كه [از گناه بزرگ نفاق ] توبه كردند، و [مفاسد خود را] اصلاح نمودند، و به خدا تمسّك جستند، وعبادتشان را براى خدا خالص ساختند؛ پس آنان در زمره مؤمنان اند.»

 

تازه آنان را در زمره مؤمنين حساب مى كنند.

 

كمك رسانى به اميرالمؤمنين عليه السلام

آن وقت هر كس، هركارى بخواهد بكند و بگويد: دلم به على خوش است؟

نكند على عليه السلام را اشتباه گرفته ايد. على عليه السلام كه همسر حضرت زهرا عليهاالسلام و پدر حسنين عليهماالسلام است، مى فرمايد:

«أَعِينُونِى بِوَرَعٍ وَ اجْتِهادٍ وَ عِفّهٍ وَ سَدادٍ» «1»

مرا با پاكدامنى، كوشش در عبادت، عفت بين مردم، فرار از حرام كمك مستقيم بدهيد. من در اين زمينه غريب هستم. «2» اين عقل با صلاحيت است. به خدا قسم! هيچ شى ء قيمتيى پيدا نمى شود كه من بگويم: اين كلمات را با آن بنويسيد. طلا كدام است؟ مردم دنيا به حلبى زرد رنگ خودشان دلخوش كرده اند و براى آن چه يقه ها كه پاره نمى كنند. حرف هاى على عليه السلام را مى دانيد كدام دست نوشت؟ دست امام مجتبى و حضرت سيدالشهداء عليهماالسلام آن دست ها و آن قلم ها.

آيت الله العظمى بروجردى در تمام عمرش در كتابخانه اش به متكا تكيه نداد، در كتابخانه اش دراز نكشيد، پاهاى خود را دراز نكرد، مى فرمود: در اين كتاب ها حرف هاى ائمه عليهم السلام نوشته شده است، اگر من تكيه بدهم، در قيامت بخاطر بى ادبى جواب خدا را چه بگويم؟ ما چقدر بى ادبى به اميرالمؤمنين عليه السلام مى كنيم؟

______________________________
(1)- نهج البلاغه: نامه 45.

(2)- الكافى: 2/ 76، باب ورع، حديث 1؛ «عَلِىُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِى عُمَيْرٍ عَنْ أَبِى الْمَغْرَاءِ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدِ بْنِ هِلَالٍ الثَّقَفِىِّ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنِّى لَا أَلْقَاكَ إِلَّا فِى السِّنِينَ فَأَخْبِرْنِى بِشَىْ ءٍ آخُذُ بِهِ فَقَالَ أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ الاجْتِهَادِ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا يَنْفَعُ اجْتِهَادٌ لَا وَرَعَ فِيهِ.»

 

دستور العمل اميرالمؤمنين عليه السلام

اين چند جمله اميرالمؤمنين عليه السلام كمال پختگى عقل است:

«أَنْ تَعْبُدَ اللّهَ بِقَدْرِ حاجَتِكَ اليه» «1»

به اندازه اى كه خودت را محتاج خدا مى دانى، او را عبادت كن. البته اين ها نياز به تحليل و موشكافى دارد كه ما چقدر محتاج خداييم؟ در دنيا، وقت مرگ، در برزخ و قيامت.

«وَ أَنْ تَعْصِيَهُ بِقَدْرِ صَبْرِكَ عَلى النّارِ» «2»

به اندازه اى كه طاقت عذاب دوزخ را دارى، گناه كن.

خود اميرالمؤمنين عليه السلام در دعاى كميل مى فرمايد كه چقدر توان آتش دوزخ را داريد:

«وَ هذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَ الْارْضُ» «3»

خدايا! تمام آسمان ها و زمين تو طاقت آتش دوزخ را ندارند. پس به اندازه اى كه طاقت عذاب جهنم را دارى، گناه كن.

______________________________
(1)- مجموعه ورام: 2/ 37؛ «سئل أمير المونين عليه السلام عن العلم فقال عليه السلام أربع كلمات أن تعبد الله بقدر حاجتك إليه و أن تعصيه بقدر صبرك على النار و أن تعمل لدنياك بقدر عمرك فيها و أن تعمل لآخرتك بقدر بقائك فيها.»

جامع الأخبار: 181، الفصل الحادى و الأربعون و المائه فى؛ «كتب رجل عالم من أهل التصوف أربعين حديثا ثم اختار منها أربع كلمات قالها أمير المونين عليه السلام و طرح الأخرى فى البحر و هى أطع الله بقدر حاجتك إليه و أعص الله بقدر طاقتك على عقوبته و اعمل لدنياك بقدر مقامك فيها و اعمل لآخرتك بقدر بقائك فيها.»

(2)- مجموعه ورام: 2/ 37.

(3)- اقبال الأعمال: 708، دعاى كميل.

 

«وَ أَنْ تَعْمَلَ لِدُنْياكَ بِقَدْرِ عُمْرك فيها» «1»

براى امور دنيايى به قدرى تلاش كن كه بنا است در آن بمانى. آخرش بايد بميرى و براى وارثان بگذارى. چند سال در دنيا مى خواهى بمانى؟

پيغمبر صلى الله عليه وآله كه مى فرمايند: اكثر عمر امت من بين سصت تا هفتاد سال است.

هفتاد سال مى خواهى بمانى، اين همه دوز و كلك و ربا و تقلب براى چه انجام مى دهى؟

 

زهد و تقواى بى بديل اميرالمؤمنين عليه السلام

خطبه نماز جمعه مى خواند و پيراهن مباركش را نيز گاهى تكان مى داد. هارون بن عنتره مى گويد: من و پدرم در صف نماز بوديم، گفتم: على بن ابى طالب عليه السلام چرا پيراهنش را تكان مى دهد؟ پدرم گفت: در بين خطبه نماز جمعه نبايد حرف زد، اما جوابت اينكه چون اين آقا كه رييس كل اين مملكت است، همين يك پيراهن را دارد، امروز آن را شسته و هنوز خيس است، گاهى تكان مى دهد كه خشك شود. «2» به قنبر فرمود: قنبر! اين پيراهن خيلى وصله روى وصله خورده است، بيا برويم پيراهن بخريم. تو نيز پيراهن ندارى. رييس مملكت با قنبر وارد بازار لباس فروشان شدند، در مغازه اى وارد شده، سلام كرد. صاحب مغازه گفت: عزيز دلم! سلام على جان! حضرت فرمود: خداحافظ. قنبر! برويم. قنبر گفت: آقا! پيراهن كه داشت، فرمود: ما را شناخت، ممكن است بخواهد از حق عرفى كمتر حساب كند

______________________________
(1)- مجموعه ورام: 2/ 37.

(2)- بحار الأنوار: 40/ 334، باب 98، زهده و تقواه و ورعه عليه السلام؛ «وَ قَالَ هَارُونُ بْنُ عَنْتَرَهَ حَدَّثَنِى أَبِى قَالَ دَخَلْتُ عَلَى عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ عليه السلام بِالْخَوَرْنَقِ وَ هُوَ يَرْعُدُ تَحْتَ سَمَلِ قَطِيفَهٍ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُومِنِينَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ جَعَلَ لَكَ وَ لِأَهْلِ بَيْتِكَ فِى هَذَا الْمَالِ مَا يَعُمُّ وَ أَنْتَ تَصْنَعُ بِنَفْسِكَ مَا تَصْنَعُ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا أَرْزَوكُمْ مِنْ أَمْوَالِكُمْ شَيْئاً وَ إِنَّ هَذَا لَقَطِيفَتِىَ الَّتِى خَرَجْتُ بِهَا مِنْ مَنْزِلِى مِنَ الْمَدِينَهِ مَا عِنْدِى غَيْرُهَا.»

 

و به درآمد و زن و فرزندش لطمه بخورد، برويم.

به مغازه ديگرى رسيدند، فرمودند: پيراهن دارى؟ به اين دو نگاه كرد، ديد پيراهن آنان آن قدر وصله خورده است كه ديگر نمى شد به آن پيراهن گفت.

گفت: بله، داريم. ده درهم، دوازده درهم، سه درهم و پنج درهم. فرمود: آن لباس پنج درهم و سه درهمى را بده. بعد فرمود: قنبر! از بازار بيرون برويم و در گوشه خلوتى، پيراهن خود را عوض كنيم.

پيراهن پنج درهمى را به قنبر داد. قنبر گفت: آقا! شما حاكم اين مملكت هستيد.

فرمود: حاكم و اين ها را كنار بگذار، من پير شده ام و تو هنوز جوانى، پيراهن گرانتر براى بدن تو لذت دارد، دو روز ديگر مى خواهند ما را كفن كنند، همين پيراهن براى من كافى است. «1» ما چطور خرج مى كنيم؟ اين ها در قيامت حساب دارد:

«وَ أَنْ تَعْمَلَ لِدُنْياكَ بِقَدْرِ عُمْرك فيها»

به اندازه اى كه مى خواهى در آخرت زندگى كنى، براى آخرت كار كن. اين صلاح عقلى على عليه السلام است. اين عقل چه انرژى و نور عرشيى در آن متراكم بوده است.

 

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

مناجات يوسف عليه السلام بعد از پادشاهى‏
حلال و حرام مالی ـ جلسه ششم - (متن کامل + عناوین)
تفاوت قرائت با تلاوت در قرآن
امیرالمؤمنین(ع)، تجلی انبیای الهی
با خدا باش، پادشاه باش‏
جبهه مقابل عشق با معرفت
آخرين لحظات عمر مؤمن‏
حرام خورى و پنج خطر آن‏
فتح و ظفر حقيقى مؤمن‏
فرار از جهنم به سوى بهشت‏

بیشترین بازدید این مجموعه

عرفان در سوره حضرت یوسف (ع) - جلسه چهاردهم
خواسته‏هاى ارزشمند اولياى خدا
صفات شيعه قابل قبول‏
حرام خورى و پنج خطر آن‏
ادامه حكايت عبيدالله بن حرّ جعفى‏
عرشيان فرش نشين، و عاشقان با معرفت‏
با خدا باش، پادشاه باش‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
فضل و رحمت الهی - جلسه دهم (1) - (متن کامل + عناوین)
امیرالمؤمنین(ع)، تجلی انبیای الهی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^