فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

صبر از ديدگاه اسلام - جلسه نوزدهم (متن کامل +عناوین)

اجتناب از گناه صبر و استقامت در برابر گناه

 

تهران، مسجد امير

رمضان 1385

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين

وصلّ على محمد و آله الطاهرين.

از رشته هاى بسيار مهم، با ارزش و با منفعت صبر، بنا به تقسيمى كه وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه وآله دارند و اين بخش صبر را برترين بخش و افضل آن مى دانند، صبر در برابر گناه و معصيت است.

گناه حادثه اى است كه براى غير انسان به وجود نمى آيد. چون فرشتگان الهى اهل معصيت نيستند. خدا در قرآن مجيد مى فرمايد:

«لَّا يَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ » «3»

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 18/ 386، باب 3؛ إرشاد القلوب: 2/ 233، الجزء الثانى؛ «وَ مِنْ كِتَابِ الْمَنَاقِبِ لِلْخُوَارَزْمِىِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ وَ قَدْ سُئِلَ بِأَىِّ لُغَهٍ خَاطَبَكَ رَبُّكَ لَيْلَهَ الْمِعْرَاجِ فَقَالَ خَاطَبَنِى بِلُغَهِ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ عليه السلام وَ أَلْهَمَنِى أَنْ قُلْتُ يَا رَبِّ أَ خَاطَبْتَنِى أَنْتَ أَمْ عَلِىٌّ فَقَالَ يَا أَحْمَدُ أَنَا شَىْ ءٌ لَيْسَ كَالْأَشْيَاءِ وَ لَا أُقَاسُ بِالنَّاسِ وَ لَا أُوصَفُ بِالْأَشْيَاءِ خَلَقْتُكَ مِنْ نُورِى وَ خَلَقْتُ عَلِيّاً مِنْ نُورِكَ فَاطَّلَعْتُ عَلَى سَرَائِرِ قَلْبِكَ فَلَمْ أَجِدْ عَلَى قَلْبِكَ أَحَبَّ مِنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ عليه السلام فَخَاطَبْتُكَ بِلِسَانِهِ كَيْمَا يَطْمَئِنَّ قَلْبُكَ.»

(2)- ميرزا حبيب اللّه خراسانى.

(3)- تحريم 6: 66؛ «از آنچه خدا به آنان دستور داده، سرپيچى نمى كنند، و آنچه را به آن مأمورند، همواره انجام مى دهند.»

 

ظاهر آيه مى گويد: كل فرشتگان عصيان خدا را ندارند و هر امرى كه از جانب پروردگار به آنها برسد، اجرا مى كنند.

به خاطر همين آيه شريفه است كه اهل تحقيق و تخصّص، داستان «فطرس ملك» را مردود و غير قابل قبول مى دانند. چون هر داستانى و هر مطلبى كه بر خلاف قرآن كريم باشد، به ما فرموده اند كه آن را رد كنيد و مردود بشماريد. بنابراين اقتضا مى كند كه ما داستان فطرس را دروغ بدانيم.

شخصى از اهل تحقيق، مطلبى را درباره فطرس گفت كه به نظر مى رسد اين مطلب درست باشد، گرچه شايد مطلبى ذوقى باشد. ايشان مى گفتند: فطرس لفظ ابرى و مربوط به زبان تورات است. وقتى اين لفظ به عربى ترجمه شود، به معناى فطرت مى باشد، يعنى مايه كشش و جاذبه معنوى به جانب توحيد، كه پروردگار بزرگ عالم در وجود هر انسانى، بى استثنا قرار داده است:

«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَ لِكَ الدّينُ الْقَيّمُ » «1» بيشتر مردم نسبت به اين كشش و جاذبه الهى بى توجه و غافل هستند. اگر به اين كشش توجه داشته باشند، با اين سرمايه عظيم ملكوتى، خير دنيا و آخرت را مى توانند تأمين كنند.

 

نجات اسلام توسط سيد الشهدا عليه السلام

ايشان با توجه به حوادث صدر اول اسلام، اعتقادشان اين بود كه اصل فطرت، بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله بنا بود به دست اشرار به اسارت گرفته شود. اسلام نيز نهال نوپايى بود وتمام رشد اين نهال در مدينه بود و جاى ديگر نيز اسلام ظهور نداشت،

______________________________
(1)- روم 30: 30؛ « [پاى بند و استوار بر] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نيست؛ اين است دين درست و استوار؛ ولى بيشتر مردم معرفت و دانش [به اين حقيقت اصيل ] ندارند.»

 

مكه تا سال آخر عمر پيغمبر صلى الله عليه وآله در دست مشركين بود وهمه نيروى اسلام در مدينه بود، ولى به صورت نهال جوانى بود كه بعد از مرگ پيغمبر صلى الله عليه وآله خيلى راحت مى شد اين نهال را از جا بكنند و بخشكانند سرانجام نابود كنند و ديگر اسلامى نبود كه از مدينه ظهور خود رابه مناطق ديگر وخارج ازمنطقه عرب برساند وروزى بيايد كه دنياگير شود.

با ولادت حضرت سيدالشهدا عليه السلام، پروردگار براى هميشه فطرت را از اسارت نجات داد و اين درخت با خون حضرت سيدالشهدا عليه السلام و ياران با كرامتش آبيارى شد و اين خون تزريق شده، حيات ابدى اسلام را تضمين كرد كه جمله زيبايى نيز نقل شده است كه نمى دانم از كيست، ولى حقيقت است كه:

«الاسْلامُ نَبَوِىُّ الحُدُوثِ وَ حُسَينىُّ البَقاء» «1»

ظهور و رخ نشان دادن اسلام، مربوط به پيغمبر صلى الله عليه وآله است، اما دوام اين دين، مربوط به حضرت سيد الشهداء عليه السلام است.

آن مرد بزرگ اين مطلب را بر اساس اين آيه قرآن كه فرشتگان مطلقا اهل معصيت نيستند مى گفت، كه فطرس را به اين شكلى كه نقل كردند و جزء نُقل شيرين مجالس امام حسين عليه السلام شده است، رد مى كرد و مى گفت: آيه قرآن از قبول اين داستان امتناع دارد، چون خلاف صريح آيات قرآن مجيد است.

ملائكه اهل گناه نيستند، همين طور حيوانات نيز اهل گناه نيستند:

«مَّا مِن دَآبَّهٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُ بِنَاصِيَتِهَآ» «2»

______________________________
(1)- علامه امينى، كتاب الغدير: 3/ 246 به اين كلام اشاره كرده است.

(2)- هود 56: 11؛ هيچ جنبنده اى نيست مگر اينكه او مهارش را به دست [قدرت و فرمانروايى خود] گرفته است.»

 

پروردگار عالم در قرآن مى فرمايد: مهار تمام موجودات زنده زمين به دست من است.

من آنها را از لانه بيرون مى آورم و به لانه برمى گردانم. پيدا كردن مواد غذايى آنها بر عهده من است. من مهار آنها را در اختيار دارم و در حقيقت موجودات مجبورى هستند كه در فضاى اجبار، گناه كردن معنا ندارد. اطلاعات ما از جنّ نيز بسيار كم است، لذا ورود به اين بحث بى فايده است.

 

صبر انسان در برابر گناه

گناه تا آخر عمر در حال هجوم به سوى انسان است، همان گونه كه به تمام انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام هجوم داشت. يعنى آنها را نيز استثنا نمى كرد.

چيزى كه هست، هجوم هر گناهى به انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام با شكست كامل مواجه مى شده است. يعنى اين هجوم توان ورود به فضاى فكر آنها را نداشت كه انبيا حتى فكر گناه كنند. انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام هر هجومى از گناه را در همان لحظه اول مى شكستند و نابود مى كردند.

اما انسان ها زمينه قبول، ايجاد مقدمات، مرتكب شدن و فكر گناه و صبر در برابر آن را دارند. خدا مى خواهد كه فشار درونى، عصبى و فشار تلخ گناه و لذيذترين لقمه سفره شيطان را از انسان دور كند. اين خيلى ارزش دارد.

امام باقر عليه السلام در مورد اين مقاومت مى فرمايند: صبر بر گناه مقاومتى است كه درهاى بهشت از ميان اين مقاومت به روى انسان باز مى شود. اين مطلب را اميرالمؤمنين عليه السلام و رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز به شكل ديگرى مطرح مى كنند. «1» خدا در قرآن مجيد مى فرمايد:

«أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِىَ

______________________________
(1)- مستدرك الوسائل: 11/ 263، باب 19، حديث 12945؛ «وَ قَالَ على عليه السلام الصَّبْرُ عَنِ الشَّهْوَهِ عِفَّهٌ وَ عَنِ الْغَضَبِ نَجْدَهٌ وَ عَنِ الْمَعْصِيَهِ وَرَعٌ.»

 

الْمَأْوَى » «1» بيشترين آيات و روايات در باب رسيدن انسان به بهشت، مربوط به همين دفع گناه است كه با صبر و تحمل دفع مى شود.

بى محلى كردن و فراهم نكردن مقدمه گناه و خود را حفظ كردن، خيلى براى انسان تلخ است. انبيا نيز مى دانستند كه تلخ است، اما اين صبر، تحمل اين تلخى و مقاومت در مقابل گناه، كليد باز كردن درهاى بهشت است. اين تلخى زلف انسان را با بهشت گره مى زند؛ يعنى گره خوردن انسان به بهشت، به دست صبر در مقابل گناه است.

كسى كه مى خواهد در مقابل گناه صبر كند، لازم است ديدگاه پروردگار عالم، انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام را نسبت به گناه بشناسد. ببيند، بفهمد و لمس كند كه دين، گناه را به چه كيفيتى مى بيند.

فرض كنيد پول حرام از هر راه حرامى كه به دست بيايد؛ «2» مكر، حيله، رشوه، غصب، اختلاس، دزدى، تقلّب در جنسى كه به مردم فروخته مى شود و پول هايى كه اميرالمؤمنين عليه السلام از فروش خرمايى كه خودش كاشته، از خريدار مى گيرد، از نظر ظاهر كه فرقى نمى كنند، چون هر دو سكّه، طلا، نقره و يا اسكناس مى باشند.

 

حقيقت و باطن حرام نزد اوليا

آيا پروردگار عالم نيز مانند ما، اين دو نوع پول را يكسان مى بينند؟ ببينيم در قرآن مجيد چه مى گويد؟ نگاه خدا به اسكناس، لقمه، فرش، زمين، خانه، و مغازه اگر از راههاى ذكر شده به دست بيايد، حرام است. اين آيه صريح كتاب خدا است:

______________________________
(1)- نازعات 40: 79- 41؛ «و اما كسى كه از مقام و منزلت پروردگارش ترسيده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است؛* پس بى ترديد جايگاهش بهشت است.»

(2)- من لايحضره الفقيه: 2/ 610؛ «عَنْ سَيِّدِ الْعَابِدِينَ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْن عليه السلام... وَ حَقُّ بَطْنِكَ أَنْ لَا تَجْعَلَهُ وِعَاءً لِلْحَرَامِ وَ لَا تَزِيدَ عَلَى الشِّبَعِ.»

الكافى 5/ 128، حديث 1؛ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَوْعَدَ اللَّهُ عز و جل فِى مَالِ الْيَتِيمِ بِعُقُوبَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا عُقُوبَهُ الآْخِرَهِ النَّارُ وَ أَمَّا عُقُوبَهُ الدُّنْيَا فَقَوْلُهُ عز و جل وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّهً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ الآْيَهَ يَعْنِى لِيَخْشَ أَنْ أَخْلُفَهُ فِى ذُرِّيَّتِهِ كَمَا صَنَعَ بِهَولَاءِ الْيَتَامَ.»

 

«إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَ لَ الْيَتَمَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ نَارًا» «1» «ظُلْمًا» در اينجا يعنى به حرام. «انما» يعنى غير از اين نيست، فقط همين است. هر كجا در قرآن كلمه «انّما» آمده است، يعنى غير از اين نيست كه اين افراد آتش به دست مى آورند.

پيغمبر صلى الله عليه وآله دعايى دارند كه فكر نمى كنم كه اگر ما چنين درخواستى را از پروردگار داشته باشيم، به اين راحتى در حق ما مستجاب شود، اما در حق ايشان مستجاب شد. اين دعا را بزرگترين فيلسوف ايران و مشرق زمين، صدر المتألهين در جلد اول «اسفار» نقل مى كند:

«اللهم أَرِنى الاشْياءَ كَما هِى»

خدايا! چشم مرا از ديدن ظاهر اشياء به ديدن باطن اشياء برگردان. اگر چيزى زيباست، ظاهر و باطنش را به من نشان بده، ببينم زير اين نقاشى فريبنده چيست.

زير اين اسكناس زيبا با اين رنگ و نقاشى، اين باغ آباد، اين گلستان، اين فرش ابريشمى، اين كاخ را به من نشان بده كه ببينم حقيقت و باطن آن چگونه است.

اگر ما اين چشم را داشتيم، معصوم بوديم. چون هر گناهى را نگاه مى كرديم، مى ديديم كه آتش از آن گناه تا آسمان بلند است، آن گاه به سراغ گناه نمى رفتيم. اما چرا اين چشم را به ما نمى دهند؟ چون ما نيازى به آن چشم نداريم؟ نه، چون اگر آن چشم را به ما بدهند، از همه اطرافيان و زندگى قطع رابطه مى كرديم و در گوشه اى زانوى غم به بغل مى گرفتيم تا مرگمان فرا رسد، چون تمام لذت ها از ما گرفته مى شود. اما خدا نمى خواهد كه بندگانش را زجر بدهد. آن وقت كسى كه تمام زندگى او از حرام است، حاضر نمى شود به همسرش نگاه كند وبااو هم كلام شود.

______________________________
(1)- نساء 10: 4؛ «بى ترديد كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند، فقط در شكم هاى خود آتش مى خورند.»

 

خدابه خوشى هاى دنياى مردم دست نمى زند، ولواز حرام باشد. او خيلى كريم تراز اين است كه زندگى بندگانش رابارنج توأم كند.

ما نمى توانيم آن نگاه را پيدا كنيم، اما رسول خدا صلى الله عليه وآله به درخواست خودش، نگاهش ازظاهر كل جهان، به باطن نفوذ پيدا كرد؛ يعنى همان گونه كه چيز حرام را به شكل آتش مى بيند، ولى با ديدن حقيقت اشياء، از زندگى بى لذت نمى شود.

من به كسى ده سال ارادت داشتم و هر سال به دست بوسى او مى رفتم. فقط مى رفتم كه گريه اش را ببينم و برگردم. شخصيت بسيار والايى بود؛ آن روزگارى كه من به خدمتش مى رفتم، مى گفتند: از مراجع آن روزگار قم، اعلم و مقدم تر است.

خيلى انسان عجيبى بود. مى دانست من هر سال چه وقتى به خدمتش مى روم. ده روز خدمتش مى ماندم تا از نگاه، چهره و حرف زدنش بهره ببرم و يادداشت هاى خوبى از ديدار با ايشان دارم دارم.

گريه اش را به اين شكل مى ديدم كه تا من مى رسيدم، مى گفت: روضه امام حسين عليه السلام را بخوان. من مى خواندم و او صورت و دستمالش را از اشك خيس مى كرد.

حقيقت حرام را مى خواهم ببينيد كه چگونه خدا آن را به اولياى خود نشان مى دهد. من اين ها را تذكر مى دهم كه ما قرارداد ترك گناه قويى با خود و خدا ببنديم، چون پيغمبر صلى الله عليه وآله مى فرمايند: شقى كسى است كه ماه مبارك رمضان تمام شود و خود را به رحمت خدا نرساند. «1» خود ايشان مى فرمودند: شبى در خواب ديدم كه نشسته ام، تعدادى از علما نيز در كنار من نشسته اند. درب اتاق باز شد. شخص با ادبى وارد شد و كيفش را باز كرد، پر از اسكناس نو بود، درب كيف را باز كرد و به من گفت: اين ها سهم امام عليه السلام

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 93/ 35، حديث 25؛ «عَنْ أَمِيرِ الْمُومِنِينَ عليه السلام قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله خَطَبَنَا ذَاتَ يَوْمٍ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَهِ وَ الرَّحْمَهِ وَ الْمَغْفِرَهِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَيَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَيَّامِ وَ لَيَالِيهِ أَفْضَلُ اللَّيَالِى وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَهِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَهِ اللَّهِ أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَهٌ وَ عَمَلُكُمْ فِيهِ مَقْبُولٌ وَ دُعَاوكُمْ فِيهِ مُسْتَجَابٌ فَسَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ صَادِقَهٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَهٍ أَنْ يُوَفِّقَكُمْ لِصِيَامِهِ وَ تِلَاوَهِ كِتَابِهِ فَإِنَّ الشَّقِىَّ مَنْ حُرِمَ غُفْرَانَ اللَّهِ فِى هَذَا الشَّهْرِ الْعَظِيمِ وَ اذْكُرُوا بِجُوعِكُمْ وَ عَطَشِكُمْ فِيهِ جُوعَ يَوْمِ الْقِيَامَهِ وَ عَطَشَهُ وَ تَصَدَّقُوا عَلَى فُقَرَائِكُمْ وَ مَسَاكِينِكُمْ.»

 

از كسب من است و مى خواهم به شما بدهم. من درون كيف را ديدم، مار كبراى سياه عظيمى به طرف من آمد، يعنى اين اسكناس ها به مار خطرناك تبديل شد. من از خواب پريدم. خيلى ناراحت شدم.

«لا اله الا الله» و «استغفر الله» گفتم، ولى ديگر خوابم نبرد. صبح فردا، در حالى كه من از آن خواب غفلت داشتم و يادم رفته بود، همان جريانات خواب را با همان افراد ديدم. ديدم درب اتاق باز شد و همان كسى كه ديشب در خواب ديده بودم و تا به حال نديده بودم، با همان كيف آمد و نشست. درب كيف را باز كرد، همان بسته هاى پول را ديدم، به او گفتم: من هيچ نيازى به اين سهم امام عليه السلام ندارم، چون جاى مصرف راندارم. جاى ديگرى ببريد. اين مال، حرام است.

 

مال حرام؛ مار و عقرب جهنم

در مورد مال حرام، در معارف ما آمده است كه: از مار و عقرب هاى قيامت و جهنم بترسيد.

اين نگاه خدا به حرام و گناه است. همين نگاه را انبيا و ائمه طاهرين عليهم السلام داشتند.

من تقريبا مطالب كاملى در مورد نگاه هاى پيغمبر صلى الله عليه وآله به حقيقت حرام به دست آوردم، دنبال فرصتى هستم كه اگر به دست بيايد، نگاه هاى حضرت به حرام را در نوشته اى توضيح دهم. خيلى عجيب است. هر نگاهى كه از پيغمبر صلى الله عليه وآله نقل شده است، مطابق با آيات كتاب خدا و قرآن كريم است.

سلمان يك بار از رسول خدا صلى الله عليه وآله درخواست كرد كه لحظه اى آن نگاه را پيدا كند،

پيغمبر صلى الله عليه وآله اجازه ندادند. خواسته بود كه زنده شدن مرده ها را ببيند، بالاخره حضرت فرمودند:

به قبرستان بقيع برو، آنجا آن نگاه تو را باز مى كنند. او رفت و وقتى آمد، از دارا شدن آن نگاه پشيمان شد، چون خيلى وحشت كرد و تا آخر عمرش گرفتار غصه آن نگاه بود. اين كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله اجازه ندادند باطن اشياء و باطن برزخى را ببيند، براى اين بود كه مرده ها در حال و وضعى هستند كه گاهى ديدن آن انسان را تا آخر عمر وحشت زده مى كند. «1»

 

قدردانى از شب قدر

شبى است كه پروردگار به عنوان ظرف نزول قرآن انتخاب كرده است. يعنى قرآن ابتدا سرّى بود كه فقط در علم حضرت حق بود و در شب قدر اين قرآن را از آسمان و علمش به صفحه هستى نازل كرد.

اولين چشمى كه قرآن نازل شده از آسمانِ علم حضرت حق را ديد، جبرييل بود. پروردگار عالم قرآن را به جبرييل انتقال داد كه به زمين بياورد و به قلب پيغمبر صلى الله عليه وآله انتقال دهد. شب قدر چنين ظرفى است.

به قدرى با ارزش است كه خدا اين ظرف را، ظرف نزول قرآن قرار داده است:

«إِنَّآ أَنزَلْنَهُ فِى لَيْلَهِ الْقَدْرِ» «2» در جاى ديگر مى فرمايد:

«إِنَّآ أَنزَلْنَهُ فِى لَيْلَهٍ مُّبَرَكَهٍ » «3»

______________________________
(1)- اصل داستان پيدا نشد، بحار الأنوار: 56/ 235، باب 23؛ الفضائل، شاذان بن جبرئيل: 86؛ «و روى شاذان بن جبرئيل رحمه الله فى كتاب الفضائل عن أصبغ بن نباته قال إن سلمان رضى الله عنه قال لى اذهب بى إلى المقبره فإن رسول الله صلى الله عليه وآله قال لى يا سلمان سيكلمك ميت إذا دنت وفاتك فلما ذهبت به إليها و نادى الموتى أجابه واحد منهم فسأله سلمان عما رأى من الموت و ما بعده فأجابه بقصص طويله و أهوال جليله وردت عليه إلى أن قال لما ودعنى أهلى و أرادوا الانصراف من قبرى أخذت فى الندم فقلت يا ليتنى كنت من الراجعين فأجابنى مجيب من جانب القبر كَلّا إِنَّها كَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ فقلت له من أنت قال أنا منبه أنا ملك وكلنى الله عز و جل بجميع خلقه لأنبههم بعد مماتهم ليكتبوا أعمالهم على أنفسهم بين يدى الله عز و جل ثم إنه جذبنى و أجلسنى و قال لى اكتب عملك فقلت إنى لا أحصيه فقال لى أ ما سمعت قول ربك أَحْصاهُ اللّهُ وَ نَسُوهُ ثم قال لى اكتب و أنا أملى عليك فقلت أين البياض فجذب جانبا من كفنى فإذا هو ورق فقال هذه صحيفتك فقلت من أين القلم فقال سبابتك قلت من أين المداد قال ريقك ثم أملى على ما فعلته فى دار الدنيا فلم يبق من أعمالى صغيره و لا كبيره إلا أملاها كما قال تعالى وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَهً وَ لا كَبِيرَهً إِلّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً ثم إنه أخذ الكتاب و ختمه بخاتم و طوقه فى عنقى فخيل لى أن جبال الدنيا جميعا قد طوقوها فى عنقى فقلت له يا منبه و لم تفعل بى كذا قال أ لم تسمع قول ربك وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَهِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً فهذا تخاطب به يوم القيامه و يوى بك و كتابك بين عينيك منشورا تشهد فيه على نفسك ثم انصرف عنى.»

(2)- قدر 1: 97؛ «ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم.»

(3)- دخان 3: 44؛ «به راستى ما آن را در شبى پربركت نازل كرديم.»

 

در شب قدر پروردگار توبه را خيلى راحت مى پذيرد. دعا را قبول و مستجاب مى كند. شب قدر شبى است كه هر كس لياقت و صداقت خود را به خدا نشان دهد، پرونده او تا سال ديگرش را به سعادت و كرامت رقم مى زند و تمام هجوم هايى كه در طول سال ممكن است به دين بنده اش شود، در شب قدر شكست آن هجوم ها را رقم مى زند.

آن رقمى كه امشب به پرونده يك ساله ما مى خورد، يا رقم سعادت است و يا رقم شقاوت. كارى به پول، بدن، سرما خوردگى و سرطان ندارد. بالاخره از اين شب قدر تا شب قدر سال آينده تعدادى از ما بايد بميرند.

تمام چهارده معصوم عليهم السلام در شب قدر گريه مى كردند و مى فرمودند: اگر نام ما در دفتر اشقيا است، اين نام را به دفتر اهل سعادت انتقال بده. آنها كه اهل سعادت بودند! من فكر مى كنم اين گريه آنها به خاطر اين بود كه نام ما شيعيان را از دفتر اشقيا برگرداند. «1» اين كنايه گويى به خدا است.

رسول خدا صلى الله عليه وآله ظرف آبى كنار خود مى گذاشتند كه اگر خواب بر اهل خانه غلبه مى كرد، پيامبر صلى الله عليه وآله آب بر صورت آنها مى پاشيد و مى فرمود: صبر كنيد تا اذان صبح را بگويند. بيدار باش كه وقتى مى خواهد مقدرات الهى به تو برسد، تو را بيدار، در عبادت، قرآن خواندن و احياء گرفتن ببينند. پس شما نيز امشب بيدار باشيد. «2»

 

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

شکیبایی در برابر مشکلات - جلسه هفدهم - (متن کامل + ...
دلیل وجود داشتن و استجابت دعا و نفرین
دهه اول محرم 94 هیئت صاحب الزمان سخنرانی دهم
هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه چهاردهم (2) – (متن ...
گناه گريزى يوسف‏وار
كاشت در زمين وجود
گلپایگان/ مسجد آقامسیح/ دههٔ اول ربیع‌الثانی/ ...
تهران/ حسینیهٔ هدایت/ دههٔ اول محرّم/ ...
انبیا الگوی ایثار و مقاومت
ارزش مبلّغ دين اسلام‏

بیشترین بازدید این مجموعه

عقل کلید گنج سعادت - جلسه دوم - درباره تقابل عقل و ...
ارزش مبلّغ دين اسلام‏
آمادگى براى عبور از حجاب‏ها
نكته‌‏اى درباره آيه 90 سوره نحل‏ | عمل به همین یک ...
رفتار
دين باخته، غارت شده واقعى
توحید (1) - جلسه سی و چهارم – (متن کامل + عناوین)
دهه اول محرم 94 حسینیه آیت الله علوی تهرانی ...
کورشدن بر اثر اصرار در گناه
گرفتاری‌های دنیایی و حلّ مشکلات مردم

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^