فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

صبر از ديدگاه اسلام - جلسه چھاردهم (متن کامل +عناوین)

 


 عظمت صبر معناى حقيقى صبر

 

تهران، مسجد امير

رمضان 1385

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين  

وصلّ على محمد و آله الطاهرين.

از عالى ترين مسائلى كه از زمان حضرت آدم عليه السلام تا رسول بزرگوار اسلام صلى الله عليه وآله در زبان وحى به عنوان امر، سفارش، موعظه و پند مطرح بوده است، مسأله با عظمت صبر است كه در همه موارد خطر، حافظ و نگهدار انسان از افتادن در خطر است.

اميرالمؤمنين عليه السلام نگاه بسيار مهمى از نظر معنا به صبر دارند، تا مردم دچار اشتباه نشوند، چون اسلام نمى گويد: سر خود را پايين بيانداز و هر كه بر سر تو زد، كارى به كار او نداشته باش. هر ظلمى كه به تو شد، به خدا واگذار كن و جواب او را نده.

يقينا اين معناى انحرافى و غلطى نسبت به صبر است، چون سكوت در مقابل ستم و خود را در معرض ذلّت قرار دادن، حرام است. عزّت مؤمن، بعد از عزّت پيغمبر صلى الله عليه وآله و خدا است، چنان كه در قرآن مطرح است:

«لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ » «1» مرحوم آيت الله العظمى بروجردى به مشكل كم پولى دچار شده بودند و براى حقوق حوزه علميه به ايشان پيشنهاد شد: از چند تاجر معروف تهران مبلغى قرض نمايند. ايشان جواب دادند: كارگردان من پروردگار است و من به وجود مبارك او حسن ظنّ دارم و تسليم خواسته او هستم.

از همين طريقى كه خدا در قرآن به مردم تكليف كرده است، ايشان تشخيص دادند كه به وسيله سهم امام عليه السلام مشكل حقوق حوزه علميه حل شود و حاضر

______________________________
(1)- منافقون 8: 63؛ «در حالى كه عزت و اقتدار براى خدا و پيامبر او و مؤمنان است.»

 

نشدند عظمت مرجعيت و عزّت مؤمن را مورد هجوم قرار بدهند، حتى اگر قرض الحسنه باشد.

عقيده ايشان اين بود كه اگر مردم از همديگر قرض نمايند، مشكلى ندارد، اما من كه در مقام مرجعيت و رهبرى جهان شيعه هستم، اگر بخواهم قرض بگيرم و بگويند: مرجع تقليد از مردم براى حقوق حوزه، پول قرض مى كند، اين ضربه به اسلام، عزّت مرجعيت و حوزه علميه و مؤمنين است و حتى ممنوع كردند كه اين كمبود مالى را به گوش آن چند تاجر برسانند.

روز بعد از آن قضيه فرمودند: همان گونه كه به پروردگار حسن ظن داشتم، از كويت پولى را- طبق خمس و همان آيه قرآن- براى من آورده اند كه تا سه ماه حقوق حوزه را تأمين مى كند و يقين دارم كه خداوند تا آخر عمر نيز به خوبى كار ما را اداره خواهد كرد.

صبر به معناى تن دادن به ذلّت و چيزى نگفتن نيست. ما روايت فوق العاده پرقيمتى در ابواب مالى فقه داريم كه اين روايت را كتاب با عظمت «وسائل الشيعه» كه زير نظر آيت الله العظمى بروجردى در آن زمان به سبك پسنديده اى در بيست جلد چاپ شد و اين كار از حسنات باقيات و صالحات مرحوم آيت الله العظمى بروجردى مى باشد، چون اين كتاب خيلى قديمى بود، چاپ سنگى بود و خط خوبى نداشت، اما چهارصد سال بود كه ابزار آراء و فتواى مراجع تقليد شيعه بود.

اين كتاب، اين روايت را از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه: اگر مال كسى را ببرند و او در صدد برگرداندن مال خود بربيايد، اگر بدهكار با طلبكار درگير شود و طلبكار به دست بدهكار كشته شود، «مات شهيداً»؛ زيرا براى احقاق حق مالى خود بوده است و رزمنده اى كه براى احقاق حق مالى، حق اسلام، حفظ مرزها و جغرافياى كشور جهاد كند، اگر كشته شود، شهيد بودن او حتمى است. «1»

______________________________
(1)- مستدرك الوسائل: 11/ 9، بَاب 39، جَوَازِ قِتَالِ الْمُحَارِبِ وَ اللِّص، حديث 12517؛ «سَأَلْتُه ابى عبدالله عليه السلام عَنِ الرَّجُلِ يُقْتَلُ دُونَ مَالِهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ قُتِلَ شَهِيداً وَ لَوْ كُنْتُ أَنَا لَتَرَكْتُ لَهُ الْمَالَ وَ لَمْ أُقَاتِلْهُ.»

 

تا اين روايت را نديده باشيم، نمى شود باور كرد كه اگر در نزاع بين طلبكار و بدهكار، طلبكار كشته شود، «مات شهيداً».

صبر به معناى قبول ظلم، آزار، جنايت جنايتكاران و سكوت كردن و واگذار كردن كار به خدا نيست. صبر يعنى كوشيدن، براى اين كه دين و دنياى انسان از دستش نرود و خطرى متوجه انسان نشود. اين صبر است.

 

صبر؛ خاموش كردن آتش خشم

اميرالمؤمنين عليه السلام چقدر زيبا صبر را معنا كرده اند:

«الصَّبْرُ أَنْ يَحْتَمِلَ الرَّجُلَ ما يَنُوبُه وَ يَكْظِمَ ما يَغْضِبُه» «1»

اين معناى صبر است: صبر يعنى در برابر حوادث روزگار، براى حفظ دين و دفع تلخى ها، قواعد الهى را تحمل نمايد و در مقابل آن چه كه انسان را عصبانى و خشمگين مى كند، كه اگر بخواهد خشم خود را اعمال كند، دچار ظلم، معصيت و گناه مى شود، هنوز آتش خشم برافروخته نشده، در باطن خود آن را خاموش كند.

در ارتباط با جمله دوم كه بسيار با ارزش است، مقدماتى را ذكر مى كنم.

مرحوم ملا احمد نراقى از شخصيت هاى كم نظير جامعه اسلامى است كه حقّ عظيمى به علم، فلسفه، حكمت، عرفان، فقه شيعه، مردم زمان خود و اهل ايمان تا به روز قيامت دارد. همين عظمت را نيز پدر بزرگوارشان، مرحوم ملامهدى نراقى داشتند. محوريت و جامعيت ايشان حدود دويست و پنجاه سال است كه نظيرش كم پيدا شده است.

اين پدر و پسر، فرزند و نوه مرد بى سواد نراقى بودند كه شغل مستخدمى داشته است. فرزندش ملامهدى كه مى خواست در اصفهان درس بخواند، از نراق نامه اى به اصفهان نوشت و به فرزندش مهدى گفت: با اين شغل و درآمدى كه من دارم،

______________________________
(1)- غرر الحكم: 281، حكمت 6231.

 

يقين بدان كه اگر تو بخواهى به مقامى علمى برسى، من خرجى تو را نمى توانم بدهم.

در آن روزگار، واحد پول «عبّاسى» بوده است. حتى گفته بود: من يك عبّاسى نيز نمى توانم به تو كمك كنم. او كه در سنّ چهارده سالگى بود، به پدر بزرگوارش مى گويد: من از شما توقع كمك ندارم، چون مى دانم شما نمى توانيد به من كمك

نماييد، چون از درون، پروردگار عالم اين جوان را به كسب حقايق هدايت مى كرد، لذا حاضر شد بدون كمك پدر، براى كسب علم، به اصفهان بيايد.

ملا مهدى وقتى وارد حوزه علميه اصفهان شد، در فقر كامل به سر مى برد، اما ملا احمد وقتى طلبه شد، پدرش رييس كل علما و مردم شيعه بود. يعنى تمام علماى آن روزگار اصفهان، كاشان، مشهد و نجف، نسبت به ملامهدى كرنش داشتند.

 

صبر و زحمت تحصيل ملا مهدى نراقى «1»

ايام طلبگى ملا احمد در سختى نبوده است، اما ملا مهدى در سختى كامل بود و مى شود گفت: او مظهر صبر بوده است. مرحوم ملا مهدى با اين درخت صبر منافع بسيارى به جهان شيعه داده است و عزّت خود را در آن مشكلات عجيب حفظ كرد.

او وقتى وارد اصفهان شد، مدارس آباد اصفهان، مانند مدراس چهار باغ،

______________________________
(1)- احمد بن مهدى نراقى از اكابر دانشمندان و فقهاى شيعه قرن سيزدهم هجرى است وفات او بسال 1245 در نراق كاشان بوده است 0 تاليفات متنوع زيادى دارد از جمله معراج السعاده و طاقديس و مفتاح احكام، وى اشعار عرفانى زيادى سروده است.

محمد مهدى بن ابوذر نراقى كاشانى موصوف به خاتم مجتهدين از فقهاى شيعه و حكيم ورياضى دان واديب قرن دوازدهم هجرى كه در سال 1209 هجرى در نجف اشرف وفات يافت. از تاليفات اوست انيس المجتهدين در فقه و اصول، جامع السعادات و محرق القلوب. معارف ومعاريف: 10/ 112

 

خواجو، صدر و نيماورد، حجره نداشتند كه به او بدهند و كسى او را نمى شناخت.

او با پاى برهنه و لباس كهنه كه به نظر علماى متولى به چهره او نمى آمد كه در علوم حوزوى پيشرفت نمايد، وارد اصفهان شده بود.

دين به ما مى گويد: به ظاهر افراد نگاه نكنيد، چون درون انسان دريايى از جوشش و هيجانات روحى و فكرى است. به اين خيمه روى روح، قد و چهره سياه نگاه نكنيد، درون انسان را نگاه كنيد كه با جرقه اى كه انبيا و اولياى الهى به اين انبار بزنند، موجودى درست مى شود كه به عرش خدا مى رسد.

به مرحوم نراقى حجره ندادند. مدرسه اى را پيدا كرد كه نيمه ويرانه بود و بعضى از اتاق هاى او كه مقدارى قابل اعتماد بود و طلبه هاى ساده و غريبه ساكن آن بودند.

مرحوم نراقى در يكى از اين اتاق ها سكونت كرد و چون براى غذا پول نداشت، در وقت خلوت غروب يا صبح زود، به كوچه هاى اصفهان مى رفت تا كسى او را نبيند، نان خشك، پوست هندوانه و خربزه اى كه مردم دور ريخته بودند را پنهانى جمع مى كرد و زير عبايش مى گرفت و به حجره مى آورد، پوست خربزه و هندوانه ها را مى شست و تميز مى كرد و نان خشك ها را آب مى پاشيد تا قابل خوردن شوند. چند سالى به اين شكل صبر كرد و درس خواند تا به اين مقام والاى عالم تشيع رسيد و دين را به ما منتقل كرد.

ايشان براى مطالعه درس، اول شب در يكى از دستشويى ها كه چراغ موشى پردود در آن روشن بود مى آمد، در را مى بست و در توالت مى ماند وايستاده درس مى خواند و مطالعه مى كرد.

ما زير قيمتى ترين چراغ ها، روى فرش دستباف، با احترامى كه به ما مى گذارند، مى آييم دين و حلال و حرام خدا را به اين راحتى ياد مى گيريم و بهشت را به راحتى مى خواهيم به دست بياوريم و نمى دانيم كه اين دين را چگونه و با چه زحماتى به اينجا رسانده اند.

 

عزت نفس ملا مهدى نراقى

در اصفهان نيم متر برف آمد. روزها كتاب ها را برمى داشت و براى درس خواندن به مكان ديگر مى رفت، چون هيچ استادى در اين مدرسه خراب و سرد نمى آمد كه درس بدهد. هوا سرد بود، مدرسه فرو ريخته بود، خاك و گل از آن پايين مى آمد، احتمال ريزش سقف آن بسيار زياد بود و مرحوم نراقى به جاى ديگر مى رفت و درس مى گرفت و برمى گشت.

روزى بقال نزديك مدرسه او را صدا كرد، گفت: آقاى طلبه! مرحوم ملا مهدى برگشت و سلام كرد. بقال شخص با ادبى بود، خيلى محترمانه به او گفت: چند لحظه تشريف بياوريد. به نظر شما هوا سرد نيست؟ مرحوم نراقى گفت: چرا، خيلى سرد است. بقال گفت: شما با اين لباس كم، فكر نمى كنيد كه سرما بخوريد؟

گفت: به قدرى در فكر درس هستم كه تو مرا به فكر سرما انداختى. بقال گفت: من پالتويى دارم، اجازه بدهيد آن را به شما بدهم. ملا مهدى نراقى آن پالتو را گرفت و فردا پالتو را پس داد و گفت: برادر! يكبار من اين را به دوشم انداختم، ديدم نسبت به عزّت نفسم، احساس سنگينى كردم.

غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود زهر چه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است «1» اين پدر، پسرى را تربيت كرد كه فوق العاده از خودش برتر بود.

 

زبان، خطرناك ترين عضو بدن

جمله دوم اميرالمؤمنين عليه السلام در مورد صبر اين بود كه:

«يكظم ما يغضبه» «2»

حوادثى كه مى خواهد تو را خشمگين كند، نگذار كه آتش خشم تو بيرون بزند

______________________________
(1)- حافظ شيرازى.

(2)- غرر الحكم: 281، حكمت 6231.

 

و تو را دچار ظلم، آزار و ضربه زدن به اطرافيان كند.

فرماندار قبلى كاشان را عوض كردند و فرماندار جديدى به كاشان فرستادند. نزد اين فرماندار متكبر، عليه ملا احمد نراقى تبليغ سوء كردند كه وقتى فرماندار به كاشان رسيد، دلى مملو از كينه نسبت به رييس روحانيون شيعه پيدا كرده بود.

چقدر اسلام اصرار دارد كه بدون دليل و برهان به حرف ديگران گوش ندهيد و تا حق و باطل را با چشمان خود نديده ايد، باور نكنيد.

نود و هشت درصد مردم، تقواى زبانى ندارند و رسول خدا صلى الله عليه وآله مى فرمايند:

اكثر اهل جهنم به خاطر زبان به جهنم مى روند. «1» دين اسلام بسيار به خواهران و برادران سفارش زبان را كرده است، چون پيغمبر صلى الله عليه وآله از شرّ زبان نزديك ترين مردان و زنان قوم و خويش خود تا روز رحلتش در امان نبود.

حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام در ايامى كه بعد از پدر زنده بودند، سر قبر پيامبر صلى الله عليه وآله يك بار نيز نگفتند كه درب خانه ما را آتش زدند و مرا بين در و ديوار آزردند و حقّ شوهرم را پايمال كردند، بلكه هر وقت سر قبر پدر مى آمدند، با صداى بلند گريه كرده، مى فرمودند:

«شَمَتَ بى عَدُوِّى» «2»

پدر! ببين زبان ها در حق ما چه مى كند؟

زبان آبرو مى برد، به خاك سياه مى نشاند، مال، مقام و خانواده ها را به باد مى دهد، طلاق ايجاد مى كند، دلها را پركينه مى كند، تمام آن نيز بيهوده و به ناحق

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 68/ 287، باب 78، حديث 42؛ «وَ قَالَ صلى الله عليه وآله طُوبَى لِمَنْ أَنْفَقَ فَضَلَاتِ مَالِهِ وَ أَمْسَكَ فَضَلَاتِ لِسَانِهِ وَ قَالَ صلى الله عليه وآله إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى عِنْدَ لِسَانِ كُلِّ قَائِلٍ وَ قَالَ لَا يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ وَ لَا يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله رَاحَهُ الْاءِنْسَانِ فِى حَبْسِ اللِّسَانِ وَ قَالَ حَبْسُ اللِّسَانِ سَلَامَهُ الْاءِنْسَان.»

(2)- بحار الأنوار: 43/ 174، باب 7، حديث 15.

 

است.

زبان عضو خطرناكى است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره مى فرمايد:

اى مردم! با زبان خود معامله سگ هار را داشته باشيد. بگذاريد در قفس دهان حبس باشد و اين دندانها و لبهاى شما بسته باشد كه اين سگ حمله نكند. «1» چون مى درد، آتش مى زند و جگرها را پاره پاره مى كند. صداى ناله حضرت زهرا عليهاالسلام را درآورد.

امام هشتم را زبان كشت:

«قَتَلَ اللهُ مَنْ قَتَلَكَ بِالايْدِى وَ الالْسُنِ» «2»

يابن رسول الله! قاتل تو زبان سوء ديگران بوده است.

فرماندار، با كينه سنگين وارد كاشان شد. حاكمان زمان قاجاريه در ايران كه من مى توانم ادعا كنم بدترين پادشاهان ايران بودند، چون ايمان به خدا و تقوا كه

نباشد، بهتر از اين نمى شوند. در زمان قاجاريه، فرمانداران ادعاى خدايى داشتند و بسيار متكبر بودند. فرماندار با دلى پر از كينه نسبت به مرحوم نراقى وارد كاشان شد. اين قاجارى مسلك، ريشه مغولى داشت، چون قاجاريه از تيره مغول و چين هستند كه دويست سال بر اين مملكت تسلط داشتند و يقين بدانيد ضربه هايى كه به اين كشور زدند، تا پانصد سال ديگر نيز اگر هزار دولت اسلامى واقعى سر كار بيايد، نمى تواند آن را جبران كند.

______________________________
(1)- من لا يحضره الفقيه: 4/ 389؛ «وصيه اميرالمومنين لمحمدبن حنفيه: وَ اعْلَمْ أَنَّ الْكَلَامَ فِى وَثَاقِكَ مَا لَمْ تَتَكَلَّمْ بِهِ فَإِذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِى وَثَاقِهِ فَاخْزُنْ لِسَانَكَ كَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَكَ وَ وَرِقَكَ فَإِنَّ اللِّسَانَ كَلْبٌ عَقُورٌ فَإِنْ أَنْتَ خَلَّيْتَهُ عَقَرَ وَ رُبَّ كَلِمَهٍ سَلَبَتْ نِعْمَهً مَنْ سَيَّبَ عِذَارَهُ قَادَهُ إِلَى كُلِّ كَرِيهَهٍ وَ فَضِيحَهٍ ثُمَّ لَمْ يَخْلُصْ مِنْ دَهْرِهِ إِلَّا عَلَى مَقْتٍ مِنَ اللَّهِ عز و جل وَ ذَمٍّ مِنَ النَّاسِ قَدْ خَاطَرَ بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ وَ مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الآْرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإِ مَنْ تَوَرَّطَ فِى الْأُمُورِ غَيْرَ نَاظِرٍ فِى الْعَوَاقِبِ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِمُفْظِعَاتِ النَّوَائِبِ وَ التَّدْبِيرُ قَبْلَ الْعَمَلِ يُومِنُكَ مِنَ النَّدَمِ وَ الْعَاقِلُ مَنْ وَعَظَتْهُ التَّجَارِب.»

(2)- من لايحضره الفقيه: 2/ 604، باب زياره قبر الرضا ابى الحسن على بن موسى عليهماالسلام بطوس، حديث 3210.

براى شهر كاشان مشكلى به وجود آمد و تنها كسى كه مى توانست مشكل را حل كند، وجود مبارك ملا احمد نراقى بود. ملا احمد نيز خبردار شد كه دل اين حاكم قاجارى را نسبت به او پر از كينه كرده اند. اما گفت: بگذار من ضرر كنم، ولى شهر دچار ضرر نشود. به خاطر خدا به طرف محل حكومت حاكم حركت كرد.

اين افراد به خدا وابسته بودند. عبا را روى سرش انداخته بود كه احدى او را نشناسد و كسى او را نبيند كه وارد دستگاه حكومت شده است و نگويند كه دربارى شده است، چون جلوى زبان ها را نمى شود گرفت. او كسى است كه پوست خربزه افتاده در خيابان را خورد و نراقى شد، آيا دربارى مى شود؟

در تمام انبيا، حضرت موسى عليه السلام به خدا عرض كرد: من چگونه هستم؟ خدا فرمود: خيلى خوب هستى، گفت: كسى پشت سر من صحبت بد مى كند؟

پروردگار فرمود: فراوان. بعضى مردم مى گويند: اين پيغمبر عليه السلام بى سواد، مال مردم خور، زكات را مى گيرد و براى خود و خانواده اش استفاده مى كند. گفت:

خدايا! تو كه مرا مى شناسى، جلوى زبانهاى مردم را بگير. خداوند فرمود: هر روز هزار برابر تو، پشت سر من ناسزا مى گويند، من جلوى آنها را نمى گيرم، به خاطر تو بگيرم؟ بگذار بگويند. پس من جهنم را براى چه كسانى آفريده ام؟

 

برخورد ملا احمد نراقى با فرماندار كاشان

ملا احمد عبا را روى سر انداخت تا كسى او را نشناسد. وارد ساختمان حكومت شد. نگهبانان ديدند يك روحانى وارد شد، جلوى او را نگرفتند. آمد درب سالن را باز كرد، ديد تعدادى نشسته اند. چهره حاكم پيدا بود. نراقى ديد جايى براى نشستن نيست. نزديك درب نشست.

حاكم با معاونش شطرنج بازى مى كرد و داد و فرياد مى كشيد و گاهى بلند مى خنديد. بين حاكم و معاونش در شطرنج بازى اختلاف افتاد. حاكم گفت: من برنده هستم، آن بيچاره با گردن كج گفت: قربان! به حضرت عباس من برنده هستم، قانون شطرنج اين را مى گويد. گفت: نه.

مرحوم نراقى سرش را بلند كرد و قواعد شطرنج را كامل توضيح داد و به حاكم گفت: حق با معاون است. از نظر قوانين شطرنج، او برنده است. حاكم نگاهى به ملا احمد كرد و گفت: اى شيخ! تو متخصص شطرنج بازى هستى؟ فرمود: من تا به حال دست به شطرنج نبرده ام، چون دين به من اجازه نداده است. «1» امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايند: شيعيان ما به سراغ شطرنج نروند، چون وقتى ما را نزد يزيد مى بردند، كنار سر بريده پدرم شطرنج بازى مى كردند.

گفت: نه، من دستى به شطرنج نبرده ام و تا به حال شطرنج بازى نكرده ام، اما مشكل علوم شطرنج، رياضى، فيزيك، اصول، فقه، نجوم و اسرار را مى توانم حل كنم. حاكم گفت: حضرت عالى چه كسى هستيد؟ مرحوم نراقى بسيار خوش اخلاق و نرم بود. با اين كه قدرت داشت در سالن را باز كند، بر سر حاكم بزند و مردم كاشان را عليه او تحريك كند و حاكم را بزنند و از دروازه شهر بيرون كنند، اما كسانى كه اهل صبر باشند، عصبانى نمى شوند، با تحمل و حفظ عزت و دين خود، جاده صبر را طى مى كنند تا به نتيجه برسند و اگر به نتيجه نرساندند، خود به نتيجه الهى مى رسند.

گفت: اى شيخ! تو كيستى؟ خيلى آرام فرمود: اسم من احمد و لقبم نراقى است. بلند شد كه به دست و پاى ملا احمد بيفتد، ايشان فرمود: نيازى نيست، اين مردم مشكل دارند، من آمدم به شما بگويم تا مشكل مردم را براى رضاى خدا حل كنيد كه لااقل در روز قيامت درى به روى شما باز باشد، چون نجات دولتى ها در روز قيامت بسيار سخت است. به فرياد مردم برسيد، شايد كفاره گناهان شما در روز قيامت باشد.

حاكم با لگد شطرنج را پرت كرد و به مرحوم نراقى گفت: اول مرا توبه بده، من بد كردم و مرا در حق شما به اشتباه انداختند. توبه كرد و تا زمانى كه او حاكم كاشان بود، در سايه معنويت مرحوم نراقى، مردم كاشان كمتر مشكل داشتند و راحت

______________________________
(1)- من لايحضره الفقيه: 4/ 419؛ «قال الرضا عليه السلام، ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ صَبَّ فَضْلَتَهُ عَلَى مَا يَلِى الطَّسْتَ مِنَ الْأَرْضِ فَمَنْ كَانَ مِنْ شِيعَتِنَا فَلْيَتَوَرَّعْ عَنْ شُرْبِ الْفُقَّاعِ وَ اللَّعِبِ بِالشِّطْرَنْجِ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَى الْفُقَّاعِ أَوْ إِلَى الشِّطْرَنْجِ فَلْيَذْكُرِ الْحُسَيْنَ عليه السلام وَ لْيَلْعَنْ يَزِيدَ وَ آلَ زِيَادٍ يَمْحُو اللَّهُ عز و جل بِذَلِكَ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ كَانَتْ بِعَدَدِ النُّجُومِ.»

 

بودند.

اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايند:

«الصَّبْرُ أَنْ يَحْتَمِلَ الرَّجُلَ ما يَنُوبُه وَ يَكْظِمَ ما يَغْضِبُه»

صبر؛ يعنى انسان در مقابل مشكلات و مضيقه ها تحمل نمايد تا به نتيجه مطلوب برسد و وقتى كه آتش خشم برافروخته مى شود، فورا آن را خاموش كند كه با خشم او، زيان و ضررى به كسى وارد نشود. انسان دين، ايمان، كرامت و عزّت خود را مى تواند با صبر حفظ كند.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

پاداش دنیوی و اخروی پروردگار برای مؤمنین
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
آیه‌ای عجیب درباره شیطان
اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
تهران هیئت محبان‌الزهرا دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل ...
مقربین چه کسانی هستند؟
علامت چهارم: عزت و شجاعت در برابر دشمنان خدا
اندیشه در مرگ
توبه جوان گناهکار

بیشترین بازدید این مجموعه

اندیشه در اسلام - جلسه هفتم
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
درخواست همسر از خدا روش بزرگان است‏
لالايى جبرئيل براى امام حسين(ع)
تفاوت نظر و رؤيت
قدرت مردان خدا
در تحقق برنامه نكاح سخت‏گيرى نكنيد
مقربین چه کسانی هستند؟
داستان میرفندرسکی
آیه‌ای عجیب درباره شیطان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^