فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 1
100% این مطلب را پسندیده اند

صبر از ديدگاه اسلام - جلسه دهم (متن کامل +عناوین)

حقايق شش گانه دست يابى به مغفرت خداوند 

 

تهران، مسجد امير

رمضان 1385

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين وصلّ على محمد و آله الطاهرين.

وجود مقدس حضرت حق، شش برنامه را مطرح مى كنند كه ريشه اين شش برنامه در قرآن مجيد است و مى فرمايد: اگر شما بندگان من، بخواهيد به اين شش برنامه عمل نماييد و فوايد اين شش برنامه نصيب شما شود، شما نيز بايد در مقابل اين شش برنامه، برنامه اى داشته باشيد. در حقيقت، شش واقعيت از من و شش واقعيت نيز از شما است.

«المَغْفِرَهُ مِنّى وَ التَوبَهُ مِنكُم» «1»

آمرزش ويژه من است. من بايد بيامرزم، ببخشم، بگذرم و عفو كنم.

در صورتى كه شما براى من توبه بياوريد، چون مغفرت من در اين عالم فقط به زلف توبه گره مى خورد.

شما اگر گناه و معصيت كرديد، اگر توبه نكنيد، به مغفرت و آمرزش من دست پيدا نمى كنيد. مركب رساننده شما به مغفرت من، توبه است. آن نيز به وسيله توبه

______________________________
(1)- المواعظ العدديه: 492، باب 6، فصل 3 «احاديث قدسى»؛ «قال اللّه تعالى: يا عبادى ستّه منّى و ستّه منكم: المغفره منّى و التّوبه منكم، و الجنّه منّى و الطّاعه منكم، و الرّزق منّى و الشكر منكم، و القضاء منّى و الرّضاء منكم، و البلاء منّى و الصبر منكم، و الإجابه منّى و الدّعاء منكم.»

 

واقعى تحقق پيدا مى كند.

كلمه توبه و مشتقات توبه، مانند «تاب يتوب» به معناى گريه كردن نيست. كلمه گريه به عربى «بكاء» است. توبه به معناى تكرار الفاظ بر زبان نيز نيست. تكرار الفاظ به زبان عربى «تكلّم» است. اهل لغت، اهل فن و تخصص، كلمه توبه را در كتاب هاى لغت اين گونه معنا كرده اند، «تاب» يعنى «رجع»؛ يعنى برگشتن واقعى از

گناه كه در اين برگشت، بايد رابطه انسان با گناه قطع شود.

بعد از اين كه رابطه اش با گناه قطع شد و تصميم واقعى گرفت كه گناه نكند، بايد ببيند آيا اين گناهى كه از آن بريده و قطع شده، از گناهانى است كه خلأ ايجاد كرده است، بايد آن خلأ را پر كند؛ مثلًا ده سال نماز را ترك كرده است، حال كه با ترك نماز قطع رابطه كرده و وارد نماز شده است، آيا اين ترك نماز، با توبه كامل است؟

فقه مى گويد: نه.

اينجا هم قطع از ترك نماز واجب است، كه يك جزء توبه است و هم جزء ديگرش كه ده سال نمازِ نخوانده را بايد قضا كند. تمام كه شد، نوبت مغفرت پروردگار مهربان عالم است. در روزه و حج نيز مانند همين است.

يا ظلم مالى كرده است، مثلًا ده، بيست، صد ميليون، مال مردم را خورده و علتش هم اين بوده كه دچار اخلاق زشت مال مردم خورى بوده است. وقتى تصميم مى گيرد مال مردم خورى را ترك كند و رابطه اش را با مال مردم خورى قطع كند. اين قدم هاى اول توبه در گناه است، اما هنوز مغفرت خدا را تحصيل نكرده است، براى تحصيل مغفرت بايد اموال مردم را تا دينار آخر، گرچه به قدر پر كاهى باشد و به فرموده رسول خدا صلى الله عليه وآله: گرچه نخ باقيمانده ته سوزنى باشد، بايد به صاحبانش برگرداند. «1»

 

توبه خاص هر گناه

______________________________
(1)- بحار الأنوار 274 74، باب 1؛ «لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله يَقُولُ لِى قَبْلَ وَفَاتِهِ بِسَاعَهٍ مِرَاراً ثَلَاثاً يَا أَبَا الْحَسَنِ أَدِّ الْأَمَانَهَ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ فِيمَا قَلَّ وَ جَلَّ حَتَّى فِى الْخَيْطِ وَ الْمَخِيطِ.»

 

آمرزش من آماده است، ولى براى به دست آوردن آمرزش، توبه لازم است «1» و توبه گناهان با همديگر فرق مى كنند. بايد ديد اين گناهى كه من مرتكب شده ام، در رابطه با عبادت است؟ يا در رابطه با مال مردم؟ و يا در رابطه با حقوق مردم؟

همه اين ها بايد كاملًا جبران شوند. يا اگر حاكم، مدير و يا قاضى دادگاهى، با علم و توجه به مسأله، بنا به دلايلى مانند عصبانى بودن از بدكاران، زمين و خانه كسى را مصادره كرده است و اكنون كه آرام شده و فهميده است كه گرچه بد بودند، اما به ناحق در مال مردم حكم داده است، توبه اين قاضى و يا حاكم به اين است كه برود مال را پس بگيرد و به صاحبش برگرداند و اگر ضررهايى متوجه مال شده، بايد همه آنها را پس بدهد. آن وقت است كه مغفرت خدا ظهور مى كند.

به قدرى پروردگار عالم عاشق توبه بندگان و هزينه كردن مغفرت خود است كه براى گنهكارانى كه توبه نمى كنند و مغفرت او را طلب نمى كنند، در قرآن فريادش بلند شده است:

«أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ » «2»

______________________________
(1)- لسان العرب: 1/ 233؛ «توب: التَّوْبهُ: الرُّجُوعُ من الذَّنْبِ. و فى الحديث: النَّدَمُ تَوْبهٌ. و التَّوْبُ مثلُه. و قال الأَخفش: التَّوْبُ جمع تَوْبهٍ مثل عَزْمهٍ و عَزْمٍ. و تابَ إلى اللّهِ يَتُوبُ تَوْباً و تَوْبهً و مَتاباً: أَنابَ و رَجَعَ عن المَعْصيهِ إلى الطاعهِ 000 فجاء بالتى، و ليس فيها أَلف تأْسيس، و تابَ اللّهُ عليه: وفَّقَه لَها. و رَجل تَوَّابٌ: تائِبٌ إلى اللّهِ. و اللّهُ تَوّابٌ: يَتُوبُ علَى عَبْدِه. و قوله تعالى: غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ، يجوز أَن يكون عَنَى به المَصْدَرَ كالقَول، و أَن يكون جمع تَوْبهٍ كَلَوْزهٍ و لَوْزٍ، و هو مذهب المبرد. و قال أَبو منصور: أَصلُ تابَ عادَ إلى اللّهِ و رَجَعَ و أَنابَ. و تابَ اللّهُ عليه أَى عادَ عليه بالمَغْفِره. و قوله تعالى: وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً؛ أَى عُودُوا إلى طَاعتِه و أَنيبُوا إليه. و اللّهُ التوَّابُ: يَتُوبُ على عَبْدِه بفَضْله إذا تابَ إليهِ من ذَنْبه. و اسْتَتَبْتُ فُلاناً: عَرَضْتُ عليهِ التَّوْبَهَ مما اقْتَرَف أَى الرُّجُوعَ و النَّدَمَ على ما فَرَطَ منه.»

المفردات: 169؛ «التَّوْبَهُ فى الشرع: ترك الذنب لقبحه و الندم على ما فرط منه، و العزيمه على ترك المعاوده، و تدارك ما أمكنه أن يتدارك من الأعمال بالأعمال بالإعاده، فمتى اجتمعت هذه الأربع فقد كملت شرائط التوبه. و تاب إلى اللّه، فذكر «إلى اللّه» يقتضى الإنابه، نحو: فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ [البقره/ 45] وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً [النور/ 13] أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ

[المائده/ 47] و تَابَ اللّه عليه، أى: قبل توبته، منه: لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِىِّ وَ الْمُهاجِرِينَ [التوبه/ 117] ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا [التوبه/ 118] فَتابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفا عَنْكُمْ [البقره/ 187].»

(2)- مائده 74: 5؛ «آيا به سوى خدا بازنمى گردند، و از او درخواست آمرزش نمى كنند؟»

 

اين فرياد را از كجا مى فهميم؟ از حرف تحضيض كه در آيه شريفه به كار گرفته شده است. «أَفَلَا يَتُوبُونَ » چرا گناهكاران توبه نمى كنند؟ من مى خواهم آمرزشم را هزينه كنم. چرا برنمى گردند؟ از آلودگى ها دست برنمى دارند و به پاكى ها گرايش پيدا نمى كنند.

چرا از من طلب آمرزش نمى كنند؟ من آماده آمرزش و بخشش هستم. من خدايى هستم كه به انتظار توبه فرعون و آمرزيدن او بودم.

به همين دليل به موسى عليه السلام گفتم:

«اذْهَبَآ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى* فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ

يَخْشَى » «1» اگر متذكر مى شد و قلبش نسبت به من فروتن مى شد، آمرزش او حتمى بود.

در اينجا وجود مبارك حضرت زين العابدين عليه السلام با اشك چشم به پروردگار عرض مى كند:

«فَما عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ البابِ بَعْدَ فَتْحِهِ» «2»

خدايا! چه چيزى باعث غفلت مردم است كه تو درى را به روى آنان به نام درب توبه باز كردى؟ و آنها بعد از عمرى، هنوز نيامده اند كه از اين درب وارد شوند؟

چرا؟ تا چه زمانى مردم مى خواهند گناه كنند و اهل فساد باشند؟ مردم كه از گناه ضرر ديده، سود و منفعتى نديدند.

«أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ »

______________________________
(1)- طه 43: 20- 44؛ «هر دو به سوى فرعون برويد؛ زيرا او [در برابر خدا] سركشى كرده است.* پس با گفتارى نرم به او بگوييد، اميد است كه هوشيار شود و [آيين حق را بپذيرد] يا بترسد [و از سركشى باز ايستد.]»

(2)- بحار الأنوار: 91/ 142، باب 32، المناجاه الاولى مناجاه التائبين ليوم الجمعه.

 

نمى خواهند از من طلب مغفرت كنند؟ بر شما واجب است كه گناه كاران را با اين گونه آيات بيدار كنيد. «1»

 

توبه مشروب فروش

قبل از انقلاب در شهرى منبر مى رفتم جوان هاى آن شهر به من گفتند اينجا يك سالن دويست مترى است كه صاحبش به مردم اين شهر روزى دو الى سه كاميون

مشروب مى فروشد وازطريق اين كاباره گمراه شدند، گفتم: آدرس اين كاباره را به من

بدهيد، گفتند: با قدرت ساواك شاه مى خواهيد چه كاركنيد؟ گفتم شما محبت كنيد آدرسش رابدهيد، روى كاغذ آدرسش رانوشتند.

فردا ساعت ده صبح سوار تاكسى شدم وبه راننده تاكسى گفتم: مى خواهم به اين آدرس بروم، راننده تاكسى خيلى تعجب كرد و گفت: اشتباه نمى رويد؟ گفتم: نه، راهى كه دارم مى روم يقين دارم صراط مستقيم الهى است.

به راننده تاكسى گفتم: من يقين دارم كه راه را درست مى روم و راه، راه خداست، مى رويم، مى گوييم، قبول كردند، خوش به حال او، قبول نكردند، خدا به ما نمى گويد: چرا مال مرا خوردى اما براى من كارى نكردى.

آمد روبروى كاباره گفت: آقا اينجاست. گفتم: خداحافظ. كاباره كنار رودخانه بود، جاى باصفايى بود، دفتر روبه روى پله هاى ورودى بود، از پله ها كه پايين رفتم، مدير كاباره از دفترش بيرون آمد و گفت: آقا اشتباه آمديد. گفتم: نه من براى زيارت حضرت عالى آمدم. گفت: با اين لباس، شما هم مى خوريد؟ گفتم: بله، اما خداوند فرموده از سفره خودم بخوريد. از سفره ام كم نمى آيد.

اگر شراب اينجا را نمى خوريم، يقين داريم در قرآن به ما وعده داده:

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 67/ 55، باب 44؛ « [مصباح الشريعه ] قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام إِعْرَابُ الْقُلُوبِ عَلَى أَرْبَعَهِ أَنْوَاعٍ رَفْعٍ وَ فَتْحٍ وَ خَفْضٍ وَ وَقْفٍ فَرَفْعُ الْقَلْبِ فِى ذِكْرِ اللَّهِ وَ فَتْحُ الْقَلْبِ فِى الرِّضَا عَنِ اللَّهِ وَ خَفْضُ الْقَلْبِ فِى الاشْتِغَالِ بِغَيْرِ اللَّهِ وَ وَقْفُ الْقَلْبِ فِى الْغَفْلَهِ عَنِ اللَّهِ أَ لَا تَرَى أَنَّ الْعَبْدَ إِذَا ذَكَرَ اللَّهَ بِالتَّعْظِيمِ خَالِصاً ارْتَفَعَ كُلُّ حِجَابٍ كَانَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ مِنْ قَبْلِ ذَلِك.»

 

«وَ سَقَيهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا» «1» چرا شراب نجس؟ مگر ما خوك هستيم كه نجس بخوريم؟ ما نجاست خوار نيستيم.

گفتم: نه اشتباه نيامدم. گردنش را كج كرد و گفت: بفرماييد. آمدم داخل دفتر و كنار دست او نشستم. گفت: شما؟ گفتم: از بهترين دوستان شما هستم.

بنده خدا هر چه فكر كرد كه در عمرش دوست روحانى نداشته گفت: حالا فرمايشى داريد؟ من وقتى رفتم نمى دانستم به او چه بگويم؟ و از كجا شروع كنم؟

ولى وقتى او را ديدم، خود وجود او و قيافه او مرا راهنمايى كرد چه بگويم. ديدم موهاى سر و صورتش سفيد است.

گفتم: من اول بايد يك سؤال از شما بكنم بعد مطلبم را محضرتان عرض كنم.

گفتم: شما مسيحى هستيد؟ گفت: نه، براى چه؟ گفتم: اگر مسيحى باشيد، خداحافظى كنم بروم. يهودى هستيد؟ گفت: نه، يهودى هم نيستم. چون اين دو طايفه نجاست را پاك مى دانند، هم الكل نجس مى خورند، هم گوشت خوك مى خورند و هم ربامى خورند. مؤمن، نجس را نجس مى داند و پاك را هم پاك مى داند. نجس خور دين ندارد.

گفت: نه، من مسلمانم. ديگر راه كاملا براى من باز شد. گفتم: من يك جمله فقط از قول خدا اگر اجازه بدهى براى شما بگويم و بروم. با كمال ميل، بگوييد. همين روايت كار خودش را كرد، در يك شب مشروب فروشى تبديل به چلوكبابى اسلامى شد.

 

اهتمام همه جانبه در توبه دادن گنهكار

حضرت مسيح عليه السلام همسر نداشت، در سن جوانى خدا او را به طرف خودش

______________________________
(1)- انسان 21: 76؛ «و پروردگارشان باده طهور به آنان مى نوشاند.»

 

برد. روزى از خانه زن بدكاره اى بيرون آمد، كسى او را ديد. حضرت او را صدا كرد، آمد، فرمود: مى دانى اين خانه براى كيست؟ گفت: بله، اين خانه زن بدكاره است و اينجا محل رفت و آمد زناكاران است.

فرمود: مى دانى براى چه من به اينجا رفته بودم؟ چون آن مرد با خود گفته بود:

مسيح با اين سن، زيبايى و جوانى، اينجا چه مى كرد؟ حضرت فرمود: ذهن خود را پاك كن! چون ما دو نوع بيمار داريم؛ بيمارى كه از بيمارى خود خبر دارد و با پاى خود نزد طبيب مى رود و بيمارى كه از بيمارى خود خبر ندارد و بايد طبيب نزد او برود. اين خانم بيمارى بود كه من به عنوان طبيب بالاى سر او رفتم. از امروز به بعد، هيچ زناكارى را به خانه خود راه نمى دهد، چون توبه كرده است. «1» خيلى ها هشتاد سال مال خدا را مى خورند و فقط براى شيطان كار مى كنند، ما به

آنها مى گوييم كه لااقل در قيامت سرافكنده نباشيم. در دين ما دوست يعنى انسانى كه به دوست خود كرامت، علم، ادب و ارزشى اضافه كند و به او كمال بدهد. كسى كه از دوست خود اينها را كم مى كند، كثيف ترين دشمن است.

البته با گنهكاران آرام حرف بزنيد و حرف خود را روى موج محبت بريزيد:

اگر من ناجوانمردم به كردار

تو بر من چون جوانمردان گذر كن «2» خطبه هاى نماز جمعه، منبرها، سخنان بزرگان و ارشاد آمرين به معروف بايد روى موج عاطفه باشد و غرق عشق باشد. همه بايد متوجه علاج گنهكار باشند، نه

______________________________
(1)- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 7/ 18؛ «إنما قال دوار بطبه لأن الطبيب الدوار أكثر تجربه أو يكون عنى به أنه يدور على من يعالجه لأن الصالحين يدورون على مرضى القلوب فيعالجونهم و يقال إن المسيح رئى خارجا من بيت مومسه فقيل له يا سيدنا أ مثلك يكون هاهنا فقال إنما يأتى الطبيب المرضى. و المراهم الأدويه المركبه للجراحات و القروح و المواسم حدائد يوسم بها الخيل و غيرها. ثم ذكر أنه إنما يعالج بذلك من يحتاج إليه و هم أولو القلوب العمى و الآذان الصم و الألسنه البكم أى الخرس و هذا تقسيم صحيح حاصر لأن الضلال و مخالفه الحق يكون بثلاثه أمور إما بجهل القلب أو بعدم سماع المواعظ و الحجج أو بالإمساك عن شهاده التوحيد و تلاوه الذكر فهذه أصول الضلال و أما أفعال المعاصى ففروع عليها.»

(2)- سعدى شيرازى.

 

اين كه دل اين و آن را خوش كنند. تمام هدف نمازها، خطبه ها و منبرها بايد علاج اين بيماران باشد كه شياطين آنها را بيمار كرده اند.

سعدى در «بوستان» مى گويد: شخصى مست بود، خانه را گم كرد. سحر كه خادم در مسجد را باز كرده بود تا مؤمنين به مسجد بيايند، مست در عالم مستى خيال كرد اين در خانه خود اوست. وارد مسجد شد. درشبستان نيز باز بود، خيال كرد اتاق خانه اش است، كنار محراب آمد و از مستى افتاد. نسيم سحر و نزديك اذان به مشامش خورد، اندك اندك داشت از مستى بيرون مى آمد. ديد اين اتاق، اتاق خودشان نيست و اينجا شكل ديگرى دارد. در اين گير و دار خادم رسيد و از بوى الكل دهان مست فهميد كه او مشروب خورده و خانه را گم كرده و اشتباهى به مسجد آمده است. لگدى به پهلوى او زد و او را بيرون كرد. «1» او ديگر به حال آمده بود.، نگاهى به محراب كرد و اشك ريخت. گفت: مرا نزن، مگر من به درب خانه تو آمده ام؟ اينجا خانه همان كسى است كه من معصيت او را كرده، خجالت زده او هستم، تو ديگر مرا نزن. من الان مى خواهم بلند شوم و از خدا عذرخواهى كنم.

پروردگار مى فرمايد: توبه از شما، آمرزش از من.

«أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ » «2» چرا توبه نمى كنيد؟ چرا از من طلب آمرزش نمى كنيد؟ مگر شك داريد؟ خودم را به شما معرفى مى كنم: من هم بسيار آمرزنده هستم و هم رحمت بى نهايت دارم.

 

بهشت در قبال طاعت «3»

______________________________
(1)- الكافى: 6/ 403، حديث 8؛ «قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُومِنِينَ عليه السلام إِنَّكَ تَزْعُمُ أَنَّ شُرْبَ الْخَمْرِ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا وَ السَّرِقَهِ فَقَالَ عليه السلام نَعَمْ إِنَّ صَاحِبَ الزِّنَا لَعَلَّهُ لَا يَعْدُوهُ إِلَى غَيْرِهِ وَ إِنَّ شَارِبَ الْخَمْرِ إِذَا شَرِبَ الْخَمْرَ زَنَى وَ سَرَقَ وَ قَتَلَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ عز و جل وَ تَرَكَ الصَّلَاهَ.»

(2)- مائده 74: 5؛ «آيا به سوى خدا بازنمى گردند، و از او درخواست آمرزش نمى كنند؟ و حال آنكه خدا بسيار آمرزنده ومهربان است.»

(3)- مستدرك: 11/ 259، باب 18، حديث 12931؛ «الْغُرَر، عَنْ أَمِيرِ الْمُومِنِينَ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ مِنَ النَّفْسِ الْمُطِيعَهِ لِأَمْرِهِ وَ قَالَ عليه السلام رَاكِبُ الطَّاعَهِ مَقِيلُهُ الْجَنَّهُ.»

 

دومين حقيقتى كه خدا مى فرمايد: بايد شما بدان توجه كنيد اين است:

«و الجَنَّهُ مِنّى وَ الطّاعَهُ مِنْكُم»

بهشت از من است، چون معمار بهشت غير از من كسى نيست. اين بهشت من نيز هشت بهشت است و پهناى آن، به پهناى همه آسمان ها و زمين است. بهشت من آماده و موجود است. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

كسى كه اعتقاد به وجود بهشت و جهنم ندارد، به پروردگار كافر شده است، چون قرآن نيز مى گويد: بهشت و جهنم هم اكنون موجود هستند.

بهشت از من است، اما بين بهشت من و شما فاصله زياد است. شما مركبى بايد به كار بگيريد تا به بهشت من برسيد و آن مركب، مركب طاعت است؛ به حرف هاى خداوند، انبيا و ائمه عليهم السلام گوش داده و عمل كنيد، تا بهشت از آن شما شود.

«وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَهٍ مّن رَّبّكُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَوَ تُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ » «1» متقين در اينجا يعنى مطيعين. اين ها چه كسانى هستند؟ اهل طاعت:

«الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِى السَّرَّآءِ وَالضَّرَّآءِ» «2» كسانى كه مال پاك به دست آورده، در گشايش و تنگدستى نيز در راه خدا از مال گذشتند و در راه خدا هزينه كردند. چه كسانى مطيع خدا هستند؟

______________________________
(1)- آل عمران 133: 2؛ «و به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش [به وسعتِ ] آسمان ها و زمين است بشتابيد؛ بهشتى كه براى پرهيزكاران آماده شده است.»

(2)- آل عمران 134: 2؛ «آنان كه در گشايش و تنگ دستى انفاق مى كنند.»

 

«وَالْكَظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الُمحْسِنِينَ » «1» كسانى كه هرگز نگذاشتند آتش عصبانيت آنها دامن كسى را بگيرد. كسانى كه از اقوام، داماد، عروس، برادر و كسانى كه به آنها بدى كردند، گذشت كردند. من عاشق اهل انفاق، خوش اخلاقى، گذشت، عفوكنندگان و نيكوكاران هستم.

بدون طاعت شما به بهشت نمى رسيد، چون بهشت با شما فاصله دارد. اين فاصله را بايد با طاعت كم كنيد، تا به بهشت برسيد. البته در هر جمله از اين شش جمله، هزار نكته باريك تر از مو وجود دارد. سال ها بايد گوينده متخصص و فنّى اين جملات را بشكافد. خيلى حرف در اين جملات وجود دارد. كل قرآن، تورات، انجيل و صحف ابراهيم عليه السلام در اين شش جمله خلاصه شده است.

 

شكر گزارى در برابر نعمات الهى

سوم، از حقايق شش گانه اين است كه:

«وَ الرِّزْقُ مِنّى وَ الشُّكْرُ مِنْكُمْ»

ساختن روزى شما از هوا، زمين، دريا، صحرا، جنگل، زراعت، باغ و ميوه با من است. شما دغدغه روزى نداشته باشيد. ميلياردها سال است كه روزى موجودات را مى سازم. شما توان ساختن عدس، گندم و يك قطره آب و دانه برف را

نداريد، اين كار تا قيامت كار من است، نه كار شما.

شما اين نعمت هاى مرا شكر كنيد. شكر چيست؟ «2» در آيه اى بيان مى كند:

______________________________
(1)- آل عمران 134: 2؛ «و خشم خود را فرو مى برند، و از [خطاهاىِ ] مردم در مى گذرند؛ و خدا نيكوكاران را دوست دارد.»

(2)- بحار الأنوار 75/ 200، باب 23؛ « [كشف الغمه ] قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ طَلْحَهَ قَالَ مَالِكُ بْنُ أَنَسٍ قَالَ جَعْفَرٌ عليه السلام يَوْماً لِسُفْيَانَ الثَّوْرِىِّ يَا سُفْيَانُ إِذَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْكَ بِنِعْمَهٍ فَأَحْبَبْتَ بَقَاءَهَا فَأَكْثِرْ مِنَ الْحَمْدِ وَ الشُّكْرِ عَلَى اللَّهِ قَالَ اللَّهُ عز و جل فِى كِتَابِهِ الْعَزِيزِ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ.»

 

«اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُكْرًا» «1» شما تمام رزق مرا در مسيرهاى مثبت و پاك خرج كنيد، اين شكر است. نه اين كه چون بهترين غذاها را مى توانى بخورى، روى تخت تكيه بدهى و بگويى: الهى شكر. اين شكر من نيست. اين سخن، دروغ و مسخره كردن من است. شكر يعنى هزينه كردن روزى هاى من در جاده مثبت، كار خير، امور مثبت، عبادت، خدمت به مردم، درمانگاه، مسجد، بيمارستان مدرسه، يتيم، تهيه جهيزيه فقرا.

 

قضا و رضا، نقشه صحيح زندگى

چهارم، از حقايق شش گانه اين است كه:

«الْقَضاءُ مِنّى وَ الِّرضا مِنْكُمْ»

نقشه زندگى را من به شما مى دهم، چون هيچ كسى نمى تواند نقشه درست براى زندگى شما به شما بدهد. «2» «قضاء» در قرآن و روايات به معناى ارائه نقشه صحيح زندگى است. نه اين كه آجر از سقف رها شود و بر سرم بخورد، سرم شكاف بردارد و ده روز در بيمارستان بخوابم و بعد بگويم: قضا و قدر بوده، قضا و قدر نبوده، ساختمان اشتباه بنا شده، به پروردگار ربطى ندارد.

______________________________
(1)- سبأ 13: 34؛ «اى خاندان داود! به خاطر سپاس گزارى [به فرمان ها حق ] عمل كنيد.»

(2)- تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه وآله: 6 وصيته لأمير المونين عليه السلام؛ «يَا عَلِىُّ إِنَّ مِنَ الْيَقِينِ أَنْ لَا تُرْضِىَ أَحَداً بِسَخَطِ اللَّهِ وَ لَا تَحْمَدَ أَحَداً بِمَا آتَاكَ اللَّهُ وَ لَا تَذُمَّ أَحَداً عَلَى مَا لَمْ يُوتِكَ اللَّهُ فَإِنَّ الرِّزْقَ لَا يَجُرُّهُ حِرْصُ حَرِيصٍ وَ لَا تَصْرِفُهُ كَرَاهَهُ كَارِهٍ إِنَّ اللَّهَ بِحُكْمِهِ وَ فَضْلِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الْفَرَحَ فِى الْيَقِينِ وَ الرِّضَا.»

 

هنگام عبور از خيابان دقت نكرده، موتور به او مى زند، استخوان پاى او مى شكند و مى گويد: قضا و قدر الهى بوده است. اشتباه با خودت بوده، بايد از روى خط كشى عابر پياده عبور مى كردى.

قضاء به معناى نقشه صحيح زندگى است. در قرآن آمده است:

«وَ قَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِيَّاهُ » «1» نمى گويد: «الله»، مى گويد: «ربّ» يعنى تدبير و تربيت كننده.

خدا حكم كرده، به شما نقشه داده، آن هم نقشه بندگى نسبت به او. پيامبر صلى الله عليه وآله چگونه بندگى كرد كه به خاطر بندگى، اسم ايشان را در تشهد به صورت امر واجب، در كنار اسم خودش قرار داده است. امر كردم: ميلياردها نفر، صبح و ظهر و شب بگويند: «اشهد ان محمدا عبده و رسوله».

از عبادت نى توان الله شد

مى توان موسى كليم الله شد «2» به خدا قسم! حضرت زهرا، اميرالمؤمنين و انبيا عليهم السلام با عبادت به اين مقامات رسيده اند، اگر عبادات ما صحيح و خالصانه انجام بگيرد، ما نيز «ولىّ الله» مى شويم:

«أَلَا إِنَّ أَوْلِيَآءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ » «3» نقشه صحيح زندگى دادن از من، رضايت و خشنودى به آن نقشه نيز از تو. نماز، قضاى من است، از نماز دلگير نشويد. از ماه رمضان به خاطر يك وعده نخوردن

______________________________
(1)- اسراء 23: 17؛ «و پروردگارت فرمان قاطع داده است كه جز او را نپرستيد.»

(2)- مولوى.

(3)- يونس 62: 10؛ «آگاه باشيد! يقيناً دوستان خدا نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند.»

 

نفرت پيدا نكنيد، چون روزه ماه رمضان، قضاى من است. از پرداخت خمس و يك پنجم منفعت درآمد خود نفرت نداشته باشيد، چون خمس، قضاى من است. من نقشه مى دهم، شما نيز به نقشه من راضى باشيد.

اگر به قضاى من راضى نيستى:

«مَنْ لَمْ يَرْضَ بِقَضائِى فَلْيَطْلُبْ رَبّاً سِوائى» «1»

كسى كه از طرح هاى من راضى نيست، برود و خدايى غير از من پيدا كند. من با او كارى ندارم. فقط نانِ شكم او را مى دهم، اما در قيامت از همه چيز محروم است.

من قضا دارم، بايد به قضاى من كه به خير و مصلحت شما است، راضى باشيد.

 

صبر در كنار بلا

پنجم از حقايق شش گانه اين است كه:

«و البَلاءُ مِنّى وَ الصَّبْرُ مِنْكُم»

من شما را با چهره زيبا، هيكل، شهوت، پول، ثروت، فقر، حادثه، تلخى ها،

ناگوارى ها، داغ بچه، بيمارى بدن و كم شدن پول آزمايش مى كنم. دعا نكنيد كه خدايا! مرا آزمايش نكن. آزمايش من حتمى است و براى همه هست. «2» شما در مقابل اين آزمايش هاى من، خود را ديندار نگهداريد، براى رفع تلخى اين آزمايش ها به گناه، معصيت، فتنه، فساد و نا اميدى متوسل نشويد. صبر يعنى دين خود را نگهداريد و به حرام آلوده نشويد.

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 64/ 236، باب 12، حديث 54.

(2)- إرشاد القلوب إلى الصواب: 1/ 42، الباب التاسع؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله يَوْماً لِأَصْحَابِهِ أَيُّكُمْ يُحِبُّ أَنْ يَصِحَّ وَ لَا يَسْقَمَ قَالُوا كُلُّنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ أَ تُحِبُّونَ أَنْ تَكُونُوا كَالْحَمِيرِ الضَّالَّهِ أَ لَا تُحِبُّونَ أَنْ تَكُونُوا أَصْحَابَ الْكَفَّارَاتِ وَ الَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ إِنَّ الرَّجُلَ لَتَكُونُ لَهُ دَرَجَهٌ فِى الْجَنَّهِ مَا يَبْلُغُهَا بِشَىْ ءٍ مِنْ عَمَلِهِ وَ لَكِنْ بِالصَّبْرِ عَلَى الْبَلَاءِ وَ عَظِيمُ الْجَزَاءِ لِعَظِيمِ الْبَلَاءِ وَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً ابْتَلَاهُ بِعَظِيمِ الْبَلَاءِ فَإِنْ رَضِىَ فَلَهُ الرِّضَا وَ إِنْ سَخِطَ فَلَهُ السَّخَطُ وَ قَالَ عليه السلام لَوْ يَعْلَمُ الْمُومِنُ حَالَهُ فِى السُّقْمِ مَا أَحَبَّ أَنْ يُفَارِقَ السُّقْمَ أَبَدا.»

 

علاقه پروردگار به دعاى بندگان

اما قسم ششم چقدر عالى است. زمانش بيشتر در ماه مبارك رمضان است، چون پيغمبر صلى الله عليه وآله فرمودند: خدا اين كار را در ماه رمضان بيشتر از زمان هاى ديگر انجام مى دهد. پيغمبر صلى الله عليه وآله مى فرمايد: «اكثروا» اين كار را زياد انجام دهيد. «1» بخش ششم اين است:

«و الاجابَهُ مِنّى وَ الدُّعاءُ مِنْكُمْ»

بندگان من! جواب دادن به عهده من است، اما شما نيز بياييد و با من حرف بزنيد. من اين زبان و دهان را به خاطر خودم به شما داده ام كه شما با من حرف بزنيد، چون من ناله شما را دوست دارم.

گاهى عبد با سوز دل با او حرف مى زند، اشكى مى ريزد كه ملائكه مقرب يقين مى كنند كه اشك روى صورتش خشك نشده، دعايش مستجاب است. دعا يقينا مستجاب مى شود. من به اين كلمات يقين صد در صد دارم، چون ديده ام و لمس

______________________________
(1)- الكافى: 8/ 7، كتاب الروضه: 2؛ «وَ قَالَ أَكْثِرُوا مِنْ أَنْ تَدْعُوا اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ مِنْ عِبَادِهِ الْمُومِنِينَ أَنْ يَدْعُوهُ وَ قَدْ وَعَدَ اللَّهُ عِبَادَهُ الْمُومِنِينَ بِالاسْتِجَابَهِ وَ اللَّهُ مُصَيِّرٌ دُعَاءَ الْمُومِنِينَ يَوْمَ الْقِيَامَهِ لَهُمْ عَمَلًا يَزِيدُهُمْ بِهِ فِى الْجَنَّهِ فَأَكْثِرُوا ذِكْرَ اللَّهِ مَا اسْتَطَعْتُمْ فِى كُلِّ سَاعَهٍ مِنْ سَاعَاتِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ فَإِنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِكَثْرَهِ الذِّكْرِ لَهُ وَ اللَّهُ ذَاكِرٌ لِمَنْ ذَكَرَهُ مِنَ الْمُومِنِينَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَذْكُرْهُ أَحَدٌ مِنْ عِبَادِهِ الْمُومِنِينَ إِلَّا ذَكَرَهُ بِخَيْرٍ فَأَعْطُوا اللَّهَ مِنْ أَنْفُسِكُمُ الاجْتِهَادَ فِى طَاعَتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُدْرَكُ شَىْ ءٌ مِنَ الْخَيْرِ عِنْدَهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ وَ اجْتِنَابِ مَحَارِمِهِ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ فِى ظَاهِرِ الْقُرْآنِ وَ بَاطِنِهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَالَ فِى كِتَابِهِ.»

الكافى: 2/ 467، باب فضل الدعاء و الحث عليه؛ «عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ مَنْ لَمْ يَسْأَلِ اللَّهَ عز و جل مِنْ فَضْلِهِ فَقَدِ افْتَقَر.»

«أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّكُمْ لَا تَقَرَّبُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَا تَتْرُكُوا صَغِيرَهً لِصِغَرِهَا أَنْ تَدْعُوا بِهَا إِنَّ صَاحِبَ الصِّغَارِ هُوَ صَاحِبُ الْكِبَار.»

«قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ عليه السلام أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عز و جل فِى الْأَرْضِ الدُّعَاءُ وَ أَفْضَلُ الْعِبَادَهِ الْعَفَافُ قَالَ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ عليه السلام رَجُلًا دَعَّا.»

 

كرده ام.

اگر بخواهيد، به شما عنايت مى كنم. نگوييد: خدا مى داند كه من چه مى خواهم.

مى داند، اما مى خواهد صداى تو را بشنود. مى فرمايد: مى دانم چه مى خواهى، اما دوست دارم دهانت را باز كنى، دستت را دراز كنى، گردنت را كج كنى، اين حال بهترين حال عبادت است كه به ملائكه ام بگويم: او را ببينيد، متكبر نيست. دعا مى كند، اشك مى ريزد.

ملائكه فكر مى كنند كه اشك روى صورت او خشك نشده، دعايش مستجاب است، اما مى بينند، از استجابت دعا خبرى نشد، نگران مى شوند. مى بينند شرايط اجابت در او جمع است، پس چرا پروردگار جوابش را نمى دهد و مشكلش را حل نمى كند؟ عرض مى كنند: خدايا! مشكلى در اجابت دعاى بنده ات هست؟

خطاب مى رسد: هيچ مشكلى در دل بنده من و گريه اش نيست. مى پرسند: پس چرا جواب او را نمى دهى؟ خطاب مى رسد: چون دوستش دارم، صداى او را نيز دوست دارم، اگر جواب بدهم، ديگر نزد من نمى آيد، دوست دارم هميشه مرا بخواند. «1» بايد معلم به ما ياد بدهد كه چه بگوييم و چگونه حرف بزنيم:

«فَبِعِزَّتِكَ يا سَيَّدِى وَ مَوْلاىَ اقْسِمُ صادِقاً لَئِنْ تَرَكْتَنِى ناطِقاً لَأَضِجَّنّ الَيْكَ بين أهلها ضجيج الآملين» «2»

 

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
100% (نفر 1)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

شکیبایی در برابر مشکلات - جلسه هفدهم - (متن کامل + ...
دلیل وجود داشتن و استجابت دعا و نفرین
دهه اول محرم 94 هیئت صاحب الزمان سخنرانی دهم
هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه چهاردهم (2) – (متن ...
گناه گريزى يوسف‏وار
كاشت در زمين وجود
گلپایگان/ مسجد آقامسیح/ دههٔ اول ربیع‌الثانی/ ...
تهران/ حسینیهٔ هدایت/ دههٔ اول محرّم/ ...
انبیا الگوی ایثار و مقاومت
ارزش مبلّغ دين اسلام‏

بیشترین بازدید این مجموعه

عقل کلید گنج سعادت - جلسه دوم - درباره تقابل عقل و ...
ارزش مبلّغ دين اسلام‏
آمادگى براى عبور از حجاب‏ها
نكته‌‏اى درباره آيه 90 سوره نحل‏ | عمل به همین یک ...
رفتار
دين باخته، غارت شده واقعى
توحید (1) - جلسه سی و چهارم – (متن کامل + عناوین)
دهه اول محرم 94 حسینیه آیت الله علوی تهرانی ...
کورشدن بر اثر اصرار در گناه
گرفتاری‌های دنیایی و حلّ مشکلات مردم

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^