فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

چهره ملكوتى يوسف عليه السلام-جلسه هجدھم (متن کامل +عناوین)

 

عنايت خاص خدا

گرفتن فيض از خدا

تهران، حسينيه همدانى ها

رمضان 1385

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين

و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

فيوضاتى كه حضرت ربّ به عبد مخلَص خود، حضرت يوسف عليه السلام مرحمت فرمود، ميوه دو شاخه عظيم معنوى در وجود او بود. ابتدا حضرت يوسف عليه السلام اين دو شاخه معنوى را از درخت وجود خود ظهور و بروز داد و اين شاخه اى بود كه در طبع آن، تحقق فيوضات الهيه جاى داشت.

اگر در وجود هر انسانى اين دو شاخه معنوى و ملكوتى- البته با زحمت و انتخاب خودش- ظهور كند، فيوضات الهيه درياوار به سوى او جارى مى شوند و او نيز اين فيوضات رابه زندگى هر طالب، سالك و هر شايسته اى بى دريغ و بدون بخل جريان مى دهد.

انسان هايى مانند حضرت يوسف عليه السلام هم گيرنده فيض كامل هستند و هم دهنده فيض. به عبارت ديگر كانال بين حق و خلق هستند. مى كوشند و زحمت مى كشند كه از منبع بى نهايت، فيض بگيرند و تلاش خود را براى خير دنيا و آخرت و جذب فيوضات حق به كار بگيرند و هم بى دريغ فيوضات الهيه را در زندگى مردم جارى كنند. البته مردمى كه خواهان آن فيوضات باشند و خود را به سنگ تبديل نكرده باشند، بلكه مانند خاك پاك باشند كه فيوضات در آنها قابل روييدن باشد.

 

كاشت در زمين وجود

 

تعبير زيبايى در اين زمينه در قرآن وجود دارد كه مى فرمايد:

«وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ»

زمين پاك، به اراده و عنايت خدا، روييدنى هاى پاك و ملكوتى را در خود مى روياند.

«وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِداً» «1»

آن زمينى كه بى لياقت و سنگلاخ است، چيزى بيرون نمى دهد. اگر هم بيرون بدهد، نه ارزشى دارد و نه دردى را دوا مى كند. بلكه بر روى زمين خبيث مانند بارِ سنگينى است.

اين دو شاخه ملكوتى كه باعث شد تا تمكّن، حكمت، علم، مقام صدّيقى، مقام محسن و مخلَص و تأويل احاديث- كه در سوره يوسف مطرح است- يعنى راه يافتن به اسرار و حقايق، براى حضرت يوسف عليه السلام حاصل شود. گذشته از دو مقام مخلَص و نبوت حضرت، هر مقام ديگرى كه براى ايشان بيان شده است، براى هر مرد و زنى كه اين دو شاخه معنوى را در سرزمين وجود خود و به دست خود برويانند، همه آن مقامات، براى آنان نيز حاصل مى شود. دليل هم نمى خواهد؛ چون تاريخ زندگى پاكان عالم، اين معنا را ثابت كرده است.

اما اين دو واقعيت كه در قرآن مطرح است، ابتدا با ده برادرش مطرح شد. اين ده نفر فكر مى كردند در سفر اول كه از كنعان به مصر آمدند، به گدايى آمده اند. اين

______________________________
(1)- اعراف (7): 58؛ «و زمين پاك است كه گياهش به اذن پروردگارش بيرون مى آيد، و زمينى كه ناپاك است، جز گياهى اندك و بى سود از آن بيرون نمى آيد.»

چهره هاى برجسته و به قول قرآن مجيد «عُصْبَةٌ» افراد توانمندى بودند كه روزگارى در دامدارى، كشاورزى و ثروت مى غلطيدند. اما بر اثر قحطى همه آنها نابود شد و حتّى براى خوراك روزمرّه خود نيز محتاج بودند.

شنيدند كه بزرگوارى در مصر است كه تمام انبارهاى كشور را از موادّ و آنچه را كه مردم به آن نيازمند هستند، پر كرده است. اين ده نفر با خوارى و ذلّت به مصر آمدند.

عزت يوسف عليه السلام در برابر برادران

 

خدا بى جهت هيچ عزيزى را ذليل و متكبّرى را حقير نمى كند. هر كس كه سينه جلو مى دهد، بنا نيست كه خدا سينه اش را بشكند و او را بر سر جاى خود بنشاند.

خدا از متكبّران انتقام گير است، ولى يار و ناصر دوستان و عباد خود است.

مدتى عباد خود را در امتحان قرار مى دهد كه مانند كوره طلاساز است. طلاساز، طلايى كه از معدن مى آورند در كوره مى گدازند و آتش زيادى به آن مى دمد كه ناخالصى هايش گرفته شود. سلسله اى از تعلّقات و قيود كه در وجود پاكان عالم نيز نمى تواند ذرّه اى انحراف ايجاد كند، ولى در عين حال، در امتحانات اين ناخالصى ها و گرد و غبارها را پاك مى كند و طلاى بيست و چهار عيار از آن در مى آورد كه تا ابد اين طلا، ناب مى ماند.

امتحان خدا براى اين نيست كه از حال عبدش خبردار نشود، بلكه او را در گردونه امتحان مى آورد كه ببيند تا چه حدّى صداقت دارد. آگاهى او به همه موجودات تا ابد، قبل از به وجود آوردن موجودات در علم او بوده؛ چون علم او ازلى و ابدى است. هيچ چيزى به او اضافه و از او كم نمى شود.

او نمى خواهد با امتحان معلوم كند كه من چه كاره هستم و شما چه كاره هستيد، بلكه مى خواهد ما را از ناخالصى ها در بياورد، اما اگر تحمّل نكنيم و از كوره امتحان فرار كنيم، ناخالصى ها در ما مى ماند و او بعد از فرار ما، ديگر به ما كارى ندارد، مگر اين كه ما دوباره برگرديم و بگوييم: ما اشتباه كرديم و واقعاً تو را مى خواهيم، او هم مى گويد: اگر مرا مى خواهى بدان كه در بارگاه ربوبى من، ناخالصى ها راه ندارد، پس دوباره تو را امتحان مى كنم.

همه مؤمنان در معرض آزمايش «1»

 

خدا در قرآن مى فرمايد:

«أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ» «2»

مردم گمان مى كنند كه وقتى بگويند ما مؤمن هستيم، ما به قول آنان اكتفا مى كنيم و بدون امتحان آنها را رها مى كنيم و مى گوييم راست مى گوييد؟ مؤمن انسانى است كه ناخالصى هاى او بايد پاك شود، چه در يك مرحله، يا چند مرحله.

پروردگار در امتحان، اميدهاى پوچ به ديگران را از ما مى گيرد و به يك اميد

______________________________
(1)- الكافى: 2/ 61، حديث 7؛ وسائل الشيعة: 3/ 252، باب 75، حديث 3552؛ «درباره آزمايش در روايات آمده: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّ فِيمَا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عليه السلام يَا مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ فَإِنِّي إِنَّمَا أَبْتَلِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أُعَافِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَزْوِي عَنْهُ مَا هُوَ شَرٌّ لَهُ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا يَصْلُحُ عَلَيْهِ عَبْدِي فَلْيَصْبِرْ عَلَى بَلَائِي وَ لْيَشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لْيَرْضَ بِقَضَائِي أَكْتُبْهُ فِي الصِّدِّيقِينَ عِنْدِي إِذَا عَمِلَ بِرِضَائِي وَ أَطَاعَ أَمْرِي.» هم چنين آمده: الكافى: 2/ 259، حديث 29؛ علل الشرائع: 1/ 44، باب 40، حديث 1؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ عليه السلام أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً النَّبِيُّونَ ثُمَّ الْوَصِيُّونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ إِنَّمَا يُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ عَلَى قَدْرِ أَعْمَالِهِ الْحَسَنَةِ فَمَنْ صَحَّ دِينُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عز و جل لَمْ يَجْعَلِ الدُّنْيَا ثَوَاباً لِمُؤْمِنٍ وَ لَاعُقُوبَةً لِكَافِرٍ وَ مَنْ سَخُفَ دِينُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُهُ وَ أَنَّ الْبَلَاءَ أَسْرَعُ إِلَى الْمُؤْمِنِ التَّقِيِّ مِنَ الْمَطَرِ إِلَى قَرَارِ الْأَرْضِ.»

(2)- عنكبوت (29): 2؛ «آيا مردم گمان كرده اند، همين كه بگويند: ايمان آورديم، رها مى شوند و آنان [به وسيله جان، مال، اولاد و حوادث ] مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟»

حقيقى تبديل مى كند كه آن اميد فقط به زلف اميد به خودش گره مى خورد.

آرزوهاى دور و دراز را از ما مى گيرد و يك آرزو براى ما قرار دهد كه خودِ خدا را آرزو كند.

در امتحان، بندگى ها و تعظيم هاى ما نسبت به ديگران را از ما مى گيرد و فقط يك رشته عبادت پاك مى گذارد كه در مقابل خودش تعظيم كنيم. رابطه ما را با كسانى كه خيلى روى آنان حساب باز مى كرديم قطع مى كند تا به رابطه ما با خودش اضافه كند.

ما را با همه چيز امتحان مى كند؛ با جوانى، زيبايى، نگاه، لبخند، آبرو، پول، تلفن، نامه، صندلىِ مقام، مردم، اقوام و قدرت ما را امتحان مى كند و به قدرى در كوره مى سوزاند كه ناخالصى هاى ما برطرف شود.

آنها نمى دانند: آن كسى كه عزيز مصر شده است، طلاى بيست و چهار عيار خدا است و همان كسى است كه آنها او را زدند، تحقير كردند، در چاه انداختند و واقعاً فكر مى كردند كه نابود شده و بيش از سى سال است كه مرده است.

كشور مصر نيز داراى تمدّن قديمى نزديك به شش هزار سال است. تمدّن، علم، مدرسه، نويسنده، رشته هاى علمى، فلسفه و حكمت قويى در اسكندريه داشته و دانشمندان بزرگى نظير فلوطين را داشت.

درخواست عاجزانه برادران از يوسف عليه السلام

 

اين ده نفر، گرسنه و فقير به دربار مصر آمدند. دربارى با عظمت و با قدرت و با مقام و از دربارهايى بوده كه در توان و علم و تمدن حرف اول را مى زد. با زحمت خود را به مصر رسانده بودند. خدا در قرآن مى فرمايد: اين ده برادر در مقابل عزيز مصر چه گردنى كج كردند و چه خوارى و ذلّتى نشان دادند:

«يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ»

به ما و خانواده ما مصيبت فقر، ندارى و تهيدستى رسيده است:

«وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» «1»

ما مى دانيم كه هر كيل از غذايى كه به ما بدهى، خيلى ارزش دارد. اما تو اين غذاها را به اندازه توان ما با ما حساب كن. فرض كنيد به آن روزگار هر كيلى ده تومان مى شود، اين ها مى گفتند: ما براى هر كيل يك تومان پول داريم و نُه تومان بقيه را ما از تو گدايى مى كنيم.

با خدا باش، پادشاه باش

 

چقدر حافظ عالى مى گويد: اين در زندگى خودم نيز تجربه شده و راست و حقيقت است:

تو با خداى خود انداز كار و دل خوش دار

 

كه رحم نكند اگر مدعى، خدا بكند

ز ملك تو ملكوتش حجاب بردارند

 

هر آنكه خدمت جام جهان نما بكند

طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق ليك

 

چو درد در تو نبيند كه را دوا بكند «2»

     

 

آيا با او سر و كار پيدا كرده ايد كه براى شما كار كند؟ پولى در راهش خرج كرده ايد كه به شما چند برابرش را برگرداند؟ من خودم كارى نكرده ام، اما اين را با چشم

______________________________
(1)- يوسف (12): 88؛ «عزيزا! از سختى [قحطى و خشكسالى ] به ما و خانواده ما گزند و آسيب رسيده و [براى دريافت آذوقه ] مال ناچيزى آورده ايم.»

(2)- حافظ شيرازى.

خودم ديده ام.

گاهى گروهى با هم متحد شدند و نيّت آنها اين بوده كه من به ناحق و بى تقصير، با خاك سياه يكسان شوم. آمدند و به من گفتند: اين طور طرح و نقشه و مكر و حيله دارند. من به كسانى كه خبر آوردند اطمينان داشتم و آثار ظلم را مى ديدم، فقط مى گفتم: در اين حادثه وكيل من خدا است:

«عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» «1»

آنها گروه چند نفرى بودند و با تمام توان مى تاختند و من در سكوتم مى ديدم كه در هر قدمى، چه ضررهاى سنگينى دارند مى كنند و نمى فهمند:

«مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ» «2»

ضرر مى كنند.

اگر تيغ عالم بجنبد ز جاى

 

نبرد رگى گر نخواهد خداى

     

 

اگر واقعاً به اين حقيقت مطمئمن شويم، با اطمينان كار ما جلو مى رود. چقدر باباطاهر زيبا مى گويد:

شب تاريك و سنگستان و من مست

 

قدح از دست من افتاد و نشكست

نگهدارنده اش نيكو نگه داشت

 

وگرنه صد قدح نفتاده بشكست «3»

     

 

دفاع خدا از مؤمنان

 

اگر واقعاً به اين آيه پيوند بخوريد، من شما را مؤمن مى دانم، حتى اگر شما خود

______________________________
(1)- آل عمران (3): 122؛ «مؤمنان بايد فقط بر خدا توكل كنند.»

(2)- نحل (16): 26؛ «از جايى كه پى نبردند.»

(3)- باباطاهر.

را مؤمن ندانيد؛ چون شما ممكن است به خود علم نداشته باشيد. رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«رُبَّ حامِل فقهٍ الى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنه» «1» ممكن است ديگرى كه از بيرون به شما نگاه مى كند، بداند كه شما مؤمن هستيد، اما شما از مؤمن بودن خود نااميد باشيد. شما مؤمن هستيد، پس به اين آيه دلخوش باشيد:

«إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا» «2»

من دفاع كننده از مؤمنين هستم. همين كافى است. هر كسى هر چقدر مى تواند، عليه شما بتازد. شما نسبت به تاخت و تاز آنها گناه و غيبت نكنيد، تهمت نزنيد، معصيت را مانند اسلحه نكنيد، آن وقت ببينيد پروردگار چگونه از شما دفاع مى كند.

به ذلت كشيده شدن برادران يوسف

 

آن ده نفر مى گفتند:

______________________________
(1)- مستدرك الوسائل: 17/ 285، باب 8، حديث 21361؛ عوالى اللآلى: 4/ 66، حديث 25؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله نَصَرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ تَبْلُغْهُ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرِ فَقِيهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ.

پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده: خدا تر و تازه و نيكو گرداند بنده اى را كه مقاله و گفتار مرا بشنود و آن را حفظ و نگهدارى نمايد و (آنچنان كه شنيده و نگهدارى نموده بديگرى) پس دهد (آن را تغيير نداده و دگرگون نكند) پس بسا حامل و بردارنده (داناى به) فقه و علم باحكام شرعيّه كه خود فقيه و داناى ب آن احكام نيست، و بسا كسى كه حامل فقه است براى كسى كه او افقه و داناتر از او است باحكام شرعيّه.»

(2)- حج (22): 38؛ «مسلماً خدا از مؤمنان دفاع مى كند.»

«نَحْنُ عُصْبَةٌ» «1»

ما نيرومند و قدرتمند هستيم. يوسف و يعقوب كيستند؟ در قرآن مجيد آمده است كه آنها در پرده كبر، به حضرت يعقوب پيغمبر عليه السلام مى گفتند: عقلش كم است.

در حالى كه بايد افتخار مى كردند كه پدر ما پيغمبر و عالم ربّانى است.

آن روزى كه در سفر سوم حضرت يعقوب عليه السلام به آن ده نفر فرمود:

«يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ» «2»

آنها گفتند: نگفتيم اين پدر ما عقلش را از دست داده است! اى بيچاره! سى سال قبل فرزندت در چاه عميق افتاده و همانجا از بين رفته است، حال تو مى گويى:

برويد به دنبال يوسف بگرديد؟

اما اكنون آنهايى كه مى گفتند: قدرت و نيروى ما چنين و چنان است، با گدايى دست دراز كرده اند و گردن كج آمده اند، مى گويند:

«يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» «3»

به ما و خانواده ما صدمه فقر خورده و براى لقمه اى نان نزد تو آمديم. در مقابل قيمت واقعى، با ما طورى حساب كن كه «تَصَدَّقْ عَلَيْنا» صدقه به حساب بياور. تو

______________________________
(1)- يوسف (12): 8؛ «ما گروه نيرومنديم.»

(2)- يوسف (12): 87؛ «اى پسرانم! برويد آن گاه از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا مأيوس نباشيد؛ زيرا جز مردم كافر از رحمت خدا مأيوس نمى شوند.»

(3)- يوسف (12): 88؛ «عزيزا! از سختى [قحطى و خشكسالى ] به ما و خانواده ما گزند و آسيب رسيده و [براى دريافت آذوقه ] مال ناچيزى آورده ايم، پس پيمانه ما را كامل بده و بر ما صدقه بخش.»

عزيز مصر هستى و در حق ما مى دانى كه چه كار بايد بكنى؟ ببينيد چگونه خدا دشمن را ذليل كرد؟

گرفتارى يونس عليه السلام در شكم ماهى

 

حضرت يونس عليه السلام در شكم ماهى افتاد، هر نوع ماهيى بود، مى گويند: نهنگى عظيم بوده است. بايد معده اى داشته باشد كه حضرت يونس عليه السلام را جا بدهد.

نهنگ درون دريا رفت. بعد قرآن مى فرمايد: نهنگ در جايى بود كه نور به آنجا نمى رفت، لذا دلِ نهنگ تاريك شد.

حال چه كسى مى توانست حضرت يونس عليه السلام را پيدا كند و او را نجات بدهد؟

هيچ كس. يعنى نجات حضرت به اين بود كه نهنگ را پيدا كنند، بعد از تاريكى دريا بيرون بياورند، بعد آن را به تور بياندازند و بعد به ساحل بياورند، شخصى متخصص بيايد، طورى شكم نهنگ را پاره كند كه حضرت يونس عليه السلام صدمه نبيند.

اصلًا كسى به فكرش نمى رسيد كه حضرت زنده باشد.

اما خدا حضرت يونس عليه السلام را دوست داشت. يار او بود و نبايد بندگان خود را رها كند. اگر رها كرد، براى جريمه كردن او بود. جريمه اش اين بود كه در شكم نهنگ برود. كسى فكر نمى كرد كه او در معده نهنگ زنده بماند.

استجابت دعاى يونس عليه السلام

 

قرآن مى فرمايد: ما به معده نهنگ گفتيم: حضرت يونس عليه السلام را سالم نگهدار، اما غذاهايى كه مى خورى، هضم كن تا او سالم بماند و هضم نشود. معده در آن واحد هم كار بكند و هم كار نكند.

«فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ

الظَّالِمِينَ» «1»

حضرت يونس عليه السلام شكم ماهى را محل مناجات كرد. گفت: خدا كه همه جا يار همه ما است. شكم ماهى كه از يارى او خالى نيست. چنان در اين كوره معده نهنگ او را سوزاند و خالص كرد كه گفت: خدا فقط تويى؛ يعنى به هر چه اميد ببنديم، غلط است. اگر من در معده نهنگ به همه دنيا اميد ببندم، چه كسى مى داند من كجا هستم و هيچ كسى فكر نمى كند كه من زنده هستم؟ اين اميد چه فايده اى دارد؟

كسى در تاريكى دريا و درون معده نهنگ مرا صدا بزند و من جوابش را ندهم؟

يعنى من خداى بى رحمى هستم؟

«فَاسْتَجَبْنا لَهُ» «2»

پروردگار مى فرمايد: من جواب او را دادم و به نهنگ گفتم: بيرون بيا و به ساحل برو و ميهمان مرا آرام روى ساحل بگذار. در كنار ساحل به بوته كدو گفتم: سريع رشد كن و سايه بان درست كن؛ چون بدن ميهمان من چند شبانه روز است كه در معده نهنگ نرم شده و آفتاب ممكن است بدن او را بيازارد. اى كدو! غذاى او را تأمين كن.

نجات مؤمنان با التجا به درگاه خدا

 

______________________________
(1)- انبياء (21): 87؛ «پس در تاريكى ها [ى شب، زير آب، و دل ماهى ] ندا داد كه معبودى جز تو نيست تو از هر عيب و نقصى منزّهى، همانا من از ستمكارانم.»

(2)- انبياء (21): 88؛ «پس ندايش را اجابت كرديم.»

اين جمله در قرآن فقط يك بار آمده است؛ يعنى داستان پيچيده حضرت يونس عليه السلام را تماماً مى گويد، افتادن در معده نهنگ، تاريكى دريا، دل نهنگ و شب، كسى فكر نمى كند كه او هنوز زنده است، بر فرض كه فكر كنند او زنده است، در دريا ميليون ها نهنگ وجود دارد كدام نهنگ حضرت يونس عليه السلام را گرفته است؟ همه نهنگ ها را بكشند تا او پيدا شود؟ تا بخواهند اين كار را بكنند، صد سال طول مى كشد.

آن وقت به شما مردم مؤمن مى فرمايد: اين حادثه پيچيده را در اقيانوس، معده نهنگ و حضرت يونس عليه السلام ديديد، قرآن وحى الله است، ديديد من حضرت يونس عليه السلام را چگونه نجات دادم.

«كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ» «1»

شما مردم مؤمن را اين گونه نجات مى دهم، اما شما بايد با من باشيد.

نشانه اى از رحمت خدا در يوسف عليه السلام

 

برادران حضرت يوسف عليه السلام با ذلت و خوارى گفتند:

«تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ» «2»

اى عزيز مصر! به ما صدقه بده. خيال مى كردند او مانند فرعون مصر است و دين ندارد. گفتند: به ما صدقه بده، خدا به تو مزد دهد. ما را گرسنه و دست خالى برنگردان. ما با اميدى آمديم.

حضرت يوسف عليه السلام به كارگردانان انبارهاى مواد غذايى گفت: هر چه ظرف آوردند پر كنيد و هر چه پول دادند، روى ظرف هاى آنان بگذاريد و درب ظرف ها را ببنديد كه نفهمند.

اين نشانه اى از رحمت خدا است؛ چون آنها كتك زدند، اما حضرت محبت كرد.

______________________________
(1)- انبياء (21): 88؛ «اين گونه مؤمنان را نجات مى دهيم.»

(2)- يوسف (12): 88؛ «بر ما صدقه بخش؛ زيرا خدا صدقه دهندگان را پاداش مى دهد.»

آنها پيراهن او را درآوردند، او ظرف هاى آنان را پر كرد. آنها پول دادند، اما او پول را برگرداند و جنس ها را به رايگان داد.

آنها برگشتند، وقتى سر ظرف ها را باز كردند، ديدند كه همه پولها را پس داده اند.

به پدر خود گفتند: عجب انسانى است. او ديگر كيست؟ او كجا تربيت شده است؟

سفر دوم نيز آمدند.

در سفر سوم كه ظرف هاى آنان را پر كرد، بعد خيلى با محبت به آنها گفت:

«هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ» «1»

شما آن وقتى كه از حقايق خبر نداشتيد، جوان بوديد و حال و هواى منيّت داشتيد، آيا به ياد داريد كه با يوسف چه كرديد؟ اين ها به هم نگاه كردند كه او يوسف را از كجا مى شناسد؟ يوسف كه سى سال قبل در چاه نابود شد. عاقل ترين آنان كه يهودا بود، گفت:

«إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ» «2»

تو يوسف نيستى؟ گفت:

«أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا» «3»

خدا به ما منت گذشت و ما را از چاه نجات داد و بعد توضيح داد كه چه جرياناتى در اين كاخ به او گذشته كه يك اتفاق آن اين بود كه نُه سال در زندان بودم.

______________________________
(1)- يوسف (12): 89؛ «آيا زمانى كه نادان بوديد، دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد؟»

(2)- يوسف (12): 90؛ «شگفتا! آيا تو خود يوسفى؟»

(3)- يوسف (12): 90؛ «من يوسفم و اين برادر من است، همانا خدا بر ما منت نهاده است.»

 

دو شاخه عظيم معنوى در يوسف عليه السلام

 

ولى برادران! منِ در چاه افتاده و زندان رفته، چرا عزيز مصر شدم؟ به دو علت:

«مَنْ يَتَّقِ» «1» يكى: تقوا. «2» دامنم را از گناه، آلودگى و كثافت كارى نگهداشتم. تلخ است؟ بله، تلخ و سخت است كه انسان در معرض شهوت بسيار لذيذ قرار بگيرد، آن هم رايگان، با چهره زيباى غمّاز، طنّاز و عشوه گر رو به رو شود، تازه خود طرف التماس كند و انسان به او بگويد: محبوب من نمى پسندد كه با تو باشم.

خيلى سخت است. ما خيلى ساده مى گوييم، اما همين تحمّل سختى است كه او را عزيز مصر و درهاى فيوضات را باز مى كند. اين دليل اول است.

دليل دوم عزيز شدن من: «وَ يَصْبِرْ» «3» است يعنى صبر كردن و قهر نكردن چون من زير بار انواع سختى ها قرار گرفتم، اما با خدا قهر نكردم. گفتم: خدايا! در كنار تو مى مانم. هر تلخيى كه مى خواهى به من بچشانى، بچشان. تازيانه هر بلا و امتحانى كه مى خواهى به من بزنى، بزن. من تو را رها نمى كنم. «4»

______________________________
(1)- يوسف (12): 90؛ «هر كس پرهيزكارى كند.»

(2)- غرر الحكم: 274، حديث 6012؛ «إِنَّ التَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ وَ فِي غَدٍ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ مَسْلَكُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِكُهَا رَابِح.»

و نيز آمده: غرر الحكم: 272، حديث 5942؛ «إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ وَ ذَخِيرَةُ مَعَادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ كُلِّ مَلَكَةٍ وَ نَجَاةٌ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ بِهَا يَنْجُو الْهَارِبُ وَ تُنْجَحُ الْمَطَالِبُ وَ تُنَالُ الرَّغَائِبُ.»

(3)- يوسف (12): 90؛ «شكيبايى ورزد.»

(4)- الكافى: 2/ 91، حديث 15؛ وسائل الشيعة: 15/ 237، باب 19، حديث 20373؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِيَةِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمُصِيبَةِ حَتَّى يَرُدَّهَا بِحُسْنِ عَزَائِهَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَلَاثَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ مَنْ صَبَرَ عَلَى الطَّاعَةِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ سِتَّمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَى الْعَرْشِ وَ مَنْ صَبَرَ عَنِ الْمَعْصِيَةِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ تِسْعَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَى مُنْتَهَى الْعَرْشِ.»

و هم چنين آمده: الكافى: 2/ 90، حديث 9؛ بحار الانوار: 42/ 188، باب 125، حديث 6؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ دَخَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام الْمَسْجِدَ فَإِذَا هُوَ بِرَجُلٍ عَلَى بَابِ الْمَسْجِدِ كَئِيبٍ حَزِينٍ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام مَا لَكَ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أُصِبْتُ بِأَبِي [وَ أُمِّي ] وَ أَخِي وَ أَخْشَى أَنْ أَكُونَ قَدْ وَجِلْتُ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام عَلَيْكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الصَّبْرِ تَقْدَمْ عَلَيْهِ غَداً وَ الصَّبْرُ فِي الْأُمُورِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا فَارَقَ الرَّأْسُ الْجَسَدَ فَسَدَ الْجَسَدُ وَ إِذَا فَارَقَ الصَّبْرُ الْأُمُورَ فَسَدَتِ الْأُمُورُ.»

 

آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند

 

فرزند و عيال و خانمان را چه كند

ديوانه كنى هر دو جهانش بخشى

 

ديوانه تو هر دو جهان را چه كند «1»

     

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

______________________________
(1)- مولوى.

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حركت صعودي با قرآن و اهل بيت
تسويل اعمال از طريق شيطان
تجارت مادی و معنوی - جلسه پنجم
ده صفت قول احسن
زكريا بن آدم، وكيل امام رضا عليه السلام
متن سخنرانی استاد انصاریان در مورد توبه
حكايت قصاب بت‏پرست هندى‏
تهران/ حسینیهٔ بنی‌الزهرا/ دههٔ سوم صفر/ پاییز ...
توحيد امام زين العابدين (علیه السلام)
آيات قرآن در تفاوت بين دو گروه‏

بیشترین بازدید این مجموعه

تجارت مادی و معنوی - جلسه پنجم
مرگ و فرصتها- جلسه دوازدهم
تقواى اقتصادى صابران و متقين‏
حديث عقل و نفس آدمى درآيينه قرآن - جلسه دوم - (متن ...
آياتى در باب شيطان اقتصادى
اسلام آوردن زكريا بن ابراهيم و خدمت او به پدر و ...
كرامات اخلاقى مرحوم حاج آقا رحيم ارباب
علامت روبرگرداندن خدا از بنده
تهران حسینیه حضرت قاسم دهه دوم صفر 94 سخنرانی ششم
امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر از اخلاق سیدالشهدا(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^