فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

الگو بودن بندگى يوسف عليه السلام‏

 

 

مرويست (از حضرت رسول صلى الله عليه و آله) كه حضرت شعيب عليه السلام بواسطه محبت و شوق و دوستى با خدا آنقدر گريست كه دو چشم او كورشد، خدا ديده او را بينا فرمود، و هم چنين تا سه مرتبه، در مرتبه چهارم وحى الهى رسيد كه يا شعيب تا كى ميگريى و تا چند چنين خواهى بود (و مقصود تو از اين گريه چيست)؟ اگر گريه تو از خوف جهنم است من تو را از آن ايمن گردانيدم، و اگر از شوق بهشت است آن را بتو عطا و مباح نمودم، عرض كرد الهى و سيّدى تو ميدانى گريه من براى ترس از جهنم و شوق بهشت نيست بلكه دل من بمحبّت تو بسته شده است و گريه دوستى و محبت است كه چشم مرا نابينا كرد، وحى رسيد حال كه گريه تو از اين راهست بزودى پيغمبر و كليم خود موسى بن عمران را بخدمتكارى تو بفرستم كه تا ده سال خدمت (و شبانى) كند.

و اثر شوق و محبّت الهى داشتن آن است كه همه چيز شوق و محبت آن شخص را بدل مى گيرند.»

كار بنده به جايى مى رسد كه در فاسدترين كاخ، با بودن زن نامحرم حمله كننده كه در شهوت دست و پا مى زند، با بودن هر نوع ميهمانى هاى شبانه و روزانه دربارى، يوسف شد. مسجد، حسينيه و جمعيت مذهبى نيز در اختيارش نبود، مصر بود و عده اى ظالم، بت پرست، كاخ و زنى خائن. ولى يوسف، يوسف شد.

از تعريف هايى كه پروردگار از يوسف مى كند، انسان مات و مبهوت مى شود. از خدا بشنويد كه عبد در اين عشق از منيّت خود مى ميرد و جلوه معشوق مى شود.

حركت، ديدن و شنيدن خدايى كار عبد به اين حديث قدسى مى رسد:

«كُنْتُ سَمْعَهُ الّذى يَسْمَعُ بِهِ»

من خود گوش او مى شوم، ديگر گوش، گوش يوسف نيست، گوش من است كه مى شنود؛ لذا هفت سال صداى باطل زليخا را رد كرد. مى گويد: گوش من جاى اين حرف هاى باطل و قبول اين پيشنهادهاى نجس نيست. اين گوش، گوش او نبود، گوش خدا بود. و گوش خدا باطل را قبول نمى كند؟

«وَ بَصَرَهُ الّذى يَبْصُرُ بِهِ و لسانَه الذى يَنْطِقُ بِهِ»

چشم ديگر، چشم يوسف نبود، چشم من بود. زليخا را مانند ديو سياه و وجودى متراكم از آلودگى ها مى ديد. در كمال نفرت، او را نمى خواست. اگر زيبايى مى ديد، مى خواست. كسى كه زيبايى را ببيند و بگويد نمى خواهم، احمق است. چشم او باز بود و درست مى ديد. اين چشم منيّت است كه زشت ترين دختر را مى بيند و عاشق او مى شود و پاى خود را در يك كفش مى كند و مى گويد: در عالم فقط اين دختر را مى خواهم. عالم پر از خير است و اولياى خدا در عالم زندگى مى كنند، اما او به دختر مى گويد: اگر تو نباشى، مى خواهم دنيا نباشد.

زبان يوسف هم زبان خدايى مى شود:

«وَ يَدَهُ الّتى يَبْطِشُ بها»  دست، ديگر دست يوسف نبود، دست من بود و دست من در خير است:

«بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ» 

در آن هفت سال، حاضر نشد، سر انگشتش را روى دست زليخا بگذارد كه اين بدنِ نامحرم را لمس كند و ببيند چه مزه اى دارد. در كمال نفرت از او بود:

جمله معشوق است و عاشق پرده اى زنده معشوق است و عاشق مرده اى «3»

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه پانزدهم
کلام ارزشمند حضرت زهرا(س) در بیان دین
دهه دوم محرم 94 خوی آرامگاه شیخ نوایی سخنرانی هفتم
خودشناسی - جلسه اول
ارزش عمر و راه هزينه آن-جلسه بیست وچهارم (متن ...
شیطان و اهل تقوا - جلسه پانزدهم – (متن کامل + ...
رفع حجاب‏ها با ايمان و تقواى مستمر
صله با قاطع رحم
اهميت واجبات از ديدگاه اسلام
ردّ ادعاى كهنگى دين اسلام‏

بیشترین بازدید این مجموعه

ارزشها و لغزشهای نفس - جلسه پانزدهم
مبارزه با طرح و نقشه ضد ارزشى‏
رفع حجاب‏ها با ايمان و تقواى مستمر
تفاوت «ضرر» و «خسران»
شیطان و اهل تقوا - جلسه پانزدهم – (متن کامل + ...
مرگ و عالم آخرت - جلسه اول (1) - (متن کامل + عناوین)
اهميت واجبات از ديدگاه اسلام
دهه دوم محرم 94 خوی آرامگاه شیخ نوایی سخنرانی هفتم
کلام ارزشمند حضرت زهرا(س) در بیان دین
عشق به خدا، نتیجۀ معرفت و شناخت

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^