فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 4
100% این مطلب را پسندیده اند

گر تو نمى پسندى تغيير ده قضا را

علامه محمد تقى مجلسى در امر به معروف و نهى از منكر و پيشگيرى از گناه دلسوزى عجيب بود ، در محله اى كه زندگى مى كرد تعدادى قلدر و داش صفت بودند كه از گناهانى چون قمار ، شراب ، و مجالس لهو و لعب امتناعى نداشتند .اغلب در برخورد با آنان ، امر به معروف و نهى از منكر مى كرد ، و آنان را به ترك گناه و عبادت حق دعوت مى نمود .رييس قلدرها و نوچه هايش از مجلسى ناراحت بودند ، دنبال زمينه اى مى گشتند كه از دست او خلاص شوند .يكى از مريدان صاف دل ، پاك طينت ، ساده و آرام آن عالم بزرگ را ديدند و به او گفتند : خانه خود را شب جمعه از زن و فرزند خالى كن ، براى ما تهيه شام ببين ، از مجلسى هم به آن مجلس دعوت كن و تمام اين برنامه ها را نزد خود حفظ كرده احدى را خبر نكن وگرنه به زحمت خواهى افتاد .برنامه ها به طور طبيعى پيش رفت ، مجلسى به تصور اينكه مهمان مريد مسجدى است دعوت را پذيرفت .قلدرها با هم قرار گذاشتند اول شب در خانه آن مرد اجتماع كنند ، در ضمن زنى رقاصه را دعوت كردند كه پس از آمدن مجلسى و آراسته شدن مجلس ، با سر برهنه وارد جلسه شود و با در دست داشتن طنبور و تنبك مشغول رقاصى گردد !آنگاه يكى از قلدرها همسايه هاى مؤمن را خبر كند تا بيايند ببينند :

واعظان كين جلوه در محراب و منبر مى كنند *** چون به خلوت مى روند آن كار ديگر مى كنند

شايد با ديدن اين منظره آبروى مجلسى برود و با به خاك نشستن او ، از دستش خلاصى جويند .مجلسى وقتى وارد مجلس شد صاحبخانه را نديد ، در عوض مشاهده كرد جمعى از قلدران محل ، با چهره اى گرفته دور تا دور اطاق پذيرايى نشسته اند ، مجلسى در كنار آنان قرار گرفت و به فراست ايمانى دريافت كه نقشه اى در كار است ! چيزى نگذشت كه زن رقاصه پرده را كنار زد و با قيافه اى آراسته به وسايل آرايش با طنبور و تنبك وارد مجلس شد و با صداى مخصوص به خود ، به صورت تصنيف شروع به خواندن اين شعر كرد و همراه با ريتم صدا مشغول رقص شد :

در كوى نيكنامان ما را گذر نباشد *** گر تو نمى پسندى تغيير ده قضا را

مجلسى آن مرد حق ، عارف سالك و دلباخته حقيقت ، همراه با سوز دل و اشك چشم به حضرت حق توجهى خالص كرد و به پروردگار عرضه داشت :« گر تو نمى پسندى تغيير ده قضا را »ناگهان زن رقاصه روى و موى خود را پوشاند ، و طنبور و تنبك را به زمين زد و به سجده افتاد و با سوزى جانكاه مشغول ذكر يارب ، يارب و توبه و انابه شد ، ديگران هم از غفلت به درآمدند ، با ديدن آن منظره به گريه افتادند و به دست آن مرد بزرگ توبه كرده ، دست از تمام گناهان شستند!

برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان

0
100% (نفر 4)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

عاقلى در لباس ديوانگان
زن بدكاره
فلسفه روزه‏
حکایتی از حلم آيت اللَّه اصفهانى‏ (1)
آمرزش و مغفرت از بركت احسان‏
حكايتى عجيب اندر مسأله تلبيه‏
شما عهده‏دار رياست كل كشورى
بهترین برنامه اسلام
معناى واقعى شكر چيست ؟
از كجا دانستند؟

بیشترین بازدید این مجموعه

معناى واقعى شكر چيست ؟
شما عهده‏دار رياست كل كشورى
دوستى ناپايدار
داستانى آموزنده درباره‏ى آبرودارى‏
آمرزش و مغفرت از بركت احسان‏
حکایت ثعلبة بن حاطب‏
حكايتى از نماز باران‏
فلسفه روزه‏
از دين جديد به نان و نوایی رسید!
جای به عنوان مسجد

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^