فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

چهره ملكوتى يوسف عليه السلام-جلسه پنجم (متن کامل +عناوین)

 

معرفت يوسف عليه السلام در مقابل زليخا

تهران، حسينيه همدانى ها

رمضان 1385

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين

و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

برخورد و درگيرى وجود مبارك حضرت يوسف صديق عليه السلام با زليخا، برخورد عقل با هوس، حق با باطل و نور با ظلمت بود. حق، نور و عقل واقعيت هايى هستند كه شكست در آنها راه ندارد، ولى هوس، باطل و ظلمت، چيزهايى هستند كه هميشه با شكست مواجه مى شوند. اين عقل، نور و حق قابل بحث، موشكافى و تحقيق هستند.

وجود مبارك حضرت يوسف عليه السلام از معرفتى كامل نسبت به پروردگار مهربان عالم برخوردار بود و اين معرفت كه قلب او را تسخير و پر كرده بود، سبب شد كه حضرت يوسف عليه السلام بتواند با چشم باطن، به تماشاى وجود مبارك جمال مطلق نائل شود.

تماشاى جمال مطلق با همه صفات، اسما و كمالات خود، عشقى حكيمانه و عارفانه در وجود حضرت يوسف عليه السلام توليد كرده بود كه آثار اين عشق در زمانى كه به چاه افتاد، ظهور كرد.

اگر فرصتى شد، مناجات ميان چاه آن حضرت را براى شما بيان كنم و توضيح دهم تا معلوم شود اين عشق كه خاستگاه آن «معرفت اللّه» بوده، چه آثارى براى اين عاشق داشته است.

 

خواص عشق برخاسته از معرفت

 

عشقى كه كانون و منبع آن «معرفت اللّه» است كار اين عشق، شور و محبت است.

هر كه را جامه ز عشقى چاك شد

او ز حرص و عيب كلّى پاك شد «1»

 

فرقى نمى كند كه اين عشق، در چه ظرفى به حدّ نصاب برسد. در ظرف وجود پيغمبر باشد يا امام، ولىّ اللّه، حكيم و يا عارف.

عشق وقتى به حدّ نصاب مى رسد كه انسان را از همه تمايلات غيرمعقول و هوس هاى غيرمنطقى بيزار مى كند يعنى اجازه نمى دهد كه تمايلات و هوس ها به صورت لذّت هاى واقعى، باطن خود را نشان دهد. ديگر جاى عرض اندام دروغ و باطل نخواهد بود. «2» وقتى كه اين عشق سيطره پيدا مى كند، تمام تمايلات و خواسته ها با كمك اين محبت، منطقى و معقول مى شوند و انسان را به جايى مى رسانند كه گويا خود را در اين عالم تنهاى تنها و همه جهان را خالى مى بيند. ديگر جايى پيدا نمى كند كه حسد و حرصى بورزد، ريا كند، غرور، منيّت و كبر نشان دهد.

______________________________
(1)- مولوى.

(2)- در اين زمينه در حديث قدسى آمده:

شرح فصوص (كاشانى): 100؛ «من طلبنى فقد وجدنى، و من وجدنى فقد عرفني، و من عرفني فقد أحبنى و من أحبنى فأنا قتلته و من قتلته فعلى ديته، و من على ديته فأنا ديته»

هركس طلب كند مرامى يابد مراو هر كس يافت مرا خواهد شناخت مرا و هر كس مرا شناخت دوست من خواهد شد و كسى را كه من عاشق و دوستش بدارم او را در راه خودم به شهادت مى رسانم و كسى را كه من بكشم ديه اش بر من است و من خودم ديه او خواهم شد.

انسان عاشق در چنين جايگاهى قرار مى گيرد. با اين كه اطراف او از آدميزاد پر است و افراد مختلف از ثروتمند، زيباچهره و صاحب مقام زياد هستند، اما در فضاى اين عشق، چون غير معشوق براى او مطرح نيست، گويا احدى را نمى بيند، لذا كسى نيست كه به او حسد بورزد، براى او تكبر و ريا كند و غرور به خرج دهد.

شما پيغمبر، امام و يا وليّى از اولياى خدا را حسود، بخيل، مغرور، متكبّر و رياكار كه بتوان عيبى در او پيدا كرد، نمى بينيد. چرا كه آنها مى بينند كه آنچه در اين عالم هست، ابزار خدا براى توليد خير است، لذا براى عيوب باطنى، حسد، غرور و كبر جايى نمى ماند. هر چه هست، پاكى، كرامت، بزرگوارى و طهارت است.

آنها خود را تنهاى از همه مى بينند و روحى كه در كالبد آنها است، فقط در انتظار وصال معشوق است. جاده اين اشخاص به طرف خدا چقدر صاف و دوش آنها از بار فساد و رذائل اخلاقى چقدر سبك است.

عرشيان فرش نشين، و عاشقان با معرفت

 

اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: «1» با بدن خاكى خود در دنيا زندگى مى كنند، ولى روح آنان در محلّ اعلا و در كنار

______________________________
(1)- نهج البلاغة: خطبه 184 (خطبه همام)؛ «فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَاالْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا.»

غرر الحكم: 304، حديث 6962؛ «الجاهل عبد شهوته.»

غرر الحكم: 75، حديث 1177؛ «الجاهل من انخدع لهواه و غروره.»

غرر الحكم: 73، حديث 1097؛ «الجهل فساد كل أمر.»

خداست و از آنجا دارند به بدن فرمان مى دهند كه براى عبادت- به معناى جامع- اين مقدار بخور، براى رفع خستگى و ايجاد نشاط در عبادت، اين مقدار بخواب، براى هدايت كردن مردم، اين مقدار بگو، براى سبك زيستن، اين مقدار نگو. اين كارِ عشق است.

وقتى روح به چنين نقطه اى مى رسد، تنها منظرگاه او براى تماشا، جلوه معشوق است و از غير او رويگردان شده است. اين مسأله به هيچ عنوان جايى براى عيوب نمى گذارد. اين اشخاص وقتى با دشمن ترين دشمنان روبه رو مى شوند، تمام برخوردهاى آنان بى عيب است.

در آخرين درگيريى كه حضرت يوسف عليه السلام با زليخا پيدا مى كند، در حالى كه خطر صد در صد بوده است، ولى پروردگار مى فرمايد:

«لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ» «1»

او در جايگاه تماشاى «برهان رب» بود، لذا در درگيرى با زليخا، بدون كوچك ترين اشتباه، لغزش و عيب مقابله كرد؛ يعنى هيچ زمينه اى براى اثبات ذره اى تهمت براى حضرت يوسف عليه السلام پيدا نشد به خاطر اين كه در جايگاه «برهان رب» بود.

جنگ آرام با هوس و هوس بازان

 

وقتى ديد اين زن به خاطر هوس سنگينِ كامجويى خيز برداشته تا حمله كند، يوسف عليه السلام براى حمله كردن خيز نداشت، فقط فرار كرد. اگر او نيز حمله مى كرد و با آن قدرت مردانگى خود اين زن را مى زد، راه تهمت به روى آن حضرت باز مى شد.

______________________________
(1)- يوسف (12): 24؛ «اگر برهان پروردگارش را [كه جلوه ربوبيت و نور عصمت و بصيرت است ] نديده بود.»

آن وقت او مى گفت: دندان شكسته و بدن سياه مرا ببينيد، من مقاومت كردم تا او به من تجاوز نكند. اما حضرت يوسف عليه السلام در جايگاه «برهان رب» بود، لذا برخورد او با دشمن نيز بى عيب، سالم و الهى بود.

او فرار كرد، چون كه اينجا جاى فرار بود، نه جاى درگيرى. او متوجه شد كه جاى درگيرى نيست. زليخا از پشت سر لباس حضرت يوسف عليه السلام را گرفت تا او را نگهدارد، حضرت در حال رفتن بود كه لباسش پاره شد. ناگهان در باز شد و شوهر زليخا وارد شد. گفت: چه خبر است؟ او به شوهرش گفت: از آن وقتى كه او را به خانه آوردى، او به دنبال من است تا به من و تو خيانت كند.

شوهر زليخا به حضرت يوسف عليه السلام گفت: من بد كردم كه به تو نان و نمك دادم و خانه خود را در اختيار تو گذاشتم؟ كودكى عاقل همانجا به شوهر زليخا گفت: لباس يوسف عليه السلام را نگاه كن، ببين اگر از جلو پاره شده، زن مقاومت كرده تا به او خيانت نشود، اما اگر لباس از پشت پاره شده، همسر تو مى خواست خيانت كند و او از دست اين زن خائن فرار مى كرده است. به قدرى اين معرفت و عشق انسان را ظريف و بى عيب مى كند كه در برخورد با بدترين دشمنان، زيباترين برخورد الهى را انجام مى دهد.

تفاوت معشوق حقيقى و غيرحقيقى

 

آن وقت اين معشوق با همه معشوق ها فرق مى كند؛ چون اولًا: معشوقِ اين عشق هيچ نيازى به عشقِ عاشق ندارد و در كمال بى نيازى است و تمام منافع عشقِ اين عاشق به خود او برمى گردد.

اينجا معشوق از عاشق منفعتى نمى خواهد؛ چون نيازى به منفعت بردن ندارد.

دوم اين كه: هرگز معشوق در اين عشق، براى عاشق كم نمى گذارد؛ چون اهل اذيت كردن نيست، بلكه معشوق در اينجا اهل لطف، بخشش، احسان، فضل و كرم است.

در اينجا معشوق به عاشق تكبّر و غرور نشان نمى دهد تا عظمتش در جان عاشق بشكند، بلكه نرم است.

كار سوم او براى عاشق اين است كه: تمام درهاى خزائن خود را به روى عشق باز كند و بگويد: هر چه مى خواهى، بردار. اين مسأله عشق است.

آيات اين عشق را در قرآن ببينيد:

«وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» «1»

«آمَنُوا»؛ يعنى آنهايى كه راه معرفت را طى كرده اند و به او وابسته شده اند؛ چون او را حق مى بينند و تمام هستى را ابزار او براى توليد خير مى دانند و غير اين را حالات بيهوده مى پندارند.

مى دانيد اين آيه يعنى چه؟ يعنى اين ها بر اثر اين عشق، در وجودشان چنان شورى به وجود آمده است كه هر چيزى را در اين عالم با مقياس وجود معشوق مى سنجند.

تمام كردار و رفتار ايشان بعد از سنجش اين معيار است؛ يعنى مى گويند: اين معشوق ترازو و معيار سنجش ما است.

همه چيز را با او مى سنجد. اگر اين مقياس درست باشد، انجام مى دهند، اما اگر با او ميزان نباشد، حكومت كلّ كره زمين را نيز با لبخند رها مى كنند. لبخند آنها نيز لبخند مسخره است. واقعاً جاى مسخره كردن دارد؛ چون كه مى خواهند چه چيزى را به جاى خدا قرار بدهند؟ اين عوض و معوّض اصلًا با هم هيچ تناسبى ندارند.

مى گويند: بيا در اين كاخ، لذّت عبادت را با لذّت در كنار زليخا قرار گرفتن عوض كن. اين عوض و معوّض كه اصلًا با هم تناسبى نداشته و قابل مقايسه نيستند.

از آن طرف، قرآن به وجدان آنها قسم خورده است:

______________________________
(1)- بقره (2): 165؛ «ولى آنان كه ايمان آورده اند، محبت و عشقشان به خدا بيشتر و قوى تر است.»

«وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» «1»

عشق باعث حركت آنها به طرف قرب پروردگار است و وجدان باعث حفظ آنها از افتادن در سقوط است. هم نيروى محرّكه و هم نيروى محافظ و نگهدارنده از سقوط را دارند. اين ويژگى هاى حضرت يوسف عليه السلام است.

جبهه مقابل عشق با معرفت

 

اما طرف مقابل حضرت يوسف عليه السلام، زن هوسبازى است كه كارى به عقل ندارد.

اگر كارى به عقل داشت و ذرّه اى از عقل را به كار مى برد، به شوهر خيانت نمى كرد.

فقط به شهوت و هوسبازى كار دارد. معرفتى ندارد كه با نگاه از روى معرفت به حركات خود، خدا و قيامت را لحاظ كند. جاهل است و وجدان او نيز در كنار كاخ نشينان، بر اثر كثرت گناه نابود شده است. چراغ وجدانِ او خاموش است و شهوات او ترمز ندارد. بنابراين در هيچ زمينه اى اهل محاسبه نيست.

آنچه كه فعلًا مى خواهد اين است كه به كام او پاسخ داده شود. كارى به اين ندارد كه راه كامجويى او حرام، غلط، خيانت، ظلم و فساد است. او دچار جهل و ظلمت است. اين هوس، محصول ظلمت و ميوه تلخ جهل است.

جلوه اعمال در روز قيامت

 

بالاخره روز قيامت خواهد آمد و نمى شود قيامت نباشد. خدا در كتاب هاى خود، توسط پيغمبران و امامان از قيامت خبر داده است. براى ترس از قيامت تمام پيغمبران و امامان و زنانى مانند حضرت مريم، خديجه كبرى، فاطمه زهرا و زينب كبرى عليهم السلام تمام شب هاى عمر را گريه سوزان كردند. مگر مى شود دروغ باشد؟

______________________________
(1)- قيامت (75): 2؛ «و به نفس سرزنش گر قسم مى خورم.»

 

اين ذوق و سماع ما مجازى نبود

اين طرب كه مى كنيم، بازى نبود

با بى خبران بگو كاى بى خردان

بيهوده سخن به اين درازى نبود

 

سخن پوچ و باطل اين طور نيست كه در اين همه كتاب از آن خبر بدهند و اين همه پيغمبران، امامان و اوليا براى باور دادنش به مردم جانفشانى كنند. قيامت حتماً برپا مى شود.

همه پاداش و نجات مى خواهند، حتى هوس بازان نيز به دنبال نجات و پاداش مى گردند. به آنها مى گويند: شما عمر را در شكم و شهوت هزينه كرديد، اكنون پاداش و كليد نجات را هم از آنها بگيريد. اين پايان كار هوسبازان است.

آيا در آنجا شكم و شهوت عامل نجات هستند؟ آنجا جايى است كه به هوسبازان مى گويند: در بهشت براى خود جايى فراهم نكرديد، پس به جهنم برويد.

عمل اين ها با جهنم مساوى است، چيز كم تر يا اضافه ترى به آنها نمى دهند.

آدرس واقعى جان و تن آدمى

 

چه حادثه ناگوارى در اين هوسبازى براى آنان فراهم آمده است! اين ها كسانى هستند كه در دنيا آدرس روح و جان خود را گم كرده، وجود خود را به گناه، فساد، معصيت، شرارت، رذالت و آلودگى رهنمون كردند، اما آدرس روح و جان را مى خواهيد، اين آدرس آن است:

اين آدرس را اولين بار خدا به ميلياردها ملائكه داد. به قدرى اين آدرس مهم است كه حد ندارد:

«فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» «1»

فرشتگانم، زمانى كه اين گل را به صورت قالب متعادل درآوردم، به آن شكل متعادل دادم كه در آيه:

«مِنْها خَلَقْناكُمْ» «2»

خاك بوديم، از خاك ما را آفريدند و دوباره به خاك برمى گردانند، اين آدرس اصلى بدن است و وقتى اين بدن را به شكل زيبايى آراستم، از حيات منسوب به خودم در او دميدم:

«فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ» «3»

اى ملائكه! وقتى فهميديد كه آدرس جان او من هستم و اين جان را در اين قالب قرار داده ام، بعد از دميده شدن روح در او، از بزرگترين تا معمولى ترين شما، همه به او سجده كنيد. «4»

______________________________
(1)- حجر (15): 29؛ «پس چون او را درست و نيكو گردانم و از روح خود در او بدمم.»

(2)- طه (20): 55؛ «شما را از زمين آفريديم.»

(3)- حجر (15): 29؛ «براى او سجده كنان بيفتيد.»

(4)- خداوند راجع كرامت و ارزش انسان در سوره اسراء آيه 70 مى فرمايد: « «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا»؛ به يقين فرزندان آدم را كرامت داديم، و آنان را در خشكى و دريا [بر مركب هايى كه در اختيارشان گذاشتيم ] سوار كرديم، و به آنان از نعمت هاى پاكيزه روزى بخشيديم، وآنان را بر بسيارى از آفريده هاى خود برترى كامل داديم.»

و در اين زمينه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نيز مى فرمايد:

كنز العمّال: 12/ 193، حديث 13462؛ «ما شَي ءٌ أكرمُ علَي اللّه مِن ابنِ آدمَ. قيلَ: يا رسولَ اللّه، ولا الملائكةُ؟! قالَ: الملائكةُ مَجْبورونَ، بمنزلةِ الشّمسِ والقمرِ؛ هيچ چيز نزد خدا گرامى تر از فرزند آدم نيست. عرض شد: اى پيامبر خدا! حتّى فرشتگان؟! فرمود: فرشتگان، بسان خورشيد و ماه، مجبورند.»

 

جهت حركت يوسف عليه السلام

 

حضرت يوسف عليه السلام آدرس روح را مى دانست. مى دانست كه روح «من اللّه» و وجودش «باللّه» و «للّه» است و برنامه هايش بايد «فى اللّه» باشد. اين آدرس براى او روشن بود، پس در حال حركت به جانب اين اصل بود؛ چون آدرس را مى دانست.

ولى زليخا آدرس روح را نمى دانست و نمى خواست بداند. دچار هوا و هوس نامعقول شد و به هيچ جا نرسيد. بر فرض اگر گناهى هم اتفاق مى افتاد، به هيچ جا نمى رسيد.

بيچاره بشرهايى كه آدرس جان را گم كرده اند و خوش به حال كسانى كه اين آدرس را مى دانند. اين علم، علم پرقيمتى است. شما آدرس جان را مى دانيد كه روزه مى گيريد، نماز مى خوانيد و از فراق جان جانان گريه مى كنيد. اين كمال علم و معرفت است.

ذكر مناجات با پروردگار

 

«يا عُدّتى فى كُربتى و يا صاحبى فى شدتى و يَا وليّى فى نعمتى و يا غايتى فى رغبتى، أنت الساتر عورتى وَ الآ من روعتى.» «1»

______________________________
(1)- الإقبال: 81، دعاى سحر؛ «اى قوت و ذخيره روز رنج و غم من و اى يار و ياور روز سختى من اى ولى نعمت من و اى منتهاى آرزوى من، تويى كه عيب و زشتيهاى مرا مى پوشانى و از هر چه هراسان و بيمناكم ايمن مى سازى.»

 

من خسته و ناتوان و زارم

غير تو درِ دگر ندارم

جز تو كسِ دگر ندارم

هر چند دلى سياه دارم

دانم كه تو دست من بگيرى

زيرا كه فقط تويى اميدم

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

 

 


منبع : پايگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حلال و حرام مالی - جلسه سی و یکم (متن کامل +عناوین)
ارتباط با خدا از راه ذكر
انفاق به قدر بضاعت
تهران مسجد حضرت رسول- دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی اول
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
پاداش دنیوی و اخروی پروردگار برای مؤمنین
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
آیه‌ای عجیب درباره شیطان
اندیشه در اسلام - جلسه هفتم

بیشترین بازدید این مجموعه

حلال و حرام مالی - جلسه سی و یکم (متن کامل +عناوین)
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
تقدير روزى حلال
انفاق به قدر بضاعت
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
اندیشه در مرگ
رمز موفقيت ابن ‏سينا
مقربین چه کسانی هستند؟
آیه‌ای عجیب درباره شیطان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^