فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ارزش عمر و راه هزينه آن-جلسه بیست وششم (متن کامل+عناوین)

 يزد، مسجد ملااسماعيل دهه دوم محرم 1384
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
قرآن كريم و روايات مهم اهل بيت عليهم السلام پنج حقيقت را، به مناسبت هاى گوناگون نام مى برند؛ جماد، نبات، حيوان، شيطان، فرشته و يا به تعبير قرآن كريم، ملك، و انسان را به آن تشبيه مى كنند.
موارد و مطالب مربوط به اين پنج حقيقت اين است كه هر انسانى سرمايه عمر، عقل، قلب، بدن و نعمت هايى را كه در اختيار دارد، مطابق با طرح حضرت حق هزينه كند؟ يا خلاف آن؟ در هزينه كردن در دو جهت مثبت و منفى مسأله، به اين پنج حقيقت مثل زده شده است. مثل زدن به اين پنج حقيقت به خاطر اين بوده كه پروردگار، رسول خدا و ائمه طاهرين عليهم السلام خواستند حقيقت هزينه شدن مثبت عمر و سرمايه هاى ديگر را برابر طرح خدا، يا منفى هزينه شدن را به فهم مردم نزديك كنند كه مردم داستان مثبت و منفى هزينه شدن نعمت ها را بدانند كه از چه قرار است. شايد موشكافى كردن و تفسير حقايق مثبت و منفيى كه مثل زده شده، زمانى طولانى بطلبد، ولى اگر خدا عنايت كند، سعى مى كنيم كه هر دو روى سكه را با توجه به اين پنج واقعيت، به طور كامل ارائه كنيم.
ثمره هزينه عمر مطابق با خواسته هاى الهى
كسى كه عمر و سرمايه هاى كنار عمر را برابر با طرح و خواسته خدا هزينه مى كند، وجود مبارك حضرت باقر عليه السلام او را پرقيمت تر از گران بهاترين گوهر دانسته و از نظر ارزش، او را موجودى كمياب تر از اكسير اعظم معرفى مى كند. متن گفتار حضرت باقر عليه السلام به اين مضمون است: «وَ رَجُلٌ قَرَأَ القُرآنَ فَوَضَعَ دَواءَ القُرآنِ عَلى داءِ قَلبِهِ فَأسْهَرَ بِهِ لَيْلَهُ وَ أَظْمَأَ بِه نهارَهُ وَ قَام بِهِ فِى مَسَاجِدِه وَ تَجَافى بِهِ عَنْ فِراشِهِ»
و ديگر مردى است كه قرآن خواند و داروى قرآن را بر دل دردمندش نهد و براى (خواندن و به كار بستن و دقت در معانيش) شب زنده دارى كند و روزش را به تشنگى به سر برد و در هنگام نمازهايش بدان قيام كند و از بستر خواب به خاطر آن دورى گزيند.
قلب پاك و دل بيمار
انسانى است كه به سراغ قرآن و نقشه خدا رفته تا زندگى پاكى داشته باشد، يعنى تدبير و طرح خدا براى زندگى پاك، لذا با قرآن مجيد رابطه برقرار مى كند و به كمك آيات آن، تمام بيمارى هاى قلب خود را ريشه كن مى كند. قرآن را مى فهمد، آن را وارد قلب خود مى كند، دل را با داروى قرآن و نورانيت آن و اين نسخه شفابخش الهى علاج مى كند. بعد از مدتى، داراى دلى بى حسد، بى كينه، بى كبر، بى ريا، بى غرور و بى بخل مى شود و به فرموده حضرت صادق عليه السلام قلب او «حرم الله» مى شود. دل وقتى «حرم الله» شد، قابل مقايسه با كعبه نيست. در ارزيابى اين دل و كعبه، رسول خدا صلى الله عليه و آله اين دل را بر كعبه مقدم دانسته است. امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد:«القَلبُ حَرَمُ اللّهِ فَلا تَسكُن حَرَمَ اللّه غَيرُ اللّه»
اگر حرم خدا نباشد، پس بت خانه است، چون ديگر خانه سومى نداريم؛ يا دل حرم خدا است، يا بتكده. مولوى مى گويد:
مادر بت ها، بت نفس شماست             زانكه آن بت مار و اين بت اژدهاست
وقتى من به طور جدّ پول، شهوت، صندلى، مقام و خودم را بر خدا مقدم بدانم، معلوم است كه من بت پرست هستم. «أَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَيهُ»  كسى ممكن است يك بت را بپرستد، مردم مكه سيصد و شصت بت را مى پرستيدند، من نيز شش بت را مى پرستم؛ بت خود، پول، شهوت، مقام، دوست و آن چيزى كه در برابر خدا قرار مى گيرد و من در برابر او سجده و فروتنى مى كنم و آن شكلى كه مى خواهد، من به آن شكل خودم را صورت مى دهم. اين چنين شخصى، بت من مى شود.
درمان قلوب بيمار با قرآن
اما بعد از مدتى: «فَوَضَعَ دَواءَ القُرآنِ عَلى داءِ قَلبِهِ» دل را كه به واسطه قرآن، از بت ها خالى كردند، چون امام باقر عليه السلام در اينجا به دل بيمار اشاره مى كنند. اما دلهايى نيز بوده اند كه از اول بيمار نبودند و نشدند و بدون بيمارى از دنيا خارج شدند. حرف امام عليه السلام در اينجا درباره دل بيمار است.
دل با قرآن معالجه شد؛ يعنى از بت ها خالى شد. انسانى شده است كه خدا را بر هر برنامه اى مقدم مى كند؛ يعنى به مقام، زن، فرزند، داماد، عروس، طلا، علم، سياست و شهوت مى گويد: من، از همه شما جلوتر هستم و شما همه پشت سر من هستيد، چون راه من به سوى خداست. اگر شما مى توانيد با من بسازيد، به دنبال من بياييد، نه جلوتر از من. چون اگر جلوتر بروند، باز مانع مى شوند و بين ما و خدا سايه مى اندازند، خداگرفتگى پيش مى آيد، مانند ماه گرفتگى كه ما ديگر نمى توانيم خدا را ببينيم.
بعد از سلامت دل، به همه چيز اعلام قطعى مى كند كه همه چيز پشت سر من است، من دارم به طرف محبوب ازل و ابد مى روم، اگر شما با او سازشى داريد، به دنبال من بياييد، اگر سازشى نداريد، ما با شما جنگى نداريم، فقط قطع رابطه مى كنيم. اينجا ديگر گرفتار هيچ پول، صندلى و رابطه نامشروعى نمى شود:
 «فَوَضَعَ دَواءَ القُرآنِ عَلى داءِ قَلبِهِ فَأسْهَرَ بِهِ لَيْلَهُ وَ أَظْمَأَ بِه نهارَهُ» تمام روزهاى عمرش را روزه دار محسوب مى شود و براى او ثواب روزه مقبول مى نويسند.
دل پاك حاج شيخ عبدالكريم حايرى
انسان وقتى در اين دنيا راحت زندگى مى كند كه كم توقع باشد و با همه وجودش اهل گذشت باشد. اگر زن و شوهرى اين اخلاق كم توقعى و گذشت را داشته باشند، محال است طلاق به وجود بيايد. دو شريك كم توقع و پرگذشت، محال است با هم جنگ كنند. اگر مردم يك شهر كم توقع و پرگذشت باشند، محال است بين آنها كينه اى ايجاد شود. يكى از علمايى كه من به ديدنش رفتم، از شاگردان نزديك مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حايرى  بود. اين عالم، پدر بسيار فوق العاده اى داشت و مرحوم حاج شيخ به كل اين خانواده ارادت داشت. گفت: روزى بعد از ظهر، در شهريور، حاج شيخ عبدالكريم به ما چند نفرى كه نزد او بوديم، فرمود: من بازديدى به يك نفر بدهكارم. اگر مى خواهيد، شما نيز بياييد. گفتيم: مى خواهيم كه در خدمت شما باشيم.
در ميان ميوه ها، حاج شيخ عبدالكريم به انگور علاقه بيشترى داشت. گفت: به اتفاق حاج شيخ رفتيم. ظرف بزرگ انگورى گذاشتند و همه خورديم، غير از ايشان. فرمود: ميل ندارم. جلسه تمام شد و بيرون آمديم. به محضر مبارك ايشان عرض كردند: چرا از آن انگور نخورديد؟ فرمود: ميل نداشتم. همه خداحافظى كردند و من ماندم، گفتم:
آقا! چرا از انگور نخورديد؟ ميل نداشتن شما فلسفه و دليل دارد، پس چرا نخورديد؟ اصرار كردم، ايشان نيز مصرّ بود كه فقط بگويند: ميل نداشتم، بالاخره من سيد بودم و ديد من گردنم را كج كرده ام و ايشان خيلى به سادات احترام مى كرد، فرمود: مى گويم، ولى تا زنده ام به كسى نگو. فرمود: كار من به جايى رسيده است كه هر جا مى روم، دستم را به طرف غذا دراز مى كنم، اگر لقمه شبهه ناك، ناپاك و حرامى باشد، خداوند براى من حالت مقدماتى استفراغ شديد به وجود مى آورد كه به من مى گويد: آشيخ! نخور، نجس و حرام است.
نزد صاحبخانه رفتم، گفتم: شما مقلد حاج شيخ هستيد؟ گفت: بله. گفتم: اهل خمس و سهم امام هستيد؟ گفت: بله. گفتم: آن انگورها را از كجا آورديد؟ گفت: از باغ خودم، گفتم: فكر نمى كنم. خادم را صدا زد و گفت: براى حاج شيخ عبدالكريم انگور شيرين را مگر از باغ خودمان نياوردى؟ گفت: آقا! من چند شاخه انگور خودمان را ديدم، انگورهايى كه به درد اين جلسه بخورد نداشت، به باغ كنارى رفتم و از آنجا انگور آوردم. دل كه پاك شود، با داروى قرآن، نه با داروى خانقاه، خانقاه دارو ندارد، يهوديت و مسيحيت سم دارد، احزاب سم دارند. آن كسى كه دارو دارد، پروردگار است كه اسمش طبيب است، كتاب او دوا است، گذشته از قرآن و اهل بيت هرجا برويم، هر چه به شما بدهند، حتى با لعاب هاى علمى، شما را مى كشند. وقتى كه مردم سست ايمان باشند، اين مملكت زير چرخ هاى بازيگرى احزاب به نابودى كشيده مى شود.
قرآن مجيد فرياد مى زند:«فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ» خدا، انبيا، على، فاطمه و حسين كه هستند، كجا داريد مى رويد. به چه كسانى پشت مى كنيد و رو به چه كسانى مى نماييد؟
شب بيدارى مردان خدا
«فَوَضَعَ دَواءَ القُرآنِ عَلى داءِ قَلبِهِ فَأسْهَرَ بِهِ لَيْلَهُ وَ أَظْمَأَ بِه نهارَهُ» انسان ها بايد قسمتى از شب را بخوابد، چون حكم، حكم خدا است: «قُمِ الَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا»
خوابيدن به فرمان پروردگار، عبادت است. بخش ديگر از شب را در همين يك بيت شعر ببينيد:
شب مردان خدا روز جهان افروز است             روشنان را به حقيقت شب ظلمانى نيست
من با چشم خودم شب مردان خدا را ديده ام. با گوش خودم ناله مردان خدا را شنيده ام. واقعاً چه شب هايى دارند.
رفيقى داشتم، نماز شب را كه شروع مى كرد، در قنوت نماز وتر، از اول تا آخر دعاى كميل را هر شب، بدون توقف گريه، مى خواند و شب آخر عمرش كه نتوانست بايستد، نشسته نماز شب را خواند و با آن درد و رنج، تمام دعاى كميل را با گريه خواند و از دنيا رفت.«وَ أسْهَرَ بِهِ لَيْلَهُ وَ قَام بِهِ فِى مَسَاجِدِه»  با قرآن در مساجد قيام دارد، يعنى آباد كننده در مسجد و حافظ آن است. «تَجافى بِهِ عَن فِراشِه» به خاطر قرآن از خواب بريده است.
بعد امام باقر عليه السلام مى فرمايد:«فَوَ اللّه لِهؤلاءِ فِى قُرّاءِ القُرآنِ أعَزُّ مِن الكِبريتِ الاحمَرِ» اين ها در ميان انسان ها گوهر كمياب انسانى هستند. خدا را بايد در دنيا و آخرت آنان ديد.
آسيه، الگوى زنان و مردان تا قيامت
نمونه هايى از اين گوهرها در معرض تماشا هستند كه چشم هاى خداخواه در آنها خدا را ببينند، الگو و درس بگيرند. كوه هاى عالم تحمل حقيقت اين آيه ندارند: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لّلَّذِينَ ءَامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»
مى فرمايد: من مى خواهم نمونه اى به كل اهل ايمان تا قيامت بدهم كه اگر مى خواهيد مؤمن واقعى شويد، مانند او بشويد. اين انسانى است كه عمر، پول، قلب، عقل و بدن خويش را مثبت هزينه مى كرد.
 تشبيه قلب به سگ
اما آن كسى كه منفى هزينه مى شود:«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مّن بَعْدِ ذَ لِكَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» عزيزترين و پرقيمت ترين عضو شما كه درى به سوى خدا بود، مانند سنگ يا سخت تر و بسته تر از سنگ شد؛ يعنى اگر منفى هزينه شويم، بسته مى شويم. اما اگر مثبت هزينه شويم، شكوفا مى شويم.
 تشبيه انسان به نبات
اما مثل زدن به نبات. آن كسى كه درست هزينه شود: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّمَآءِ* تُؤْتِى أُكُلَهَا كُلَّ حِينِ بِإِذْنِ رَبّهَا»
اما آن كسى كه درست هزينه نمى شود:«وَالَّذِى خَبُثَ لَايَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا»
مانند علفى است كه هرزه است. بايد اين علفها را جمع كنند و درون جهنم بياندازند و درب آن را ببندند.
آن چيزى كه رشد ندارد و چشم برايش نمانده كه ببيند، دهان حلال خورى براى خود نگذاشته است، من چگونه او را در بهشت ببرم؟ دهانش براى لقمه هاى بهشتى باز نمى شود. آن كسى كه قدم ندارد تا در راه مستقيم برود، در قيامت نمى تواند اصلًا حركت كند.
تشبيه انسان غافل به حيوان
اما تشبيه كردن انسان به حيوان:«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مّنَ الْجِنّ وَالإْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّايَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَّايُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَّايَسْمَعُونَ بِهَآ أُوْلئِكَ كَالأْنْعمِ بَلْ هُمْ أَضَلُ أُوْلئِكَ هُمُ الْغفِلُونَ»
دل بسته، چشم بدون بينايى واقعى، گوش بدون شنوايى، اين ها مانند خران و گاوان هستند. اما آن كسى كه درست هزينه مى شود، پيغمبر مى فرمايد: «المؤمن كالنحلة»  مؤمن مثل زنبور است. خدا زنبور را چگونه نگاه مى كند: «أَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِى مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ* ثُمَّ كُلِى مِن كُلّ الَّثمَرَ تِ فَاسْلُكِى سُبُلَ رَبّكِ ذُلُلًا»
اين مسير را كه طى مى كند تا: «يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَ نُهُ فِيهِ شِفَآءٌ لِلنَّاسِ» داروى دردهاى جامعه است. مؤمن مانند زنبور است، دوا است، يا به تعبير اميرالمؤمنين عليه السلام: «صار من مفاتيح ابواب الهدى»  مؤمن كليد است، قفل نيست. اين مثل زدن به جماد، نبات و حيوان.
تشبيه انسان غافل به شيطان
اما تشبيه انسان به شيطان و ملك. آن كسى كه منفى هزينه مى شود، خيلى عجيب است كه قرآن او را هم وزن شيطان مى داند: «كَمَثَلِ الشَّيْطنِ»  اين متن قرآن است: حبيب من! مى خواهى بدانى كسانى كه در گناه، معصيت
و رذايل اخلاقى هزينه مى شوند، چقدر مى ارزند؟ مانند شيطان هستند كه نزد من هيچ ارزشى ندارند. شيطان در پيشگاه من رجيم و لعنت شده است و عذاب ابدى قيامت بر او حتمى است:«فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ* وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِى إِلَى يَوْمِ الدّينِ» «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَ مِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ»  آن كسى كه دارد غلط هزينه مى شود، مانند شيطان است.
 ارزش حقيقى مؤمن نزد خدا
اما آن كسى كه درست هزينه مى شود، ارزيابى خدا را ببينيد. من در اين زمينه بدون ترجمه حدود چهل آيه ديدم، در ارزيابى خدا درباره آن كسى كه عمر، عقل، قلب، بدن و نعمت ها را مطابق با طرح خدا هزينه مى كند. اين آيه را ببينيد:«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصلِحتِ أُوْلئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»
اين شخص از هر چه جنبنده در عالم غيب و شهود است، بهتر است. مرحوم ملا مهدى نراقى در «جامع السعادات» نقل مى كند: پيغمبر صلى الله عليه و آله طواف مى كردند. ديدند مردى درب خانه كعبه را گرفته، اشك مى ريزد و به پروردگار عرض مى كند: به حرمت اين كعبه، مشكل مرا حل كن. پيغمبر صلى الله عليه و آله طواف را متوقف كردند، دست روى شانه اش زدند، او برگشت، ديد پيغمبر صلى الله عليه و آله است. فرمود: چرا خدا را به كعبه قسم مى دهى؟ گفت: پس به چه چيزى قسم بدهم؟ فرمود: به بالاتر از كعبه. گفت: بالاتر از كعبه چيست؟ فرمود: اگر مؤمنى خدا را به خودش قسم بدهد.  و در روايتى ديگر آمده است كه وجود مبارك پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به كعبه نگاه كردند و فرمودند:«انَّ المُؤمن أعظَمُ حُرمَةً مِنكَ عِندَ اللّه عز و جل» مسلماً مؤمن احترامش نزد خداوند از كعبه بيشتر است. همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايند:«انَّ المُؤمن أعظَمُ حُرمَةً عِندَ اللّه عز و جل وَ أكرَمُ عَليهِ مِن مَلَكٍ مُقَرَّبٍ»  يقيناً مؤمن بيشترين حرمت را نزد خداوند دارد و از ملائكه مقرب هم احترامش بيشتر است. اين ها از جبرئيل و ميكائيل نيز بالاتر هستند. اين داستان دو گروهى است كه در دنيا از اول بوده اند و بعد نيز خواهند بود.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تهران هیئت محبان‌الزهرا دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل ...
مقربین چه کسانی هستند؟
علامت چهارم: عزت و شجاعت در برابر دشمنان خدا
اندیشه در مرگ
توبه جوان گناهکار
تقدير خدا بر روزى موجودات
نفس انسان، سکویی برای پرواز یا سقوط او
تفاوت نظر و رؤيت
تهران مسجد هدایت بازار دهه سوم محرم 94 سخنرانی ...
قدرت مردان خدا

بیشترین بازدید این مجموعه

ريشه‏هاى فساد دانه عمل‏
اهميت ارتباط عقل اول و دوم‏
درخواست همسر از خدا روش بزرگان است‏
تفاوت نظر و رؤيت
قدرت مردان خدا
در تحقق برنامه نكاح سخت‏گيرى نكنيد
اخلاق فردى و اجتماعى در قرآن
تهران مسجد هدایت بازار دهه سوم محرم 94 سخنرانی ...
تهران هیئت محبان‌الزهرا دههٔ اوّل جمادی‌الاوّل ...
نفس انسان، سکویی برای پرواز یا سقوط او

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^