دعا كلاسى است كه خدا را مى شناساند، كه بفهميم خدا كيست. اين دعاى بعد از زيارت حضرت رضا عليه السلام، شانه به شانه دعاى كميل مى زند. در اين دعا كه وارد مى شويد، اول آن اين است:
«أَللهم انّى اسئلك يا أللّه الدّائم فِى مُلكه، القائمُ فِى عِزِّهِ، ألمُطاعُ فِى سُلطانِهِ، ألُمَتَفَرِّدُ فِى كِبرِيائِهِ، المُتَوَحِّدُ فِى دَيمُومِيَّةِ بَقائِهِ، العادِلُ فِى بَريَّتِهِ، ألعالِمُ فِى قَضِيَّتِهِ، ألكَريمُ فِى تَأخيرِ عُقُوبَتِهِ، الهِى حاجاتِى مَصرُوفَةٌ اليكَ و آمالِى مَوقُوفَةٌ لَدَيكَ» خدايا! از تو درخواست مى كنم، اى خدايى كه در فرمانروايى اش پاينده و در شكوهش پابرجا و در سلطنتش مطاع و در كبريايى اش يكتا و در دوام هميشگى اش بى همتاست. در مخلوقاتش دادگر و در داورى اش دانا و در به تأخير انداختن كيفرش بزرگوار است. خدايا! حاجاتم بازگردانده به سوى تو، و آرزوهايم ايستاده در پيشگاه توست. يعنى من كل عالم را و تمام آرزوها و اميد به مردم را بر باد مى بينم، اما همه آرزوهاى مثبتم را نزد تو محقق مى بينم. ادامه مى دهيد تا به اين جمله مى رسيد. من در كتاب ها ديده بودم كسانى كه در اين دعا بودند، دعا تمام نشده، كنار حضرت رضا عليه السلام جان دادند، البته من جان دادن چند نفر را در اين جلسات با معنويت بالا و پرنور را نيز ديدم. خطبه متقين و مرگ «همّام» براى من يقينى است، چون من با چشم خودم ديدم. در ايّامى كه مرحوم حاج ملاهادى سبزوارى، چهل سال در سبزوار بود. در درسش به بحث خداشناسى رسيد. پانزده نفر در طول آن چهل سال، در حال گوش دادن به درس خداشناسى، ناله كشيدند و از دنيا رفتند. مگر عشق مى گذارد كه عاشق آرام باشد؟
در اين دعا به اينجا مى رسيم: «يا جَليسَ الذّاكِرِين يا مَحْمَودَ مَنْ حَمِدَهُ يا مَوجودَ مَن طَلَبَهُ يا مَوصُوفُ مَن وَحَّدَهُ يا مَحبُوبَ من أحَبَّهُ يا غَوثَ مَن أرادَهُ» اى همنشين ياد كنندگان، اى ستوده كسى كه او را ستوده اى موجود براى كسى كه او را جست، اى وصف شده كسى كه او را به وحدانيّت وصف نمود. اى محبوب كسى كه او را دوست داشت. اى فريادرس كسى كه او را اراده كرده. بعد براى پاكسازى ما تكرار مى شود كه بدانيم نزد چه كسى آمده ايم: «يا مَن يُسمّى بِالغَفورِ الرَّحيم، يا مَن يُسَمّى بِالغفور الرّحيم يا مَن يُسَمّى بِالغَفُورِ الرَّحيم»
اى آن كه به آمرزنده مهربان ناميده شدى، اى آن كه به آمرزنده مهربان ناميده شدى، اى آن كه به آمرزنده مهربان ناميده شدى. اين خدا ما را به تجارت دعوت كرده است. آيا گوش ندادن و پشت كردن به دعوت او انصاف است؟ عمرى در پول غلطيدن و بدن و عقل را در غير او هزينه كردن، انصاف است؟
الهى سينه اى ده آتش افروز در آن سينه دلى و آن دل همه سوز
هر آن دل را كه سوزى نيست، دل نيست دل افسرده غير از آب و گل نيست
كرامت كن درونى درد پرورد دلى در وى درون درد و برون درد
دلم پر شعله گردان! سينه پر دود زبانم كن به گفتن آتش آلود
ندارد راه فكرم روشنايى ز لطفت پرتوى دارم گدايى
بده گرمى دل افسرده ام را فروزان كن چراغ مرده ام را
به راه اين اميد پيچ در پيچ مرا لطف تو مى بايد، دگر هيچ
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
منبع : پایگاه عرفان