فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

كمالات امام على عليه‏السلام پاك مرد بزرگ و صديق اكبر

« صداى عدالت انسانيت » به ترجمه آقاى خسروشاهى در مقدمه جلد اوّل درباره كمالات امام على عليه السلام در جهت ايمان ، عصمت ، محبت ، وفا ، حكومت به حق و عدل ، امارت ، عدالت ، بزرگوارى ... مطالبى دارد كه خلاصه آن به اين شرح است : آيا در تاريخ بشر از ثبات عقيده اى سراغ گرفته اى كه هيچ سستى در آن راه نيابد و از آتش فشانى ها و زلزله ها بر او لرزه نيفتد و كدام زلزله اى براى عقيده شديدتر از اجتماع دشمنان بسيار و نيرومند براى تخطئه و تكفير و هرگونه گناهى كه از اين دو دارند ! مى تواند وجود داشته باشد و كدام آتش فشانى براى عقيده سوزنده تر از تهديد به مرگ محتوم و در انتظار و يا خود مرگ مى تواند باشد ؟ و علاوه آيا هيچ پرسيده اى كه مبارزه فقط به خاطر ايمان و عقيده كه سستى و انحراف در آن راه ندارد و در راه سود و نفع نيست و به دور ثروت و مال و جاه طلبى نمى چرخد چگونه مى تواند بود ؟
او يعنى پسر ابوطالب در تمام جوانب حيات فقط به خدا و شؤون حق عشق مى ورزيد و در تمام لحظات حيات جز به حضرت دوست انديشه نكرد و سخت ترين حوادث و مصائب كمترين اثرى در عقيده و ايمان او به جا نگذاشت و بلكه آن حضرت براى تمام بشريت تا قيامت اسوه ايمان و اميرمؤمنان گشت .
آيا ، از دنيا خواسته اى براى تو از مهر و عاطفه اى سخن گويد كه از قلبى سرچشمه مى گيرد كه مالامال از مهر و شفقت است و از زبانى بيرون مى آيد كه جز صلح و سلامت بر آن جارى نگردد و از اينجا است كه او قدرت پيروزمندى است كه در پاى آن فريبندگى هاى زمين شكست مى خورند و اين در آن دورانى است كه سودپرستى و آزمندى ، استثمار و احتكار منافع بر مردم حكومت مى كند، و دشمنان على عليه السلام به خاطر آن ها با هم مى جنگند و سپس در برابر صاحب اين قلب و زبان پرمهر و محبت و براى نبرد با آن يكى مى شوند و متحد مى گردند .
كمالات امام على عليه السلام پاك مرد بزرگ و صديق اكبر« صداى عدالت انسانيت » به ترجمه آقاى خسروشاهى در مقدمه جلد اوّل درباره كمالات امام على عليه السلام در جهت ايمان ، عصمت ، محبت ، وفا ، حكومت به حق و عدل ، امارت ، عدالت ، بزرگوارى ... مطالبى دارد كه خلاصه آن به اين شرح است :
آيا در تاريخ بشر از ثبات عقيده اى سراغ گرفته اى كه هيچ سستى در آن راه نيابد و از آتش فشانى ها و زلزله ها بر او لرزه نيفتد و كدام زلزله اى براى عقيده شديدتر از اجتماع دشمنان بسيار و نيرومند براى تخطئه و تكفير و هرگونه گناهى كه از اين دو دارند ! مى تواند وجود داشته باشد و كدام آتش فشانى براى عقيده سوزنده تر از تهديد به مرگ محتوم و در انتظار و يا خود مرگ مى تواند باشد ؟ و علاوه آيا هيچ پرسيده اى كه مبارزه فقط به خاطر ايمان و عقيده كه سستى و انحراف در آن راه ندارد و در راه سود و نفع نيست و به دور ثروت و مال و جاه طلبى نمى چرخد چگونه مى تواند بود ؟
او يعنى پسر ابوطالب در تمام جوانب حيات فقط به خدا و شؤون حق عشق مى ورزيد و در تمام لحظات حيات جز به حضرت دوست انديشه نكرد و سخت ترين حوادث و مصائب كمترين اثرى در عقيده و ايمان او به جا نگذاشت و بلكه آن حضرت براى تمام بشريت تا قيامت اسوه ايمان و اميرمؤمنان گشت .
آيا ، از دنيا خواسته اى براى تو از مهر و عاطفه اى سخن گويد كه از قلبى سرچشمه مى گيرد كه مالامال از مهر و شفقت است و از زبانى بيرون مى آيد كه جز صلح و سلامت بر آن جارى نگردد و از اينجا است كه او قدرت پيروزمندى است كه در پاى آن فريبندگى هاى زمين شكست مى خورند و اين در آن دورانى است كه سودپرستى و آزمندى ، استثمار و احتكار منافع بر مردم حكومت مى كند، و دشمنان على عليه السلام به خاطر آن ها با هم مى جنگند و سپس در برابر صاحب اين قلب و زبان پرمهر و محبت و براى نبرد با آن يكى مى شوند و متحد مى گردند .
از خدا بترس ، مال مردم را به خود آنان برگردان و تو اگر اين كار را نكنى و خداوند تو را به دست من برساند ، وظيفه اى كه در پيشگاه خداوند دارم درباره تو انجام مى دهم و با شمشيرم تو را مى زنم ، شمشيرى كه آن را بر كسى نزدم مگر آن كه به دوزخ سرنگون شد !!
آيا از ميان مردم ، سردار و اميرى را شناخته اى كه در زمان و مكان رياست ، به دست خود آسياب را بچرخاند و نانى خشك درست كند كه آن را به زانو مى شكند و كفش خود را به دست خود وصله مى زند و از مال دنيا كم يا زياد چيزى را اندوخته و پس انداز خود نسازد ؛ زيرا هدف وى در زندگى آن است كه حق بينوايان و ستم ديدگان و بيچارگان را از استثمارگران و احتكارچيان باز ستاند و زندگى سالم و خوشى را براى آنان فراهم آورد . او در فكر سير شدن و خوب پوشيدن و آرام خوابيدن نبود ، در حالى كه در قلمرو حكومت او ، كسى است كه اميد قرص نانى ندارد ، شكم هاى گرسنه و جگرهاى تشنه وجود دارند و مى گفت و چه سخن ارج دار و نيكويى است :
آيا فقط به اين اكتفا كنم كه به من پيشواى مسلمانان بگويند ، ولى در سختى هاى روزگار با توده شريك نباشم ؟!
و البته با اين منطق ، كم ارزش ترين چيزهاى دنيا در نزد او حكومت بر مردم است ، اگر نتواند حقى را برپا داشته و ستم و باطلى را نابود سازد . آيا در مهد عدالت ، بزرگى را مى شناسى كه هميشه بر حق و حقيقت بود ، ولو آن كه همه مردم روى زمين بر ضد او متحد مى شدند و دشمنان او اگرچه كوه و بيابان را هم پر مى ساختند بر باطل و گمراهى بودند كه عدالت در او يك مذهب و يك امر اكتسابى نيست ؛ گو اين كه بعدا خود روش و مكتبى شد و برنامه اى نيست كه سياست دولت آن را تشريح كرده و به وجود آورده باشد ، ولو اين كه اين نقطه هم در مد نظر وى بود و راهى نيست كه به طور عمد آن را بپيمايد تا در نزد مردم به مقام صدارت برسد ، ولو اين كه او اين راه را رفت و در دل هاى پاكان براى هميشه جا گرفت .
بلكه عدالت در بنياد و مبادى اخلاقى و ادبى او اصلى است كه با اصول ديگرى پيوند دارد و طبيعى است كه ممكن نيست او خود را بر ضدّ آن وادارد ، تا آنجا كه گويى اين عدالت ماده اى است كه در اركان جسمى و بنيان بدنى او مانند مواد ديگر به كار رفته و وجود او را تشكيل داده اند و در واقع ، عدالت ، خونى باشد در خونش و روحى باشد در روحش .
•مسيح بر فلك و شاه اوليا به تراب
سؤال كردم از اين ماجرا زپير خرد
به حكم عقل به ميزان عدل سنجيدند
نشست كپه ميزان مرتضى به زمين
 به آسمان چهارم مسيح شد پرتاب
•دلم زآتش اين غصه گشته بود كباب
چو غنچه لب به تبسم گشود وداد جواب
مقام و مرتبه اين دو گوهر ناياب
به آسمان چهارم مسيح شد پرتاب
آيا در مركز دشمنى ها بزرگى را شناخته اى كه سودپرستان كه در ميان آن ها گروهى از نزديكان و خويشان وى هم بودند ، با وى جنگيدند و آن ها كه بر وى غلبه يافتند شكست خوردند و او كه شكست خورد پيروز گرديد ؟!
زيرا مفاهيم انسانيت ، پيروزمندان بر وى را منكوب و رسوا ساخت ، چون كه پيروزى آن ها با حيله و مكر و توطئه و به خاطر به دست آوردن دنيا با شمشير ستمكارانه بود و او كه شكست خورد مقام بلندى يافت ؛ چون شكست او در روشنايى عقل و قلب ، متضمن جوهر شهادت ، در راه شرافت و فضيلت انسان و حقوق بشر و به خاطر وصول به عدالت و مساوات بود و از اينجا است كه پيروزى آنان شكست بود و شكست او پيروزى بزرگى براى ارزش هاى انسانى انسان بود . آيا از تاريخ ، درباره جنگجوى دلاورى كه فوق العاده شجاع است ، پرسيده اى كه رزم جويان بر ضد خود را به خاطر اين كه انسان هستند دوست بدارد و تا آنجا در اين مهرورزى پيش برود كه به ياران خود ، آن ها را توصيه كند ، در حالى كه او مصلح بزرگ و لايق و صالحى است كه مورد مكر و حيله و نيرنگ آنان واقع شده است و بگويد : تا آن ها شروع نكنند با آن ها نجنگيد و اگر به يارى خدا شكست خوردند ، آن كه را پشت كرد نكشيد و آن كه را فرار مى كند تعقيب ننماييد و زخمى شدگان را زخم نزنيد و كمك كنيد و زنان را آزار نرسانيد .
سپس ده ها هزار نفرى كه جمع شده اند و به ناحق به خون وى تشنه اند ، آب را به روى او ببندند و به او پيغام دهند كه آب را تا مرگ وى به روى او خواهند بست و او آن ها را از مركز آب عقب براند و آن را اشغال كند و آن گاه همان دشمنان را بر اين آب بخواند تا از آن بخورند ، هم چنان كه خود و يارانش و مرغان هوا از آن مى خوردند و كسى مانع نمى شد !!
و مى فرمود : پاداش مجاهد شهيد در راه خدا بزرگ تر از آن كسى نيست كه قدرت يابد و عفو كند ، شايد كسى كه عفو مى كند و مى بخشد از فرشتگان باشد !!
و تا آنجا پيش مى رود كه بعد از آن كه دست جنايتكارى او را مورد سوء قصد قرار داد كه زندگى را به سبب آن بدرود گفت ، به عزيزان خود درباره قاتل خود چنين مى گويد : اگر ببخشيد به تقوا نزديك تر است .
جنگجوى شجاعى كه عوامل شجاعت عجيب و مردانگى بى نظير او با عوامل و محبت شگفت انگيزش ارتباط دارند .
او از كسانى كه عليه او توطئه مى چيدند ، در حالى كه قدرت داشت آن ها را از بين ببرد ، فقط انتقاد نمود و آن ها را توبيخ كرد و هنگامى كه براى توبيخ نزد آن ها رفته بود ، تنها و سر برهنه و بى سلاح بود ، ولى آن ها همه غرق در سلاح بودند ، به طورى كه صورت آن ها از خلال اسلحه به سختى پيدا بود ، پس با آنان از برادرى و دوستى ها ، سخن مى گويد و بر حال آن ها گريه مى كند كه چرا در اين راه گام بر مى دارد تا آن كه آنان فقط خون وى را خواستار شدند ، او كه شمشير بى نوايان و محرومان است صبر و شكيبايى به خرج داد تا آنان جنگ را شروع كنند ، آن گاه آنان را از جايشان كند ، تكان داد ، درهم كوبيد و مانند گردبادى سهمناك كه ريگ هاى بيابان را بر هوا مى برد ، صفوفشان را از هم پاشيد و پراكنده ساخت .
او فقط كسانى را كه ياغى و متجاوز و ستمگر بودند و قصدى جز فساد و بدى و دشمنى نداشتند به خاك افكنده و نابود ساخت ، ولى در آن حال كه پيروز شد ، بر كشته هاى آن ها گريه كرد ، در صورتى كه آن ها كشتگان خودپرستى و هوسرانى بودند وهمين زشتى و پستى بود كه آنان را بدين راه كج و منحرف كشانده بود .
آيا هيچ رهبر جامعه اى را شناخته اى كه همه وسايل قدرت و ثروت در نزد وى گرد آيد به طورى كه بر ديگران فراهم نباشد ، آن گاه او از همه آن ها در حسرت و دورى دائمى باشد و با اين كه حسب و نسب والايى دارد ، بگويد : هيچ حسبى چون تواضع نيست و دوستدارانش او را دوست بدارند و او بگويد : آن كس كه مرا دوست دارد پوشاك فقر را آماده سازد ، در دوستى او غلو كردند و او گفت : كسى كه مرا به طور غلوآميز دوست بدارد ، اهل نجات نيست و اين را وقتى گفت كه نخست خود را مخاطب قرار داده بود : خدايا ! بر من ببخشاى آنچه را كه مردم نمى دانند .
بر گروه ديگرى كه او را دوست نداشتند ، همانند نصيحت گوى خوش اخلاقى نصيحت كرد ، پند و اندرز داد ، او را دشنام دادند ؛ رفقا و يارانش ناراحت شدند و به ناسزاگويى متقابل پرداختند . به آن ها گفت : من دوست ندارم كه شما ناسزا بگوييد .
بر او بدى كرده و به دشمنى برخاستند و در غياب او حق وى را ادا نكردند و بر ضد وى توطئه چيدند و او مى گفت : برادر خود را با نيكى كردن عتاب و توبيخ كن و با نيكوكارى وى را باز گردان و برادر تو در دورى از تو ، قوى تر از تو بر پيوند با او نباشد و در بدى نيرومندتر از تو بر نيكى نباشد .
به او گفتند كه با بعضى از تبهكاران ولو براى مدتى كم كنار آيد تا حكومتش محفوظ بماند و او گفت : دوست تو كسى است كه تو را از زشتى باز دارد و دشمن تو آن باشد كه تو را اغفال كند و سپس افزود : راستى را اگر هم بر ضرر تو باشد بر دروغ اگر هم تو را سود رساند ترجيح بده .
به كسى كه نيكى كرده بود به جنگش آمد و او خود را مخاطب ساخت : كسى كه سپاس گزار نباشد تو را از نيكى و احسان باز ندارد . از نعمت هاى زمين بر او تعريف كردند به گوينده نظرى افكند و گفت : حسن خلق چه نعمت خوبى است .
سپس خواستند او را به پيروزى به هر وسيله اى كه مقدور باشد مايل سازند ، چنان كه ديگران مى كنند و او فرمود : كسى كه گناه و زشتى بر او غلبه داشته باشد پيروز نگشته و آن كس كه با بدى و شر غالب گردد در واقع شكست خورده است .
از زشتى ها و بدى هاى دشمنانش چيزهايى مى دانست كه ديگران نمى دانستند و او از آن ها چشم پوشيده و گفت : بهترين اعمال مردان شريف ، چشم پوشى از چيزهايى است كه مى داند .
دشمنان و پيروان نادانش روزگار را بر او تنگ ساختند و چيزها مى گفتند كه در هر قلبى ايجاد بدبينى مى كرد و او در عوض هميشه تكرار مى كرد : در گفتارى اگر بتوانى احتمال نيك بدهى گمان بد مبر !!
آيا آن پيشواى دينى و رهبر مذهبى را شناخته اى كه به فرماندارانش درباره مردم چنين توصيه مى كند : مردم ، يا برادر دينى شما هستند يا انسانى نظير شما مى باشند ؛ با آنان از گذشت و اغماض خود چنان روا داريد كه دوست داريد خداوند از شما عفو و اغماض كند و آيا صاحب قدرتى را شناخته اى كه به خاطر برقرارى عدل و داد در ميان توده ، بر قدرت خود شوريد !! و آيا صاحب ثروتى را مى شناسى كه از ثروت و مال دست بشويد و فقط به قرص نانى اكتفا كند كه زندگى او را حفظ كند و زندگى در نزد وى فقط سود رساندن به برادران انسان اوست ، اما دنياهاى او بايد كسى غير او را بفريبد .
اين است آثار وجودى پاكان و صديقان ، آن هم مشتى از خروار و قطره اى از اقيانوس و وجبى از دو جهان ! اينان به خاطر پاكى و صداقت در بساط حضرت حق راه داشته و مأذون در مجالست با حضرت اويند .
اين فقير شكسته بال و خسته احوال در مدح حضرت ساقى كوثر چنين سروده :
•على تنها ولىّ كردگار است
على بُد مقصد و مقصود عالم
على باشد قسيم جنت و نار
على يعنى جميع ماسوى اللّه
على مردان حق را رهرو راه
على نور چراغ آفرينش
على مصدر براى هرچه مشتق
على صبح اميد دردمندان
على قرآن ناطق بعد احمد
على روشنگر تاريخ عالم
على عنوان قلب مؤمن پاك
على برج هدايت را بود ماه
على عدل و على علم و على داد
على اصلى بود ثابت به قرآن
على حق را زهر سو ساعد آمد
على يعنى بهشت جاودانى
على بستان عالم را گل عشق
على بنيان اسلام است و آيين
على باشد نشان وجه داور
على مسكين گداى خاك كويت
سيه رويى چو خال پاك رويت
•حريم كبريا را پرده دار است
هم او بُد افتخار بزم آدم
همان شير شجاعت روز پيكار
كه بر اسرار عالم هست آگاه
كه بُد بزمش مناجات سر چاه
على حق و على عقل است و بينش
 همه در قيد او او مرد مطلق
وجود او پناه مستمندان
بلافصل او وصى بعد محمد
گهر بر تاج فرق اوّل آدم
على نورى به خاك و روح افلاك
خدايش گفته در قرآن تويى راه
جهان هرگز ندارد همچو او ياد
ميان حق و باطل اوست فرقان
نبى را در نبوت شاهد آمد
فروغ پر بهاى زندگانى
جهان را حضرت او بلبل عشق
به ميزان قيامت اوست شاهين
همه پيغمبران را يار و ياور
سيه رويى چو خال پاك رويت

 


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

آداب زيارت كعبه‏
ادامه روايات محبّت
توجه به عالم موجب توجه به حمد
التوبة حضن الرحمة
حفظ پاکى و پاکدامنى در فضاى عشق
سرّ مضمضه و استنشاق
نفس و هفت مرحله آن
دو بُعد معاشرت
وصل شدگان به منبع نور
همنشینان ناسالم

بیشترین بازدید این مجموعه

سزاى توهین به بلال
حفظ پاکى و پاکدامنى در فضاى عشق
همنشینان ناسالم
دو بُعد معاشرت
وصل شدگان به منبع نور
سرّ مضمضه و استنشاق
نگاهی کوتاه به زندگی و شخصیت علمی استاد حسین ...
توجه به عالم موجب توجه به حمد
آداب زيارت كعبه‏
سلامتى دين در عزلت‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^