فارسی
چهارشنبه 29 فروردين 1403 - الاربعاء 7 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

سیر و حرکت انسان مادى از زبان على(علیه السلام)

در بیابان وحشتزاى عدم مسافرى سرگردان، راهى طولانى و تاریک را در پیش گرفته آهسته به جانب دنیا روى نهاده بود.گاهى به صورت شیره در شریان نباتات روان مى شد، و زمانى مانند شیر از خون و گوشت حیوانات سرچشمه گرفته در نهرهاى باریک رگ راه باز مى نمود تا به خلیج پستان فرو ریخت، عاقبت شکل قطره آبى که آن را نطفه مى گویند درآمد، و در نتیجه هیجان غریزه از پشت مردى به شکم زنى تغییر مکان داد و مانند تخمى که بدست باغبان در دل زمین دفن شود در خلال پرده هاى رحم به انتظار روز موعود پنهان گردید.این راهگذار غریب که از هر چیز به سایه که بین وجود و عدم سرگردان است شبیه تر بود، در این مسافرت خسته کننده و دشوار چه ها کشید و چه شهرهاى ندیده و نشنیده را تماشا کرد، و در مدت نه ماه که مهمان رحم و همسایه امعا و احشاء بود تا موقع عزیمت چگونه پذیرایى شود به چه صورت ها درآمد.خون بود کم کم گوشت شد، رفته رفته قیافه اى گرفت و مهندس آفرینش بر اندامش خطوطى ترسیم کرد تا وقت رفتن با چشم و گوش و با دست و پا باشد.شبى گذشت و روزى آمد، و سرانجام انقلاب و فشارى در زندگى خود احساس کرد و بیهوش گردید، ناگهان چشمان ناتوان و خسته اش را در محیطى پر جنجال و غوغا بر جماعتى گشود که همه مى خندیدند و دست مى زدند، آرى به دنیا آمده معلوم نیست که در نخستین لحظه با چه هیولایى ترس آور و وحشتناک برخورد کرده که در میان هلهله شادى و فریاد مسرت دیگران با تمام نیرو شیون برآورده مانند ابر بهارى زار زار بگریست.درست در همان موقع که این مسافر از آن جهان ابهام آمیز به سوى اقلیم وجودى روى آور شده بود، پروانه اى رنگین پر و بال هم از آشیان عالم قدس به همراهى او رخت بربست و از آسمان به زمین میل نزول کرد(روح) وَ نَفَخَتْ فیهِ مِنْ رُوحى.(1)آن پرنده زیبا و سبک پرواز که با فرشتگان همبازى بود بر گل هاى ستارگان مى نشست، و به دور شمع ابدیت چرخ مى خورد، بنا به فرمان ایزد متعال دل از چمن سبز آسمان و چراغ مهر و ماه برکنده به دنبال مقدرات مجهول خود بال و
ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) حجر: آیه 29.
پر گشود.این دو همسفر مانند جسم و سایه، پیش و دنبال به جهان مى آمدند و ندیده عاشق یکدیگر بودند، ولى در نخستین ملاقات خوب با هم آشنا شده، انس گرفتند به طورى که بى اختیار این در آغوش آن و آن در قلب این فرو رفت.اندک اندک چهره هولناک دنیا در نظر نوزاد قیافه اى زیبا و محبوب گرفته، هر چه بزرگتر مى شد احساس مى کرد که این محیط و این فضا را بیشتر دوست دارد، تا کار به جایى رسید که همه چیز را فداى دنیاى محبوب و عزیزش نمود (این نتیجه دورر ماندن از حوزه هدایت و غفلت از وطن اصلى و بى توجهى به تزکیه جان است، انسان چه موجود عجیبى است دستگاه آفرینش محصولى شگفت انگیزتر از بشر به دنیا نفرستاده، هر قدر هم که سالمند و بزرگ باشد باز هم به کودکان خردسال مى ماند که بى سبب خوش دل و بیهوده آزرده و ملول است.
گاهى به افراط پیش مى رود، و زمانى به تفریط باز پس مى گردد، و اگر امیدوار باشد بر حرص و طمع مى افزاید، و اگر مایوس گردد از شدت تاسف جان مى سپارد. چنان خشمگین مى شود که خود را بى اختیار به هلاکت مى اندازد، و چنان خرسند و خوشحال مى شود که احیتاط و پیش بینى را فراموش مى کند.در موقع ترس به قدرى ضعیف و عاجز است که از سود نیز مى پرهیزد و هنگام ایمنى کورکورانه در چاه نیستى فرو مى افتد.در مصیبت سخت نابردبار و کم طاقت است، و همین که به عیش و خوشگذرانى رسید جهان را دمى مى شمارد.روزى اگر گرسنه ماند از شدت ضعف بر خاک مى نشیند و بر سر سفره چندان مى خورد که باز هم سنگینى و کسالت به او مجال جنبش و حرکت نمى دهد، بارى همیشه افراط کار و تفریط پیشه است و کمتر در این طبیعت موجودى معتدل و با اراده مى توان یافت.آن طفل ناتوان و بى چاره که یک دم در گهواره نمى توانست بى پرستار بسر برد، و از پشه اى بدین ناتوانى درمانده و عاجز مى شد جز جرعه اى شیر که از خون انسانى دیگر تهیه مى گردید هیچ غذایى را نمى توانست هضم کند به مرور زمان کار را به جایى مى رساند که با بلعیدن جهانى بدین با عظمت باز هم همیشه گرسنه است.همان کودک شیرخوار درنده و خونخوار مى گردد، اما چندان طول نمى کشد که دوباره روزگار عجز و ناتوانى بدو باز گشته از صورت نخستین هزاران باز هولناک تر جلوه مى کند یعنى گهواره روز ولادتش به گور تنگ و تاریک مبدل مى گردد.در آنجا در زیر سنگ لحد تنها و بیگانه سر به خاک و خشت مى گذارد و از آن دنیاى زیبا و از آن کاخ عالى و از آن سیم و زر و خلاصه از همه چیز دل کنده فقط به مشتى خاک قناعت مى کند، در این موقع کردار زشت و پندار فاسد و تباه کارى ها و خونریزى ها و قتل و غارت ها همه با منظره اى وحشتناک از پیش چشمش رژه مى روند و به صورت او زهرخند مى زنند، اما از همه جگرگدازتر نماى همسفر عزیز اوست که فریاد پشیمانى و افسوسش را به فلک مى رساند.آرى، همان یار ملکوتى و شیرین کار، همان روح عزیز که از افق مجردات پایین آمده و در آغوش او جاى گرفته بود، اکنون سراپا آلوده و ننگین بال شکسته و پر سوخته، مستمند و اندوهناک به بالینش حاضر شده او را به سختى سرزنش و ملامت مى کند که: اى کاش هرگز با تو دوست و آشنا نمى شدم.این ترانه را خردمندان و افراد پرهیزکار هم در دوران حیات به خوبى مى شنوند و این همان ترانه اى است که وى را نداى جان نامند.در این جا آهنگ امیرالمومنین(علیه السلام)قدرى رقت انگیز و آهسته شده، اشک به دور چشمان خدا بینش حلقه زد: خداوندا، آنها کجا رفتند؟ آن پادشاهان جهانگیر، آن ستمگران خونریز، آنهایى که براى افتخار موهوم، براى تصرف یک وجب خاک هزاران خاندان را بر باد مى دادند اکنون به چه چیزى سرگرمند؟آیا از تخت و تاج زیباتر، از نفوذ سلطنت بهتر، از عیش و عشرت شیرین تر چه چیز را بدست آورده اند که با آن خوش کرده یک باره از این جهان رخت بربستند؟هیچ، فقط در قبر جاى گرفتند و پیراهن کفن پوشیدند خاک بودند و سرانجام نیز با خاک سیاه همدم و هم آغوش گردیدند.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــ
(1) نهج البلاغه جواد فاضل با کمى تغییر: ص 133.
 
بخش سوم
* کمال کدام است؟
* کمال در پرتو تربیت روح و روان
* شخصیت معنوى انسان
* پرورش روان بهترین عامل جلوگیرى از فساد
* حالات گوناگون روح
* نقش مربى کامل در حیات انسان
* اخلاق چراغ راه زندگى
* در حریم قرآن

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

فهرست ها
اسرار غسل
فهرست
توجه به نعمت
سفارش به استاندار
اطعام به یتیم
روایات و یتیم
علل از دست رفتن نعمت
قرآن بیشتر به نفس عنایت دارد تا عقل
زمینیان بى بدیل

بیشترین بازدید این مجموعه

قرآن بیشتر به نفس عنایت دارد تا عقل
علل از دست رفتن نعمت
توجه به نعمت
فهرست
فهرست ها
استقامت در راه هدف
زمینیان بى بدیل
روایات و یتیم
اطعام به یتیم
تكرار «الرحمن الرحيم» در سوره حمد

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^