فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

اداء امانت

هرگاه بشر نتواند به تنهایى زندگى کند و به ناچار باید به کمک افرادک دیگر جامعه اى تشکیل داده ، و بقاى نوع و تکاملش را تضمین کند ، و مدنى بالطبع و اجتماعى بالفطره بودنش مورد قبول باشد ، باید لوازم تشکیل و پایدارى جامعه را بالاجبار بپذیرد .بنابراین باید دید که جامعه بر چه ارکانى برپاست ؟ بناى جامعه به روى پایه هاى قوانین و تعهدات گذاشته شده و بدون آن نه ارکان جامعه تشکیل مى شود و نه پاینده خواهد بود . انسانى که فردا عضو جامعه است باید مطابق با روش واقعى و اصول انسانى تربیت شود ، رهبرى خویشتن که کار عقل است و سجایاست ، ابتدا شناسایى مقررات زندگى را ایجاب مى کند ، و سپس به اداره پیروى از این مقررات و کسب عادات روانى و بدنى که انسان بدان ها نیازمند است حکم مى کند .براى رهبرى خردمندانه زندگى انسان، یک کارآموزى و در عین حال نظرى عملى ضرورى است، همان طورى که تاریخ، و علم طبیعى، و جغرافیا و دستور زبان را تدریس مى کنند، تعلیم مقررات راه و رسم زندگى و مبانى عملى آن نیز واجب است، زیرا بدون تعلیم مقررات حیات و به زیستى تمام علوم دیگر به صورت ابزار مخرب و بنیان کن برخواهد آمد .جوانانى که امرز ناظر از هم پاشیدگى مبانى مدنیّتند محصول مدارس جدیدند ، مدارسى که از تعلیم آداب حیات عارى هستند ، اغلب جوانان کم سواد ، در پاره اى از بى ادبى ها زرنگ و حیله گر و دغل و عارى از سجایا و حسن اخلاقند .این عیوب بزرگترین نشانه نقص در تعلیم و تربیت است . خانواده که باید امن ترین مکان براى طفل باشد ، به طور کلى محیط رقت انگیزى شده زیرا پدر و مادر امروزى از روانشناسى کودک و دوره جوانى اطلاعى ندارند و بیش از حد لزوم ساده لوح یا عصبانى یا ضعیف و خشن هستند ، و شاید بسیارى از آنان معایبى به کودکانشان مى آموزند ، و قبل از هر چیز به مشاغل و امور و سرگرمى هاى خود مى پردازند .فراوانند کودکانى که در خانه و خانواده خود مناظرى از بى ادبى و مجادله و خودپسندى و مستى مى بینند ، و بسیارى اگر در خانه خود ندیده اند از دوستان و محیط بیرون آموخته اند .بدون مبالغه مى توان گفت : که بسیارى از پدران و مادران امروزى از هر طبقه که هستند بیش از حد به مسئله تربیت کودکان خود جاهلند ، مدارس نیز هنوز نمى توانند وظیفه واقعى خود را ایفا کنند ، زیرا آموزگاران نیز رفتارشان بهتر از پدران و مادران نیست ، کودکان نه فقط به دستور و گفتار بلکه مخصوصاً به نمونه و سرمشق احتیاج دارند .خلاصه آنکه نه مدرسه و نه خانواده امروز نمى توانند راه و رسم زندگى را به کودکان بیاموزند، بدین سبب است که در چهره طبقه جوان همچون در آینه اثر بى لیاقتى مربیان منعکس شده است، تعلیم و تربیت عملا براى آمادگى براى امتحانات و به تمرین ساده حافظه منحصر گشته و بدین ترتیب جز چهارپایى بر او کتابى چند نمى پرورد .با چنین تربیت جوانان نیم توانند واقعیت را درک ، و وظیفه انسانى خود را ایفا کنند ، و این است معناى خیانت در تربیت و در حوزه انسانیت و مسلم با این چند سطر حقیقت حفظ امانت و اداء آن براى شما روشن شد ، در این قسمت از زندگى و در بقیه مسائل هم به همین شکل مسئله امانت و خیانت در آن قابل تطبیق است .

خیانت غالباً در مقابل امانت استعمال مى شود، هر گاه مالى را به کسى بسپارند، یا رازى را به او بگویند، یا کسى براى تربیت در اختیار او قرار بگیرد، او مال را حفظ نکند، راز را فاش کند، اصول تربیتى را تعلیم ندهد خائن، و گرنه امین است.خیانت یا امانت دارى اختصاص به این چند محل ندار ، هر کس به عهدى که بسته یا به پیمانى که دارد چه خودش آن عهد را بسته باشد ، یا طبیعت بر او قرار داده باشد وفا نکند خائن در امانت است ، زیرا عهد بسته شده امانت است ، و باید آنرا به مقتضاى اخلاق ، یا خلقت رعایت کرد .انسان در این عالم آزاد و مطلق آفریده نشده که به هیچ قید و بندى بسته نباشد ، او از ناحیه جسم و جان مقید به حقوقى که براى دگران بر گردن اوست و از او بر گردن دگران است مى باشد ، مانند حق خدا ، حق پدر و مادر ، و رهبر ، خامعه و آب و خاک و خلاصه بر عهدهى هر کس عهدها است و بر ذمه هر بشرى امانت ها است که به این خاطر نمى تواند بطور مطلق آزاد باشد .در صورت اداى حقوق امین ، و در مقابل خیانت به تعهدات اختیارى و طبیعى خائن است ، هر بشرى احساس مى کند که وجود و شخصیت او همیشه نبوده ، و خود باعث بوجود آوردن خود نشده ، بلکه خالقى او را ایجاد کرده و در میان خلق بوجود آورده ، بالطبع براى خدا که خالق او است بر گردن خود حق و نعمت آفرینش را درک مى کند ، و خود را مدیون خالق مى بیند، و چون با زحمات مخلوق پرورش یافته از طرف مخلوق نیز بر عهده خود حقوقى مى یابد، اینها حقوقى است که به حکم فطرت و وجدان بر عهده آدمى است، و هر کس اخلاقاً خود را زیر بار عهد و پیمان یا به تعبیر دیگر امانت حقوقى مى بیند.در کلّ مسئله میان ادیان و قوانین و طوایف بشرى اختلافى نیست هر فرد انسان از هر نژاد و طایفه ، و پیرو هر دین و قانون باشد احساس حق شناسى نسبت به خالق و مخلوق مى کند .پس هر انسانى عهده دار امانت هاى حقوقى است ، و باید هر گونه امانت را رعایت کند و بداند که به حکم عقل و دین و وجدان و انسانیت خیانت در امانت از گناهان بزرگ است .امام ششم(علیه السلام)مى فرماید : خداوند هیچ پیامبرى را نفرستاد مگر به راستگویى و اداى امانت در برابر نیکان و بدان(1) .و نیز فرمود : سه طایفه را رعایت کنید ، نیک باشند ، یا بد :1 ـ پدر و مادر .2 ـ کسى که نزد شما امانت دارد .3 ـ آن کس که با او عهد و پیمان دارید .نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : خائن در امانت از ما نیست ، و هر کس جنس مورد خیانت را در حالى که مى داند بخرد ، چنان است که خودش خیانت کرده(2) .حدیث دیگر فرمود : هر کس در اداى امانت خیانت کند ، و آنرا به اهلش نرساند و مرگش فرا رسد بر غیر دین من خواهد مرد(3) .على(علیه السلام) به کمیل فرمود : به ما اجازه داده نشده درباره احدى برخلاف امانت رفتار کنیم ، به خدا سوگند پیامبر سه مرتبه قبل از مرگش فرمود :امانت را بر گردانید ، چه صاحبش نیک باشد ، چه بد ، حتى جنس مورد امانت اگر نخ یا سوزن باشد(4)امام چهارم فرمود : به خدایى که محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) را به حق برانگیخت اگر قاتل پدرم مرا بر شمشیرى که پدرم با آن شهید شد امین گرداند امانتش را به او رد

ــــــــــــــــــــــــــــ

(1) اصول کافى : ج 2 ،ص 85 .

(2) سفینه البحار : ج 1 ، ص 433 .

(3) سفینه البحار : ج 1 ، ص 433 .

(4) سفینه البحار :ج 1 ،ص 41 .

مى کنم(1) .

پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : یوسف صدیق آنقدر کریم بود که پس از چند سال بدون تقصیر در زندان بسر بردن ، وقتى فرستاده سلطان از او تعبیر خواب خواست نگفت اول مرا آزاد کنید بعد تعبیر خواب بخواهید ، اما وقتى خواستند او را آزاد کنند و به او رتبه اى عالى واگذار نمایند گفت :زنان اشراف مصر را بطلبید و از آنان بپرسید آیا در خانه عزیز از من سوء نظرى احساس کردند و خیانتى دیدند ؟همین که زنان مصر مخصوصاً زلیخا و عزیز بر پاکدامنى او شهادت دادند ، گفت : غرضم از این کار این بود که عزیز بداند من در نهان به وى خیانت نکردم و در حق ناموس او نظرى نداشتم .سید جمال الدین اسدآبادى در کتاب خود علت سیر تکامل جامعه را امانت مى داند ، زیرا جامعه امین حافظ اسرار و برنامه هاى دیگر است ،و به موقع در اداء امانت قیام مى کند ، در این جا باید به این نکته توجه کرد که کارگردانان امور اجتماع ، و سران ملت ، و آنان که عهده دار امور مردمند مخصوصاً پاسداران آب و خاک که همه از دسترنج ملت ارتزاق مى کنند باید بدانند که از طرف ملت امین هستند چه ملت این معنى را بداند و چه نداند ، اینان باید در حفظ تمام امانت ها که مال و آبرو ، و ناموس ، و آب و خاک است بکوشند ، و سعى کنند در هیچ برنامه اى آلوده به خیانت نشوند ، و اگر کسى را به خیانت شناختند دست آلوده و پلیدش را از سر ملت کوتاه کنند تا عبرت دیگران باشد ، مبارزه با خائن و خیانت باعث سربلندى ملت و دولت است ، و با برچیده شدن دست هاى خائن فرد فرد ملت به حقوق انسانى و طبیعى خود مى رسند .هر کسى در هر شان و مقامى از اداره امور است باید خود را به رعایت امانت

ــــــــــــــــــــــــــــ

(1) سفینه البحار : ج 1 ، ص41 .

و مبارزه با خائن موظف بداند ، یا یک ملت در حوزه امنیت و آسایش قرار بگیرند ، در ذیل این مسئله بد نیست به داستانى که در زمان محمود غزنوى اتفاق افتاد توجه کنید و از این داستان نکات ارزنده تربیتى استفاده کرده بکار بندید .شهر غزنین در تاریکى شب فرو رفته بود ، و در آرامش خاصى بسر مى برد ، مردم همه در خواب ناز و استراحت بودند ، اما در میان آن مردم فقط یک انسان با وجدان و زنده بیدار بود که خوابش نمى برد گاهى برمى خواست و گاهى مى نشست ، از بى خوابى ناراحت بود و دائم مى پرسید :

چرا خوابم نمى برد ؟ شاید مظلومى مورد ستم قرار گرفته باشد و در این ظلمت شب کسى از حالش مطلع نیست تا به دادش برسد ، بر من است که از این مشکل جستجو کرده و راه اصلاحش را بیابم .محمود به یکى از افرادش دستور داد : تمام شهر را گردش کن و کاملا توجه داشته نما که جایى فریادى به گوش مى رسد یا نه ، اگر ستمدیده اى را مشاهده کرى او را به همراه خود نزد من آر .فرستاده سلطان پس از یک گردش سطحى برگشت و به عرض محمود رساند : که در شهر بیدارى نیافتم ، خاطر خطیر ملوکانه از هر جهت آسوده باشد .سلطان به بستر رفت و براى استراحت آماده شد ، اما گویى وجدانش نمى گذارد ، و دیدگانش از خواب مى هراسد .دانست که مامورش در تجسس کوتاهى کرده و براى جستجوى کامل باید خودش از کاخ بیرون رود .به ناچار از کاخ خارج شد ، به آرامى قدم مى زد ، و به هر گوشه و کنارى نگاه مى انداخت و به هر صدایى دقت مى کرد .ناگاه صداى ضعیف و مظلومانه اى از گوشه مسجدى توجهش را جلب کرد ، محمود به دنبال آن صدا وارد مسجد شد ، دید مردى در نهایت ناراحتى و افسردگى ناله مى کند ، و با کمال زارى بدرگاه حضرت خق شکایت مى نماید و مى گوید :اى خدایى که تو را خواب نمى گیرد ، و آنى از بندگانت غافل نمى شوى بدان که محمود بارگاهش را به روى ستمدیدگان بسته و با محبوبانش در حرم سرا به عیش و عشرت است ، خداوندا ! محمود غزنوى به ناله دردمندان و به فریاد ستمدیدگان توجهى نمى کند ، پیوسته در کاخ خود بسر برده و خبر از حال ضعیفان ندارد .سلطان فریاد زد : ناله مکن ، محمود غزنوى من هستم که براى رفع گرفتارى هایت آمده ام مطلب چیست با من در میان بگذار .گفت : سلطان یکى از افسران ناپاکت که از نزدیکان توست هر شب به خانه من وارد مى شود و با سوءاستفاده از قدرت تو دامن ناموس مرا به بدترین صورتى آلوده مى کند ، و با زور و جبر به حریم پاک عفت و عصمت من تجاوز مى نماید .محمود سخت برآشفت و متاثر شد ، آن گاه پرسید :آیا الآن در خانه توست ؟گفت : شاید باشد و شاید رفته باشد ، سلطان با نراحتى و غضب به آن مرد گفت :هرگاه به سراى تو آمد مرا خبر کن ، سپس به کاخ برگشت و به نگهبانان قصر گفت : هرگاه چنین کسى بخواهد مرا ملاقات کند از ورودش مانع نشوید ، آن شب گذشت ، شبانگاه دیگر آن افسر خائن و آن عنصر ناپاک و پست که دولت او را امین جان و ناموس و مال مردم قرار داده بود ، و او هم روز گرفتن دانشنامه براى استقامت در کار قسم یاد کرده بود به سراغ آن خانه رفت .مرد ضعیف و ستمدیده از طرفى خود را به محمود رساند و از ورود آن جنایتکار خبر داد ، پادشاه از جاى خود برخاست و با شمشیر شرربار خود را به خانه درانداخت و افسرا متجاوز را در بستر آن زن بى دفاع دید .به صاحبخانه گفت : چراغ را خاموش کن ، سپس با شمشیر پیش آمد و با یک ضربت مردانه آن افسر را در رختخواب کشت ، آن گاه فرمان داد که چراغ را روشن کن ، پیش آمد و با دقت به صورت مقتول خیره شد ، بلافاصله به زمین افتاد و سجده شکر به جاى آورد ، سپس به صاحبخانه گفت غذایى در خانه دارى ؟گفت : آرى ، ولى نان خشک و نامطبوع که سلطان نمى تواند از آن تناول کند ، گفت : بیاور ، صاحبخانه غذا حاضر کرد ، محمود با رغبتى هر چه تمام تر نان خشک را خورد ، رعیت ستمدیده که این صفا را از محمود دید عرض کرد :اجازه مى فرمایید مطلبى از حضورتان سوال کنم ؟محمود با نهایت محبت گفت : بپرس ، عرض کرد : دستور خاموش کردن چراغ و سپس روشن کردن آن و سجده شکر و خوردن نان خشک در خانه رعیتى بینوا براى چه بود ؟سلطان محمود که سعى داشت دلى از آن شکسته دل بدست آورد ، و خاطره تلخ گذشته را از یادش ببرد با کمال مهر گفت : هر یک از اینها که پرسیدى علتى دارد .اول : هنگامى که از جریان تجاوز یک افسر مطلع شدم ، با خود فکر کردم که در زمان حکومت من کسى جرات این واقعه را ندارد مگر این که فرزند من باشد ، گفتم : چراغ را خاموش کن که اگر فرزندم باشد مهر پدرى مرا از اجراى عدالت باز ندارد ، چون از انجام مقصود فارغ شدم گفتم چراغ را روشن کن تا ببینم کیست ، هنگامى که دیدم از خاندان من نبود خدا را سجده کردم که ساحت خانواده من از این آلودگى ها پاک است .دوم : من از هنگام شنیدن این داستان اسف بار با خود پیمان بستم که لب به خوردن نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بگیرم ، به این خاطر از شب گذشته تا هم اکنون غذایى به من نرسیده بود ، در شدت گرسنگى به سر مى بردم و این نان خشکى که خوردم از غذاى کاخ برایم لذیذتر بود .در حوزه هدایت اسلام در مرحله اخلاق بیش از هر چیز درس امانت داده شده و مسئله آن قدر مهم است که نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)مى فرماید :اداء امانت جلب روزى مى کند .امیرالمومنین(علیه السلام)فرمود :چه گمان مى کنید ؟ من که پیش از همه به رسول خدا ایمان آورده و بیشتر از همه با او صمیمیت و دوستى نشان داده ام خیال مى کنید مرام مقدسش را زیر پا خواهم گذاشت ، گمان مکنید که من از احکام قرآن سرپیچى خواهم کرد ، حاشا تا آنروز که با پیراهن کفن در محکمه عدل الهى قدم بگذارم مدیون بیعت پیامبر و قرآن مجیدم .شمشیر من همیشه بروى آنان که دست تجاوز به دیگران آلوده مى کنند برآمیخته است ، به خداى بزرگ قسم اگر حسن و حسین دلى به ناحق بیازارند تا دینارى به ستم از دیگران بربایند با همان شمشیر که بت پرستان را از مرکب حیات سرنگون کرده ام جواب نوادگان پیامبر را خواهم داد .اکنون شما ، شما اى اشراف و برزگان عرب ، شما اى سرداران سپاه اگر مى توانید با این روش پا بپاى من حرکت کنید بیایید ، و گرنه على را به جنایتکاران و حکام ستمگر نیازى نیست .لقمان حکیم : هرگز امانت را به خیانت نیالود ، او در تمام جوانب زندگى چه نسبت به خود ، و چه نسبت به دیگران امین بود ، از اینرو شعله گذشت زمان او را نسوخت ، تاریخ نامش را به امانت نگاه داشته تا در هر عصرى آن گوهر بى همتا را به عنوان الگو براى زیبایى زندگى به نسل بشر همچون امانت داران امین که اداء امانت مى کنند عرضه کند .

 

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اقسام انديشه‏
انسان‏هاى پست‏تر از حيوان
لذّت اميد
در آداب خروج از منزل
مربیان و پنج دوره حیات انسان
نمونه‏هايى از تاريخ
حالت جذب و انجذاب
عرفان اسلامي: شرح مصباح الشريعه (جلد 8)
حکایت طلبه شاهرودى
فراز و نشیب سیر و سلوک امتحان است

بیشترین بازدید این مجموعه

حکایت طلبه شاهرودى
حالت جذب و انجذاب
مربیان و پنج دوره حیات انسان
نفس و هفت مرحله آن
نمونه‏هايى از تاريخ
لذّت اميد
انسان‏هاى پست‏تر از حيوان
عرفان اسلامي: شرح مصباح الشريعه (جلد 8)
در آداب خروج از منزل
اقسام انديشه‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^