فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

داستانى بسیار عجیب از نافع بن هلال

خبرى است از شیخ مفید ، آن فقیه بزرگ و متکلّم برجسته و شخصیت کم نظیر :وقتى که حضرت حسین (علیه السلام) در کربلا نزول اجلال کرد ، در میان یارانش نافع بن هلال بیشتر از همه به ملازمت حضرت اختصاص داشت ، به ویژه در مواقعى که بیم غافل گیرى مى رفت ; زیرا آن سرو بینا ، احتیاط کار و آگاه به سیاست مى بود.حضرت حسین (علیه السلام) شبى از خیمه گاه بیرون آمده به سوى هامون قدم مى زد تا دور شد . نافع ، شمشیر خود را به خود آویخته و پیاده شتاب کرد تا خود را از پشت سر به حضرت رسانید ، دید که امام پیچاپیچ صحرا و گردنه ها و تپه و ماهورى که بر اطراف خیمه گاه مشرف است رسیدگى مى کند .نافع مى گوید : آن حضرت به پشت سر نگاهى کرد مرا دید فرمود : کیست این مرد ، هلالى ؟گفتم : آرى ، خدایم به قربانت کند بیرون آمدن تو این نابهنگام ، رو به سمت لشگرگاه این یاغى سرکش ، مرا بیقرار ساخت .

فرمود : نافع ! من بیرون آمدم که به این تل ها رسیدگى کنم ، مباد آن روزى که شما به آن ها و آن ها به شما حمله مى کنند ، از این برآمدگى ها کمین گاهى براى خیمه گاه ما و هجوم دشمن شود .سپس مراجعت کرد با وضعى که دست چپ مرا میان دست خود گرفته بود و همى فرمود : همانست ، همانست به ذات خدا سوگند ، وعده اى است که خُلف در آن نیست .سپس فرمود : اى نافع ! آیا این راه را نمى گیرى و بروى ؟ مابین این دو کوه را بگیر و جان خود را نجات ده ، از همین وقت شروع کن .نافع خود را در قدم هاى امام انداخت و گفت : در این صورت باید مادر براى نافع شیون کند . یعنى مگر نافع مرده باشد و زنده نباشد ، آقاى من این شمشیر و این اسب که با من است از این کار سرپیچ است ، من به حقّ آن خدایى که به وجودت بر سرم منّت گذاشته از تو مفارقت نمى کنم و جدا نخواهم شد تا شمشیر و اسب من از سرد و گرم من هر دو خسته و وامانده شوند .سپس امام از من جدا شده و در سراپرده خواهرش داخل شد . من پهلوى چادر ایستادم به امید این که زود از آنجا بیرون آید . خواهرش از او استقبال کرده برایش متکّایى گذاشت . آن حضرت نشست و به گفت وگوى آهسته و سخن سرّى با او شروع کرد ، اما قدرى نگذشت که گریه گلوگیر خواهرش شد ، و به او گفت : اى واى برادرم ! من قربانگاه تو را مشاهده کنم و به پاسبانى این زنان ضعیف مبتلا باشم ؟ ! این مردم را مى شناسى و آگاهى که چه کینه دیرینه با ما دارند ؟ این پیش آمد امر بس بزرگى است ، به من سنگین است قربانگاه این جوانان و ماه هاى بنى هاشم .بعد گفت : اى برادر ! آیا از اصحاب خود نیات آنان را استعلام کرده اى ؟ من از آن مى ترسم که در هنگام از جا جستن و اصطکاک سر نیزه ، تو را وا گذارند .امام به گریه افتاد و فرمود : آگاه باش ! هان به خدایم قسم ! آن که مى باید در آن ها هست ، رسیدگى کرده ام ، در آنان جز مردان مرد ، سرفراز ، سربلند ، پُر غیرت ، بى اعتنا به مظاهر دنیوى ، مملوّ از غضب به دشمن ، خورده بین ، دوراندیش ، پُر عمق ، گردن فراز ، سینه سپر کن نیست ! به آن اندازه پیش پاى من به مرگ مانوسند که طفل به پستان مادر .وقتى که نافع این را شنید از سوز به گریه افتاد و برگشت . راه خود را به سمت خیمه حبیب بن مظاهر قرار داد ، حبیب را دید نشسته ، به دستش شمشیرى است که از غلاف کشیده .به حبیب سلام داد و بر در خیمه او نشست .حبیب گفت : نافع ! چه تو را از منزل بیرون آورده ؟ مى گوید : آنچه شده بود براى حبیب بازگو کردم .حبیب گفت : آرى ، به خدایم سوگند اگر انتظار فرمان خودش در بین نبود ، این لشگر را هر آینه مهلت نمى دادم و همین امشب با این شمشیر به چاره آن ها مى پرداختم .نافع گفت : اى حبیب ! من از حسین جدا شدم با وضعى که وى نزد خواهرش مى بود و خواهرش در رنج و اضطراب بود ، گمان مى کنم زن ها متوجّه شده باشند ، و در فغان و ناله با او در همراهى اند ، آیا تو راهى دارى که همین امشب یارانت را جمع آورى کنى و روبروى زنان حرم سخنانى به دلدارى آنان بگویى که دل آنان آرام گیرد ؟ زیرا من چنان از دختر على بى قرارى دیدم که من نیز بى قرارم .حبیب گفت : مطیعم هر چه خواهى .پس حبیب از میان چادر بیرون آمده و به یک ناحیه ایستاد که هویدا باشد . نافع پهلویش ایستاد . همراهان را صدا زد . آنان نیز از منزل هایشان سر بیرون آوردند . وقتى که جمع شدند به بنى هاشم گفت : چشم شما بیدار مباد .پس یاران را مخاطب کرده و گفت :اى اصحابِ حمیّت ، شیران روز سختى ! این نافع است که همین ساعت مرا با خبر از چنین و چنان کرده ، خواهر و اهل حرم و باقى عیالات آقاى شما را به این وضع دیده که اشک مى ریخته و گریه مى کرده اند ، و گذاشته آمده ، خبرم کنید شما به چه خیالید ؟

آنان شمشیرها را برهنه کرده ، عمّامه ها را بر زمین زدند و گفتند : اى حبیب ! آگاه باش هان به حقّ آن خدایى که به واسطه این مهبط ، ما را اسیر منّت خود کرده ، اگر این مردم بخواهند خود را پیش بِکشند سرهاشان را درو مى کنیم ، و آنان را با خوارى به مرده هاى گذشته شان ملحق مى نماییم ، و وصیّت پیامبر را درباره پسران و دخترانش حفظ مى کنیم .حبیب گفت : بنابراین از پى من بیایید .خود روان شده و زمین را ندیده و دیده در نوردید ، همى زیر پاى گذاشت و آنان به دنبالش مى دویدند ، تا مابین طناب هاى خیمه هاى حرم ایستاده صدا برداشت :اى اهل حرم پیامبر ! اى بانوان ما ! اى معاشر آزادگان پیامبر خدا ! این است شمشیرهاى برّان ، جوانمردان شما عهد و پیمان بسته اند که غلاف نکنند مگر در گردن هر کس که خیال اذیّت شما را داشته باشد ، و این است سر نیزه هاى غلامان شما ، قسم خورده اند جاى ندهند مگر در سینه آن که بخواهد انس شما را بهم زند.حضرت حسین (علیه السلام) فرمود : یا آل اللّه ! شما هم براى تشکّر از آنان در برابر ایشان قرار بگیرید .اهل حرم بیرون آمدند . ندبه مى کردند و همى مى گفتند : اى پاکان و پاک مردان ! اگر دست از حمایت دختران فاطمه بکشید چه عذر دارید ؟ آن وقتى که ما به دیدار جدّمان پیامبر برسیم و به او از این پیش آمدى که بر ما نازل شده شکایت کنیم ، و او بپرسد که : آیا حبیب و یاران حبیب حاضر نبودند ، نشنیدند ، ندیدند ؟گفت : قسم به خدا که جز او خدایى نیست اصحاب آماده شدند که اگر موقع سوارى است سوار شدند و اگر جنگ ، جنگ کنند !!اصحاب گویا با زبان حال به اهل بیت (علیهم السلام)عرضه مى داشتند :

 

از مناى کعبه گر امروز رخ برتافتیم *** وعده گاه کربلا را چون منا خواهیم کرد
گر وداع از زمزم و رکن و صفا بنموده ایم *** کربلا را رکن ایمان از صفا خواهیم کرد
تا که بشناسند مخلوق جهان خلاّق را *** خویش را آیینه ایزد نما خواهیم کرد
از پى درمان درد جهل ابناى بشر *** نینواى خویش را دار الشفّا خواهیم کرد
از پى آزادى نوع بشر تا روز حشر *** پرچم آزاد مردى را بپا خواهیم کرد
ظلم را معدوم مى سازیم و پس مظلوم را *** با شهامت از کف ظالم رها خواهیم کرد
کاخ استبداد را با خاک یکسان مى کنیم *** پس بناى عدل را از نو بنا خواهیم کرد
انقلاب مذهبى تا در جهان آید پدید *** از نداى حقّ جهان را پُر صدا خواهیم کرد
 

 

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اشاعه اسلام در هائیتی : سرزمینی که تاکنون تنها ...
آداب زيارت كعبه‏
ادامه روايات محبّت
توجه به عالم موجب توجه به حمد
التوبة حضن الرحمة
حفظ پاکى و پاکدامنى در فضاى عشق
سرّ مضمضه و استنشاق
نفس و هفت مرحله آن
دو بُعد معاشرت
وصل شدگان به منبع نور

بیشترین بازدید این مجموعه

نفخه محرکه
سزاى توهین به بلال
حفظ پاکى و پاکدامنى در فضاى عشق
همنشینان ناسالم
دو بُعد معاشرت
سرّ مضمضه و استنشاق
نگاهی کوتاه به زندگی و شخصیت علمی استاد حسین ...
توجه به عالم موجب توجه به حمد
آداب زيارت كعبه‏
سلامتى دين در عزلت‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^