فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ستايش حقّ از زبان عرفان

بدانكه چون حمد و ثنا مترتّب است بر مطالعه كمال و مشاهده جمل; و سرمايه كمال هر كاملى، اثرى از آثار كمال حقّ است، و پيرايه جمال هر جميلى پرتوى از انوار جمال مطلق است، لاجرم جميع محامد بدان ذات كه مستجمع جميع كمالات است راجع تواند بود; و حمد قولى و فعلى و حالى، به حكم تخلّق به اخلاق حضرت متعالى، سزاوار آن جناب عالى باشد. امّا حمد قولى، ثناى لسانى است بدانچه حقّ سبحانه و تعالى بر زبان انبيا، خود را بدان محمدت فرمود. امّا فعلى، ابيان اعمالى بدنى است ازطاعات و عبادات و خيرات و مبرّات، از براى ابتغاى وجه احد قديم، و توجّه بدان جناب كريم، نه از براى طلب حظوظ نفس و مرضات او. امّا حالى، كه به جسب قلب و روح است، عبارت است از اتّصاف به كمالات علميّه و عمليّه و تخلّق به اخلاق الهيّه. و در حقيقت همه اين محامد،ستايش حقّ است نفس خود را در مقام تفصيل، كه مسمّى به مظاهر است، از رويى كه مظاهر غير مظاهر نيست. امّا حمد او ذات خود را در مقام جمعى الهى از روى قول، تعريفات اوست نفس خود را به صفات كماليّه، كه كتب منزّله و صحف منشّره او بدان ناطق است. امّا از روى فعل، اظهار كمالات جماليّه و جلاليّه است از غيب به شهادت، و از باطن به ظاهر و از علم به يقين، در محالّ صفات و مجالى ولايات اسماء به حسب تعيّنات.
مثلا"وجود حضرت ختمى مرتبت كه داراى مقام جمع الجمعى است و آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد، حمد فعلى حقّ است مرخود از، چنانچه عارف نامدا داود بن محمود قيصرى در رسائلش صفحه 136 مى فرمايد: از ان جا كه اين حقيقت جمعيّه الهيّه، كامل ترين نوع انسان كمالى است، و در نوع انسان، كامل تر از حضرت ختمى مقام وجود ندارد; داراى مقام فرديّت مطلقه، و به اعتبار وجود جمعى كمالى، در نوع خود منفرّد است; و از خواصّ فرديّت مطلقه احاطه به جميع مراتب و درجات است از مقام تعيّن اوّل تا آخرين درجه نزول و عالم شهادت مطلقه. در مقام احديّت واسطه است جهت ظهور حقايق و معانى غيبى مستجن در ذات، به وجود تفصيلى در مرتبه و احديّت و اعطاء كلّ ذى حقّ حقّه، به حسب ظهور اسماء الهى و صور اسمائيّه و اعيان ثابته و استعدادات و لوازم اعيان به فيض اقدس; كه همين فيض اقدس اوّلين جلوه و ظهور حقيقت محمّديّه اتس ; و قابليّت او به حسب عين ثابت ژ، اتمّ قابليات است، و داعيان كافّه ممكنات به منزله ابعاض و اجزاء و ذرارى عين كلّى او هستند چون عين ثابت او صورت اسم اللّه ذاتى است .
اين حقيقت به اعتبار نشئات روحانيّت نبىّ مبعوث است بر كافّه ارواح انبيا و اولياء، و به اعتبار نشئات عنصرى و مادّى و ظهور در عالم شهادت، داراى مقام ختميّت نبوّت است، و بعد از غروب شمس نبوّت ظهور در مشكات اولياءمحمّديّين مى نمايد و مقام ولايت او به ظهور مهدى به حدّ اعلاى از كمال مى رسد كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود: نَحْنُ وَاللّهِ اْلأسْماءُ الْحُسْنى...
مابه خدا سوگند اسماء الحسناى خداوند هستيم.  وبه حسب علم عنائى حقّ كه مقتضى رسيدن هر فردى از افراد انسان است به كمال لايق خود و لزوم تجلّى حقّ به اسم عدل، و تجلّى حقّ در مشكات ختم ولايت باتمام اسماء و صفات خو، و ظهور تفصيلى اسماء و صفات در مظاهر خلقيّه در عالم شهادت; دولت اسماء حاكم بر مظاهر اوليا تا قيام قيامت انقطاع نمى پذيرد.
امّا حمد از روى حال، عبارت از تجلّيات اوست هم در ذات خويش به فيض اقدس اوّلى و ظهور نور ازلى پس در جمع و تفصيل. ما چو نائيم و نوا در ما زتوست *** ما چو كوهمى و صدا در ما زتوست

ما چ. شطرنجيم اندر برد و مات *** برد و مات ما زتست اى خوش صفات
ما كه ابشيم اى تو ما را جان جان *** تا كه ما باشيم با تو در ميان
 ما همه شيران ولى شير علم *** حمله مان از ياد باشد دميدم
 باد ما و بود ما از داد تست *** هستى ما جمله از ايجاد تست
لذّت هستى نمودى نيست را *** عاشق خود كرده بودى نيست را
لذّت انعام خود را وامگير *** نقل و باده جام خود را وامگير
 وربگيرى كيست جست و جو كند *** نقش با نقّاش كى نيرو كند
منگر اندر ما مكن د رمانظر *** وندر اكرام و سخاى خود نگر
ما نبوديم و تقاضامان نبود *** لطف تو ناگفته م مى شنود
 نقش باشد پيش نقّاش و قلم *** عاجز و بسته چو كودك در شكم
و بى هيچ شبهه و ريب، بعد از حمد حضرت عالم الشهادة و الغيب مزذات خود را به ذات خويش، آن حضرت را هيچ حمدى سزاوارتر از حمد انسان كامل مكمّل كه متمكّن مقام خلافت عظمى باشد نيست، چه اين حمد همان ثناى حقّ است مرذات خود را، ازآن وجه كه انسان كامل آينه جمال نماى آن حضرت است . در تفسير كبير، جل اوّل، در توضيح الحمدللّه، در فائده هشتم، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت مى كند: إِنَّهُ قالَ: اِذا أنْعَمَ اللّه عَلى عَبْدِهِ نِعْمَةً، فَيَقُولُ الْعَبْدُ: اَلْحَمْدُلِلّهِ; فَيَقُولُ اللّهُ تَعالى: اُنْظُرُوا اِلى عَبْدى أعطَيْتُهُ ما لا قَدْرَ لَهُ، فَأعْطانى مالا قيمَةَ لَهُ:  به هنگاميكه خداوند نعمتى را به بنده اش عنايت كند، و او در در برابر آن نعمت بگويد «الحمدللّه» خداوند مى فرماية6 بندده ام را بنگريد: من به او شيئى كم ارزش دادم، ولى او در برابرش آنچه كه برايش قيمت معيّن نيستبه من هديّه كرد.  توضيح اين روايت علاى به اين است كه:وقتى خداوند نعميت عنايت مى كند اين نعمت، نعمتى غير عادى از جانب او نيست، نعمتى است كه كرم و لطف و عنايت او اتقضا كرده، مانند سير كردن گرسنه، پوشاندن برهنه، سيراب كدرن تشنه و ساير نعمت ها كه در ارتباط با آقائى او نسبت به بندگان است، و جميع اين عنايت ها از نظر كمّى و زمانى محدود د ر چهار چوب نهايت است.  ولى زماين كه عبد مى گويد: الحمدللّه، معنايش اين است: هر ان حمدى كه حامدين آوردند از آن خداست، و هر حمدى كه ستايش كنندگان از آوردنش عاجز بودن، ولى به حكم عقل آوردنش در امكان است، آنهم از آن حضرت اوست. در اين الحمدللّه جميع محامد ملائكه عرش و كرسى و ساكنين تمام سماوات و محامد انبيا از آدم تا خاتم، و اوليا و علما و جميع خلق و تمام محامدى كه عاقبت در بهشت از قول متنعّمين به نعمت سر مى زند، و باز همه اين ستايش ها كه از نظر ظاهرى، متناهى است اختصاص به خداوند دارد. اما آن محامدى كه ابدالاباد و دهر الداهرين خواهد بود و نهايتى برايش متصوّر نيست، آن نيز در مفهوم الحمدللّه عبد داخل است. به همين سبب و بدنى معنا كه دانستيد خداوند به وقت گفتن عبد كه مى گويد: الحمدللّه، مى فرمايد:به بنده ام نظر كنيد، به او يك نعمت دادم كه خيلى از نظر من قابل ارزش نبود، امّا او در برابرش ستايشى آورد كه حدّ و نهايت نداشت!
در اينجا نكته ظريف ديگرى هست و آن اين است كه:نعمت هاى جناب او در دنيا متناهى است و حقيقت و مفهوم الحمدللّه بى نهايت است.و معلوم است وقتى به مقدار متناهى از بى نهايت كسر شود، باز بى نهايت به بى نهايتى خود مى ماند. در حقيقت مفهوم روايت مثل اين است كه خداوند بگويد: بنده من! وقتى در برابر يك نعمت مى گوئى الحمدللّه، آنچه از اين گفتار ايمانى براى تو مى ماند طاعت بى نهايت است، و به ناچا رطاعت بى نهايت نعمت بى نهايت مى خواهد; به اين سبب عبد در برابر اين ستايش مستحقّ ثواب ابدى و خير سرمدى است. و روى اين حساب بايد گفت هر مءمنى به خاطر اظهار الحمدللّه مستحقّ سعادتى است كه آخر ندارد، و نيازمند خيراتى است كه برايش نهايت نيست.

 


منبع : برگرفته از کتاب دیار عاشقان استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

امر به دعا
انتهاى كار مرحوم مدرس‏
ريشه جنايات‏
اسم مادر ما را «فاطمه» گذاشتند
قیمت آبروی مؤمن
خشم و غضب
سبب ناراحتى پيامبر (ص)
مومنان: وارثان بهشت‏
ارزش نرم خویی
گذشت پيامبر صلى الله عليه و آله از قاتل حمزه‏

بیشترین بازدید این مجموعه

دوست داشتن نيكان و اخيار
همنشينى بهشتيان با چهار گروه
اخلاق الهى حضرت سجّاد
شخصيت‏ شناسى امام سجاد عليه السلام‏
انتهاى كار مرحوم مدرس‏
حجت كبراى
پاداش زیارت حضرت سیدالشهدا(ع)
قیمت آبروی مؤمن
امر به دعا
دائما در معرض دید خدا

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^