فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حفظ پاکى و پاکدامنى در فضاى عشق

جوانى در حالى که در تب عشق مى سوخت و از فشار حفظ عفت و پاکدامنى به خود مى پیچید ، براى چاره جویى به محضر مبارک امام صادق (علیه السلام) مشرف شد .

او با همه وجود عاشق و دل بسته کنیز ماهروى همسایه شده بود ، جریان عشق ، از یک نگاه عادى و معمولى در رهگذر آغاز شد و قرار و آرام را از جوان برده بود ، او از امام درخواست داشت در این مشکل سنگین به او یارى دهد و راهى براى نجاتش از این مساله به او بنمایاند .حضرت فرمود : هرگاه بار دیگر چشمت به آن کنیز افتاد با گفتن این جمله : « اسئل الله من فضله » و مداومت بر آن ، از مقام فضل و کرم پروردگار ، حل این مشکل را درخواست کن .جوان به گفته حضرت عمل کرد ، چند روزى نگذشت که صاحب کنیز به دیدن جوان رفت و گفت : براى من سفرى پیش آمده است که ناگزیر از رفتن هستم ولى مانع از رفتنم وجود کنیز من است .من نه مى توانم او را همراه خود به سفر ببرم و نه مى توانم وى را در خانه ، تنها بگذارم ، اینک از تو مى خواهم او را در خانه خود نگهدارى کنى تا من از سفر بازگردم زیرا به دیگرى اعتماد ندارم که او را نزد وى بگذارم .جوان صالح پاک دامن که یگانه آرزویش رسیدن به وصال کنیز بود و باید از چنین پیش آمدى با همه وجود استقبال مى کرد ، از پذیرفتن این مطلب عذر خواست .

گفت : کسى در خانه ام نیست که از کنیزت مراقبت کند و شایسته هم نیست که من و او به تنهایى در جاى خلوتى قرار گیریم زیرا ممکن است من در خطر گناه افتم و نتوانم خود را حفظ نمایم بنابراین از تن دادن به این کار پوزش مى خواهم .صاحب کنیز گفت : من کنیز را به قیمت مناسبى به تو مى فروشم که هر گونه تصرفى در او براى تو مشروع باشد مشروط به این که تو پول آن را بر عهده خود ضمانت کنى و آنگاه که بازگشتم خود کنیز رابابت پولى که به عهده گرفته اى به من برگردانى .جوان این پیشنهاد را قبول کرد و مدت ها کنیز در اختیار او بود تا بهره خود را از او برگرفت .چند روزى پیش از بازگشتن صاحب کنیز کارگزاران حاکم از بودن چنان کنیزى نزد آن جوان با خبر شدند و به هر وسیله اى که بود او را براى حاکم از وى گرفتند و دو سه برابر قیمتش به آن جوان پول پرداختند .هنگامى که صاحب کنیز از سفر آمد سراغ کنیزش را گرفت ، جوان حقیقت مطلب را شرح داد و همه پول ها را تسلیم صاحب کنیز کرد ، آن مرد گفت : اکنون که چنین شده من همان مقدار پولى را که تو ضامن شده اى برمى دارم و بقیه آن ، حلال خودت باد !جوان در این ماجرا به خاطر دیندارى و پاک دامنى و حفظ عفت نه تنها از فضل خدا در مورد کامرانى از کنیز بهره مند شد ، بلکه پول قابل توجهى هم نصیبش گردید و به زندگى اش کمک کرد.

 

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

سرّ مضمضه و استنشاق
نفس و هفت مرحله آن
دو بُعد معاشرت
وصل شدگان به منبع نور
همنشینان ناسالم
نگاهی کوتاه به زندگی و شخصیت علمی استاد حسین ...
سزاى توهین به بلال
نفخه محرکه
عبرت آموز: مجموعه‏اي از نکته‏ها و داستانها
تفسیر حکیم (جلد6) قسمت دوم

بیشترین بازدید این مجموعه

نفخه محرکه
سزاى توهین به بلال
حفظ پاکى و پاکدامنى در فضاى عشق
همنشینان ناسالم
دو بُعد معاشرت
وصل شدگان به منبع نور
التوبة حضن الرحمة
سرّ مضمضه و استنشاق
نگاهی کوتاه به زندگی و شخصیت علمی استاد حسین ...
سلامتى دين در عزلت‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^