فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شرح عبارت «وَ آخَرُ قَدْ تَسَمّى عالِماً ...» از خطبه 86 نهج البلاغه | بخش دوم


شرح خطبه هشتاد و شش نهج البلاغه - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و پنجم 0 - -  

 بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
اميرالمؤمنين از کساني خبر مي‌دهند، که خود را به غلط به عنوان عالم، به عنوان معلم در بين مردم جا انداختند و جا مي‌زنند و مردم را به گمراهي و ضلالت مي‌کشند و خيلي جالب است که حضرت مي‌فرمايد: اينها اهل علم و دانش نيستند. چون کسي که اهل دانش واقعي و علم واقعي باشد متدين هم باشد و با تقوا هم باشد براي خودش و براي ديگران منفعت دارد، يعني حضرت مي‌فرمايد اينها عالم نيستند، آمدند يک سلسله مطالب جهال و گمراهان را با هم قاطي کردند و براي خودشان يک فرهنگ درست کردند و با اين فرهنگشان دامي ساختند و عباد خدا را مي‌دزدند به دام مي‌اندازند و به اسارت مي‌برند چون يک مقدار هم زرنگي دارند، و به تعبير قرآن مجيد مکارند و به تعبير زين العابدين بنا به نقل کتاب روضة الواعظين روباه صفتند.
گناه اينها همين طور که از فرمايشات امام استفاده مي‌شود، قتل انسانيت انسانها است که خداوند متعال در قرآن کريم دورنمايي از سنگيني اين کار را در اين آيه بيان مي‌کنند.
]مَن قتل نفساً بغير نفسٍ او فسادٍ في الارض فكانما قتل الناس جميعا[  که همه مي‌دانيم آيات قرآن تأويل هم دارد خود قرآن صراحت به اين معنا دارد كه ]و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون في العلم[
که ائمه الطاهرين (عليهم‌السلام) و شخص پيامبر است. امام صادق عليه السلام در تاويل اين آيه مي‌فرمايند: اگر کسي با همين ژست گرفتنها و با همين جا انداختن‌هاي خودش با اين مکر و حيله‌ها و با اين ژست معلمي گرفتن يک نفر را گمراه کند مثل اين است که کل انسانهاي آفريده شده را گمراه کرده باشد. وزن اين گناه چه وزني مي‌تواند داشته باشد؟
حالا در باره اين مدعيان که ما معلميم، ما راه را مي‌دانيم، ما همه چيز را بلديم و به گونه اي هم خودشان را جا مي‌اندازند که همه بايد از اينها اخذ بکنند مطالب و مسائل را.
درباره چنين مدعياني که ادعايشان هميشه همراه با نفي ديگران است، با نفي حق است، با نفي اسلام است، با نفي قرآن است، اگر زباناً هم جرات نفي نداشته باشند، در جايي که زندگي مي‌کنند و بدنه اکثريت مردم زندگي ديني است ولي عملاً نفي مي‌کنند كه آقا سراغ جاي ديگر نرو، سراغ مکتب ديگر نرو، يعني در اين زمينه هم از آن انحصارطلبهاي خطرناکند و از آن امتيازخواهاي خطرناک هستند.
اينها نشانه‌هاي اينگونه افراد است که حضرت از آنها بحث مي‌کند. که از آيات قرآن هم صريحا، انحصارطلبي‌شان، امتياز خواهيشان اوصافشان قابل درک است، شما در اين زمينه آيات سورة مباركه احزاب، انفال و توبه اوصاف اينها را نشان مي‌دهد.
در اين زمينه هم رواياتي وارد شده که چه کسي مدعي مقام است، با نفي ديگران، مدعي مقام راه است با نفي راه ديگران.
روايت عجيبي را کليني از امام باقر نقل مي‌كند، کافي که با کتب ديگر را يکجا چاپ کردند که ابتدا کافي است، من لايحضره الفقيه، استبصار (ص 90 کليب)

«عن ابي جعفر قال: قلت له قال الله عزوجل ]ويوم القيامة تري الذين کذبوا علي الله وجوههم مسودة[ »
اينها با سياهي چهره در قيامت نشان دارند.
قال: حضرت در توضيح اين آيه فرمودند: «من قال اني امام و ليس بامام»
يعني بدون دليل، بدون حجت، بدون علم، ادعاي پيشوايي بکند و به مردم بگويد که دنبال من راه بيافتيد، دنبال فکر من راه بيافتيد، دنبال منش من راه بيافتيد، همه چيز را از من بخواهيد، يک مرتبه اينها خيلي کار شيطاني عجيبي دارند که تمام علماي 15 قرن مکتب اهل بيت را مي‌کوبند.
چهره‌هاي معروف اين مدرسه را در نوشته هايشان در سخنرانيهايشان خراب مي‌کنند، البته اينها استقلالي هم ندارند، من در اين زمينه کتابهاي فراواني را ديدم که دانشمندان اسلامي در کشورهاي عربي يا در ايران نوشتند، کتابي تحت عنوان نهضت امام خميني، که اين روشنفکران مدعي علم که ضديت کامل با قم و نجف يامشهد داشتند، با مرجعيت داشتند و چهره‌هاي معروفي را به اسم مي‌کوبيدند، شيخ بهائي را، مرحوم مجلسي «اعلي الله مقامه الشريف» را، اينگونه افراد مدعي تربيت شدگان در دامان روشنفکران فراماسونري غرب بودند، که خود معلمان اينها تعداديشان از صهيونيست‌هاي معروف هستند که خود اين صهيونيزم از اينان به عنوان عالم براي اثر گذاري در جهان بهره برداري کامل مي‌کردند.
اين آقايي که جديداً در اين هشت و ده سال به انکار خيلي چيزها برخواست که حوزه هم بصورت کتبي جوابش را داد، بخصوص آن رساله قبض و بسط شريعتش را، خود اين سالها در انگلستان سر سفره پوپر اين چهره اي که صهيونيزم معروفش کرد، و خودش هم يهودي است، نشتسه و تغذيه شده است. يکي دو نفر از اينها در فرانسه استاد يهودي داشتند.
يعني اين مکتب در اروپا و آمريکا از همه کشورها به آساني مغزهاي فعال را قبول مي‌کند، خرجشان هم مي‌کند، تغذيه شان هم مي‌کند، بعد مي‌فرستد در بين ملتها، نه فقط در بين ملتهاي اسلامي، کلا اينها براي جمع کردن سفره حق در همه جاي جهان در فعاليتند.
 يک دکتر بسيار مهمي که فکر مي‌کنم مصري است به نام دکتر بهي، اين يک کتاب بسيار با بنياني دارد به نام المشرقون. اگر اين کتاب را بخوانيد متوجه مي‌شويد که در روزگار ما در حدود دويست سال است که ادارات مستشرقين در اروپا بخصوص در انگلستان، کارشان مدعي سازي است، جهل جهال که خودشان هستند، و ضلالت ضلال که خودشان هستند، که اميرالمومنين مي‌فرمايد: اينها رنگ علمي به آن مي‌زنند و به خورد اينان در سه بخش جامعه شناسي، روانشناسي و اقتصاد مي‌دهند.
اگر به دانشگاههاي جهان مراجعه کنيد مي‌بيند، در رشته روانشناسي همه را بردند تحت اشراف فرويد يهودي، در مسئله اقتصاد همه بردند تحت افکار دورکهايم يهودي، که اين دو نفر فوق العاده آدمهاي خطرناکي بودند، در بخش جامعه شناسي هم، اينها تحت تأثير ماسيونيم در فرانسه و برخي جامعه شناسان ديگر هستند امثال هگل و لنين و استالين و در کشور ما در 50 سال دکتر اراني و دکتر يزدي که هر دو هم از دنيا رفتند و احسان طبري، اينها در بخشي که ناهي کامل دين بودند و آقاي سروش و امثال او که يک مقدار رنگ ديني را حفظ کرده بودند براي نفوذ بيشتر، اينها سر آن سفره‌ها تغذيه شدند و تعليم شدند همان جهل جهال غربي و ضلالت ضلال غربي و بعد هر کدام مدعي شدند و بيشترين سرمايه گذاري در اين زمينه را انگلستان کرد و حدود 200سال پيش سه نفر را در سه مرکز مهم جهان کاشت. در عربستان، محمدبن عبدالوهاب را که کاملا در ارتباط با وزارت خارجه بريتانيا بوده، شما رساله هنفر انگليسي را بخوانيد چون آنها هر سي سال و پنجاه سال يکبار تمام پرونده‌هاي محرمانه‌شان را چاپ مي‌کنند. هنفر خودش سازنده محمدبن عبدالوهاب بود در منطقه عرب، سفارت انگليس و روس در ايران علي محمد باب همزمان محمدبن عبدالوهاب و در منطقه گسترده هند، احمد بادياني، که احمد بادياني را به شکلي جا انداختند که در ميان ميليونها نفر مسلمان سني حرفش مثل وحي خريدار داشت.
فتواي احمد بادياني را در رساله هايش ببينيد، و يک فتوا را كه خيلي رويش اصرار کرد و چرخ انقلاب هند را کند کرد اين بود که جنگ با انگلستان از اعظم محرمات است و هر کس با انگيس وارد جنگ شود، فرداي قيامت نجات ندارد.
 اول او را جا انداختند در توده مردم ساده دل با آن قيافه و هيكل و عمامه و آن ريش، که هر کس عکس احمد بادياني را ببينيد مسرور آن قيافه مي‌شود، با آن شکل زاهدانه و آن زندگي، بعد علي محمد باب را در ايران جا انداختند که چه شورش عظيمي در اين مملکت بر پا کردند و چه جانهايي را بر باد دادند و چه آخوندهايي را گول زدند. مي‌دانيد که بهائيت مامور صهيونيزم بين الملل است و نهايتا استاديشان سر از اسرائيل در آوردند و همانجا برايشان قبر ساختند، ميليونها دلار خرج قبر او کردند، و الان هم همکار با صهيونيزم هستند.
اينها خيلي مردم را فريب دادند، مجموع کتابهاي بهائيت را بخوانيد که همين جهل جهال و ضلالت ضلال است که اميرالمومنين مي‌فرمايد: اينها را فراهم کردند و خودشان را به عنوان عالم و راهنما و پيشوا جا انداختند. گناهشان را ديديد در آيه که چقدر سنگين است.
اينها خيلي از مامورانشان را از همين حوزه‌ها جمع کردند. شما مبلغين روزهاي اول بهائيت را اگر ببينيد، مي‌بييند که از حوزه‌ها گرفتند، ملاعلي زنجاني، که آدم بيسوادي نبود ولي اينها او را انتخاب کردند، داستان زنجان را اگر بخوانيد که صدها نفر در جنگ اين آدم با ملت اسلام و با ملت ايران کشته شدند. عبدالحسين که خودش طلبه و روحاني بود که در راس بهائيت قرار گرفت. ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، صاحب کتاب فرائد که از مهمترين کتب بهائيان است، شما کتابش را ببينيد که چه ظاهر آراسته اي دارد که بهائيان مثل قرآني که ما به آن تکيه داريم، آنها به فرائد ميرزا ابوالفضل تکيه دارند، کاملا حرف اميرالمومنين را در کتابهاي اينها مي‌توانيد لمس کنيد. که مقداري از جهل جهال و ضلالت ضلال را با هم قاطي کردند و با اين طنابها دام درست کردند و ميليونها نفر را احمد بادياني دنبال خودش کشيد و از اسلام بيرون آورد و يک اسلام انگليسي در بدنه عظيم هند حاکم کرد. محمد بن عبدالوهاب هم که الان مريدهايش را مي‌بينيد در افغانستان و در عراق، چه جناياتي مي‌کنند اين عبدالمالک ريگي يک وهابي است، حالا در عراق چقدر بي گناه را اينها کشتند، يک ديني که شما جرات نداريد مقابل ماموري که ساختة محمدبن عبدالوهاب است بخواهيد به پيامبر اسلام سلام بدهيد، بفهمد مي‌خواهيد سلام بکنيد مي‌گويد: مات محمد. اينها براي نابودي دين و براي مرگ دين کار مي‌کنند.
اما چه سينه اي عالمان عربستان «وليس له عالم» سپر مي‌کنند، چه سينه اي بعضي از علماي مصر سپر مي‌کنند. «و ليس له عالم» و همه شان هم مي‌گويند ما درست مي‌گوئيم، بيائيد دنبال ما، ما پيشرو‌ هستيم.
بر هر آخوندي لازم است که کتاب اينها را بخواند و اينها را بشناسد، مخصوصا الان اينها سايت در اختيارشان گذاشته شده، الان بهائيت شبانه روز با 2000سايت عليه قرآن، عليه شيعه کار مي‌کنند. و الان در روستاها هم به سايتها دسترسي دارند.
ما يک مقدار مطالعات جنبي قوي براي دشمن شناسي لازم داريم، آگاهي به قرآن و نهج البلاغه لازم داريم که وقتي مي‌رويم تبليغ بتوانيم اين جوانها را اگر اسير دام اين مدعيان شدند نجات بدهيم، اگر هنوز اسير نشدند بيدارشان کنيم که اسير اين مدعيان نشوند.
خيلي کار ما آخوندها سنگين است
خيلي روايت مهمي است در توضيح اين آيه را ـ قال امام باقر(ع): «من قال اني امام و ليس بإمام»
همان که حضرت فرمود: «من تسمي عالما و ليس به»
کسي که بگويد منم، از من بگيريد و اين کاره نباشد، مصداق اين آيه است.
«قلت و ان کان علويا»  يعني اگر در شيعه هم کسي اين ادعا را کرد جزء افرادي که «وجوههم مسودة» است که جزء کذبوا علي الله است، کذبوا علي الله يعني کاملا دارد به مردم مي‌گويد، سراغ آخوند نرو، سراغ مرجع نرو، سراغ قرآن نرو، اينها قديمي شده، الان دنيا دنياي ديگري شده بيا ببين ما چه مي‌گوئيم. اينها تکذيب علي الله است.
«و ان کان علويّاً قلت و ان کان من وُلْدِ علي بن ابيطالب قال و ان کان» اگر چنين مدعي خطرناکي از فرزندان اميرالمومنين باشد، مثل سيد علي محمد باب، مثل کسروي. اگر ما گير افراد کوتاه فکر نيافتيم که يک وقت روي منبر بگويند هر کسي که سيد است در قيامت نجات مي‌يابد. يک مقدار بايد در قرآن و روايات دقت کنيم.
سيد علي محمد باب، فقط به خاطر اينکه سيد است يا کسروي كه مدعي پاك ديني بود سالي يکبار مريدانش را جمع مي‌کرد، يکي از مريدانش علي اکبر حکمي بود، که کتاب اسرار هزار ساله را نوشت. كه از اول تا آخرش فحش به قرآن و ائمه و به احکام الهي است، حضرت امام (آنوقت 32 سالش بود) کشف الاسرار را عليه اين رساله علي اکبر حکمي نوشتند.
اين علي اکبر حکمي آخوند زاده بود، پدرش در قم فلسفه مي‌گفت. کسروي خودش در تبريز يک پيش نماز موفق بود، روحاني بود که بعد ريش تراش و کرواتي و جزء عوامل رضا خان و انگلستان شد. شما اگر رفته باشيد تبريز و موزه اش را مشاهده كرده باشيد، عکس کسروي را در لباس آخوندي مي‌بينيد. او ابتدا اهل منبر بود و اهل قرآن بود بعد آمد اين جنايت را با انگشت انگليس انجام داد و پاک ديني را ساخت.
 هر سال هم مريدانش را جمع مي‌کرد. در يک فصل زمستان که بخاري پر آتش بود جلوي قرآن و مفاتيح و ديوان حافظ و ديوان سنائي و ديوان سعدي و زاد المعاد مجلسي را مي‌ريخت در بخاري و مي‌نشستند و کف مي‌زدند تا کل قرآن بسوزد. مفاتيح بسوزد. يعني از حوزه‌ها اينها خيلي مامور انتخاب کردند. اينکه اخلاق در حوزه‌ها بايد به عنوان يک درس واجب تلقي بشود که به طلبه مصونيت بدهد که يک وقت به خاطر مشکلات مادي به دام نيافتد. يک وقت بادش نکنند كه در دام بيفتد يک وقت عَلَمش نکنند كه در دام بيفتد. اخلاق و تقوا انسان را از همه اين مسائل حفظ مي‌کند.
حضرت باقر(ع) بدون تعارف مي‌فرمايند: مگر ابي لهب سيد نيست، اگر سيدي را ما از هاشم بدانيم چنانکه در فقه ما همين است و در شرح لمعه هم همين نظر را دادند
يعني خداوند بخاطر سيادتش مصونيت به او داده؟ کتاب کافي ص10 آن چاپ كه (کافي که يکجا با کتب اربعه چاپ شده) و در کافيهاي معمولي در باب حجت مي‌توانيد ببينيد.
عن عبدالله بن حجاج قال لي ابو عبدالله، امام صادق من را نصيحت کرد. چون عبدالله بن حجاج شاگرد امام بود و کلاس امام را ديده بود و يک مقدار تحصيل علم کرده بود. «اياک و خصلتين»
اياک به معني حذر است يعني تو را بر حذر مي‌کنم تو را مي‌ترسانم از دو خصلت «ففيهما هلک من هلک» هر که در اين دو خصلت افتاد هلاک شد، هر که هلاک شد، هلاکتش در اين دو خصلت است.
در روزگار ما چقدر زياد است و به خانواده‌ها هم کشيده شده است. وقتي يک مسئله شرعي مطرح شده، کسي مي‌گويد به نظر من چنان است. تو کي هستي که نظر مي‌دهي؟
يک خصلت اين است، عبدالله «اياک ان تفتي الناس برايک» بدون علم دين بدون آگاهي به قرآن، بدون آگاهي به روايات، بدون يک اجتهاد پخته راي نده در امور دين، راي به مردم نده.
زماني خواستم سوال شرعي از آيت الله گلپايگاني بپرسم، آيت الله صافي هم حضور داشتند، عرض کردم آقا نظرتان در مورد اين مسئله چيست؟
يک آدمي که هفتاد سال درس دارد، مقداري فکر کرد، گفت نمي‌دانم. اين خيلي ادب است، يعني حالا حساب نکرد که من بگويم نمي‌دانم خيلي برايم بد است، نه اين تواضع است، اين ادب است اين دين است، اين تقوا است.
کسي که پيش مرحوم آقاي ملکي تبريزي اخلاق ديده است هيچ ترفندي نمي‌تواند او را به دام بياندازد.
بعد رو کردند به آقاي صافي، گفتند زحمت بکشيد فلان کتاب را بياوريد فلان بابش را نگاه کنيد ببينيد فقيه بزرگ شيعه (خودش فقيه شيعه بود) نظرش در اين مسئله چيست؟ که تا آن براي من خوانده نشود و روشن نشود من نمي‌توانم جواب دهم.
«او تدين بما لا تعلم» پايبند آنچه علم نداري به آن نشو.
اگر واقعيت برايت معلوم نيست پايبند نشو. الان ببينيد چقدر مطالب غير واقع در بين مردم پخش شده و توده مردم قبول کردند و بعد دروغ از آب در آمده است پايبند بمالاتعلم نشو. اين دو خصلت، جملات بعد جملات عجيبي است که در جمله اول حضرت مي‌فرمايند: اينها که در بدنهاي مذهبي قرار مي‌گيرند. اين مدعيان «قد حمل الکتاب علي آرائه و عطف الحق علي اهوائه يومن الناس من العظائم ويهَوِّن کبير الجرائم»
جنايت اينها اين است که مامورند با شکستن عظمت حقايق در نظر مردم، گناه و جرم و معصيت را براي مردم آسان بکنند.
سفره فساد را براي خدمت به اربابانش در همه جاي زندگي مردم بگسترانند.
 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
- درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتادم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهلم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی‌ام - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه نوزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هجدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شانزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پانزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهاردهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سیزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه دوازدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه یازدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه دهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه دوّم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه اوّل
پربازدیدترین سخنرانی ها

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^