فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

توضيح ذكر از زبان عارفان

اهل دل ، آن عاشقانى كه در صراط مستقيم حق به دريافت واقعيت ها نايل شدند و محبوب حقيقى را بر ماسوا برگزيدند و تنها قبله آنان وجه جانان بود و تا زنده بودند ، دائم الذكر بودند ، به اين معنى كه قلب و جانشان تجلى گاه انوار حضرت يار بود و سراسر عمر را به مبارزه با هوس ها گذراندند و غير طاعت دوست از آنان ديده نشد ، مسائل مهمى را تحت عنوان ذكر بيان فرموده اند كه اين وجيزه گنجايش بازگو كردن تمام مطالب آنان و توضيحش را ندارد و تنها بايد به دورنمايى از گفتار آنان كه بر اساس آيات و روايات تنظيم شده اشاره رود !
در «المناقب» ابن شهر آشوب آمده : بدان كه حق تعالى اهل حقيقت را به هيچ كار چندان نفرمود كه بر ذكر خود كه : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً  . اى اهل ايمان ! خدا را بسيار ياد كنيد . ذكر بسيار ، حضور و دوستى است ، كسى كه چيزى را دوست دارد ، همگى خود ، بدو دهد . قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : مَنْ أَحَبَّ شَيْئا أَكْثَرَ ذِكْرَهُ . رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : كسى كه عاشق چيزى است ، از او زياد ياد مى كند .
تا در دل ، محبت حق تعالى پديد نيايد ، زبان به ذكر او حركت نكند ؛ پس ذكر تبع محبت است و محبت كار دل است ؛ حق تعالى چون خواهد كه ظاهرى را با باطن در دوستى شركت دهد ، دوستى در باطن بنده نهد و ذكر در ظاهر پيدا كند تا ظاهر به زبان ياد مى كند و باطن به دل دوست مى دارد و چندان كه ذكر مى افزايد ، دولت قربت بر درگاه حق مى افزايد . رسول خدا صلى الله عليه و آله به اصحاب خود فرمود :

بر شما باد كه در روضه هاى بهشت بخراميد . گفتند : يا رسول اللّه ! روضه هاى بهشت كدام است ؟ فرمود : مجالس ذكر. پس بر شما باد كه پيوسته ياد كننده حق باشيد ، بامداد و شامگاه زبان را جز به ذكر خداوند مرانيد .
هركه مى خواهد تا بداند كه منزلت او به درگاه حق تعالى چه گونه است گو بنگر تا منزلت حق تعالى در دل او چه گونه است كه حق تعالى بندگان را چندان قدر نهد در درگاه خود كه بنده عظمت حق را دل خود نهد و آن قدر در دل به كثرت ذكر پديد آيد . براى اين بود كه استاد ابو على دقاق گفت : ذكر ، منشور ولايت است ، هركه را توقيع ذكر دادند ، منشور بدو دادند و هركه را در ذكر كاهل گردانيدند ، وى را معزول كردند . و چون كسى به راه ذكر حق سبحانه و تعالى در آمد ، همه علايق از او منقطع گردد ، حق سبحانه و تعالى مى فرمايد :
أَنا جَليسُ مَنْ ذَكَرَنى . من همنشين كسى هستم كه مرا همواره ياد كند .
و در مجلس او جز او را راه نبود . ذوالنون مصرى گويد : هركه حق را ياد كند ، چنان كه حقيقت ذكر است ، همه چيز در ضمن آن ذكر فراموش كند و شرفى است ذكر را كه هيچ عبادتى ديگر را نيست و آن شرف آن است كه ذكر موقت نيست و عبادات ديگر موقت است . جبرئيل به نزديك رسول صلى الله عليه و آله آمد و گفت : حق تعالى سلام مى گويد و مى فرمايد : امت تو را عطايى دادم كه هيچ امت را ندادم . گفت : اين چيست ؟ گفت ذكر حق تعالى در همه اوقات و در همه احوال .
ذكر بر سه نوع است :
ذكر زبان ، ذكر دل ، ذكر سرّ .

اما ذكر زبان يكى به ده است و ذكر دل را ثواب و جزا معين است ، اما ذكر سرّ را جزا معدود نيست . ذكر زبان را منشور اين است كه : فَاذْكُرُوا اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً  .
پس خدا را آن گونه كه پدرانتان را ياد مى كنيد يا بهتر و بيشتر از آن ياد كنيد .
ذكر سرّ را طراز اين است كه : فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ  .
پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم . ذكر به زبان هركس را باشد ، اما ذكر به دل خاص است ، جز به خاصگى ندهد . اولياى الهى دائم با هر سه ذكر همراه اند ، آنچه از زبان آنان جارى شود ، حتى در سخن گفتن با مردم عين ذكر است ؛ زيرا آنان سخن جز به حق نگويند و اين گونه ذكر زبان ، شعاعى از ذكر دل است و ذكر دل هم چون تبعى از ذكر سرّ . ذكر دل كه به دنباله ذكر سرّ است ، عزّى عظيم دارد . پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آلهمى فرمود : خَيْرُ الذِّكْرِ الْخَفِىّ وَخَيْرُ الرِّزْقِ ما يَكْفى  . بهترين ذكرها ، ذكر پنهان است و بهترين رزق ها رزقى است كه انسان را از هر جهت كفايت كند . و ذكر پنهان ذكر به دل است و دل ذاكر دلى است كه به حقيقت تجلى گاه انوار اوست و از هر آلودگى پاك است .
اما در ذكر سرّ كه بالاترين ذكر است ، ذاكر با تمام وجود فانى در مفهوم و مصداق ذكر است . ابن العطار را پرسيدند كه ذكر با اسرار چه كند ؟ گفت : ذكر آفتابى است كه چون از برج سرّى برآيد ، آثار بشريت را در ذاكر بسوزد ، تا همه عظمت و جلال مذكور ماند . عارف سوخته جان ، حاج ميرزا حبيب اللّه شهيدى خراسانى در توجه دادن انسان به اين معنى چنين گويد :

باللّه كه يكى از خود به خود آ
جز ما و تويى كى بوده دويى
من جز تو كيم من جز تو نيم
با خويشتنم بى خويشتنم
هر لحظه زند نايى دو نوا
دارد دل من هر لحظه دو عيد
عيديست سعيد لبسى است جديد
از راه نهان در محفل جان
 از دولت روح داريم فتوح
يَا مَنْ هُوَ لى سِرّ و سرور
يا من هولى موت و نشور
انسان زبون با اين رگ و خون
اين عالم تن آن عالم جان
اين دام غرور آن بزم سرور
اين كوى نفاق آن بزم صفا
    *
بگذر ز خودى بنگر به خدا
از قول الست تا حرف بلى
تو صوت ندا من رجع صدا
هم با تو منم هم از تو جدا
يك نغمه الست يك نغمه بلى
يك عيد فنا يك عيد بقا
هر لحظه مرا هر لحظه تو را
گويند برو گويند بيا
شد وقت صبوح زد حىّ علا
يا مَنْ هُوَ لى نور و سنا
يا من هولى روح و بقا
بيرون و درون دارد دو سرا
اين عين فراق آن عين لقا
اين كوى نفاق آن بزم صفا
تداوم بر ذكر ، يعنى ياد حق در همه شؤون حيات و توجه علمى و عملى به دستورات حضرت رب الارباب و هماهنگى با حقايق اصيل عالم ، آن چنان انسان را از خود بى خود مى كند كه با سرا پاى وجود تسليم حضرت دوست گشته و تمام جذبه هاى غير محبوب را خنثى كرده و در حوزه حيات آدمى جذبه اى جز جذبه يار باقى نمى گذارد ؛ در اين حال است كه انسان موجود ديگرى مى شود و نسبت به ملكوت عالم رسانده ، از گردونه كشش هاى مادى خارج گشته به اعلا عليّين حقايق متصل مى شود .در اين حال است كه انسان ، تحرك عجيبى به سوى واقعيت ها پيدا مى كند و براى پياده كردن انواع برنامه هاى الهى سر از پا نمى شناسد .

در اين حال است كه سخت از معصيت بيزار شده و در انجام اعمال صالح عاشقانه مى كوشد . در اين حال است كه از خود فانى گشته و باقى به بقاى دوست مى گردد و جز او در وجهه همت انسان نمى ماند . در اين حال است كه زن و فرزند ، اهل و عيال ، مال و منال ، جاه و مقام و هرچه كه در ارتباط با اوست ، همه را چون ابزارى براى كمك دادن به انسان جهت رسيدن به مولا مى بيند . در اين حال است كه لحظه اى از فقيران و مسكينان و تهيدستان و بينوايان و دل شكستگان و اهل حال غافل نگشته و نمى گذارد دقيقه اى از عمرش به هدر رود . در اين حال است كه از شنيدن گناه ديگران بر خود مى لرزد ، چه رسد به اين كه خود آلوده به گناه گردد و از عباداتش لذتى مافوق تمام لذات مى برد و چون وقت اجراى واجبات رسد از همه كس و همه چيز دست برداشته به پيشگاه حضرت دوست مى شتابد . در اين حال است كه آثار صفات يار از او پديدار گشته و چون چشمه نوبهارى از همه جوانب وجودش خير و نيكى مى بارد . در اين حال است كه ذاكر از ذكر و به تعبير گسترده تر عابد از عبادت مفهومى غير آنچه توده مردم به آن توجه دارند ، مى فهمد .
در اين حال است كه محبوب در دل تجلى كرده و انسان در ضمير خود و در خانه پرارزش قلب خود عشقى آتشين و سوزنده نسبت به معشوق واقعى خلقت حس مى كند . در اين حال است كه انسان شب و روز ، هفته و ماه ، سال و روزگار نمى شناسد ، آنچه براى او مهم است ، اين است كه ظرف عمر گرچه يك لحظه از آن باشد ، از رضاى محبوب و انس با حضرت او پر شود .

در اين حال است كه مى فهمد ، ذكر براى عبادت به منزله روح است و اين ذكر است كه خلوص در عمل آورده و بدون ذكر عبادت فاقد ارزش است . در اين حال است كه عبادت فقط به شوق حبيب از انسان سرزده و مكلّف از عبادت جز اداى شكر و جلب رضاى محبوب نظرى ندارد و تنها اين گونه عبادت است كه از والاترين ارزش برخوردار است و در مسير اين نوع عبادت است كه تمام استعدادهاى الهى نهفته در كارگاه وجود انسان شكوفا مى گردد .


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

مدیر عامل مرکز دارالعرفان الشیعی : دو میلیون نسخه ...
نفس سلیم و نفس پلید
حبس در عناوین نشویم
عرفان از زبان امام على عليه‏السلام
مسئله شگفت‏انگيز نعمت‏ها
اقسام انديشه‏
انسان‏هاى پست‏تر از حيوان
لذّت اميد
در آداب خروج از منزل
مربیان و پنج دوره حیات انسان

بیشترین بازدید این مجموعه

صراط مستقیم ساوه (مسجد انقلاب) دهه دوم صفر ...
حالت جذب و انجذاب
حبس در عناوین نشویم
نفس سلیم و نفس پلید
مربیان و پنج دوره حیات انسان
عرفان از زبان امام على عليه‏السلام
نمونه‏هايى از تاريخ
لذّت اميد
در آداب خروج از منزل
اقسام انديشه‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
...



گزارش خطا  

^