فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

آزادی معنوی

آزادی یکی از لوازم حیات و تکامل است ؛ یعنی یکی از نیازمندی های موجود زنده ، آزادی است ، فرق نمی کند که موجود زنده از نوع گیاه باشد ، یا از نوع حیوان و یا از نوع انسان ، به هر حال نیازمند به آزادی است . « قُل یا اَهلَ الکتابِ تَعالَوا الی کلمهٍ سَواءٍ بَینَنا و بَینَکُم الاّ نَعبُدَ اِلاّ اللهَ وَ لا نُشرک به شَیئاً و لا یَتّخذ بعضاً اَرباباً مِن دون الله »۱
● معنای آزادی چیست ؟ این آزادی و آزادگی که می گویند یعنی چه ؟
آزادی یکی از لوازم حیات و تکامل است ؛ یعنی یکی از نیازمندی های موجود زنده ، آزادی است ، فرق نمی کند که موجود زنده از نوع گیاه باشد ، یا از نوع حیوان و یا از نوع انسان ، به هر حال نیازمند به آزادی است . منتهای آزادی گیاه متناسب با ساختمان آن است ، آزادی حیوان به طور دیگری است ، انسان به آزادی های دیگری ماورای آزادی های گیاه و حیوان نیاز دارد . هر موجودی زنده خاصیتش این است که رشد می کند ، تکامل پیدا می کند ، متوقف نیست ، سر جای خودش نایستاده است . جمادات که رشد و تکاملی ندارند ، نیازمند به آزادی هم نیستند ، اصلاً آزادی برای جمادات مفهموم ندارد . ولی گیاه ، باید آزاد باشد .
● عوامل رشد و تکامل موجودات
موجودات برای رشد و تکامل به سه چیز احتیاج دارند :
۱ ) تربیت
۲ ) امنیت
۳ ) آزادی .

تربیت عبارت است از یک سلسه عوامل که موجودات زنده برای رشدشان به آن ها احتیاج دارند ؛ مثلاً یک گیاه برای رشد و نموش به آب و خاک احتیاج دارد ، به نور و حرارت احتیاج دارد . یک حیوان همین طور ، احتیاج به غذا دارد . و یک انسان همین طور ، تمام احتیاجات گیاه و حیوان را دارد ، به علاوه یک سلسه احتیاجات انسانی که همۀ آن ها در کلمۀ تعلیم و تربیت جمع است . این عوامل به منزلۀ غذاهایی است که باید به یک موجود زنده برسد تا رشد بکند . باور نکنید که یک موجود زنده بتواند بدون غذا رشد بکند . قوۀ غاذیه یکی از لوازم زندگی موجود زنده است . دومین چیزی که موجود زنده به آن احتیاج دارد ، امنیت است . امنیت یعنی چه ؟ یعنی موجود زنده چیزی را [که] در اختیار دارد – حیات دارد لوازم و وسائل حیات را هم دارد – باید امنیت داشته باشد تا آن چه را دارد از او نگیرد ؛ یعنی از ناحیۀ یک دشمن ، از ناحیۀ یک قوۀ خارجی ، آن چه دارد از او سلب نشود . انسان را در نظر می گیریم . انسان هم به تعلیم و تربیت احتیاج دارد و هم به امنیت . بعد از تعلیم و تربیت تازه به امنیت هم احتیاج دارد ؛ یعنی جان دارد ، جانش را از او نگیرند ، ثروت دارد ، ثروتش را از او نگیرند ، سلامت دارد ، سلامتش را از او نگیرند ، آن چه را دارد از او نگیرند . سومین چیزی که هر موحود زنده ای به آن احتیاج دارد آزادی است . آزادی یعنی چه ؟ یعنی جلوی راهش را نیگرند ، جلوی رشدش را نگیرند ، پیش رویش مانع ایجاد نکنند . ممکن است یک موجود زنده امنیت داشته باشد ، عوامل رشد هم داشته باشد ، ولی در عین حال موانع جلوی رشدش را بگیرند . فرض کنید که شما می خواهید گیاهی ، را رشد بدهید ، علاوه بر همۀ شرایط دیگر باید محیط برای رشد او از نظر عدم موانع ، مساعد باشد ، مانعی در کار نباشد که جلوی رشدش را بگیرد ؛ مثلاً یک درخت وقتی می خواهد رشد بکند باید جلویش فضای بازی باشد . اگر شما نهالی را در زمین بکارید در حالیکه بالای آن یک سقف بزرگی داشته باشد ولو این نهال ، نهال چنار باشد ، امکان رشد برای آن نیست . هر موجود زنده ای که می خواهد راه رشد را طی کند ، راه تکامل را طی کند ، یکی از احتیاجاتش آزادی است . پس آزادی ... یعنی نبودن مانع . انسان های آزاد ، انسان هایی هستند که با موانعی که در جلو رشد و تکامل شان هست ، مبارزه می کنند . انسان هایی هستند که تن به وجود مانع نمی دهند ... .
● اقسام آزادی
انسان که یک موجود خاصی است و زندگی او زندگی اجتماعی است ، علاوه بر این در زندگی فردی خود ، موجود تکامل یافته ای است و با گیاه و حیوان بسیار تفاوت دارد – گذشته از آزادی هایی که گیاهان و حیوانات به آن ها نیازمندند – یک سلسله نیازمندی های دیگری هم دارد که ما آن ها را به دو قسم تقسیم می کنیم .
 آزادی اجتماعی
یک نوع [آزادی ] ، آزادی اجتماعی است ... ؛ یعنی بشر باید در اجتماع از ناحیۀ سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد ، دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند ، او را محبوس نکنند به حالت یک زندانی در نیاورند که جلو ی فعالیتش گرفته شود ، دیگران او را استثمار نکنند ، استخدام نکنند ، استعباد نکنند ؛ یعنی تمام قوای فکری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند ، این را می گویند آزادی اجتماعی . خود آزادی اجتماعی هم می تواند انواعی داشته باشد که فعلاً کاری با آن نداریم . پس یکی از اقسام آزادی ، آزادی اجتماعی است که انسان از ناحیۀ افراد دیگر آزاد باشد . یکی از گرفتاری های زندگی بشر در طول تاریخ همین بوده است که افرادی نیرومند و قدرت مند از قدرت خودشان سوءاستفاده کرده اند و افراد دیگری را در خدمت خودشان گرفته اند ، آن ها را به منزلۀ بردۀ خودشان قرار داده اند ، میوۀ وجود آنان را که باید متعلق به خودشان باشد ، به نفع خود چیده اند . می دانید که کلمۀ استثمار یعنی چه ؟ یعنی چیدن میوۀ یک کس دیگر ؛ هر کس وجودش مثل یک درخت پر میوه است ، میوۀ درخت وجود هر کسی یعنی محصول کار و فکرش ، محصول فعالیتش ، محصول ارزشش ، باید مال خودش باشد . وقتی که افرادی کاری می کنند که محصول درخت وجود دیگران را به خودشان تعلق می دهند ، میوه های وجود آن ها را می چینند ، می گویند این فرد ، فرد دیگر را استثمار کرده است ،یکی از گرفتاری های بشر در طول تاریخ همین بوده است که فردی ، فرد دیگر را ، قومی ، قوم دیگر را استثمار می کرده ، به بردگی خود می کشیده است ، یا حداقل برای این که میدان را از او می گرفته است ؛ مثلاً فرض کنید زمینی بوده است متعلق به دو نفر ، هر دو از زمین استفاده می کرده اند ، آن که قوی تر و نیرومند تر بوده برای این که میدان خودش وسیع تر باشد ، زمین دیگری را از او می گرفته و او را از زمین بیرون می کرده است ، و یا او را هم با زمین در خدمت خود می گرفته که این ، اسارت و بردگی نام دارد . در نص قرآن مجید ، یکی از هدف هایی که انبیا داشته اند این بوده است که به بشر آزادی اجتماعی بدهند ؛ یعنی افراد را از اسارت و بندگی و بردگی یک دیگر نجات بدهند . قرآن کتاب عجیبی است . بعضی از معانی و مفاهیم است که در یک عصر به اصطلاح گُل می کند ، زنده می شود ، اوج می گیرد ، ولی در عصرهای دیگر اگر نگاه بکنید ، آن قدر اوج نداشته است . در بعضی از عصرها می بینیم که برخی از کلمات به حق اوج می گیرند ، وقتی به قرآن مراجعه می کنیم ، می بینیم چه قدر درقرآن این کلمه اوج دارد ، و این عجیب است . یکی از حماسه های قرآنی ، همین موضوع آزادی اجتماعی است . من خیال نمی کنم که شما بتوانید جلمه ای زنده تر و موج دار تر از جلمه ای که در این مورد در قرآن هست ، پیدا کنید ؛ شما در هیچ زمانی پیدا نخواهید کرد ، نه در قرن هیجدهم ، نه قرن نوزدهم و نه قرن بیستم . در این قرن هایی که شعار فلاسفۀ بشر آزادی بوده است و آزادی بیش از اندازه زبان زد مردم بوده و شعار واقع شده است ، شما جلمه ای پیدا کنید زنده تر و موج دار تر از این جلمه ای که قرآن دارد : « قُل یا اهلَ الکتاب تَعالَوا الی کلمه سواءٍ بیننا و بینکم اَلاّ نعبدَ اِلاّ الله و لا نشرک به شیئاً و لا یَتّخذ بعضنا بعضاً ارباباً مِن دون الله ».۲ ای پیغمبر ! به این کسانیکه مدعی پیروی از یک کتاب آسمانی گذشته هستند ، به این یهودی ها ، به این مسیحی ها ، به این زرتشتی ها و حتی شاید به این صابئی ها که در قرآن اسمشان آمده است و به همۀ ملت هایی که پیرو یک کتاب قدیم آسمانی هستند ، این طور بگو : بیایید همۀ ما جمع شویم و دور یک کلمه ، زیر یک پرچم ، آن پرچم چیست ؟ دو جلمه بیشتر ندارند ، یک جلمه اش این است : « اَلاّ نعبد الاّ الله و لا نُشرک به شیئاً »۳ در مقام پرستش ، جز خدای یگانه چیزی را پرستش نکنیم ؛ نه مسیح را بپرستیم ، نه غیر مسیح را و نه اهرمن را پرستش کنیم ، جز خدا هیچ موجودی را پرستش نکنیم . جملۀ دوم : « و لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله »۴ این که هیچ کدام از ما دیگری را بنده و بردۀ خویش نداند و هیچ کس هم یک نفر دیگر را ارباب و آقای خودش نداند ؛ یعنی نظام آقایی و نوکری مُلغی . نظام استثمار ، مستثمر و مستثمر مُلغی . نظام لامساورات مُلغی . هیچ کس حق استثمار دیگری را نداشته باشد ، حق استعباد دیگری را نداشته باشد . تنها این آیه نیست ، آیاتی که در قرآن در این زمینه هست زیاد است ، چون می خواهم عرایضم را به طور فشرده عرض کنم بعضی هایش را می گویم : قرآن از زبان موسی نقل می کند که وقتی با فرعون مباحثه می کرد ، و فرعون به او گفت : « اَلَم نُرَبِّکَ فینا وَلیداً وَ لَبِثتَ فینا مِن عُمُرِکَ سنینَ * وَ فَعَلتَ فَعلَتک الّتی فَعَلتَ و أنت مِن الکافرین ؛۵ آیا به هنگام کودکی نزد خود پرورشت ندادیم و تو چند سال از عمرت را در میان ما نگذرانیدی * و آن کار که از تو سر زد مرتکب نشدی ؟ پس توکافر نعمتی .» موسی به او گفت : « و تلک نعمه تمُنُّها علیَّ اَن عبَّدتَ بَنی اسرائیل ؛۶ و مِنَّت این نعمت را بر من می نهی که بنی اسرائیل را برده ساخته ای ».فرعون به موسی گفت : تو همان کسی هستی که در خانۀ ما بزرگ شدی ، سر سفرۀ ما بزرگ شدی ، تو همان کسی هستی که وقتی بزرگ شدی آن جنایت را انجام دادی ( به تعبیر فرعون ) آن آدم را کشتی ، می خواست منّت بر سرش بگذارد که در خانۀ ما بزرگ شده ای ، سر سفرۀ ما بزرگ شده ای . موسی به او گفت : این هم حرف شد ؟ من در خانۀ تو بزرگ شدم ، حالا که در خانۀ تو بزرگ شده ام در مقابل این که تو قوم من را برده و بندۀ خودت قرار داده ای سکوت کنم ؟ من آمده ام که این بردگان را نجات بدهم . مرحوم آیت الله نائینی در کتاب « تنزیه الامه » می گوید : همه می دانند که قوم موسی ، اولاد یعقوب هرگز فرعون را مثل قبطی ها پرستش نکردند ، ولی در عین حال چون فرعون آن ها را مانند بردۀ خودش استخدام کرده بود ، قرآن این را با کلمۀ «تعبید » از زبان موسی نقل می کند . یکی از مقاصد انبیا به طور کلی و به طور قطعی این است که آزادی اجتماعی را تثبیت کنند ، با انواع بندگی ها و بردگی های اجتماعی و سلب آزادی هایی که در اجتماع هست مبارزه کنند . دنیای امروز هم آزادی اجتماعی را یکی از مقدسات خودش می شمارد . اگر مقدمۀ اعلامیۀ جهانی حقوق بشر را خوانده باشید این را می فهمید . در آن جا می گوید که علت العلل تمام جنگ ها ، تمام خون ریزی ها و تمام بدبختی ها که در دنیا وجود دارد این است که افراد بشر به آزادی دیگران احترام نمی گذارند . آیا منطق انبیا تا این جا با منطق امروز موافق است ؟ آیا آزادی مقدس است ؟ بله مقدس است و بسیار هم مقدس است . پیغمبر اکرم جمله ای دارد که می گوید متواتر هم هست ، فرمود : « اِذا بَلَغ بَنُو ابی العاص ثَلاثین اتَّخَذُوا عِباد الله خَولاً و مالَ اللهِ دُوَلاً و دین الله دَخَلاً ».۷ پیغمبر اکرم همیشه از اموی ها بیم داشت و از آیندۀ آن ها بر امت نگران بود ، و فرمود : اولاد ابی العاص اگر به سی نفر برسند ، مال خدا را مال خود و بندگان خدا را بندۀ خود حساب می کنند و در دین خدا هم آن چه بخواهند بدعت ایجاد می کنند .
▪ آزادی معنوی
نوع دیگر آزادی ، آزادی معنوی است . تفاوتی که میان مکتب انبیا و مکتب های بشری هست در این است که پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر ، آزادی معنوی بدهند و آزادی معنوی است که بیش تر از هر چیز دیگر ارزش دارد . تنها آزادی اجتماعی مقدس نیست ، بلکه آزادی معنوی هم مقدس است و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست . و این است درد امروز جامعۀ بشری که بشر امروز می خواهد آزادی اجتماعی را تأمین کند ، ولی به دنبال آزادی معنوی نمی رود ؛ یعنی نمی تواند ، قدرتش را ندارد ، چون آزادی معنوی را جز از طریق نبوت ، انبیا ، دین ، ایمان و کتاب های آسمانی نمی توان تأمین کرد . حال ببینیم آزادی معنوی یعنی چه ؟ انسان یک موجود مرکب است و دارای قوا و غرایز گوناگونی است . در وجود انسان هزاران قوۀ نیرومند هست ، انسان شهوت دارد ، غضب دارد ، حرص و طمع دارد ، جاه طلبی و افزون طلبی دارد . در مقابل ، عقل دارد ، فطرت دارد، وجدان اخلاقی دارد . انسان از نظر معنا ، از نظر باطن ، و از نظر روح خودش ممکن است یک آدم آزاد باشد و ممکن هم هست یک آدم برده و بنده باشد ؛ یعنی ممکن است انسان بندۀ حرص خودش باشد ، اسیر شهوت خودش باشد ، اسیر خشم خودش باشد ، اسیر افزون طلبی خودش باشد و ممکن است از همۀ این ها آزاد باشد . گفت : فاش می گویم و از گفتۀ خود دل شادم – بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم – ممکن است انسانی باشد که همان طور که از نظر اجتماعی آزاد مرد است ، زیر بار ذلت نمی رود ، زیر بار بردگی نمی رود و آزادی خودش را در اجتماع حفظ می کند ، از نظر اخلاقی و معنویت هم آزادی خود را حفظ کرده باشد ؛ یعنی وجدان خودش را آزاد نگه داشته است ، عقل خودش را آزاد نگه داشته است . این آزادی همان است که در زبان دین « تزکیۀ نفس » و « تقوا » گفته می شود . آیا ممکن است بشر آزادی اجتماعی داشته باشد ولی آزادی معنوی نداشته باشد ؟ یعنی بشر اسیر شهوت و خشم و حرص و آز خودش باشد ، ولی در عین حال آزادی دیگران را محترم بشمارد ؟ امروز عملاً می گوید بله ، عملاً می خواهند بشر بردۀ حرص و آز و شهوت و خشم خودش باشد ، اسیر نفس امارۀ خودش باشد و در عین حال چنین بشری که اسیر خودش است ، آزادی اجتماعی را هم محترم بشمارد . این یکی از نمونه های کوسه و ریش پهن است . یکی از تضادهای اجتماع امروز بشر همین است . به قول منطقیین یک سبر و تقسیمی می کنیم . بشر دوران قدیم ، آزادی را محترم نمی شمرد ، آزادی را پایمال می کرد . بسیار خوب ، چرا پایمال می کرد ؟ چون نادان بود ،آزادی دیگران را سلب می کرد و همین که بشر دانا شد ، دیگر کافی است که آزادی دیگران را محترم بشمارد ؟ مثلاً در بیماری ها این طور است ، بشر قدیم جاهل و نادان بوده ، چون نادان بود وقتی با بیماری ها روبرو می شد ، از داروی مخصوصی که تعیین کرده بود ، هیچ نتیجه نمی گرفت ؛ ولی امروز که دانا شده کافی است که آن طرز معالجه را دور بریزد و معالجۀ جدید را جای آن بیاورد . ما می خواهیم ببینیم آیا بشر قدیم که آزادی دیگران را سلب می کردند از این جهت بود که نمی دانست ؟ از روی نادانی ، آزادی را سلب می کرد ؟ خیر ، نادانی و دانش در او تأثیری نداشت ، از روی دانش سلب می کرد ، به خاطر این که سود خویش را تشخیص می داد . آیا بشر قدیم که آزادی و حقوق دیگران را محترم نمی شمرد از این جهت بود که قوانینش این طور وضع شده بود که تا قانون را عوض کردیم ، دیگر تمام بشود ، مانند قوانین قرار دادی که بشر می گذارد ؟ مثلاً در آمریکا بگویند قانون بردگی مُلغی ، همین که گفتند قانون بردگی مُلغی ، دیگر واقعاً بردگی مُلغی شد یا شکل و فرمش عوض شد ، [اما] محتوا همان محتوا است . آیا علت این که بشر قدیم آزادی و حقوق را محترم نمی شمرد ، طرز تفکر فلسفی اش بود ؟ هیچ کدام از این ها نبود . فقط یک چیز و آن منفعت طلبی بود . بشر قدیم به حکم طبیعت فردی خودش منفعت طلب بود ، سود طلب بود ، از هر وسیله ای می خواست به نفع خودش استفاده کند . یکی از وسایل ، افراد بشر بودند . همان طوری که از چوب و سنگ و آهن و گوسفند و گاو و اسب و قاطر می خواست به نفع خودش استفاده کند ، از انسان هم می خواست استفاده بکند ؛ آن وقتی که درختی را می کاشت یا می برید ، چیزی که درباره اش فکر نمی کرد ، خود آن درخت بود . فقط دربارۀ خودش فکر می کرد ، گوسفند را اگر چاق می کرد و آن وقتی که سرش را می برید ، چه منظوری داشت ؟ جز منافع خودش چیزی را در نظر نمی گرفت . همین طور افراد دیگر را ؛ اگر برده می گرفت و بندۀ خودش می کرد ، اگر حقوقشان را سلب می کرد ، به خاطر منفعت طلبی خودش بود . پس آن علتی که در دوران گذشته بشر را وادار می کرد به سلب آزادی اجتماعی و پایمال کردن حقوق اجتماعی دیگران ، حس منفعت طلبی او بوده است و بس . خوب حس منفعت طلبیِ بشرِ امروز چه طور ؟ هست یا نیست ؟ بله هست ، آن که فرقی نکرده است . دهان بشر امروز برای بلعیدن ، اگر بیش تر از دهان بشر دیروز باز نباشد ، کمتر نیست ؟ نه علم توانسته است جلوی آز را بگیرد و نه تغییر قوانین ، تنها کاری که کرده است این است که شکل و فرم قضیه را عوض نموده است ، محتوا همان محتوا است ، یک روپوش ، یک زرورق روی آن می گذارد . بشر قدیم یک موجود صریح بود ، هنوز به حد نفاق و دوروریی نرسیده بود . فرعون مردم را استثمار می کرد ، رسماً هم می گفت : « و قَومَهُما لَنا عابدون »۸ موسی چه می گویی ؟ این ها بندگان ما هستند ، بردگان ما هستند ، دیگر یک روپوش روی استثمار خودش نمی گذاشت ، اما بشر امروز به نام جهان آزاد و به نام دفاع از صلح و دفاع از آزادی تمام سلب آزادی ها ، سلب حقوق ها ، بندگی ها و بردگی ها را دارد ، چرا ؟ چون آزادی معنوی ندارد چون در ناحیۀ روح خودش آزاد نیست ، چون تقوا ندارد . علی (علیه السلام) جلمه ای دارد که مانند همۀ جلمه های ایشان با ارزش است ، راجع به تقوا است که به نظر بعضی ها دیگر خیلی کهنه شده است ، می فرماید : « اِنَّ تَقوی اللهِ مفتاحُ سَدادٍ و ذَخیرهُ معادٍ و عِتق مِن کلِّ مَلَکَهٍ و نجاه مِن کل هلکه ».۹ تقوای الهی کلید هر راه راستی است . بدون تقوا ، انسان به راه راست نمی رود ، راه خود را کج می کند ، بدون تقوا بشر اندوخته ای برای آخرت ندارد ، بدون تقوا بشر آزادی ندارد . « وَ عِتق مِن کل ملکه ».۱۰ تقوا است که بشر را از هر رقیتی آزاد می کند . بشر باید در ناحیۀ وجود خودش ، در ناحیۀ روح خودش آزاد بشود تا بتواند به دیگران آزادی بدهد . لهذا آزاد مرد واقعی جهان کیست ؟ علی بن ابی طالب یا افرادی که در طراز علی بن ابی طالب و یا تربیت شدۀ دبستان او باشند ، چون این ها افرادی هستند که در درجۀ اول از اسارت نفس خودشان نجات پیدا کرده اند .علی (علیه السلام) می گوید : « أاَقنَعُ مِن نفسی بِاَن یُقال هذا امیرُالمؤمنین ۱۱ * وَ کَیفَ اَظلِمُ اَحداً لِنَفس یُسرعُ الی البِلی قُفُولُها و یَطولُ فی الثَّری حُلُولها .»۱۲ آن کس می تواند واقعاً آزاد و آزادی بخش باشد که همیشه مانند علی است و یا لااقل پیرو اوست ، از نفس خودش حساب بکشد ، از روح خودش حساب بکشد ، تنها در محراب عبادت دست به محاسن شریفش بگیرد و بگوید : « یا دنیا غُرّی غَیری ».۱۳ ای زرد و سفید دنیا ، ای طلا و نقرۀ دنیا برو غیر علی را فریب بده ، من تو را سه طلاقه کرده ام . آن که در دلش ،در درونش ، در وجدانش ، یک ندای آسمانی است که او را دعوت می کند . آن وقت شما می بینید که یک هم چون کسی که آن تقوا را دارد ، آن معنویت را دارد ، آن خداترسی را دارد ، وقتی که حاکم بر مردم می شود و مردم محکوم او هستند ، چیزی را که احساس نمی کند همین حاکم و محکومی است . مردم روی سوابق ذهنی خودشان می خواهند از او حریم بگیرند ،می گوید : حریم نگیرید ، با من باشید . وقتی که برای جنگ صفین می رفت یا از آن برمی گشت ، به شهر انبار که الان یکی از شهرهای عراق است و از شهرهای قدیم ایران بوده است ، رسید . ایرانیان آن جا بودند ، عده ای از کدخداها ، ده دارها ، بزرگان به استقبال خلیفه آمده بودند . به خیال خودشان علی (علیه السلام) را جانشین سلاطین ساسانی می دانستند . وقتی که به ایشان رسیدند ، در جلوی مرکب امام شروع کردند به دویدن . علی (علیه السلام) صدایشان کرد ، فرمود : چرا این کار را می کنید ؟ گفتند : آقا ! این یک احترامی است که ما به بزرگان خودمان ، به سلاطین خودمان می گذاریم . امام (علیه السلام) فرمود : نه ، این کار را نکنید ! این کار شما را پست و ذلیل می کند ، شما را خوار می کند ، چرا خودتان را در مقابل من که خلیفه تان هستم خوار و ذلیل می کنید ؟ من هم مانند یکی از شماها هستم ، تازه شما با این کارتان به من خوبی نکردید ، بلکه بدی کردید ، با این کارتان ممکن است یک وقت خدای ناکرده غروری در من پیدا شود و واقعاً خودم را برتر از شما حساب کنم . این را می گویند یک آزاد مرد ، این را می گویند کسی که آزادی معنوی دارد ، این را می گویند کسی که ندای قرآن را پذیرفته است « اَلا نَعبُد اِلاّ الله ».۱۴ جز خدا هیچ چیز را ، هیچ کس را هیچ قدرتی را ، هیچ نیرویی را پرستش نکنیم ؛ نه انسانی را ، نه سنگی را ، نه مدَری را ، نه آسمانی را ، نه زمین را ، نه هوای نفس را ، نه خشم را ، نه شهوت را ، نه حرص و آز را و نه جاه طلبی را ، فقط خدا را بپرستیم . آن وقت او می تواند آزادی معنوی بدهد . خطابه ای دارد مولا علی (علیه السلام) که من قسمتی از آن را برایتان می خوانم ، ببینید واقعاً کسی که آزاد مرد معنوی است چه روحی دارد ! شما می توانید یک چنین روحی در دنیا پیدا کنید ؟ اگر پیدا کردید به من نشان بدهید . خطبه خیلی مفصل است ، راجع به حقوق والی بر مردم و حقوق مردم بر والی است . مسائلی دارد که حضرت بحث می کند بعد دز دیل آن جملاتی دارد . ببینید ، این ها را که می گوید ؟ خود والی و حاکم است که به مردم می گوید : در دنیای ما حداکثر این است که دیگران می گویند که آقا با حاکم های خودتان این طور نباشید ، آزاد مرد باشید . علی (علیه السلام) می گوید با من که حاکم هستم این گونه نباشید ، آزاد مرد باشید « لا تُکَلِّمونی بما تُکلَّمُ به الجبابره ».۱۵ مبادا آن اصطلاحاتی را که در مقابل جباران به کار می برید که خودتان را کوچک می کنید ، ذلیل می کنید ، خاک پا می کنید و او را بالا می برید ، به عرش می رسانید ، برای من به کار ببرید . – نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای – تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند – مبادا با من این جوری حرف بزنید . ابداً . با من همان طوری که با دیگرن حرف می زنید ، صحبت کنید « وَ لا تَتَحَفَّظُوا مِنّی بِما یِتَحَفَّظُ بِهِ عند اهل البادِرهَ ».۱۶ و اگر دیدید احیاناً من عصبانی وناراحت شدم ، حرف تندی زدم ، خودتان را نبازید ، مردانه انتقاد خودتان را به من بگویید ، از من حریم نگیرید « و لا تُخالِطونی بِالمُصانَعَه ».۱۷ [ با من به طور مصانعه ،که بگویید :] باری هر چه شما بفرمایید صحیح است ، هرکاری را که شما می کنید درست است ... رفتار نکنید ، هرگز با من به شکل سازش کارها معاشرت نکنید « و لا تَظُنُّوا بی استِثقالاً فی حقِّ قیل لی و لا التماسَ اِعظام لِنَفسی ».۱۸ گمان نکنید که اگر حقی را در مقابل من بگویید ، یعنی اگر علیه من کلمه ای بگویید که حق است ، بر من سنگین خواهد آمد ، ابداً . به حق از من انتقاد کنید ، ابداً بر من سنگین و دشوار نخواهد بود ، با کمال خوش رویی از شما می پذیرم : « وَ لاَ التِماسَ اِعظامٍ لِنَفسی .»۱۹ ای کسانی که من حاکمتان هستم ، خلیفه تان هستم و شما رعیت من هستید ، خیال نکنید که من از شما این خواهش را دارم که از من تمجید کنید ، از من تملق بگویید ، مرا ستایش کنید ، ابداً . بعد یک قاعدۀ کلی را ذکر می کند « فَاِنَّه مَن استَثقَل الحقَّ اَن یُقال له اَو العدل اَن یُعرَض عیله کان العملُ بِهِما اَثقل .»۲۰ یعنی آن آدمی که وقتی حق را به او می گویی ، دشوارش می آید و ناراحت می شود که چرا حق را گفتی ، عمل کردن حق برای او سخت تر است. کریستن سن می نویسد : انوشیروان عده ای را جمع کرده بود و با آن ها بر سر یک مسئله ای مشورت می کرد ، عقیدۀ خودش را گفت ، همه گفتند : هر چه شما بفرمایید همان درست است ، یکی از دبیران بیچاره گول خورد خیال کرد واقعاً جلسه ، جلسۀ مشورت است و او هم حق دارد رأیش را بگوید ، گفت : اگر اجازه بفرمایید من نظرم را بگویم ، نظرش را گفت ، عیب های نظر انوشیروان را هم بیان کرد . انوشیروان گفت : ای بی ادب ! ای جسور ! و بلافاصله دستور داد که مجازاتش کنند . قلمدان هایی را که آن جا بود در حضور سایرین آن قدر به سرش کوبیدند تا مُرد . آن که حق را سنگین می شمرد و اگر به او بگویند که به عدالت رفتار کن بر او سخت است ، قطعاً بدانید که عمل به حق و عدالت خیلی برایش سخت تر است . و در آخر خواهش می کند « فَلا تَکُفُّو عَن مقالهٍ بِحقٍ اَو مَشورهٍ بِعدلٍ .»۲۱ ای اصحاب من ، یاران من ، از شما خواهش می کنم که هرگز از سخن حق و انتقاد حق مضایقه نکنید . ... این نمونه ای کامل از مردی است که از نظر معنوی آزاد است و در مقام حکومت ، بدین گونه به دیگران آزادی اجتماعی می دهد.
پی نوشت ها :
۱. آل عمران( ۳) آیۀ ۶۴ .
۲. ۳و۴ . همان .
۵. شعراء (۲۶) ، آیۀ ۱۹-۱۸ .
۶. همان ، آیۀ ۲۲ .
۷ . مجمع البحرین طریحی ، به نقل از : گفتارهای معنوی ، ص ۱۸ .
۸ . مؤمنون (۲۳) آیۀ ۴۷ .
۹. نهج البلاغه ، خطبۀ ۲۲۱ ، به نقل از : گفتارهای معنوی ، ص ۲۳ .
۱۰. همان .
۱۱. همان ، نامۀ ۴۵ .
۱۲. همان ، خطبۀ ۲۱۵ .
۱۳. همان ، حکمت ۷۴ .
۱۴. آل عمران (۳) آیۀ ۶۴ .
۱۵. به نقل از : گفتارهای معنوی ، ص ۲۵ .
۱۶. همان .
۱۷. همان ، ص ۲۶.
۱۸ ، ۱۹ و ۲۰ . همان .
۲۱. نهج البلاغه ، خطبۀ ۲۰۷ ، به نقل از : گفتارهای معنوی ، ص ۲۷ . استاد شهید مرتضی مطهری - مجله معارف اسلامی شماره ۴۱  
 


منبع : پایگاه آفتاب
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

رمضان، بهترین فرصت برای طهارت روح
فرهنگ عاشورا وامام حسین(ع) مرکز ثقل اصول دين
بخشنده ترین مردم در نگاه امام حسین علیه السلام
چهره امام حسين(ع)
تمام شب در عبادت
عظمت شب قدر
رعایت حقّ مجلس و هم صحبت
شَبيب بن جَراد
چگونه اثر لقمه حرام را از بین ببریم؟
امام باقر(ع) و تربیت فرزند

بیشترین بازدید این مجموعه

اخلاق در محیط خانه (2)
آثار تربیتی انفاق در راه خدا
حقيقت روزه‏
متن کامل خطبه غدیر خم با ترجمه فارسی
احادیث پیرامون صلوات
چهره ي بي زوال خورشيد عاشورا    
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
متن کامل خطبه غدیر خم با ترجمه فارسی
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^