فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

شقاوت ابدى

صاحب كتاب با عظمت «مكاتيب الائمه» ، مرحوم فيض كاشانى ، داستانى را نقل مى كند كه هر انسانى نسبت به آن مات و مبهوت مى شود : زمانى كه عثمان كشته شد و از دار دنيا به عالم بقا منتقل گشت ، مردم با اميرالمؤمنين على عليه السلام بيعت كردند .
مردى بود به نام حبيب بن منتجب كه از طرف عثمان فرماندار قسمتى از نواحى يمن بود ، امام عليه السلام او را بر مقامش ابقا كرد و نامه اى به اين مضمون به او نوشت :
به نام خداوند بخشاينده مهربان
از بنده خدا اميرمؤمنان على بن ابى طالب به حبيب بن منتجب :
درود بر تو ، من خدايى را كه جز او خدايى نيست سپاس مى گويم و بر عبد و فرستاده اش محمد صلى الله عليه و آله صلوات مى فرستم .
اى حبيب بن منتجب ! تو را بر كارى كه دارى ابقا مى كنم ، بر عمل و برنامه ات پابرجا باش و سفارشم به تو اين است كه با رعيت به عدالت رفتار كن و اهل مرز و بومت را زير پوشش احسان بگير و بدان كه اگر كسى سرپرست ده مسلمان شود و عدالت را در ميان آنان رعايت نكند ، در قيامت در حالى كه دو دستش به گردنش بسته ، محشور مى شود و تنها راه نجات در اين مهلكه عدالت است ، چون نامه ام به تو رسيد بر كسانى كه از اهل يمن مى پذيرند بخوان و از آنان براى من بيعت بگير ، اگر همانند بيعت رضوان با تو عمل شد ، بر فرمانداريت پابرجا باش ، ده نفر از عقلا و فصحا و افراد مورد اطمينان و آنان كه در فهم و شجاعت بهترين كمك مردمند و عارف به حق و عالم به دين و آگاه به نفع و ضرر و خوش رأى ترين آنان است به سوى من گسيل كن ، بر تو و بر ايشان سلام .
نامه را بست و مهر كرد و به دست عربى داد تا به والى يمن برساند . او نامه را رساند ، حبيب نامه را گرفت و آن را بوسيد و بر چشم و سرش گذاشت ، آن گاه بر فراز منبر قرار گرفت ، پس از حمد و ثناى حضرت حق و درود بر پيامبر و آلش گفت : اى مردم ! عثمان از دار دنيا درگذشت ، مردم پس از او با عبد صالح ، امام ناصح ، برادر و خليفه رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه از همه سزاوارتر به خلافت بود ، آن كسى كه پيامبر صلى الله عليه و آله با او عقد اخوت بست ، آن مردى كه غم و رنج از چهره پيامبر صلى الله عليه و آله دور كرد ، شوهر دخترش و وصيش و پدر دو سبطش اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلامبيعت كردند ، اكنون شما مردم يمن نسبت به اين بيعت چه مى گوييد و چه نظر داريد ؟ راوى مى گويد : صداى ناله مردم برخاست ، اشك شوق بر چشمشان دويد ، از شدت خوشحالى به صداى بلند گريه كردند و گفتند :
« سمعاً وطاعة وحباً وكرامة للّه ولرسوله ولاخى رسوله » ! !
مردم به عنوان على عليه السلام با حبيب بيعت كردند ، پس از بيعت از آنان خواست طبق شرايط اميرالمؤمنين عليه السلام ده نفر را انتخاب كنند ، شرايط اين چنين بود :
عاقل ، فصيح ، ثقه ، فهيم ، شجاع ، عارف باللّه ، عالم به دين ، آگاه به نفع و ضرر ، تيز رأى ، تا پس از انتخاب از يمن به مدينه روند و محضر مقدس مولاى عاشقان را جهت دستور گرفتن براى اوضاع يمن درك كنند . انتخابات شروع شد ، از ميان تمام مردم صد نفر واجد شرايط انتخاب شدند ، از صد نفر هفتاد نفر ، از هفتاد نفر سى نفر ، از سى نفر ده نفر كه در ميان آن ده نفر يكى از چهره هاى شاخص عبدالرحمن بن ملجم مرادى بود !
و او هم به عنوان سخنگوى هيئت ده نفره شناخته شد ، از يمن حركت كردند و در مدينه به حضور پيشواى پرهيزكاران رسيدند و بر او به خلافت و حكومت سلام كرده و تهنيت گفتند . حضرت جواب آنان را داد و به همه خوش آمد گفت ، آن گاه پسر مرادى از جاى برخاست و به عنوان سخنگوى هيئت چنين گفت :
سلام بر تو اى امام عدالت پيشه و چهره نورانى كامل و شير بيشه شجاعت و سخاوت !
و اى قهرمان نيرومند و اى سوار دريادل و اى كسى كه خداوند بزرگ او را بر تمام مردم برترى داده ! درود خدا بر تو و آل بزرگوارت ، به صدق و حقيقت شهادت مى دهم كه تو پيشواى تمام مؤمنانى و تو جانشين پيامبرى و خليفه پس از اويى و وارث علم رسول اسلامى ، خدا لعنت كند كسى كه حق تو را انكار كند و مقامت را منكر باشد ، چه نيكوست كه امروز امير مردم و پايه حيات و زندگى هستى ، عدلت در ميان مردم چون خورشيد مى درخشد و فضل و عنايتت چون باران پى در پى بر مردم مى بارد ، ابر رحمت و رأفتت بر سر مردم سايه افكنده ، حبيب بن منتجب ما را به سوى تو فرستاده و ما از اين آمدن سخت خوشحاليم و اميد است در اين ديدار براى ما و تو مبارك باشد . اميرالمؤمنين عليه السلام پس از شنيدن اين سخنرانى و بيانات جالب و فصيح ، دو چشم بر پسر مرادى دوخت ، آن گاه نظرى به هيئت انداخت ، سپس به آنان خيلى نزديك شد و نامه فرماندار خود را از آنان گرفت و باز كرد و خواند و خوشحال شد ، آن گاه امر كرد به هريك از آن ده نفر يك حله يمانى و رداى عدنى عنايت شود و دستور داد آن ده نفر را با كمال محبت پذيرايى كنند ، وقتى هيئت از نزد امام برخاست ابن ملجم بلافاصله سه خط شعر عالى در مدح حضرت سرود كه مضمونش اين است : تو بزرگوار و پاكيزه و صاحب بخششى و فرزند شيران نر در مرحله عالى و بلند شجاعتى ، اى وصى محمد ! خداوند تو را به واقعيت هاى مختص فرموده و فضل و مقام تو را در قرآن مجيدش ستوده ، زهرا عليهاالسلامآن بلند مرتبه عالى همت و دختر نبىّ گرامى را خداوند بزرگ جهت همسرى تو قرار داده .
سپس گفت : يا على ! آنچه از برنامه هاى الهى و اجتماعى از ما مى خواهى بخواه ، تا ببينى كه چگونه اطاعت ما از تو باعث خوشحالى تو خواهد شد ، به خدا قسم در بين ما نيست مگر قهرمان پر قوت و با انديشه زرنگ و رزم جوى پيكارگر ، ما اين صفات را از آبا و اجداد خود به ارث برده و به فرزندان شايسته خويش به ارث داده ايم . امام در ميان آن هيئت ده نفره از سخنرانى او بسى خشنود شد و كلام او را در تمام زمينه ها پسنديد ، سپس به او فرمود : نامت چيست ؟ گفت : نامم عبدالرحمن است . فرمود : فرزند كيستى ؟ گفت :
پسر ملجم مرادى هستم . حضرت فرمود : تو مرادى هستى ؟ عرض كرد : آرى يا اميرالمؤمنين . امام فرمود : « إِنّا لِلّهِ وَإنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِاللّه الْعَلِيِّ الْعَظيم » . حضرت مرتب چهره او را نگريست و دست روى دست زد و كلمه استرجاع بر زبان جارى كرد ، سپس فرمود : آه تو مرادى هستى ؟ عرضه داشت : آرى !!
راستى چه اندازه عجيب است ، فردى از اهل يمن ، اين گونه نسبت به على عليه السلامداراى معرفت باشد و از اين طريق تمام وسايل سعادت و هدايت در اختيارش باشد ، ولى در عاقبت كار نام نجس و كثيفش در ديوان اشقيا آن هم تحت عنوان اشقى الاشقيا ثبت شود و براى او شقاوت ابدى و ننگ هميشگى بماند !!

 


منبع : برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حکایت ثعلبة بن حاطب‏
حكايتى از نماز باران‏
دو حكايت در اسراف‏
حكايت حلواى معاويه و ابوالاسود
رفتار امام حسين (ع) با معلم فرزندش‏
چگونه بخوابم ؟
خبر دادن به ثواب بيشتر
عبد شاكر ، راضى به فعل حق
طلبه‌ای که به لوسترهای حرم امیرالمؤمنین(ع) ...
حکایت پیرمرد آتش‌پرست با حضرت موسی(ع)

بیشترین بازدید این مجموعه

چگونه بخوابم ؟
حكايت حلواى معاويه و ابوالاسود
دو حكايت در اسراف‏
حکایت ثعلبة بن حاطب‏
رفتار امام حسين (ع) با معلم فرزندش‏
خبر دادن به ثواب بيشتر
حكايتى از نماز باران‏
جای به عنوان مسجد

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^