فارسی
سه شنبه 04 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 13 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
1
نفر 0

آشنایی با فعالیت های سیاسی

اواخر سال 1340 بود که در قم و در جوار حرم حضرت معصومه (س) ساکن شدم . پس از مدت کوتاهی ، جبهه گیری شدید مراجع عظام و علمای قم با حکومت پهلوی آغاز شد . در آن زمان مسئلۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی مطرح بود . اولین باری که از سوی دولت علم این مسئله عنوان شد ، برای همه روشن بود که هدف اصلی ، کم سو کردن چراغ اسلام و از بین بردن فرهنگ شیعه در این مرز و بوم است . چنان چه تردیدی در این نبود که دولت به اختیار خود نیست ، بلکه همانند غلامی حلقه به گوش از اربابان خود فرمانبرداری می کند .
آن زمان من جوانی 17 ساله و در ابتدای طلبگی بودم ، لباس روحانیت هم نپوشیده بودم . همراه دیگر طلاب از بیرون شاهد اتفاقات بودیم و می شنیدیم که مراجع بزرگ با هم جلسه دارند و می خواهند بر ضد دولت اقدامی بکنند . پس از چندی ، اعلامیه ها در محکومیت دولت و نیات مغرضانۀ آن صادر شد . از طرف امام خمینی (ره) نیز اعلامیۀ شدید اللحنی صادر گردید که برای همه ، به ویژه جوانان ، بسیار شور انگیز و حرارت آفرین بود . امام در آن اعلامیه که عنوانش « جناب آقای علم » بود و دیگر هیچ الفاظ و القاب متداول  آن روز نیامده بود پس از ارشاد و اخطار فراوان فرموده بودند: « آقای علم ،اگر مسایلی که ما تذکر می دهیم حالی نمی شوی و نمی فهمی ، بلند شو بیا قم تا به تو حالی کنیم و به تو بفهمانیم .»
بعد از سرکوبی انقلاب آیت الله کاشانی و شهادت فداییان اسلام ، جور و اختناق ،نظیر آن چه در زمان رضاخان بود ، سایۀ شومی بر سر مردم افکنده بود . از وحشت دژخیمان پهلوی نه در ملاء عام ، بلکه در خانۀ شخصی و پستوی آن نیز کسی جرأت نداشت از سیاست حرفی بزند . در چنین فضایی ، اعلامیۀ حضرت امام مثل توپ صدا کرد . مردم برآشفتند که چه خبر است و در مملکت اسلامی چه شده که عالمی دینی چنین بی پروا فریاد وااسلاما سر می دهد و به نخست وزیر چنین عتاب می کند و او را نفهم و بی شعور می خواند . جوانان به وجد آمده بودند . طلاب نیز که این اعلامیه ها را بر در و دیوار فیضیه می خواندند، احساس قدرت و غرور می کردند . این صحنه ها برای من بسیار جالب توجه بود .
من هر وقت درس نداشتم ، خود را به منزل امام می رساندم و در مراسم سخنرانی ایشان شرکت می کردم . آن قدر نزدیک امام می نشستم که هر از گاهی به بهانه پرسیدن مسئله ای شرعی ، با وی هم کلام می شدم . در همان روزها تقلیدم را که بقای بر میت بود تغییر داده ، به حضرت امام رجوع کردم و جزو مقلدین ایشان شدم . هر جا می رسیدم  از ایشان سخن می گفتم . نزد دوستان ، طلاب و نیز هر وقت تهران می آمدم نزد خانواده ، دوستان و آشنایان ، همه جا از او حرف می زدم . در زمانی که در قم بودم ، گاهی به بیت امام می رفتم و روبروی معظم له می نشستم . در واقع ، اضافه بر تقلید ، در اعمال عبادی ، شیفته و شیدای ایشان شده بودم .
روز به روز  درگیرها گسترده تر و اعلامیه ها فراوان تر شد . من نیز به سهم خود رد قم و تهران اعلامیه پخش می کردم ، به دست مردم می دادم ، در کوچه و خیابان می انداختم ، در جا مهری مساجد می گذاشتم یا به داخل خانه ها و اتومبیل ها پرت می کردم . در مسجد لرزاده با آقای فرقانی آشنا شدم که معلم بود . وی دسته دسته اعلامیه از من می گرفت و پخش می کرد . او دوچرخه ای داشت . روزی به من پیشنهاد کرد اگر حاضر باشی و نترسی ،می توانیم دو نفری به وسیلۀ این دوچرخه ، در سطح وسیع تری اعلامیه ها را پخش کنیم .
چندی بعد امام خمینی (ره) ، اعلامیۀ خیلی تندی برای چهلم شهدای فیضیه دادند . امام در این اعلامیه برای اولین بار نوک پیکان حمله را بر فرق شاه نشانه گرفتند : « شاه دوستی یعنی غارتگری ، شاه دوستی یعنی از بین بردن قرآن ، شاه دوستی یعنی کتک زدن شاگردان امام صادق (ع) و ...» ما این اعلامیه ها را دسته دسته بر می داشتیم و با آن دوچرخه در خیابان ها ، به خصوص خیابان انقلاب (شاهرضا ) ، میدان انقلاب (24اسفند ) و جلوی دانشگاه که خارجی ها بیشتر در آن سکونت داشتند ،پخش میکردیم . بدین ترتیب اعلامیۀ زیادی پخش کردیم . ما با جرأت تمام این کار را ادامه دادیم و بحمد الله گرفتار نشدیم .
این گونه بود که من در سنین جوانی به صحنۀ سیاسی وارد شدم . بعضی ها که بعدها حضرت امام آنها را مقدسین خشک و متحجر تعبیر نمودند . ما را نصیحت می کردند که ای آقا ، مشت با درفش نمی خواند ، مشت با سنگ خارا نمی خواند ، راهی که ایشان می رود به نتیجه نمی رسد و فرجام خوشایندی در کار نیست . شما جوان و پرجوش و پر حرارت هستید و این شور و احساسات ، عاقبت کار دستتان می دهد . ولی به لطف خداوند ، آن وسوسه ها،با آن که بسیار دلسوزانه به نظر می آمد ، در من کارگر نمی افتاد و راهم را همچنان ادامه می دادم . ناگفته نماند که آنها این مطالب را از روی تجربۀ گذشته می گفتند ؛ زیرا خود شاهد شکست سیاستهای گذشته در مشروطیت و حرکت شیخ فضل الله و مرحوم کاشانی بودند و فکر می کردند که این حرکت نیز محکوم به شکست خواهد بود . آنها به این اعتقاد رسیده بودند که اصلا روحانیون نباید در سیاست و امور مملکت دخالت کنند . من با چشمانی باز و هدفی روشن فعالیتهای خود را ادامه  می دادم و گوشم به این حرفها بدهکار نبود . افتخار من این است که از اولین مراحل ، به این انقلاب بزرگ اسلامی خدمت کرده و تاکنون ثابت قدم و استوار مانده ام . من این انقلاب را بعد از انقلاب انبیاء الله و ائمۀ هدی گران ترین و پر بار ترین انقلاب می دانم . از ابتدا هر کس به این انقلاب خیانت کرد ، سزای عمل خود را در همین دنیا دید و از این به بعد نیز چنین خواهد بود ، زیرا این انقلاب از آغاز فقط برای خدا بوده و رهبر وارسته و الهی اش با نیتی خالص کار کرده است ، به علاوه هزاران تن از جوانان پاک ، جان خود را بر سر پیروزی انقلاب گذاشته اند . بنابراین هرکس در مقابل انقلاب بایستد ، در نهایت از طرف خداوند عالم محکوم به شکست خواهد بود .


منبع : منتشر شده توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی
1
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

علوم اسلامی ، مترقی در هر زمینه
ملاقات با پروفسور حامد الگار در لندن
نامه ای به رزمندگان
تشدید مبارزات
توسل به حضرت حجت برای آمدن میهمان
برگزاری دعای کمیل در فاو
دعای آیت الله سید محمد تقی خوانساری در حق من
ترس از نزول عذاب الهی
انتشار کتاب شهید جاوید
وسوسۀ شیطانی

بیشترین بازدید این مجموعه

ملاقات با پروفسور حامد الگار در لندن
علوم اسلامی ، مترقی در هر زمینه

 
نظرات کاربر

معصومه افتخاری
سلام آقای انصاریان ،خاطراتتون جالب و شنیدنی بود خصوصاٌ برای ما که نسلی هستیم که در اون دوران نبودیم ولی این انقلاب و امام و شهدا رو دوست داریم ...
پاسخ
0     0
16 شهريور 1392 ساعت 6:57 بعد از ظهر
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^