فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

تحقق عدالت جنسیتی در انتظارمهدی

ساختار اجتماعی مبتنی بر تشریع دینی، مسئولیت‌ها و حقوق زنان و مردان را در قبال خدا و در درون اجتماعات آنها ترسیم می‌کند، حال آن‌که نهضت فمینیسم متجدد در صدد آن است که حقوق و امتیازات برای زنان تأمین کند و تا حد زیادی از مسئولیت‌ها غافل است. فمینیسم به عنوان یک نهضت غیر دینی که مبتنی بر ظلم هایی است که از نظام اقتصادی صنعتی دوران تجدد ناشی می‌شود، دیدگاه تشریع دينی را نادیده می‌گیرد زیرا این تشریع، فردیت و آزادی را محدود کرده و بر انجام وظایف مردان و زنان در قبال خدا بیش از وصول به حقوق فردی تأکید دارد.
بر اساس نحوه برداشت از جایگاه زن در ساختار اجتماعی، حق برخورداری از روابط جنسی همواره در چارچوبی از مسئولیت هایی که از مرد و زن انتظار می‌رود، به دقت تعریف و تحدید شده است. در اکثر تمدن‌ها، عفت خارج از پیوند زناشويی به دلیل قداست خود عمل و نیز به دلیل آشفتگی اجتماعی ناشی از حق برخورداری روابط جنسی رها از مسئولیت‌های ازدواج، ضروری بود.
اما امروزه به دلیل در حاشیه قرار گرفتن مسئولیت‌های زنانه در برابر حقوق آن به بهانه مبارزه با تبعیض جنسیتی، شاهد نتایج این گسیختگی قیود در زمینه روابط جنسی و به اصطلاح آزادی مورد ادعای فمینیست‌ها هستیم. طلاق، خانواده‌های از هم پاشیده (به علت طلاق یا جدایی)، فرزندان دارای یکی از والدین، بزه‌کاری نوجوانان و افزایش امراض ناشی از روابط جنسی تنها برخی از مفاسد و پیامدهای ناشی از آزادی زنان می‌باشد.
این در حالی است که وحی اسلامی از ره‌گذر نگاه انسانی به زن، توازنی در روابط جنسی برقرار کرده که در اثر آن مفاسد مذکور به بار نمی‌آید. قرآن، بشریت را با عنوان انسان مورد خطاب قرار می‌دهد که همه انواع بشر را شامل می‌شود و از این طریق، مسئولیت افراد را به عنوان انسان بالاتر از وظایف و حقوق اجتماعی هر یک از دو جنس مرد و زن معرفی می‌کند.
در این بینش، هیچ مردی واقعاً یک مرد نیست و هیچ زنی واقعاً یک زن نیست مگر این‌که نسبت به وظیفه انسانی‌اش یعنی به تحقق اراده الهی، وفادار باشد. جالب این‌جاست که بنا به تعبیر شهيد مطهری قرآن کریم، هرگز به نام احیاي زن به عنوان انسان و شریک مرد در انسانیت و حقوق انسانی، زن بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموشی نسپرد. به عبارت دیگر، قرآن زن را همان‌گونه دیده که در طبیعت هست.
با عنایت به این بینش، برابری زن و مرد چیزی جز برابری در ارزش و جایگاه انسانی و حقوق اجتماعی و برابری در مسئولیت‌ها، پاداش و کیفر که در ابعاد مختلف و بر مبای اصل واحد و سرنوشت واحد و رسیدگی یک‌سان به حساب و اعمال در روز قیامت قرار دارد، نخواهد بود. چنان‌چه به موضوع برابری از این زاویه نگریسته شود آن‌گاه به خوبی آشکار می‌شود که «در اسلام، نظریه تحقیرآمیزی نسبت به زن از لحاظ سرشت طینت وجود ندارد»، بلکه ویژگی‌های جنسیتی به گونه‌ای است که اشتراک انسانی زن و مرد را مخدوش نمی‌کند.
این نکته ازاضافه کلمه «بعض» به «کم» در آیه 32 سوره نساء و به ضمیر«هم» در آیه 34 همین سوره فهمیده می‌شود. مرحوم علامه طباطبایی می‌فرماید :این تعبیر« بعضکم علی بعض» هشداری است برای برانگیختن میل دوستی تا این‌که مردان بدانند زنان جزئی جدا ناپذیرند از آنانند.
این تعبیر نشأن می‌دهد که دو طرف ـ زن و مرد ـ با حفظ تفاوت، افراد یک مجموعه به شمار می‌روند و چنین نیست که در اثر تفاوت موجود، نقطه اشتراک از بین برود و یکی جنس اول و دیگری جنس دوم یا یکی فرادست و دیگر فرو دست قرار بگیرد. یکی از مفسران می‌گوید: انسانیت، نوعی واحد است. اگر اختلافی هست در صنف یا شخص است؛ یعنی بیرون از حقیقت انسانی و خارج ا زحریم ذات اوست.
این نکته تکرار مطلبی است که با وضوح بیشتر در آیه 195 سوره آل عمران مطرح شده است:«أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ»؛
یعني زن و مرد هر دو پیکره حقیقت واحد انسانیت را تشکیل می‌دهند. با این همه، این سوال به قوت خود باقی است که تفاوت بین زنان و مردان چگونه قابل تبیین است. درباره تفاوت زن و مرد در ابعاد گوناگون، شاید گفته شود تفاوت آنها به وجود و عدم است؛ یعنی مثلا در ساختار روانی زن، عنصری به کار رفته که در مردان وجود ندارد و بر عکس. لازمه این سخن آن است که ویژگی مذکور در هر دو طرف، تأثیری در انسانیت نداشته باشد و عنصری انسانی محسوب نشود؛ زیرا د رغیر این صورت به اشتراک زن و مرد در حقیقت انسانی خلل وارد می‌شود.
احتمال دیگری که مناسب به نظر می‌رسد این است که بگويیم آن‌چه در زن و مرد منشأ تفاوت است از نظر ماهوی، چیزی غیر از مشترکات نیست و تفاوت از شدت و ضعف مشترکات سرچشمه می‌گیرد. در این احتمال آن‌چه سبب تفاوت زن و مرد می‌شود امری وجودی است که در یکی شدید و در دیگری ضعیف می‌باشد. یکی از دانش‌مندان در این رابطه می‌گوید: مردانگی و زنانگی نه تنها در عمل جنسی دیده می‌شود، بلکه در صفات و منش شخص هم وجود دارد.

منش مردانه را به نفوذ، رهبري، فعالیت، نظم و حادثه جویی می‌توان تعبیر کرد؛ در صورتی که منش زن را با کیفیاتي از قبیل پذیرش، بارآوری، محافظت، واقع بینی، تحمل و مادری تعبیر می‌کنند. این را همیشه باید در نظر داشت که این صفات در همه افراد این دو دسته با هم آمیخته‌اند، منتها در هر کدام صفات مربوط به جنس وی برتری دارد. شهید مطهری نیز از زاویه دیگری به این موضوع پرداخته و معتقد است اگر زن دارای جسم و جان و خلق و خوی مردانه بود محال بود بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و مرد را شیفته وصال خود نماید و اگر مرد همان صفات جسمی و روانی زن را می‌داشت ممکن نبود زن او را قهرمان زندگی خود حساب کند و عالی ترین هنر خود را صید و شکار و تسخیر قلب او به حساب آورد.
این است که مرد، جهانگير و زن، مرد گیر آفریده شده است. شهید مطهری با اشاره به تفاوت‌های ذاتی دو جنس، این امر را عامل تداوم حیات بشر و زیست جمعی او می‌داند: از زن و شوهر لازم است لااقل یکی مغلوب تلاش‌ها و خستگی‌ها نباشد تا بتواند آرامش دهنده روح دیگری باشد.
در این تقسیم کار، آن‌که بهتر است در معرکه زندگی وارد نبرد شود، مرد است و آن‌که بهتر می‌تواندآرامش دهنده ی روح دیگر ی باشد، زن است. زن از جنبه مالی و مادی نیاز‌مند به مرد آفریده شده است و مرد از جنبه روحی. زن بدون اتکا به مرد نمی‌تواند نیازهای فراوان مادی خود را که چند برابر مرد است، رفع کند. اين همان نكته‌ای است كه در كلام مولاي ما امير المومنين(ع) خطاب به يكی از فرزندانش می‌فرمايد:لا تملك المراه من الامر ما يجاوز نفسها فان المراه ريحانه ليست بقهرمانه.
و كاري كه خارج از توانايي زن است به دستش مسپار كه زن گل بهاري است لطيف و آسيب پذير، نه پهلواني كارفرما و در هر كاري دلير. امام(ع) در اين كلام، نهي آغاز سخن خويش را با ظرافت و حساس بودن طبيعت زنان تعليل می‌كند تا مخاطبین را به تفاوت انتظارات ازهریک ازدوجنس زن ومرد واقف سازد.
ابن میثم بحرانی ـ یک از شارحان نهج البلاغه ـ درمقام تبیین تفاوت‌های زن و مرد به دو دسته عوامل اشاره می‌کند که یکی از آنها عوامل اجتماعی و فرهنگی می‌باشد. در برابر، نگرش فمینیستی به شدت بر تأثیر عوامل تاریخی و اجتماعی در شکل‌گیری تفاوت‌های جنسیتی تأکید دارد تا آن‌جا که سیمون دوبوار ـ نظریه پرداز شهیر فمینیستی ـ می‌گوید: هیچ سرنوشت زیستی، روانی و اقتصادی سیمایی را که ماده انسانی و متن جامعه به خود می‌گیرد، تبیین نمی‌کند.
تمامت، تمدن است که این محصول واسط میان نرواخته را که مونث خوانده می‌شود، پدید می‌آورد. منحصر دانستن علل تفاوت‌ها به امور اجتماعی و فرهنگي از سوی محققان اسلامی نفی می‌گردد. آنان معتقدند که بخشی از تفاوت‌ها در طبیعت ریشه دارد و طرح شعارهای برابری مرد و زن نمی‌تواند باعث طرد آن گردد.
با آن‌که از مباحث گذشته این نکته به خوبی قابل استنباط است که منشأ تفاوت رفتاری زن و مرد بیش از آن‌که ریشه در عوامل بیرون داشته باشد، به شخصیت متفاوت طبیعی و ذاتی هر یک از آندو مربوط است، با این وصف برخی ازطرف‌داران برابری جنسیتی مدعی آنند که وجود این تفاوت‌های ذاتی تا زمانی پذیرفتنی است که انسان مقهور طبیعت باشد و نتواند به اراده خویش، نقش‌های طبیعی را بر هم زند؛ اما امروز كه همه نقش‌های طبيعي‌ای كه بر عهده زنان گذاشته شده بود اعم از تكثير نسل، حضانت و شيردادن ـ با پیش‌رفت علوم جايگزين مناسبي پيدا كرده، عمر اين گونه استدلال‌ها نيز به سر آمده و زمان ما، عصر تشابه جنسيت هاست.
اين بيان به چند دليل قابل پذيرش نيست :
الف) نقش زنان در جامعه انساني به توليد مثل و تكثير نسل محدود نيست تا با يافتن جايگزين هايي كه آثار و پيامدهاي منفي و نامطلوب آن از ديد هيچ منصفي پوشيده نيست، نقش ويژه آنان در جامعه انساني كم رنگ و به فراموشي سپرده شود و رفته رفته زنان از ويژگي‌های ايفاي نقش خويش منسلخ گردند.
نقش همسري كه منزلت ديگري براي زنان در جامعه انساني است، به ويژگي هايي همگون با اوصاف مادرانه نياز‌مند می‌باشد كه هنوز جايگزيني براي آن يافت نشده ونخواهد شد.خلاصه هنوز چيزي اختراع نشده تابتواند جايگزين زن و مرد شود. نياز طبيعي روحي و عاطفي اين دو به یک‌دیگر برقرار است. آنان كه خواسته‌اند بگويند با امكان پرورش نطفه در خارج از رحمل، تغذيه كودك با شير خشك و مانند آن، وظايف طبيعي زن پايان پذيرفته است ناخودآگاه با غفلت از بعد انساني و معنوي زن او را تا حدحيوانات ماده كه فقط همين وظايف را بر دوش می‌كشند تنزل داده و وي را به قهقرا سوق می‌دهند؛ چه آن‌که بدبختي‌های قديم زنان غالبا معلول اين جهت بود كه انسان بودن زن به فراموشي سپرده شده بود و بدبختي‌های جديد زنان از آن است كه عمدا يا سهوا زن بودن زن و موقعيت طبيعي و فطريش، رسالتش، تقاضاهاي غريزيش، استعدادهاي ويژه اش به فراموشي سپرده شده است.

افزون بر اين كه پنداشته‌اند كه رابطه جنين و رحم مادر؛ مانند رابطه ظرف و مظروف است و فرقي نمي كند جنين در اين ظرف باشد يا در آن ظرف. غافل از اين كه وضع جنين در رحم پيچيده‌تراز آن است كه در تصور ما بگنجد.
ب) چيرگي انسان بر طبيعت تا بدان جا مطلوب است كه هم‌آهنگ با سير طبيعت باشد كه اگر در جايي نقصي پيش آمد انسان آن را در مسير طبيعي خويش قرار دهد؛ مانند كاري كه پزشكان در حق بيماران خود روا می‌دارند.
قطعا اگر پزشكي با توجه به پیش‌رفت علم پزشكي و علوم وابسته در صدد برهم زدن نظم حاكم بر اندام انسان باشد و وظيفه هر عضو را به عضو مصنوعي جايگزين منتقل كند، اشتباه است؛ هم‌چنین است در اعضاي جامعه كه هر كدام نقشي معين دارند. ما بايد بكوشيم نقش‌های طبيعي را كشف كنيم و اگر در جايي، انحرافي از مسير طبيعي ايجاد شده است، آن را اصلاح و در مجراي طبيعي قرار دهيم.
ج) به نظر می‌رسد كه طرح كننده فرضيه به پايان رسيدن نقشهاي طبيعي می‌پذيرد، روزگاري كه از ايفاي نقش‌های طبيعي راه فراري نبود، چاره‌ای جز پذيرش تفاوت‌های طبيعي نيز نبود؛ ولي اكنون چون عمر بخش اول (مقدم) اين استدلال به سر آمده، تالي نيز فاسد است و نتيجه بخش نخواهد بود.
به نظر می‌رسد حقيقت غير از اين باشد. ما می‌پذيريم كه انسان می‌تواند در انجام نقش‌های طبيعي خويش اعمال اختيار كند و از انجام آن سرباز زند؛ مثلا از راه طبيعي فرزنددار نشود، تشكيل خانواده ندهد و مانند آن؛ اما با روي گرداندن از ايفاي نقش‌های طبيعي، هرگز پشتوانه طبيعي ايفاي آن نقش‌ها حذف نمي شود و نياز به پاسخ گويي به آنها هنوز باقي است.
تأثیر پذيري انسان از آن نياز و از ارضا نشدن آن به هيچ وجه در اختيار او نمي باشد؛ گرچه ممكن است بر اين نياز سرپوش گذاشت كه مشكلاتي در پي دارد يا آن را از راه‌های كاذب و بدلي اشباع كرد كه آن نيز اندازه‌ای دارد. در واقع، شرط اصلي سعادت هر يك از زن و مرد و در حقيقت جامعه بشري اين است كه هر دو جنس، هر يك در مدار خويش حركت كند. آزادي و برابري، آن‌گاه سود می‌بخشد كه هيچ‌كدام از مدار طبيعي و مسير فطري خويش خارج نگردند و آن‌چه درآن جامعه ناراحتي آفريده است، قيام برضد فرمان طبيعت است نه چيز ديگر.
برخي ديگر معتقدند روحياتي كه ضرورت آن از راه تحليل نقش‌های متفاوت مرد و زن ثابت شد، لازمه دوره غارنشيني بشر است كه قدرت فيزيكي بيشتر مرد براي حمايت و حفاظت مادران و اطفال از حيوانات وحشي مورد نياز بود، ولي چنين ويژگي هايي براي مرد و زن عصر ارتباطات ضرورت ندارد. اينان غافلند از این‌که خطرهايي كه در قرن بيست و يكم، زن و اطفال را از طرف هم نوعانشأن تهيد می‌كند به مراتب از خطرهايي كه در دوره غارنشيني از طرف درندگان و جانوران وحشي متوجه زنان و اطفال بود، بيشتر است.
افزون بر اين، كاركرد تفاوت‌ها به تأمین نيازهاي فيزيكي محدود نيست تابا تغيير يافتن زندگي ظاهري، تفاوت هابي ثمر تلقي شود. به جرات می‌توان گفت كه بخش بزرگ تفاوت‌ها براي ارضاي نيازهاي رواني بشر و ايجاد رضايت خاطر و خرسندي اوست؛ چيزي كه به علت بي توجهي به آن، بخش بزرگي از جامعه بشري دست‌خوش التهاب و اضطراب است.
كوتاه سخن این‌که زن و مرد از احساسات و انفعالات متفاوتي برخوردارند و آفرينش، هر يك را متناسب با مسئوليتي كه بر عهده وي گذاشته به ميزان خاصي از عواطف و احساسات بهره ‌مند ساخته و به اين وسيله راه را براي انجام وظايف آنان همواره كرده است. از سوي ديگر از آن‌جا كه فلسفه قانون گذاري، هموار ساختن راه دست‌یابی موجودات به غايت خويش می‌باشد، جاي شك باقي نخواهد ماندكه قانون‌گذار بايد تفاوت‌های فراگير بين موجودات را در وضع مقررات در نظر گيرد و هر صنف را به فراخور حال و استعدادش مكلف كند.
وضع قوانين يك‌سان براي مجموعه‌ای كه از استعدادهاي طبيعي متفاوت برخوردارند، چيزي جز تعارض بين تكوين و تشريع نيست كه بايد هم‌آهنگ و مكمل یک‌دیگر باشند و نتيجه‌ای جز ناهنجاري و بحران به دنبال نخواهد داشت. ناهنجاري و بحراني كه پيامد ارضا نشدن نيازها و متراكم شدن خواسته‌های طبيعي افراد است؛ نيازهايي كه می‌بايست با راهنمايي قانون گذار اشباع شود. در نتيجه تفاوت‌های تكويني در نظامهاي حقوقي و اخلاقي بازتاب می‌يابد و اين مهم جزاز راه وحي به طور كامل دست يافتني نيست.
در دنيايي كه همه می‌كوشند تا استعدادها و زمينه تعالي و ترقي خويش را بيابند و به بالندگي، شكوفايي و ارضاي خاطر بيشتر دست يابند و از هدر رفتن استعدادهاي خود جلوگيري كنند، جاي بسي تعجب است كه بعضي از هموار كردن راه‌های قانوني براي زنان و مردان به منظور شكوفايي استعدادهاي آنها جلوگيري می‌كنند.
به طور مثال، بايد قوانين كارگري در حق زنان به گونه‌ای وضع شود كه شور و عشق مادري در آنان كم فروغ نشود، بلكه اين نياز در ایشان به خوبي ارضا شود. به كار گرفتن زنان در كارهاي طاقت فرسا ممنوع گرددتا سرمايه‌های جامعه بشري از هدررفتن محفوظ بماند و... که اين همه تنها درسایه سار عدالت محض حاصل می‌آید.
عدالت به معناي بهره بردن هر موجودي به اندازه قابليت و استحقاق خويش است:
هر موجودي در هر مرتبه‌اي از وجود، صاحب استحقاق خاصي از حيث قابليت كسب فيض مي‌باشد و از آن جائي كه ذات مقدس خداوند، كمال مطلق و فياض علي الاطلاق است، مي‌بخشد و امساك نمي‌كند، اما به هر موجودي از وجود يا كمال وجود آن‌چه كه براي او ممكن است، مي‌بخشد.
برحسب اين معنا، تحقق عدالت واقعی جزازطریق اولیاء الله رانباید انتظار داشت وازاین جهت است که درتعبیر وتوصیف مهدی آل‌محمد بیش ازهرچیز بر مقوله اقامه عدل وقسط واقعی درزمان آن بزرگوارتأکید گردیده است. رسول خدا در حديثى فرمود:
ابشركم بالمهدى يبعث فى امتى على اختلاف من الناس و زلازل فيملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما، يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الارض...
و یا درجای دیگر آمده است:که مژده مى دهم شما را به مهدى كه او در امت من، به هنگام اختلاف و سختى ها بر انگيخته مى شود. پس زمين را پر از قسط و عدل مى سازد؛ همان طورى كه از جور و ستم پر شده باشد. ساكنان آسمان و زمين از او راضى مى شوند و...
بنابراين در مدينه فاضله اسلامى و در عصر ظهور آن منجى عالم، عمدتاً از عدل و قسط سخن به ميان مى آيد. دامنه عدالت او تا اقصى نقاط منازل و زواياى ناپيداى جامعه، گسترده مى شود. عدالت همانند گرما و سرما در درون خانه هاى مردمان نفوذ مى كند و مامن و مسكن وجود آنان را سامان مى بخشد.
بدین‌گونه در حكومت آن حضرت هيچ ويژگى به اندازه «عدل و قسط »، برجستگى و روشنى ندارد و مردم آن حضرت را عمدتاً از عدل او مى شناسند و الآن نيز آن‌چه در اولين لحظه از نام مبارك او در ذهن خطور مى كند، عدل او است.
قال: ابطل ما كان في الجاهلية و استقبل الناس بالعدل و كذلك القائم عليه السلام اذا قام يبطل ما كان في الهدنة مما كان في ايدى الناس و يستقبل بهم العدل.
همان طورى كه پيامبر اكرم(ص) بعد از بعثت؛ مردم را به سوى قسط و عدل فرا خواند و همه بى عدالتى هاى جاهليت را از بين برد، حضرت قائم عليه السلام نيز به همين سيره عمل مى كند و آن چه را كه در زمان گذشته در دست مردم بوده است، از بين مى برد و عدل را براى آنان به ارمغان مى آورد.
نكته حائز اهميت آن است كه پيامبر اكرم(ص) با آن‌که پيامبر همه عالميان بود و همه، مورد خطاب او بودند، اما در محدوده جزيره العرب، فرياد عدالت خواهى را سر داد و در تمام دنيا موفق به اجراى اسلام نشد، ولى خاتم اوصياى او، فرياد عدالت را در سراسر گيتى گسترش خواهد داد و منطقه اى نخواهد ماند كه دعوت آن حضرت به عدل و قسط به آن‌جا نرسد.
اين عدالت، تساوي بين زن و مرد را ايجاب مي‌كند و مقصود از تساوي آن است كه زن و مرد به طور يک‌سان و به يک مقدار از فيض پروردگار متعال بهره‌مند مي‌شوند، هرچند برحسب قابليت‌هاي مختلف ناشي از تمايز جنسي، كيفيت اين مقدارها متفاوت باشد. به عبارت ديگر، برحسب جنسيت، هيچ‌كدام از زن و مرد برتري و مزيت بر ديگري ندارند و جنسيت موجب فضيلت مردان بر زنان در نزد باري‌تعالي نمي‌شود، اما عدم تفاوت ارزشي، به معناي همساني در حقوق نيست، زيرا حقوق مترتب بر امور تكويني ونه نه امور ارزشي است.
نتيجه
زنان در آغاز اين قرن خود را در موقعيتي متناقض نما می‌يابند. از آن جا كه لذت و تفريح براي انسان متجدد در اولويت قرار گرفته است، امور جنسي يك از امور غايي شده است. در حالي‌كه فمينيست‌ها براي كسب حقوق و تساوي زنان با مردان در همه سطوح فرياد بر می‌آورند و به منظور تحقق عدالت جنسيتي می‌كوشند تا زنان را متقاعد به ايفاي نقش مردان كنند، زنان و دختران سخت در فشارند تا در سنين جواني، فريبنده‌تر باشند.
به اين ترتيب در جامعه متجدد كنوني، تمايز تكميل گرايانه دو جنس، شرافت مردانه و زيبايي و مهرباني زنانه تيره و تار شده است و با نوعي تك جنسي زشت و خنثي تركيب شده كه طي آن نه مرد و نه زن، هيچكدام كامل نيستند. حتي نويسندگان فمينيست متجدد هم قبول دارند كه در گذشته، زنان در اوايل دهه 1960میلادی روي هم رفته از يك احساس نسبي خوشبختي برخوردار بودند و يك دهه پيش از آن يعني دهه 1950میلادی اكثر مردم هنوز بر اعتقاد به تقسيم كار مبتني بر جنسيت و اقتدار مرد در خانواده استوار بودند. اين اصول گرچه از يك نظام تشريع ديني استخراج نمي شد، اما حداقل به دليل همسويي با طبيعت و ذات بشر تا اندازه‌ای ثبات اجتماعي را فراهم می‌كرد.

امروز فمينيست‌ها با ناديده انگاشتن نيازهاي متفاوت دو جنس و به عنوان محو آپار تايد جنسي به طرح ايده هايي چون ضرورت حذف نمادهاي جنسيتي از كتب درسي و الگوي مدارس مختلط و...، قصد آن دارند تا به زعم خويش زنان را از نابرابري‌های جنسيتي برهانند. گرچه در طول تاريخ بي عدالتي و سوء استفاده ايي از زنان شده است اما راه كار پيشنهادي فمينيسم، به بر كندن بينان استعدادها و حذف تفاوت هايي منجر می‌شود كه وجود آنها موجب پويايي و شادابي زندگي است.
اسلام اما نه انسانيت زن را منكر می‌شود و نه زنانگي او را ناديده می‌گيرد، بلكه او را انساني متفاوت و مستقل از مردان معرفي می‌كند. از منظر اسلام، زن انسان تمام است اما با همه اوصاف و ويژگي هايي كه وجود او را از مردان متمايز می‌كند.
زن در صحنه هستي حضور دارد و ضمن آن‌که به نفع مرد و مردانگي مصادره نمي شود، به تمردو عصيان و طغيان نسبت به جنس مرد نيز وادار نمي گردد واين اوج عدالت جنسيتي است كه اسلام در حق زن و جايگاه و حقوق وي روا داشته است. اسلام نه تنها حقايق متفاوت زن و مرد را می‌بيند، بلكه آنها را به رسميت می‌شناسد و معتقد است بر پايه اين تفاوت‌ها، هر يك از زن و مرد براي یک‌دیگر آفريده شده اند؛ مرد به شخص زن نياز ‌مند است و زن به قلب مرد.
مولفه اساسي روی‌کرد اسلام در احيا و دفاع از حقوق زنان، توجه جدي و اساسي به واقعيات آشكار و گريز ناپذير در زميه مشتركات و تمايزات زنان و مردان و تقنين حقوق و قوانين متناسب با آن شرايط است كه البته سيره عقلا جز اين را اقتضا نمي كند. بدين سان به تعبير شهيد مطهري زن اگر بخواهد حقوق مساوي حقوق مرد و سعادتي مساوي سعادت مرد پيدا كند راه منحصرش اين است كه مشابهت حقوقي را از ميان بردارد و براي مرد، حقوقي مناسب با مرد و براي خودش حقوقي مناسب با خودش قائل شود.
تنها از اين راه است كه وحدت و صميميت واقعي ميان زن و مرد برقرار می‌شود و زن از سعادتي مساوي با مرد بلكه بالاتر از آن برخودارخواهد شد. بنابراين لازمه عدالت نه همگوني كامل بلكه عدم تشابه زن و مرد در پاره‌ای از حقوق است.
عدالت مورد ادعای انسان مدرن درقالب شعارهای فریبنده تساوی وبرابری مطلق جنسیتی به جای توجه به کمال گرایی، اصالت سود رادر محورفعالیت خود قرارداده است ودرنتیجه می‌کوشدتابا تکیه برعلم جدید متکی برتجربه وبی نیازازآموزه‌های وحیانی، بهشت آسمانی را درزمین برپادارد.این درحالی است که تجربه بشری ناظر به افزایش روز افزون ظلم، فساد وبی عدالتی درفضای زیست جهانی، ناکامی وشکست کامل این روند راآشکار ساخته است.
درنتیجه نیاز به آگاهی بشریت ازروند اشتباهی که درپیش گرفته، به منظور استقرار عدالت کاملا ضروری است.درروایات است که حضرت پس ازظهورخود، خرد بشریت را به کمال رسانده وهمه را فرزانه می‌کندوازاین رهگذرملاک ومحور عقلانیت رااصلاح خواهد نمودوازرهگذر غلبه عقلانیت راستین برعقلانیت شیطانی که ازمظاهربارزآن لگدمال کردن حیثیت وشرافت انسانی زن تحت عنوان تساوی جنسیتی، با عطرآگین نمودن فضا ازعطر عدل الهی، طعم واقعی حیات رابه انسان‌ها خواهد چشأنید تاآن حد که مردگان زندگی دوباره‌ای را آرزو خواهند نمود:
منا مهدي هذه الامه اذا صارت الدنيا هرجاً و مرجاً و تظاهرت الفتن و تقطعت السبل و اغار بعضهم علي بعض فلاكبير يرحم صغيراً و لاصغير يوقر كبيراً فيبعث الله عند ذلك مهدينا التاسع من صلب الحسين يفتح حصون الضلاله و قلوباً غفلا يقوم في الدين في آخرالزمان كما قمت به في اول الزمان و يملاء الارض عدلاً كما ملئت جوراً.
مهدي اين امت از ماست. هنگامي در دنيا هرج و مرج شده و فتنه‌ها آشكار شود و راه‌ها مورد راهزني قرار گرفته و بعضي از مردم به بعض ديگر تهاجم كنند و بزرگ به كوچك رحم نكند و كوچك‌تر احترام بزرگ‌تر را نگه ندارد، در چنين زماني مهدي ما كه نهمين امام از صلب حسين است؛ برج و باروهاي گم‌راهي و قلب‌هاي قفل شده را فتح مي‌كند و در آخرالزمان به‌خاطر دين قيام مي‌كند؛ همان‌طور كه من در اول زمان، بدين قيام مبادرت كردم. او زميني را كه از جور پر شده، از عدل و داد، پر و سرشار مي‌سازد

 


منبع : پایگاه اسلام شیعه
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تحلیل مبنای تاریخی اربعین حسینی
حسین علیه ‏السلام هسته هستی
امام سجّاد(علیه السلام) از دیدگاه اهل‏سنّت
اداى امانت‏
رابطه متقابل امیرمؤمنان(ع) و حق - بخش اول
روش کشف زبان قرآن
پیامبر(ص) در خانه: سازگاری، مهربانی، مدیریت (قسمت ...
مرکز برکات عالم ! حضرت معصومه (س)
فایدہ دعا برای سلامتی و تعجیل فرج امام زمان (عج)
جنايات بسر ابن ابى ارطاة از طرف معاويه

بیشترین بازدید این مجموعه

فضائل حضرت زینب کبری (سلام علیها)
اثرات گناه در زندگی دنیا و آخرت
زندگانی حضرت علی اصغر (ع)؛ طفل شیرخوار امام حسین ...
خانه از نظر اسلام‏
خانواده ایده آل اسلامی
شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام
نگاهی سرشار از رحمت برای والدین
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
جهان در شب ولادت پیامبر رحمت(ص)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^