فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

دو طلبه مبتدی

 
در بدو ورود به قم از قضا به فردی به نام احد برخوردم که او نیز تازه از تهران آمده بود و قصد داشت به دورس حوزه مشغول شود . پیش تر او را در جلسات مرحوم لاله زاری می دیدم . ما که دو تازه وارد بودیم ، سرگردان و حیران ماندیم که چه کنیم و از کجا شروع کنیم . اتفاقا رهگذری با ما از در گفت وگو درآمد و پس از پس بردن به قصد و هدفمان ما را به آیت الله شیخ عباس تهرانی ارجاع داد.
پرسان پرسان به سوی خانه اش ، که در حوالی  پل آهنچی و نزدیکی حرم قرار داشت ، رفتیم . آن مرد خدا مانند پدری مهربان با آغوش باز ما را پذیرفت و بسیار تشویق و تحسین نمود . بعد از پذیرایی مفصل ، سئوال کرد : « آیا می خواهید در مدرسه درس بخوانید یا به طور آزاد ؟ » گفتیم : « آزاد بهتر است .» آن مرد خدا ، سریع خانه کوچکی برای اسکان ما تدارک دید و تدریس کتاب جامع المقدمات را به طور خصوصی برای ما دو نفر شروع کرد .
با توجه به جو سیاسی حاکم و جبهه گیری قم در مقابل دولت علم ، زمینه برای فعالیت علمی طلاب تلخ و ناگوار شده بود و چه بسا اگر مهربانی و جاذبه  معنوی حاج آقا شیخ عباس تهرانی نبود ، ما که در قم هیچ آشنا و پناهگاهی نداشتیم به  زودی دلسرد شده ، به تهران باز می گشتیم ، ادبیات عرب را خدمت آقا شیخ رحمت الله فشارکی خواندم . جلسه درس ، در مسجد امام حسن عسکری (ع) برگزار می شد . بعد از ادبیات نوبت « معالم » و « لمعه » بود . در حقیقت من برای معمم شدن آماده بودم . به دلیل ارادت قلبی که به آقا شیخ عباس تهرانی داشتم و نیز بریا قدردانی از استقبال گرمی که در بدو ورود به حوزه از من و دوستم کرده بود ، لباس دوختم و به منزل ایشان رفتم و عرض کردم که می خواهم با دست مبارک شما معمم شوم . وقتی لباس را به من پوشاند فرمود : « همین الان برو حرم حضرت معصومه (س) و زیارت بخوان و به این جمله که رسیدی : « فلا تسلب منی ما انا فیه » « خدایا مرا از این حالت وضعیتی که قرار دارم جدا نکن » ، چند بار تکرار کن و با اصرار از خدا بخواه که تو را تا آخر عمر در این حالت الهی و معنوی و در لباس پیامبرش که ذره ای آلودگی در آن نیست و سراسر پاکی و نورانیت است نگاه دارد.»
به سفارش استاد عمل کردم و به حرم حضرت معصومه (س) مشرف شدم و با حال تضرع آن دعا را مکرر خواندم و خود را به خداوند سپردم.  
پس از چندی به تهران آمده ، با لباس روحانیت به خانه رفتم . همه خانواده ، بویژه پدرم ، خوشحال شدند و از من استقبال گرمی کردند . شب به مسجد لر زاده رفتم و خدمت آیت الله حاج میرزا علی آقا فلسفی رسیدم . او تا مرا با لباس روحانیت دید ،هیجان زده در آغوش کشید و مرا بوسید و تشویقم نمود و خیلی برایم دعا کرد  در  آن زمان به دلیل حرکت امام خمینی (ره) ، دولت بر طلاب سخت گرفته بود و آنها را به سربازی می برد . من برای فرار از سربازی به تهران آمدم . در این شهر بزرگ احتمال دستگیری ام کمتر بود . درس لمعه را نزد حاج میرزا ابوالقاسم فلسفی ،که مهارت زیادی داشت ، شروع کردم و مدت یک سال از باب « قضا و  شهادات » تا پایان جلد دوم ؛ یعنی آخر کتاب لمعه را پیش ایشان خواندم .


منبع : برگرفته از خاطرات اسناد انقلاب اسلامی
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

توسل به حضرت حجت برای آمدن میهمان
رویای صادقه
شهر به شهر برای تثبیت انقلاب
عتاب پیامبر اکرم (ص)
به عشق وطن
شروع تبلیغ
درس خارج
آرامش و برکت منبر
فضای باز سیاسی
پرچم های دعای کمیل

بیشترین بازدید این مجموعه

توسل به حضرت حجت برای آمدن میهمان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^