فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

تاثیر خانواده و مدرسه

 حکومت شاهنشاهی عمدۀ اهداف خود را در اسلام زدایی از طریق ادارۀ آموزش و پرورش اعمال میکرد؛ اما جو مدرسۀ مرحوم برهان و روحیۀ معلمان آن مدرسه ، به گونه ای دیگر بود. پرورش فرهنگ اسلامی در روح و جان بچه ها و دور نگه داشتن از فرهنگ غرب ، محور اصلی کار بود و مخالفت و مقابله با تبلیغات و جلوه های طاغوتی حکومت شاهنشاهی نیز روی دیگر سکه بود. معلم ها به روشهایی که ما بتوانیم درک کنیم ، در سخنان خود ، یا با نقل داستان ، این مقاصد را اعمال می کردند.
در آن زمان جشن های طاغوتی برگزار می شد که دانش آموزان باید در آن شرکت می کردند، اما مسئولان مدرسۀ ما تلاش فراوان می کردند و بچه های مدرسه را به آن جشن ها نمی بردند.
مرحوم برهان نیز دافعۀ عجیبی نسبت به فرهنگ غرب و حکومت شاهنشاهی داشت . می توان گفت تربیت یافتگان مدارس مرحوم برهان ، از سرمایه های انقلاب هستند. در حقیقت آن مرد بزرگ بدون این که بداند در آینده انقلابی اسلامی صورت می گیرد و به پیروزی می رسد ، نیروی اسلامی تربیت کرده بود.
در آن زمان حکومت شاهنشاهی تسلط فرهنگی زیادی بر روی مناطق دور دست نداشت . پدر من هم که بزرگ شدۀ خوانسار بود ، تحت تاثیر محیط و خانواده اش فردی متدین و مخالف فرهنگ طاغوتی بار آمده بود . به تهران هم که آمدیم و در محله لر زاده ساکن شدیم ، سر و کارمان با مسجد و مکتب مرحوم آقای برهان افتاد.
گاهی نیز جلسات مرحوم نواب صفوی (فدائیان اسلام ) در مسجد ما برگزار می شد . پدرم در اولین برخوردها به شدت مجذوب آنان شده ، در جلساتشان شرکت می کرد. من در آن زمان کودکی خردسال بودم که پدر مرا به دوش خود نشانده ، به این مجالس قدم می گذاشت . تصویر مبهمی هم از چهرۀ مرحوم نواب صفوی با آن عمامۀ خاص و چهرۀ الهی اش در ذهنم هست . هم چنین راه رفتن خلیل طهماسبی و فریاد های سید عبدالحسین واحدی و آستین بالا زدن و رگباری حرف زدنش را به یاد دارم . پدرم همیشه دنباله رو علمای مجاهد و ظلم ستیز بود و آنها را خیلی دوست داشت . قبل از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی ، پدرم مقلد مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری بود و همیشه از او مبارزاتش تعریف می کرد . ما بچه بودیم  و از زبان پدر می شنیدیم که وی در جنگ با انگلیسیها شرکت کرده و به هند تبعید و در نهایت به اعدام محکوم گردیده است معروف بود فدائیان اسلام در تمام کارهایی که انجام می دادند، به ویژه ترور افراد ، فتوا و حکمش را از علامه امینی ، آیت الله سید محمد تقی خوانساری و آیت الله صدر می گرفتند. در نتیجه ، پدر من نیز تحت تاثیر این برنامه ها بود . پس از این که قیام شروع شد، پدرم جزو کسانی بود که به قم می رفت و اعلامیه های حضرت امام (ره) را با خود به تهران می آورد و پخش می کرد . او کاسب بود و با افراد کوچه  و بازار ، زیاد سر و کار داشت .
پدرم تعریف می کند که در 15 خرداد هنگام بازگشت از سفر می بیند قم شلوغ است پیاده می شود تا ببیند چه خبر است ، می شنود امام را گرفته اند. خیلی ناراحت و افسرده می شود . به حرم رفته ، در آنجا بسیار گریه می کند . سپس به منزل آیت الله مرعشی (رضوان الله علیه ) رفته ، تعدادی از اعلامیه های تندی را که ایشان صبح همان روز  بر ضد دستگاه انتشار داده بوده ، می گیرد و به تهران می آورد. بدین ترتیب من اولین اعلامیه را بعد از 15 خرداد 1342 از دست پدرم گرفتم .
پدر بزرگوارم که پای منبر علمای زیادی نشسته بود، اغلب قلم و کاغذ همراه داشت و مطالب را یادداشت می کرد او بحث های زیادی از منبرهای مهم آن زمان، از جمله مرحوم تربتی ، مرحوم انصاری قمی ، مرحوم صداریی اشکوری ، حاج محقق ، حاج مدقق خراسانی ، مرحوم سید مهدی قوام و مرحوم حاج آقای برهان یادداشت کرده بود که از سیاهۀ آنها یک چمدان پر می شود. در این بین فقط چند هزار حدیث یادداشت کرده بود.
به یاد دارم وقتی بچه بودم و سه ماه تابستان به خوانسار می رفتم ، می دیدم پدرم هیئت درست کرده است . ایشان از همکارانش دعوت می کرد و دعای کمیل  و ندبه می خواند و برای آنها صحبت می کرد. از آن جا که تحصیلات چندانی نداشت ، بیشتر از مطالب یاد داشتها استفاده می کرد. پدرم حافظه ای قوی دارد ، اکنون نیز که گاهی برای دست بوسی خدمتشان می رسیم ، در حالی که سنشان حدود 80 سال است ، از منبرهایی که در دوران جوانی شنیده برایمان تعریف می کند.
خاطرۀ زیبای دیگری که از ایشان به یاد دارم ، علاقه مندی شدید وی به اشعار مرحوم ملا احمد نراقی است . ایشان وقتی به خانه می آمد کتاب « طاقدیس » را برداشته ، غرق در بحر اشعار آن می شد . یادم می آید شعری را با عنوان « ناله در فراق روح » می خواند که مربوط به مرگ و بازگشت به عالم آخرت بود و حدود 200 بیت داشت . پدرم شبها در گوشه ای این اشعار طولانی را می خواند و به شدت می گریست . حالات معنوی و دیدگاههای اجتماعی پدرم در رشد و تربیت و شکل گیری شخصیت ما بسیار موثر بود .
الهام بخش دیگر من ، حاج آقا حسین فاطمی بود که مرد علم ، عمل و معنویت بود. او شبهای جمعه در منزل خود ، که خانه ای کوچک و دارای سه اتاق کاه گلی بود ، برای طلاب منبر می رفت. در ان فضای ملکوتی و نورانی بر روی منبر دوپله ای می نشست و از ابتدا تا انتها منبر ، از معارف الهی و کمالات انسانی سخن می گفت و سیل آسا اشک می ریخت ، باطنی الهی و ضمیری روشن داشت ، سخنان و خلق  و خوی او تاثیر شگرفی در روح و جانم می گذاشت و من تا واپسین روزهای عمرش از برکت وجودش سود بردم.
مرحوم حاج آقا حسین فاطمی از تربیت شدگان مرحوم حاج میرزا آقا ملکی تبریزی بود . او نقل می کرد که از جمکران بر می گشتم ، به دلم افتاد که به منزل استاد بروم و احوالی بپرسم . استاد ، خودش در را به رویم گشوده ، تعارف کرد به داخل منزل بروم . هنگام اذان بود وی برای ادای فریضۀ نماز بر روی جا نمازش ایستاده ، آماده تکبیره الاحرام شد. من هم آمادۀ تکبیر شدم . او در حالی که اشک می ریخت ، با خدا مناجاتی کرد ، به گمانم آیه شریف « انی وجهت وجهی للذی فطر السموات والارض حنیفا و ما انا من المشرکین » را خواند ، آنگاه دستانش را بالا برد، الله اکبر گفت و از دنیا رفت .   


منبع : برگرفته از کتاب خاطرات استاد حسین انصاریان انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

توسل به حضرت حجت برای آمدن میهمان
رویای صادقه
شهر به شهر برای تثبیت انقلاب
عتاب پیامبر اکرم (ص)
به عشق وطن
شروع تبلیغ
درس خارج
آرامش و برکت منبر
فضای باز سیاسی
پرچم های دعای کمیل

بیشترین بازدید این مجموعه

توسل به حضرت حجت برای آمدن میهمان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^