عدالت در روابط میان حکومت و مردم، رسوم و قراردادهای اجتماعی، قانونها و برنامهها و همچنین در برخورد افراد با یکدیگر تبلور مییابد. همچنین عدالت آن است که در شرایط همسان، رفتار یکسان باشد در شرایط متفاوت. به تناسب تواناییها. استحقاقها و نیازهای افراد. روشن است که ما با دو گونه مواجهیم: یکی رفتار حکومت و برنامهریزان آن با شهروندان و دیگری رفتار شهروندان با یکدیگر. هر یک از اینها نقشی اساسی در تحقق یا عدم تحقق عدالت اجتماعی ایفا میکنند و تا هنگامی که ذهنیت، اعتقاد و عمل اینان هماهنگ با هدف یا شده نباشد، به عینیت در آمدن آرمان عدالت، ناممکن خواهد بود.
از میان رفتن رفتارهای عادلانه، چه از سوی حکومت و چه از طرف مردم، به تغییر نگرش حاکمان برنامهریزان، مدیران اقتصادی و تک تک افراد جامعه بستگی دارد. این شرایط زمانی محقق میشود که افراد جامعه به دور از تعصبات و تبعیضها و براساس معتقدات دینی یا دستکم براساس ملاحظات انسانی و عقلایی، روابط اقتصادی جامعه را براساس عدالت شکل دهند. آنچه دستگاه رهبری و هدایت جامعه برای انجام این امر بدان نیاز دارد، زدودن فساد از دستگاه اداری و داشتن توان مدیریت و برنامهریزی در فعالیتهای اقتصادی است.
در صورت وجود این شرایط، حکومت باید امکانات تولید و فعالیت اقتصادی را در اختیار عموم قرار دهد و با برقرار کردن سیاستهای پولی و مالیاتی صحیح، به هدایت و راهبری این فعالیتها بپردازد. همچنین با ایجاد برخی سیستمها، به کنترل و تصحیح روندها و شناسایی، تغیر و جایگزینی افراد همت گمارد.
امکانات تولید و فعالیت اقتصادی در سرمایه، پول و اعتبار، کالاهای سرمایهای و زمین منحصر نمیشود؛ بلکه آموزش عمومی علوم، فنون و ایجاد امکان بهرهگیری عمومی از تکنولوژی امنیت قضایی و تجاری، ایجاد بازارهای مناسب برای فروش تولیدات، ایجاد و کنترل روندهای مطمئن برای تولید و توزیع و در پایان، تنظیم قواعد و قوانین مناسب برای زدودن تبعیض و بیعدالتی در تولید و تجارت و توزیع را در بر میگیرد.
اما اگر آنچه گفته شد تحقق پذیرد، هنوز از عدالت اجتماعی، فاصلهای بسیار داریم؛ چرا که توجهی به تفاوت توانایی افراد برای شرکت در فعالیتهای اقتصادی نداشتهایم. بخش وسیعی از جامعه به سبب ضعف استعدادهای طبیعی، شرایط تحمیل شدة اجتماعی، عارضهها و حوادث و یا نبودن در سن فعالیت اقتصادی، از فعالیت اقتصادی سالم ناتواناند و جمع برنامهریزی برای تحقق عدالت اجتماعی بدون توجه به این اقشار، راه به جایی نمیبرد. و نباید به راحتی از این آرمان گذشت و استدلال کرد که توسعه، ارز و دلار لازم دارد و دلار با صادرات به دست میآید و توجه و استقبال از صادرات نیز تنها با سقوط ریال ممکن است.
پس برای توسعه، باید ارزش ریال را پایین آورد حتی اگر قیمتها افزایش یابد. همچنین برای صادرات باید با کنترلکنندگان بازار جهانی هماهنگ بود. پس باید با آنان کنار آمد و نان قرض داد و سخت نگرفت، حتی اگر به قیمت چشم پوشیدن از شعارها و اهداف بود. عجیب است که چه راحت به افزایش قیمتها حکم میکنیم و از کنار فشار توانفرسا و خردکنندهای که بر اقشار ضعیف وارد میشود، عبور میکنیم. درست است که با افزایش تولید ملی، امکانات کل جامعه بیشتر میشود، ولی این در فرض درستی سیستم توزیع، صحیح است. آیا در متن غنای کشورهای پرقدرت غربی، فقر و فلاکت و نکبت را نمیبینیم؟ مگر همیشه باید رفت تا دید؟ مگر نمیتوان از حال و روز رفتهها درس گرفت؟
توجه به این اقشار باید در متن برنامهها جای بگیرد و جزو اهداف اصلی باشد، نه اینکه ما اهداف دیگری را تعقیب کنیم و لطمات حاصل از برنامههایمان را با ابزارهای مقطعی و مسکّنهای موقتی کم کنیم.
بررسی وضعیت اقشاری که توانایی کافی برای شرکت در فعالیت اقتصادی ندارند، میتواند به روشنتر شدن مباحث بعدی کمک بسیاری کند.
1. انسانها صفات و ویژگیهای روحی، فکری و بدنی متفاوتی دارند. همچنین در ذوق و سلیقه، حافظه، هوش و سرعت انتقال، توان ابداع و ابتکار، قدرت اراده و تصمیمگیری، نیروی عضلات و مقاومت بدن و سلامت و معلولیت متفاوتند. طبق بررسیهای برخی روانشناسان 68% جمعیت از استعداد متوسط، 16% از استعداد زیر متوسط و 16% از استعداد بالاتر از متوسط برخوردارند. روشن است که این تفاوتهای طبیعی، حتی در شرایط مساوی تولید و فعالیت اقتصادی، به تفاوت درآمد خواهد شد و انجامید حتی در شرایط کاملاً برابر میتواند به فقر یکی و غنای دیگری منجر شود.
2. تفاوت دیگر، در شرایط اجتماعی تحمیل شده بر برخی افراد است که به تفاوت درآمد و تفاوت سطح زندگی میانجامد. نمونههای روشن این گروه، افراد با خانوادة پرجمعیت هستند که غالباً حتی در شرایط مساوی فعالیت، نمیتوانند سطح زندگی خود را به سطح مناسبی برسانند.
3. حوادث اجتماعی و بلایای طبیعی نیز میتواند در شکلهای مختلف به ناتوانی گروههایی از مردم در فراهم کردن معیشتشان بینجامد. قحطی، بیماری، آوارگی و در راه ماندن، زلزله، افلاس و ورشکستگی، جنگ و اسارت از مصادیق آشنای این حوادث هستند.
4. دست آخر باید از ایتام، بازنشستگان فقیر و سالخوردگان مسکین نام برد که به خاطر نرسیدن و نداشتن توانایی و توانمندی فعالیت اقتصادی، توان کافی برای شرکت در فعالیت اقتصادی ندارند.
حال اگر بخواهیم عدالت اجتماعی در جامعه تحقق یابد، باید روابط چهارگانهای که از آن سخن گفتیم، با توجه به تفاوتهای ذاتی، شکل مناسبی به خود گیرد. برای تنظیم و تعدیل هر یک از این روابط باید ابزارهای مناسبی آماده کرد؛ ابزارهایی که با کمک آنها بتوان به زنده کردن جامعه، آبادی شهرها، احیاء زمین، حمایت مردم از حکومت و پیروزی بر همه دشمنان و فقر را از جامعه ریشهکن کرد.
مبانی عدالت اجتماعی
شاید بحث از حُسن عدل و لزوم تحقق آن در همه روابط، به نظر غیرضروری برسد؛ ولی توجه به زاویه ورود کلام معصومین(ع) به این بحث و شکل طرح مبانی بحث عدالت اجتماعی، فضایی وسیع و دیدی عمیق و جامع نسبت به مسئله وجود میآورد و تفاوت بحث عدالت اجتماعی در مکاتب دیگر با نگاه اسلام را نشان میدهد.
امام علی(ع) میفرمایند:«الایمانُ علی أربعَ دعائم: علی الصَّبرِ و الیقین و الجهادِ... و العدلُ منها علی اربع شُعَبٍ: عَلَی عائصِ الفَهم، و غَور العِلمِ، و زُهرِةِ الحُکم، و رساخة الحلم؛ فَمَن فَهِمَ عَلِمَ غَورَ العِلمِ؛ و مَن عَلِمَ غَورَ العِلم صَدرَ عن شَرائِع الحُکمِ، و مَن حَلُمَ لم یُفَرِّطُ فی أمره و عاشَ فی الناس حَمیداً»؛
ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدل و جهاد... عدل نیز بر چهار پایه برقرار است: فکری ژرفاندیش، دانشی عمیق و به حقیقت رسیده، نیکو داوری کردن و استوار بودن در شکیبایی. پس کسی که درست اندیشید به ژرفای دانش رسید و آن کسی که به حقیقت دانش رسید، از چشمة زلال شریعت نوشید، و کسی که شکیبا شد در کارش زیادهروی نکرده با نیکنامی در میان مردم، زندگی خواهد کرد.
بنابر فرمودة امام علی(ع) عدل یکی از پایههای ایمان مؤمن است؛ پایهای که ایمان بر آن و بر صبر و جهاد و یقین استقرار مییابد و بدون هر یک از این پایهها، پایداری و قراری نخواهد یافت. این عدالت، خود برخاسته از فهم، علم عمیق، بهرهگیری از حکمت و برخورداری از حلم است.
عدالت با چنین پایهها و ریشههایی در همه روابط انسانی اثر میگذارد و همه را بر این اساس شکل میدهد و این استواء و اعتدالی که در نفس مؤمن و روابط او تجلی میکند، زیبایی ویژهای که به او میبخشد و او را محبوب اهل آسمان میکرد، در قلب اهل زمین جای میدهد.
در این نگاه، عدل نه صرفاً دستوری اخلاقی و نه حتی یک ضرورت خشک اجتماعی، بلکه لازمه پایداری اعتقاد و ایمان و موجب محبوبیت در میان اهل آسمان و قرب به خدا باعث نزول رحمت حق بر فرد عادل است. ببینید که چه فاصلهای است میان دید خشک و ملالآور مادی به عدالت اجتماعی و تصویر و شهود این فضای دلانگیز و معطر. جایگاهی که نه برای قدرتطلبان، بلکه برای عارفان جذاب است؛ چرا که میعاد حضور است و مرکب سلوک.
زاویه دیگر توجه روایات به این مسأله، اشاره به نیازهای اساسی و همگانی است. در روایت تحفالعقول، امام صادق(ع) سه امر را نیاز همه مردم میدانند.
امنیت، عدل و رفاه زندگی. تأمین این نیاز همگانی در تشریعات خداوند ملحوظ بوده است و بسیاری از دستورات خداوند، در واقع، بیان چگونگی زندگی عادلانه در اجتماع است. برای نمونه به یک آیه اشاره میشود.
خداوند میفرمایند:در آیة اول (آیه 90/ نحل)؛ عدالت به عنوان یک اصل از اصول و مبانی کلی اسلام و روح اسلام، معرفی میشود و در آیة دوم (آیه 25/ حدید)، هدف کلی ادیان آسمانی را برقرار شدن موازین عدالت، ذکر میکند.
بنابراین، عدل به مفهوم اجتماعی (عدالت اجتماعی)، هدف نبوت و رسالت پیامبران است.
آیات الهی، اشاره دارند که پیامبران را با مشعلهای هدایت فرستادیم و به آنها کتاب و میزان دادیم تا عدالت را برپا دارند. بنابراین چه بیانی رساتر از اینکه قرآن، استقرار عدالت و گسترش آن را یکی از دو هدف اساسی و فلسفه بعثت انبیاء ذکر کرده و آن را از صفات الهی و بارزترین خصیصه آفرینش و نیکوترین، معرفی کرده است. همچنین قرآن اساس حکمیت و حکومت را ایجاد قسط و عدل در جامعه، معرفی میکند. از سوی دیگر، کثرت آیات و روایاتی که دربارة عدل و کلمات مترادف و متضاد این واژه است. بیانگر اهمیت جایگاه این مفهوم در قرآن و احادیث میباشد.
در روایات، بیان دیگری در این زمینه (عدالت اجتماعی) آمده است اشاره میکند لازمه اصلاح مردم برخورد عادلانه با آنهاست و جز با رعایت عدالت و دوری از ظلم، ستم و تجاوز، نمیتوان در پی تغییر و اصلاح و تربیت مردم برآمد.
پس برای رسیدن به هدف اساسی دین، یعنی اصلاح و تربیت مردم، باید سیره و روشی عادلانه داشت تا اینجا به ادلهای اشاره شد که بر ضرورت و لزوم برقراری عدل در روابط اجتماعی دلالت داشت و همة عرصههای روابط اجتماعی را شامل میشد. حال به روایاتی پرداخته میشود که به اهمیت و آثار عدل در هر یک از حوزههای چهارگانه روابط اجتماعی پرداختهاند.
بحث از عدالت در «رفتار حکومت با مردم» در روایات بسیاری مورد توجه قرار گرفته است از یک سو از امام عادل در این روایات به عظمت، یاد شده است و از سوی دیگر، زشتی حکومت جائر و آثار سوء آن تصویر شده است.
علی(ع) در خطبة 216 نهجالبلاغه میفرماید:فلیکن امیر الناس عندک فی الحق سواء... فانه لیس فی الجور عوض عن العدل؛
پس باید در اجرای حق، امیر مردم در نزد تو یکسان باشد. به راستی عوضی به جای عدل نیست.
چرا که اگر در عرصه عدل بر ما تنگ است و از آن رو به جور پناه میبریم، باید در انتظار تنگی بیشتری باشیم که امام علی(ع) میفرمایند:
من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق؛
آنکس که عدالت بر او گران آید، تحمل ستم برای او سختتر است.
عدالت، بیش از هر چیز دیگر گنجایش دارد که همه را راضی کند. یگانه ظرفیت وسیعی که میتواند همه را در خود جمع کند و زمینة رضایت عموم واقع گردد عدالت است. اگر کسی در اثر انحراف طبیعت و در اثر آز و حرص، به حق خود و حدّ خود قانع نباشد و قناعت به حق، بر او فشار بیاورد، جور و ظلم به او بیشتر، فشار خواهد آورد.
روشن است که «برنامهها و قوانین» حکومت نیز باید مظهر عدل حکومت و موجد آن در جامعه باشند. حکومت الهی در جامعه، تکلیفی جز اجرای عدل و احسان به مردم ندارد. در واقع، همة قوانین و برنامههای حکومت ولاه جز مصداق عدل و احسان و در جهت تحقق این دو نیست.
حوزة دیگر تحقق عدل و ظلم، عرصة روابط مردم با یکدیگر است که براساس قراردادهای اجتماعی عرف و عادت شکل میگیرد. قراردادها یا توافقهای عمومی، عرف یا پذیرش اجتماعی، اعتقاد و قضاوت عموم مردم و رعایت یا رفتار متداول میان مردم، هر سه، گاه با بنیانهایی نامناسب و غیرعادلانه شکل میگیرند و گاه اشکالی ریشهدار از ظلم و جور را در جامعه پایه میگذارند و جزو فرهنگ و آداب و رسوم آن در میآیند. این بنیانها اقوام و جوامع مختلف، گاه متفاوتند؛ ولی بسیاری از آنها در غالب جوامع یافت میشوند، تبعیض در اشکال مختلف نژادی، قومی و ملی، تفاوت رفتار مردم با فقیر و غنی، صاحبان قدرت سیاسی یا اجتماعی و مردمان عادی و همچنین رعایت نکردن عدالت میان خویشاوندان و نزدیکان و دیگران که از آشکارترین و رایجترین صورتهای رفتارهای ناعادلانه مردم با یکدیگر است.
در بسیاری از اجتماعات، ظلم به زنان و رفتار ناعادلانه با ایشان، شکل دیگری از این برخوردها را نشان میدهد. عدالت در اینجا نه به معنای رعایت تساوی مطلق میان زن و مرد، بلکه به معنای رعایت تناسب میان حقوق و تکالیف هر جنس با استعداد و نیازهای متفاوتی برخوردارند، خود نوعی ظلم است.
شکل دیگر بیعدالتی را در شیوة رفتار مردم با درماندگان و ضعفا میتوان دید، نیاز، فقر و درماندگی، خود نشاندهندة بیعدالتی است؛ چرا که در نظام عدل و حق، این اموال به گونهایی تقسیم شده بود که همه مردم بینیاز گردند و این ما هستیم که مانع تحقق آن میباشیم و حقوقی را که او به هر کس اعطا کرده است، از او دریغ میورزیم.
در نهایت، باید به آداب و رسوم غیرعادلانهای اشاره کرد که اجتماع بر افراد تحمیل میکند و بدون توجه به شرایط و توانمندیهای متفاوت افراد، توقعاتی همسان از ایشان را ایجاد میکند نمونه بارز این امر را رسوم رایج در ازدواج و تحمیل هزینههای غیرعادلانه و گاه غیرمعقولی که بر طرفین این امر میشود مشاهده نمود.
آخرین، حوزة تحقق عدل و ظلم در روابط اجتماعی، روابط افراد اجتماع با یکدیگر است؛ روابطی که فرد با فرزندان، خانواده، همسایگان، دوستان و دیگر افراد اجتماع دارد. در آغاز به نظر میرسد این روابط، بیش از آنکه اجتماعی باشد فردی است؛ ولی تأمل بیشتر نشان میدهد. بدون تجلی عدالت در این روابط، نمیتوان تحقق کامل عدالت اجتماعی را ادعا، حتی اگر در حوزههای دیگر روابط اجتماعی، شاهد تحقق آن باشیم. ظهور این چهره از عدالت به حصول ویژگیها و صفات خاصی در افراد بستگی دارد. فاهمه کاوشگر، آگاهی عمیق، برخورد حکیمانه و حلم، خصوصیاتی است که براساس روایت نقل شده از امام علی(ع) عدل بر آنها استوار است. در واقع، عدل حاصل و میوة این چهار ویژگی است. در حقیقت، اعتدال در درون و رفتار بیرون، هر دو، برخاسته از آرامش و وسعت روح (حلم)، تسلط بر موازین و پختگی در تفکر و تعقل (حکیم) است که فقره اخیر بعد از طی مراحلی به دست میآید.
منبع : پایگاه اسلام شیعه