فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

لذّت و الم نفس

نفس اين دنياى حيرت زا و اين درياى بى ساحل ، داراى كيفيّات بى شمارى است . لذّت و الم دو كيفيت از كيفيّات نفسانى است ؛ نفس وقتى در برابر عوامل مادّى قرار مى گيرد ، ميلش به آن عوامل تحريك مى شود و رنج بدست آوردن امور مادى را هرچند پر زحمت باشد بر خود تحمل مى كند ، چون به هدف مادى رسد و نفس با آن هدف اتّصال پيدا كند لذّت مى برد و در صورت نرسيدن به مطلوب مادى دچار الم و درد مى گردد ، يا اگر هدف يافته بر اثر حادثه اى از دستش برود دچار الم شده و گاهى از شدّت غصّه بيمار مى شود !!
در مرحله معنويّت هم همين طور است ، خداوند ، تنها هدف و مقصود نفوس زكيه و اهل معرفت است و نفوس عاليه براى رسيدن به اين مقصود حقيقى از تحمّل هر رنجى دريغ ندارند و براى يافتن محبوب خويش تا سرحدّ جان باختن پيش مى روند ، اينان از حركت در اين مسير ، بهترين لذّت را برده و فراق معشوق براى آنان سنگين ترين الم است . البته درك اين لذّت و الم معنوى بستگى به معرفت انسان نسبت به حقايق عالى عالم دارد و تا كسى با دست زدن به دامن انبيا و اوليا وارد وادى معرفت نشود ، از اين دو مقوله خبرى نخواهد يافت .
بى خبران از معارف و آنان كه هدفى جز امور مادى ندارند ، حدود الم و لذت شان ، همان حدود حيوانات است و زحمت آنان كه منحصر به امور محسوس است ، ارزشى ندارد و از رحمت مخصوص حقّ محروم و در فرداى عالم در عذاب جهنّم مخلّدند . لذّت يعنى ادراك و وصول به امورى كه در آن كمال نفس است (كمال حقيقى يا كمال وهمى و خيالى) مانند ادراك و وصول انسان مثلاً به غذاى خوش و صوت و صورت زيبا و رياست و سلطنت و آمال و تخيّلات خوش و الم يا عدم لذّت است و معنى آن مقابل لذّت ، يا ضد لذّت و معنى آن ادراك امور منافر و مضادّ كمال نفس است .
به هر حال معنى الم را از لذت بايد دريافت به تقابل تضادّ يا عدم ملكه و البته به اين معنى لذّت و الم كيف نفسانى است و ذات واجب از آن منزّه است و چون معلوم شد لذّت و الم ادراك ملايمات و ناملايمات است و ادراك انسان بر سه مرتبه كلّى قسمت شود : ادراك حسّى ، خيالى و وهمى ، عقلى . پس مراتب لذّت و الم نيز بر اين سه قسمت خواهد بود : لذّت و الم حسّى : كه از ورود كيفيّات محسوسه بر قواى حسّى حاصل آيد ، مانند ذائقه به شيرينى و باصره به سبزه و گل و لامسه از ملموس و شامه از عطر و سامعه از صوت خوش و الم هريك ضدّ آن . لذّت و الم خيال و وهم : خيال ، به اميدوارى هاى خوشى و تخيّل آن و آرزوهاى نيكو لذّت بردن و وهم به غلبه و سرورى يافتن و نام نيكو و شهرت و معروفيّت و قبول عامّه و يا جهانگيرى و فاتح و غالب بر خصم بودن . لذّت عقلى : كه مخصوص نفس ناطقه قدسيّه و نفس كليّه الهيه است عبارت از ادراك حق و نيل به حق و درك حقايق اشياء چنان كه هستند و خصوص معرفت به حقّ اوّل و مشاهده حسن مطلق نامتناهى الهى است و التذاذ به اطاعت و عبوديّت او و فكرت در اوصاف جلال و جمال و قدرت و حكمت و رحمت نامنتهاى او و استغراق در شهود . و بايد دانست كه نفوس برحسب انتخاب اين سه مرتبه از لذّت و الم بر سه قسمت شوند .
نفوس دانيه : مردمى كه مطمح نظر و غايت همّتشان درك لذّات حسّيه است تا آن حد كه اگر لذّات حسّى آن ها معارض لذّت وهم و خيال شود لذّت حسى را ايثار كرده و مقدم دارند .

مثلاً اگر در مجلسى كه لذّات پنج حس ظاهر آن ها مهيّاست دعوت شوند ، هرچند شرافت و آبرو و شؤون آن ها كه لذّات وهم و خيال است به كلّى بر باد رود ، بدان مجلس عشق و جاذبه لذّات حسّى ، آن نفوس را توان كشيد .
نفوس متوسّطه : مردمى كه مقصد اعلاى آن ها لذّات وهم و خيال است ، يعنى ميل رياست و شهرت و ساير موهومات و خيالات بر آن ها غالب آيد تا حدّى كه اگر لذّات وهمى با حسّى معارض شود لذّات وهم و خيال را ايثار كنند و مقدم بر لذّات حسّى دارند به عكس طبقه اوّل ، اينان در چنان مجلسى كه شرافت و آبرويشان در خطر باشد هرچند كمال لذّات پنج حس مهيّاست هرگز قدم نگذارند ؛ زيرا لذّات شرافت و آبرو و حيثيت آنان بسى از لذّات حسّى لذيذتر و شريف تر است .
بلى اگر لذّات حسّى با وهمى معارض نشوند و با هم جمع تواند شد البتّه آن ها به هر دو مجذوب گشته و از هر دو بهره مند شوند ، اما وقتى كه لذّات وهمى تعارض با لذّات عقلى كند باز آن نفوس محكوم لذّات وهمى شده و از لذّات مقام عالى عقل خود را محروم سازند . نفوس عاليه و مستعليه : نفوسى هستند كه مقصود اصلى و غرض نهايى آن ها مصروف لذّات عقلى و كمال معنوى ابدى است و همّتشان صرف ملك باقى علم و معرفت الهى و حقايق مجرّده عالم قدس و جهان جاودانى است و هرگاه اين لذّات با لذّات حسّى و وهمى باطل الذات معارض شود ، به كلّى از لذّات وهمى و حسّى ناقابل صرف نظر كنند و در مقام لذّات عقلانى ، آن ها را چيزى نشمرند و اصلاً مجذوب آن امور ناثابت فناپذير و سريع الزّوال نشوند ؛ بلكه در درياى پرگوهر لذّات عقلى مستغرق علم و معرفت شده و مجذوب حق و حقيقت گردند و مشتاق تكميل و تهذيب نفس و سرگرم راز و نياز با معشوق حقيقى و محبوب ازلى باشند .

بلى اگر لذّات حس و وهم معارض با لذّات عقلى آن ها نباشد ، البته از آن لذّات هم تا حدّى كه براى وصول به لذّات عقلى كمك و مساعد است بهره مند شوند و در حقيقت آن دو نوع لذّت را مقدّمه و مقصود بالعرض و منظور تبعى قرار دهند كه اگر كم ترين زيان به لذّات عقلى نرساند و بلكه تقويت و مساعدت هم كند به آن لذّات توجّه كنند و الاّ رها كرده و لذّات عقلى را اختيار نمايند . اين نكته نيز معلوم باد كه طبقه اوّل نفوس كه محكوم ومجذوب محسوساتند، ممكن است اگر لذّات حسّى با وهمى معارض شود لذّات حسّ را مقدّم دارند ، ليكن اگر باز لذّات حسّى با لذّات عقلى معارضه كند ، عقلى را اختيار كنند و آن نفوس در اين صورت عالى تر از نفوس متوسّطه شوند و از صلحا و سعداى عالم محسوب گردند و اگر لذّات حسّى را بر عقلى مقدّم شمرند در اين صورت آن ها از معنى انسانيّت محروم و حيوان بلكه پست تر از حيوانند كه :  أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ  .
آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراه ترند .
اما طبقه دوّم يعنى نفوس متوسّطه ، نيز ممكن است توفيق يافته هنگام تعارض لذّات وهمى با عقلى ، عقلى را اختيار كنند و از لذّت وهمى در اين حال صرف نظر كنند و آن را فداى لذّت عقلى سازند ، در اين صورت آن نفوس متوسّطه در طبقه عالى داخل شده با نفوس عاليه انبيا و اولياى حق مشابهت و رفاقت يابند : وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً .  و اگر گاه تعارض لذّات وهمى با عقلى اوهام و خيالات را اختيار كنند و مغرور امور بى ثبات و باطل الذات شوند ، آنان از فيض عقبى محروم و از سعادت حقيقى دور افتاده و از نفوس شياطين بلكه شيطان انسى آن ها هستند و با شياطين متّحد و محشور شوند و به شقاوت و ظلمت نفس گرفتار آيند .  و اكثر نفوس انسان حسّى هستند ، يعنى همان نفوس پست محكوم حس و محسوساتند و نفوس متوسّطه يعنى انسان وهمى نسبت به آنان بسيار اندكند گرچه طبقه متوسّطه نسبت به عالى باز بسيارند . اما طبقه انسان عقلى كه انسان به حقيقت ، آن ها هستند بسيار بسيار اندكند كه فرموده اند : الْمُؤْمِنُ أَعَزُّ مِنَ الْكِبْريتِ الاَحْمَرِ . مومن از كبريت احمر ناياب تر است .  آنان گوهرى كمياب و در ادوار عالم افرادى قليل ، به آن مقام شامخ راه يافته و بدان كاخ رفيع منزل يابند . ابو على سينا گويد : « جَلِّ جَنابُ الْحَقِّ أَنْ يَكُونَ شَريعَةً لِكُلِّ وارِدٍ أَوْ يَرِدُ عَلَيْهِ إِلاّ واحِداً بَعْدَ واحِدً » . مقام شامخ مشاهده حق برتر از آن است كه همه كس آنجا راه يابد مگر ادوارى بگذرد تا افرادى بلند همّت و افروخته به نور معرفت بلكه سوخته عشق و محبّت لايق آن مقام عزت و سلطنت شوند !! قصّه كوتاه كه صفات و ملكات عالى كه به اتّفاق انبيا و حكما ، فضيلت و شرافت حقيقى انسان به آن مربوط است ، سرچشمه حقيقى و سبب اصلى آن در نفس ، معرفت خدا و محبّت به جمال حق و كمال مطلق و بزرگى روح و قوّت و استعلاى نفس ناطقه است ، كه هرچه نفس عالى تر است و معشوق و مشتاق اليه او بزرگ تر آثار اين صفات بيش تر در او پديدار است .  خلاصه نسبت مستقيمى بين مراتب معرفت و خداشناسى با كليّه اوصاف كماليّه است ، كه محقّقاً هركس معرفت وى بيش تر و علم و ايمانش كامل تر است ، اوصاف كمال او بيش تر است . اين نكته را نيز نبايد فراموش كرد كه در جنب معرفت ، حاكميّت بر نفس و خوددارى از شهوات بيجا و جلوگيرى از هوى و هوس نفس بسيار لازم است كه معرفت ، بدون اين حركات مثبت نتيجه و ثمرى نخواهد داد ، به اين خاطر حضرت صادق عليه السلام فرمودند : كسى كه مى خواهد در ديوان بيداران قرار بگيرد بايد نفس را از شهوت نگاه دارد و بالاترين شهوت و خطرناك ترين آن شهوت خودبينى و خودخواهى است كه هركس از خود بگذرد به خدا مى رسد . عطار مى گويد :

در راه تو هركه خاك در شد                                       در عالم عشق معتبر شد
 در كوى تو هركه راهبر شد                                      هر لحظه به طبع خاك در شد
هر خاك كه در ره قِدَم گشت                                      در عالم عشق تاج سر شد
تا تو نشوى چو ذرّه ناچيز                                        نتوانى از اين قفس به در شد
هر كو به وجود ذرّه آمد                                          فارغ ز وجود خير و شر شد
در هستى خود چو ذرّه گم شد                                   ذاتى كه زعشق معتبر شد
 


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اقسام انديشه‏
انسان‏هاى پست‏تر از حيوان
لذّت اميد
در آداب خروج از منزل
مربیان و پنج دوره حیات انسان
نمونه‏هايى از تاريخ
حالت جذب و انجذاب
عرفان اسلامي: شرح مصباح الشريعه (جلد 8)
حکایت طلبه شاهرودى
فراز و نشیب سیر و سلوک امتحان است

بیشترین بازدید این مجموعه

حکایت طلبه شاهرودى
حالت جذب و انجذاب
مربیان و پنج دوره حیات انسان
نفس و هفت مرحله آن
نمونه‏هايى از تاريخ
لذّت اميد
انسان‏هاى پست‏تر از حيوان
عرفان اسلامي: شرح مصباح الشريعه (جلد 8)
در آداب خروج از منزل
اقسام انديشه‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^