فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

مناظرات امام محمد باقر(ع) جرعه‌اى از زلال علم اهل بیت (علیهم‌السلام)


مناظرات امام, جرعه‌اى از زلال علم اهل بیت (علیهم‌السلام)
امام محمد باقر (علیه‌السلام) علاوه بر انجام وظایف هدایت و امامت، از بازگوکردن حقایق حتى در مقابل طاغوت زمان خویش و مناظره با آنان کوتاهى نمی‌کرد و در مناظرات و جلسات مختلف حقانیت شیعه و اصول اعتقادى خود را با قاطعیت بر همگان روشن می‌ساختند.
مناظرات حضرت با هشام بن عبدالملک، طاووس یمانی, (از شخصیت‌هاى برجسته عصر امام سجاد (علیه‌ السلام) ) قتاده فقیه اهل بصره، عبدالله بن نافع و نافع بن ازرق گوشه‌اى از مباحثات و گفتگوهاى آن بزرگوار با مخالفان و معاندان می‌باشد؛ در این مجال کوتاه به بیان چند نمونه از این مناظرات می‌پردازیم:
مناظره با هشام بن عبدالملک
هشام بن عبدالملک (دهمین طاغوت اموی) در مراسم حج شرکت کرد، وقتى که همراه ملازم آزاد شده‌اش به نام «سالم» وارد مسجدالحرام گردید، دید امام باقر (علیه‌السلام) در گوشه‌اى از مسجد نشسته (و مردم در اطراف او براى سؤال به گردش آمده‌اند)
سالم به هشام گفت: « این شخص، محمد بن على (امام باقر (علیه ‌السلام) ) است.»
هشام پرسید: همان کسى که مردم کوفه شیفته‌ى او شده‌اند؟
سالم پاسخ داد: آری.
هشام گفت: نزد او برو و به او بگو امیرمؤمنان (هشام) می‌پرسد در روز قیامت، مردم تا آن هنگام که از حساب خدا فارغ گردند، چه می‌خورند و می‌نوشند؟
سالم نزد امام باقر (علیه‌السلام) آمد و همین سؤال را از جانب هشام، مطرح کرد.
امام باقر (علیه‌السلام) در پاسخ فرمودند: مردم در روى زمین محشور می‌شوند آن زمین همانند گرده‌ى نانى است و چشمه‌هایى از آب در آن وجود دارد،‌از آ‌ن‌ها می‌خورند و می‌نوشند.
هشام وقتى که این جمله را شنید، پیش خود پنداشت که بر امام چیره شده است، به سالم گفت: « نزد او برو و بگو: آن‌ها آن چنان در قیامت و به بلا و غوغاى محشر مشغولند که خوردن و آشامیدن را فراموش خواهند کرد.»
سالم همین سؤال را از امام (علیه‌السلام) نمود، امام (علیه‌السلام) فرمودند:
اگر چنین باشد، لازم می‌شد که آن‌ها که در میان آتش دوزخ هستند، مشغولتر و فراموشکارتر گردند و اصلاً به یاد خوردن و نوشیدن نیفتند، با این‌که خداوند در قرآن از قول دوزخیان می‌گوید که به بهشتیان می‌گویند:

« أَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ؛ مقدارى آب یا از آن‌چه خدا به شما روزى داده به ما ببخشید.[36]
بنابراین آن‌ها در همان حال سخت، از خوردن و نوشیدن غافل نمی‌گردند.
هشام وقتى که این پاسخ را شنید، درمانده شد و دیگر سؤال نکرد. [37]
مناظره با قتاده، فقیه اهل بصره
ابوحمزه ثمالى می‌گوید: در مسجد النبى (صلى الله علیه و آله) نشسته بودم، ناگاه مردى وارد شد و سلام کرد و به من گفت: « اى بنده‌ى خدا! کیستی؟» گفتم: « از اهالى کوفه هستم، چه کار داری؟»
گفت: آیا ابو جعفر (امام باقر علیه‌السلام) را می‌شناسی؟ به او گفتم: آری، چه کار داری؟
پاسخ داد: چهل سؤال آماده کردم تا از او بپرسم، اگر حق گفت بپذیرم و گرنه ترک کنم.
گفتم: آیا تو بین حق و باطل را شناخته‌ای؟ در جواب گفت: آری.
گفتم:‌اگر حق و باطل را شناخته‌ای، چه نیازى به امام باقر (علیه‌السلام) داری؟ گفت: با شما کوفیان نمی‌توان حرف زد.
در این هنگام ناگاه امام باقر (علیه‌السلام) که اطرافش را گروهى از مردم خراسان و دیگران گرفته بود و از مسائل مناسک حج از حضرت می‌پرسیدند آمدند امام از نزد ما عبور کردند و در مکانى از مسجد نشستند، و آن مرد نیز در کنار امام باقر (علیه‌السلام) نشست.
ابوحمزه می‌گوید: من هم نزدیک رفتم و در جایى نشتم تا صحبتهاى آن‌ها را بشنوم. پس از آن‌که امام (علیه‌السلام) پاسخ مردم را داد، متوجه این مرد شد و فرمودند: « تو کیستی؟»
او عرض کرد: من قتادة بن دعامه از اهالى بصره هستم.
امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: تو فقیه مردم بصره هستی؟ قتاده گفت: آری.
امام باقر (علیه‌السلام) به او فرمودند: واى بر تو اى قتاده! خداوند متعال مخلوقاتى را آفرید که حجت و راهنماى مردم و نمونه‌هاى عالى و استوار و برجسته از نظر علم هستند که از برگزیدگان خدا قبل از خلقت آسمان‌ها و زمین، و از سایه‌نشینان جانب راست عرش می‌باشند. ( با بودن چنین افرادی، تو نباید در مسند فتوا تکیه بزنی.)
قتاده در این هنگام مدتى طولانى سکوت کرد و سپس گفت:
«من در کنار فقها و در محضر ابن عباس نشسته‌ام، هیچ‌گاه قلبم در حضور هیچ یک از آن‌ها پر طپش نشده، آن گونه که اکنون در محضر شما پریشان و پر طپش شده است. »
امام باقر (علیه‌السلام) خطاب به او کردند و فرمودند: واى بر تو! آیا می‌دانى در کجا نشسته‌ای، تو در جایى نشسته‌اى که:
« فى بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والآصال ـ رجال لا تلهیهم تجارة و یا بیع عن ذکرالله و اقام الصلاة و ایتاء الزکاة؛ این چراغ پر فروغ (معنویت) در خانه‌هایى قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای‌ آن را بالا برند ( تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد)؛ خانه‌هایى که نام خداوند در آنها برده می‌شود، و صبح و شام در آنها تسبیح او می‌گویندـ مردانى که نه تجارت و نه معامله‌اى آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زکات غافل نمی‌کند. [38]
تو در چنین مکانى نشسته‌اى و ما داراى چنین امتیازاتى هستیم.
قتاده با سرافکندگى گفت: سوگند به خدا راست گفتی، خداوند مرا فدایت گرداند، به خدا سوگند این خانه‌ها خانه‌هاى سنگى و گلى نیست؛ اینک سؤال من این است که پنیر چه حکمى دارد؟
امام باقر (علیه‌السلام) با شنیدن این سؤال، لبخند زدند و سپس فرمودند: از همه‌ى سوالهایت ( که چهل سؤال آماده کرده بودی) به همین یک سؤال بازگشتی؟
قتاده گفت: هنگامى که در نزد شما نشستم، همه‌ى آن‌ها از خاطرم رفت، اینک سؤالم این است که پنیر مایه‌اى که از مردار گرفته می‌شود، ( و با آن، پنیر درست می‌کنند) چه حکمى دارد؟
امام باقر (علیه‌السلام) پاسخ دادند: استفاده از آن جایز است، زیرا ماده پنیر ،‌داراى خون و رگ و استخوان نیست، بلکه از میان غذاى هضم شده و خون، خارج می‌شود. پنیر مایه همانند تخم مرغى است که از شکم مرغ مرده بیرون می‌آید، آیا تو از این تخم مرغ می‌خوری؟
قتاده گفت: نه، نمی‌خورم و به کسى امر به خوردن نمی‌کنم.
امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: چرا؟ قتاده جواب داد: زیرا از مردار خارج شده است.
امام باقر (علیه‌السلام) از او پرسیدند: اگر از همین تخم مرغ ( در زیر پر مرغ مادر) جوجه خارج شود آیا خوردن گوشت آن جوجه را روا می‌دانی؟ قتاده گفت: آرى
پس امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: بنابراین خداوند چنین نیست که تخم مرغ را ( که از درون مردار بیرون آمده) بر تو حرام کند ولى جوجه را که از همان تخم مرغ بیرون آمده بر تو حلال نماید. پنیر مایه مانند همان تخم مرغ است. [39]
امام باقر علیه‌السلام در شام
یکى از حوادث مهم زندگى پر افتخار پیشواى پنجم، مسافرت آن حضرت به شام می‌باشد.
هشام بن عبدالملک، که یکى از خلفاى معاصر امام باقر (علیه‌السلام) بود، همیشه از محبوبیت و موقعیت فوق العاده‌ى امام باقر بیمناک بود و چون می‌دانست پیروان پیشواى پنجم، آن حضرت را امام می‌دانند، همواره تلاش می‌کرد مانع گسترش نفوذ معنوى و افزایش پیروان آن حضرت گردد.
در یکى از سال‌ها که امام باقر (علیه‌السلام) همراه فرزند گرامى خود «جعفر بن محمد(علیهماالسلام)» به زیارت خانه خدا مشرف بود، هشام نیز عازم حج شد. در ایام حج، حضرت صادق (علیه‌السلام) در مجمعى از مسلمانان سخنانى در فضلیت و امامت اهل بیت (علیهم‌السلام) بیان فرمود که بلافاصله توسط مأموران به گوش هشام رسید. هشام، که پیوسته وجود امام باقر (علیه‌السلام) را خطرى براى حکومت خود تلقى می‌کرد، از این سخن بشدت تکان خود،‌ولى ـ شاید بنا به ملاحظاتى ـ در اثناى مراسم حج متعرض امام (علیه‌السلام) و فرزند آن حضرت نشد، لکن به محض آنکه به پایتخت خود (دمشق) بازگشت به حاکم مدینه دستور داد امام باقر (علیه‌السلام) و فرزندش جعفر بن محمد را روانه‌ى زندان شام کند.
امام ناگزیر همراه فرزند ارجمند خود مدینه را ترک گفته وارد دمشق شد. هشام براى اینکه عظمت ظاهرى خود را به رخ امام بکشد، و ضمناً به خیال خود از مقام آن حضرت بکاهد، سه روز اجازه‌ى ملاقات نداد! شاید هم در این سه رز در این فکر بود که چگونه با امام (علیه‌السلام) روبرو شود و چه طرحى بریزد که از موقعیت و مقام امام (علیه‌السلام) در انظار مردم کاسته شود؟
مسابقه تیر‌اندازى
اگر دربار حکومت هشام کانون پرورش علما و دانشمندان و مجمع سخدانان بود امکان داشت دانشمندان برجسته دعوت نموده مجلس بحث و مناظره تشکیل بدهد؛ ولى از آن‌جا که دربار خلافت اغلب زمامداران اموى ـ و از آن جمله هشام ـ از وجود چنین دانشمندانى خالى بود و شعرا و داستانسرایان ، هشام به خوبى می‌دانست اگر از راه مبارزه‌ى علمى وارد شود هیچ یک از درباریان او از عهده‌ى مناظره با امام (علیه‌السلام) بر نخواهد آمد و از این جهت تصمیم گرفت از راه دیگر وارد شود که به نظرش پیروزى او مسلم بود.
بنابراین تصمیم گرفت یک مسابقه‌ى تیر اندازى ترتیب داده و امام (علیه‌السلام) را در آن مسابقه شرکت بدهد تا بلکه به واسطه‌ى شکست در مسابقه، امام در نظر مردم کوچک جلوه کند.
به همین جهت پیش از ورود امام (علیه‌السلام) به قصر خلافت، عده‌اى از درباریان را واداشت نشانه‌اى نصب کرده مشغول تیراندازى گردند. امام باقر (علیه‌السلام) وارد مجلس شد و اندکى نشست.
ناگهان هشام رو به حضرت (علیه‌السلام) کرد و چنین گفت: آیا مایلید در مسابقه‌ى تیر اندازى شرکت نمایید؟ حضرت فرمود: من دیگر پیر شده‌ام و وقت تیراندازیم گذشته است، مرا معذور دار. هشام که خیال می‌کرد فرصت خوبى به دست آورده و امام باقر (علیه‌السلام) را در دو قدمى شکست قرار داده است، اصرار و پافشارى کرد و وى را سوگند داد و همزمان، به یکى از بزرگان بنى امیه اشاره کرد که تیر و کمان خود را به آن حضرت بدهد.
حضرت باقرالعلوم (علیه‌السلام) دست برد و کمان را گرفت و تیرى در چله نهاد و نشانه‌گیرى کرد و تیر را درست به قلب هدف زد! آنگاه تیر دوم را به کمان گذاشت و رها کرد واین بار تیر در چوبه‌ى تیر قبلى نشست و آن را شکافت! تیر سوم نیز به تیر دوم اصابت کرد و به همین ترتیب نه تیر پرتاب نمود که هرکدام به چوبه‌ى قبلى خورد!
این عمل شگفت انگیز، حاضران را به شدت تحت تأثیر قرار داده و اعجاب و تحسین همه را برانگیخت. هشام که حساب‌هایش غلط از آب درآمده و نقشه‌اش نقش بر آب شده بود، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و بى اختیار گفت: آفرین بر تو اى ابا جعفر! تو سرآمد تیراندازان عرب و عجم هستی، چگونه می‌گفتى پیر شده‌ام؟ آن‌گاه سر به زیر افکند و لحظه‌اى به فکر فرو رفت.
سپس امام باقر (علیه‌السلام) و فرزند عالیقدرش را در جایگاه مخصوص کنار خود جاى داد و فوق العاده تجلیل و احترام کرد و روبه حضرت کرده و گفت: قریش از پرتو وجود تو, شایسته‌ى سرورى بر عرب و عجم است، این تیر اندازى را چه کسى به تو یاد داده است و در چه مدتى آن را فراگرفته‌ای؟ امام محمد باقر (علیه‌السلام) فرمودند: می‌دانى که اهل مدینه به این کار عادت دارند،‌من نیز در ایام جوانى مدتى به این کار سرگرم بودم ولى بعد آن را رها کردم، امروز چون تو اصرار کردى ناگزیر پذیرفتم.
هشام گفت: آیا جعفر (حضرت امام صادق علیه‌السلام) نیز مانند تو در تیراندازى مهارت دارد؟ امام فرمود: ما خاندان، «اکمال دین» و «اتمام نعمت» را که در آیه‌ى « الیوم اکملت لکم دینکم» آمده است (امامت و ولایت) از یکدیگر به ارث می‌بریم و هرگز زمین از چنین افرادى (حجت) خالى نمی‌ماند. [44]
مناظره با اسقف مسحیان
دربار هشام براى ابراز عظمت علمى پیشواى پنجم محیط مساعدى نبود، ولى از حسن اتفاق، پیش از آنکه امام شهر دمشق را ترک گویند، فرصت بسیار مناسبى پیش آمد که امام براى بیدار ساختن افکار مردم و معرفى عظمت و مقام علمى خود به خوبى از آن استفاده نمود و افکار عمومى شام را منقلب ساخت.
ماجرا از این قرار بود: هشام دستاویز مهمى براى جسارت بیشتر به پیشگاه امام پنجم (علیه‌السلام) در دست نداشت، ناگزیر با مراجعت امام پنجم (علیه‌السلام) به مدینه موافقت کرد. هنگامى که امام (علیه‌السلام) همراه فرزند گرامى خود از قصر خلافت خارج شدند، در انتهاى میدان مقابل قصر با جمعیت انبوهى روبرو گردید که همه نشسته بودند. امام از وضع آنان و علت اجتماعشان جویا شد. گفتند اینها کشیشان و راهبان مسیحى هستند که در مجمع بزرگ سالیانه‌ى خود گرد آمده‌اند و طبق برنامه‌ى همه ساله منتظر اسقف بزرگ می‌باشند تا مشکلات علمى خود را از او بپرسند. امام (علیه‌السلام) به میان جمعیت تشریف برد به طور ناشناس در آن مجمع بزرگ شرکت فرمود. این خبر به هشام گزارش داده شد. هشام افرادى را مأمور کرد تا در انجمن مزبور شرکت نموده از نزدیک ناظر جریان باشند.
طولى نکشید که اسقف بزرگ که فوق‌العاده پیر و سالخورده بود، وارد شد و با شکوه و احترام فراوان، در صدر مجلس قرار گرفت. آنگاه نگاهى به جمعیت انداخت، سیماى امام محمد باقر (علیه‌السلام) توجه وى را به خود جلب نمود، روبه‌ امام کرد و پرسید:
از ما مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟ امام پاسخ دادند: از مسلمانان.
اسقف پرسیدند: از دانشمندان آنان هستید یا افراد نادان؟ امام در جواب فرمودند: از افراد نادان نیستم.
بزرگ مسیحیان سؤال کرد: اول من سؤال کنم یا شما می‌پرسید؟
حضرت باقرالعلوم (علیه‌السلام) فرمودند: اگر مایلید شما سؤال کنید.
اسقف پرسید: به چه دلیل شما مسلمانان ادعا می‌کنید که اهل بهشت غذا می‌خورند و می‌آشامند ولى مدفوعى ندارند؟ آیا براى این موضوع، نمونه و نظیر روشنى در این جهان وجود دارد؟
حضرت فرمودند: بلی، نمونه‌ى روشن آن در این جهان جنین است که در رحم مادر تغذیه می‌کند ولى مدفوعى ندارد!
کشیش مسیحیان با تعجب پرسید: عجب! پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟! امام فرمودند: من چنین نگفتم،‌بلکه گفتم از نادان نیستم!
اسقف فکرى کرد و گفت: سؤال دیگرى دارم. به چه دلیل عقیده دارید که میوه‌ها و نعمتهاى بهشتى کم نمی‌شود و هرچه از آنها مصرف شود،‌باز به چه حال خود باقى بوده کاهش پیدا نمی‌کنند؟ آیا نمونه‌ى روشنى از پدیده‌هاى این جهان می‌توان براى این موضوع ذکر کرد؟
امام فرمودند: آری، نمونه‌ى روشن آن در عالم محسوسات آتش است. شما اگر از شعله‌ى چراغى صدها چراغ روشن کنید, شعله‌ى چراغ اول به جاى خود باقى است و از آن به هیچ وجه کاسته نمی‌شود!...
اسقف هر سؤال مشکلى به نظرش می‌رسید، همه را پرسید و جواب قانع کننده شنید و چون خود را عاجز یافت، به شدت ناراحت و عصبانى شد و گفت: « مردم! دانشمند والا مقامى را که مراتب اطلاعات و معلومات مذهبى او از من بیشتر است، به اینجا آورده‌اید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و داناترند؟! به خدا سوگند دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید!» این را گفت و از جا برخاست و بیرون رفت! [45]
مناظره‌ى امام باقر (علیه‌السلام) با فرقه‌هاى مذهبی
همان طور که گفته شد در دوران امامت حضرت باقر (علیه‌السلام) فرقه‌هاى مذهبى و گروه‌هاى سیاسى و مذهبى متعددى مانند:‌معتزله، خوارج و مرجئه فعالیت داشتند و امام باقر (علیه‌السلام) همچون سدى استوار در برابر نفوذ عقائد باطل آنان ایستادگى می‌نمود و طى مناظراتى که با سران این گروه‌ها داشت، پایگاه‌هاى فکرى و عقیدتى آنان را درهم می‌کوبید و سستى عقایدشان را با دلایل روشن ثابت می‌کرد.
در این‌جا به عنوان نمونه گفتگوى آن حضرت را با «نافع بن ازرق»، یکى از سران خوارج، از نظر خوانندگان محترم می‌گذرانیم:
روزى «نافع» به حضور امام رسید و مسایلى از حرام و حلال پرسید. امام به سؤالات وى پاسخ داد و ضمن گفتگو فرمودند:
به این مارقین (از دین خارج شدگان) بگو: جرا جدایى از امیرمؤمنان (علیه‌السلام) را حلال شمردید، در صورتى که قبلاً خون خویش را در کنار او و در راه اطاعت از او نثار می‌کردید و یارى او را موجب نزدیکى به خدا می‌دانستید؟!
امام افزودند:‌آنان خواهند گفت که او در دین خدا حَکَم قرار داد. به آنان بگو: خداوند در شریعت پیامبر (صلى الله علیه و آله) خود در دو مورد دو نفر را حکم قرار داده است؛ یکى در مورد اختلاف میان زن و شوهر است که می‌فرماید:
« و اگر از جدایى و شکاف میان آنها بیم داشته باشید، داورى از خانواده‌ى شوهر و داورى از خانواده‌ى زن انتخاب کنید (تا به کار آنان رسیدگى کنند) اگر این دو داور تصمیم به اصلاح داشته باشند،‌خداوند کمک به توافق آنها می‌کند (زیرا) خداوند دانا و آگاه است». [46]
دیگر داورى « سعد بن معاذ» است که پیامبر اسلام او را میان خود و قبیله‌ى « بنى قریظه» حکم قرار داد، و او هم طبق حکم خدا نظر داد. آنگاه امام (علیه‌السلام) افزود: آیا نمی‌دانید که امیرمؤمنان(علیه‌السلام) حکمیت را به این شرط پذیرفت که دو داور بر اساس حکم قرآن داورى کنند و از حدود قرآن تجاوز نکنند و شرط کرد که اگر بر خلاف قرآن رأى بدهند، مردود خواهد بود؟ وقتى که به امیرمؤمنان(علیه‌السلام) گفتند: داورى که خود تعیین کردى بر ضرر تو نظر داد، فرمود:‌من او را داور قرار ندادم، بلکه کتاب خدا را داور قرار دادم. پس چگونه مارقین حکمیت قرآن و مردود بودن خلاف قرآن را گمراهى می‌شمارند، اما بدعت و بهتان خود را گمراهى به حساب نمی‌آورند؟!
«نافع بن ازرق» با شنیدن این بیانات گفت: به خدا سوگند این سخنان را نشنیده بودم و نه به ذهنم خطور کرده بود، حق همین است.[47]
درسى دیگر ...
نمونه‌اى از درس‌هاى اخلاقى عملى امام، مخالفت آن با خشک مقدسى بود. آن حضرت در مقام علم، با نظر آن دسته که گمان می‌کردند ترک کامل نعمت‌هاى دنیوی، ورع اسلامى و زهد است مقابله می‌کرد.
حکم بن عییبه می‌گوید:
« روزى خدمت ابوجعفر(علیه‌السلام) مشرف شدم و او را در خانه‌اى تزیین شده و آراسته یافتم، در حالى که آن حضرت پیراهن مرطوبى بر تن داشت و روى آن، ملافه‌ى رنگارنگى بر دوش انداخته بودند و رنگ ملحفه در شانه‌شان اثر گذاشته بود. در حال تماشاى خانه و طرز تزیین آن بودم که آن حضرت مرا مورد خطاب قرار داده و فرمودند: راجع به وضع اتاق چه فکر می‌کنی؟ گفتم:‌حالا که شما در این وضعیت قرار گرفته‌اید، من چه می‌توانم بگویم، اما بین ما, این کار براى نوجوانان است.
فرمودند: اى حکم! «زینت‌هایى را که خدا براى مردم اجازه داده و روزی‌هاى حلال او را چه کسى حرام کرده»؟ این که می‌بینی, از همان قسمى است که خدا براى مردم حلال فرموده است؛ و اما این اتاق را که می‌بینى اتاق همسر جدیدم است که تازه با او ازدواج کردم. اتاق من همانى است که می‌شناسی. [50]
سیره‌ى عبادى امام
هر چند ائمه (علیهم‌السلام) در مقام عبادت و ذکر در راز و نیاز با پروردگار بی‌نیاز در دیدگان عاشقان اهلبیت روشن و واضح است و تمام زوایاى زندگى و هر لحظه در حال عبادت و بندگى حضرت حق بودند ولی،.به بیان پاره‌اى از حالات عبادى آن امام همام می‌پردازیم تا چراغ هدایتى براى پیروان مکتب ایشان باشد:
یکى از خدمتکاران حضرت نقل می‌کند:
به همراه امام باقر (علیه‌السلام) براى انجام حج به مسجدالحرام وارد شدیم. امام با مشاهده کعبه از خود بى خود شده و با صداى بلند شروع به گریه نمود.
عرض کردم: مردم به شما نگاه می‌کنند: اگر ممکن است قدرى آهسته‌تر گریه کنید!
امام فرمودند: واى تو! صدایم را به گریه بلند می‌کنم شاید مورد رحمت الهى قرار گیرم و فرداى قیامت رستگار شوم.
سپس امام (علیه‌السلام) طواف نمودند و پشت مقام به نماز ایستادند. چون نماز ایشان به پایان رسید جایگاه سجده‌اش از اشک دیدگان, تر شده بود. [51]
امام صادق (علیه‌السلام) مى فرمایند: هماره یاد خدا بر دل و زبان پدرم جارى بود؛ به گونه‌اى که وقتى همراه ایشان راه می‌رفتیم مشغول ذکر خدا بود، در ظاهر با مردم سخن می‌گفت، ‌ولى این نیز او را از یاد الهى غافل نمی‌کرد و پیوسته زبانش به گفتن «لا اله الا الله» مترنم بود. [52]
عبادت و تهجّد حضرت زبانزد خاص و عام بود، امام دائم الذّکر بودند و در هر شب 150 رکعت نماز بجا می‌آوردند[53].
دستگیرى از نیازمندان
شنیده نشده است که نیازمندى نیازش را به حضرت (علیه‌السلام) اظهار کرده باشد و پاسخ منفى شنیده باشد. امام صادق در این باره می‌فرمایند:
« هر چه پدرم از لحاظ امکانات مالى نسبت به سایر خویشاوندان در سطح پائین ترى قرار داشت و مخارج زندگى وى سنگین تر از بقیه بود ولى هر جمعه به نیازمندان انفاق می‌کرد و می‌فرمود: انفاق در روز جمعه ارزش بیشترى دارد، چنانکه روز جمعه بر سایر روزها برترى دارد. [54] در این زمان پر از غفلت و بی‌خبرى نیز، آگاه‌دلان، از خان کرمش بهره‌مند و از برکات و عنایات درگاهش حاجت روا می‌شوند و دست خالى از درگاهش باز نمی‌گردند.
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟
حلم و بردبارى
یکى از صفات برجسته پیشوایان شیعه،حلم و شکیبایى آن بزرگواران در برابر کسانى است که تحت تأثیر تبلیغات سوء طاغوت زمان به ایشان بدبین شده بودند و گاه به ناسزاگویى می‌پرداختند.
صبر و خلق نیکوى امام، دل ناسزاگوى کینه جوى را چنان نرم و خام می‌نمود که خجل و شرمسار از کردار خویش، شهادت به امامت می‌داد و هدایت می‌شد.
روزى مردى نصرانى با امام محمد باقر (علیه‌السلام) روبرو شد و دهان به توهین گشود و گفت: «انت البقر». امام (علیه‌السلام) بدون ناراحتى فرمود: « أنا الباقر». نصرانى این بار به یکى از نزدیکان امام (علیه‌ السلام) توهین کرد. حضرت با خونسردى فرمودند: اگر آن چه تو می‌گویى راست است خداوند وى را بیامرزد و اگر دروغ است، خداوند تو را بیامرزد.
مرد نصرانى که چنین حلمى را از مردى که قدرت به نابودى وى به اشارتى داشت, مشاهده نمود نادم و پشیمان از کرده خویش به امام ایمان آورد و مسلمان شد. [55]
کرامتى از امام باقر (علیه‌السلام)
ابوبصیر که از شاگردان برجسته امام باقر (علیه‌السلام) بود، و هر دو چشمش نابینا شده بود به حضور امام باقر (علیه‌السلام) آمد و چنین گفت:
آیا شما وارث پیامبر (صلى الله علیه و آله) هستید؟امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: بله.
ابوبصیر گفت: آیا پیغمبر اسلام وارث پیامبران پیشین بود و هر چه آن‌ها می‌دانستند می‌دانست؟ امام باقر (علیه‌السلام) پاسخ دادند:آری.
ابو بصیر پرسید: بنابراین، آیا شما می‌توانید( مانند بعضى از پیامبران) مرده را زنده کنید، و کور مادرزاد را بینا نمایید، و مبتلا به بیمارى پیسى را درمان نمایید؟ امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: آری، می‌توانم به اذن خدا.
آن‌گاه امام باقر به ابوبصیر فرمود:«جلو بیا».
ابوبصیر می‌گوید: نزدیک رفتم، امام باقر (علیه‌السلام) دست بر چهره و دیده‌ام مالیدند، همان دم خورشید و آسمان و زمین و خانه‌ها و هرچه در شهر بود همه را دیدم، آن‌گاه به من فرمود: « می‌خواهى این گونه باشى و در روز قیامت در سود و زیان با مردم شریک گردی؟ یا آن‌که به حال اول برگردى و بدون بازداشت به بهشت روی؟» گفتم: می‌خواهم، همان‌گونه که بودم برگردم.
امام باقر (علیه‌السلام) بار دیگر دست بر چشم او کشید، و چشمان او به حال اول بازگشتند.
ابوبصیر، این جریان را براى «ابن ابى عمیر» یکى از شاگردان ممتاز امام (علیه‌السلام) نقل کرد، ابن ابى عمیر گفت: « من گواهى می‌دهم که این حادثه حق و راست است، چنان‌که روز، حق است.» [56]
همسران و فرزندان امام باقر (علیه‌السلام)
امام باقر (علیه‌السلام) داراى هفت فرزند (پنج پسر و دو دختر از چهار همسر) بود، به نام‌های:
1ـ امام صادق (علیه‌السلام) 2ـ عبدالله بن محمد ( که مدرشان « ام فروه» دختر قاسم بن محمد بن ابی‌بکر است.) 3ـ ابراهیم 4ـ عبدالله ( مادرشان «ام حکیم» دختر اسید بن مغیره ثقفى است، این دو برادر در دوران کودکى از دنیا رفتند.) 5ـ على 6ـ زینب( که مادرشان کنیز بود.) 7ـ ام سلمه ( که مادر او نیز کنیز بود.)

خلفاى عصر امامت امام باقر (علیه‌السلام)
آن حضرت (علیه‌السلام) در طول مدت امامت در مدینه بودند و خلفاى زمان آن بزرگوار به ترتیب عبارتند از:
1ـ ولید بن عبدالملک؛ که امامت امام باقر (علیه‌السلام) حدود 5 ماه در عصر خلافت او بود.
2ـ سلیمان بن عبدالملک؛ از سال 66 تا 99؛ چهار سال و دوماه و بنا به گفته‌ى برخى 3 سال[57] از امامت آن حضرت در این عصر بود.
3ـ عمر بن عبدالملک؛ از سال 99 تا 101؛ دو سال و پنج ماه از امامت آن بزرگوار با این عصر مصادف بود.
4ـ یزید بن عبدالملک؛ از سال 101 تا 105؛ چهار سال و دوماه از امامت امام باقر (علیه‌السلام) در این عصر بود.
5ـ هشام بن عبدالملک؛ از سال 105 تا 114 یعنى حدود 9 سال بخش آخر امامت امام باقر (علیه‌السلام) که سرانجام در این عصر پر خفقان و به دستور وى توسط حاکم مدینه مسموم شد و به شهادت رسید. [58]
خلفاى مذکور جز عمر بن عبدالعزیر، همان روش طاغوتى نیاکان خود را ادامه دادند و در ظلم و ستم به خاندان نبوت هیچ باکى نداشتند.
عمر بن عبدالعزیر، اگر چه از نظر عدالت و مردم دارای، سیاست خوبى را دنبال کرد و ناسزاگویى به امیرمؤمنان على (علیه‌السلام) را که میراث شوم معاویه بود محو نمود، ولى چون ولایت و حاکمیت، مخصوص امامان (علیهم‌السلام) بود و او بدون اجازه آن‌ها، زمام امور را به دست گرفت، غاصب محسوب می‌شد.
از این رو از ابوبصیر روایت شده که گفت: روزى من با امام باقر (علیه‌السلام) در مسجد النبى بودم، ناگاه عمر بن عبدالعزیز همراه غلامش وارد مسجد گردید، امام (علیه‌السلام) فرمود: « به زودى این شخص، زمام امور حکومت را به دست می‌گیرد و عدل و داد را آشکار می‌سازد، و پس از چند سال می‌میرد، اهل زمین از مرگ او می‌گریند، ولى اهل آسمان او را لعن می‌نمایند».
به امام (علیه‌السلام) عرض کردم: « اى فرزند رسول خدا (صلى الله علیه و آله)! آیا نفرمودید که او عدل و انصاف را رعایت می‌کند؟ پس چرا اهل آسمان او را لعن می‌کنند؟» فرمودند:« یجلس مجلسنا و لا حق له؛ او در جایگاه (رهبری) که مخصوص ما است می‌نشیند، با این که چنین حقى ندارد.» [59]
شاگردان مکتب امام محمد باقر (علیه‌السلام)
امام باقر (علیه‌السلام) شاگردان برجسته اى در زمینه‌هاى فقه و حدیث و تفسیر و دیگر علوم اسلامى تربیت کرد که هر کدام وزنه‌ى علمی، محدثى بزرگ و مجتهدى عالى مقام به شمار می‌رفت. شاگردان مکتب امام باقر (علیه‌السلام) سرآمد فقها و محدثان زمان بودند و در میدان رقابت علمى بر فقها و قضات غیر شیعى برترى داشتند. شاگردان آن حضرت در نقل احادیث و زمینه سازى براى یک نهضت عظیم فکرى و علمى نقش به سزایى داشتند.
بسیارى از علماى اهل سنّت از جمله ابوحنیفه روایات زیادى را از ایشان نقل کرده‌اند؛ شیخ طوسى در کتاب رجال خود از 462 نفر از شیوخ و بزرگان نام می‌برد که همگى از شاگردان حضرت امام باقر (علیه‌السلام) بودند. [60]
محمد بن مسلم, زراة بن اعین, ابوبصیر, برید بن معاویه عجلی, جابر بن یزید جعفی, هشام بن سالم حمران بن اعین, ابان بن تغلب, کیان سجستانی, سدیر صیرفی, ابو صباح کنانی, عبدالله بن ابى یعفور, ثویر بن فاخته، معروف به « ابو جهم کوفی», ابوالجارود و ... همگى از اقمار نورانى پنجمین ستاره آسمان ولایت و امامت هستند.
پیشواى ششم شیعیان جهان، حضرت امام صادق (علیه‌السلام) فرموده‌اند:« مکتب‌ ما و احادیث پدرم را چهار نفر زنده کردند:‌زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی. اگر این‌ها نبودند کسى از تعالیم دین و مکتب پیامبر بهره‌اى نمی‌یافت. این چند نفر حافظان بودند. آنان، از میان شیعیان زمان ما، نخستین کسانى بودند که با مکتب ما آشنا شدند و در روز رستاخیز نیز پیش از دیگران به ما خواهند پیوست.» [61]
شرح حال مختصرى از برخى شاگردان امام (علیه‌السلام)
جابر بن یزید جعفی:
وى می‌گوید: امام باقر (علیه‌السلام) هفتاد هزار حدیث به من آموخت، که آن همه حدیث را به هیچ کس نیاموخت. به آن حضرت عرض کردم: « بار سنگین و عظیمى از اسرارتان را بر دوش من نهاده‌اید، به گونه‌اى که چه بسا سینه‌ام تاب تحمل آن را ندارد،‌و ظرفیتش لبریز شده و حالتى روانى به من دست می‌دهد.»
امام باقر (علیه‌السلام)فرمودند: « هرگاه چنین حالتى به تو دست داد، به صحرا برو و گودالى حفر کن، و سرت را در آن قرار بده و آن گاه بگو: « حدثنى محمد بن على بکذا و کذا؛ امام باقر (علیه‌السلام) برایم این گونه و آن گونه، نقل حدیث کرد». ( وبدین طریق عقده‌ى دلت را خالى کن). [62]
جابر هرگاه می‌خواست حدیثى را از امام باقر (علیه‌السلام) نقل کند، با تجلیل و احترام خاص از آن حضرت یاد می‌کرد و می‌گفت: « حدثنى وصى الاوصیاء و وارث علم الانبیاء؛ محمد بن على بن الحسین؛ وصى اوصیا و وارث علم پیامبران، محمد بن على بن الحسین (علیهم‌السلام) براى من چنین حدیث فرمود». [63]
امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: « خداوند جابر جعفى را رحمت کند، او با راستى و درستی، حدیث ما را نقل می‌کرد.» [64]
خود جابر می‌گوید: « هیجده سال در خدمت سرور انسان‌ها، حضرت محمد بن علی، امام باقر (علیه‌ السلام) بودم و از خرمن پر فیض او خوشه چینى می‌کردم. هنگام وداع (براى مراجعت به کوفه) تقاضا کردم باز مرا از فیوضاتش بهره‌مند سازد، فرمود: بعد از هیجده سال کسب علم و کمال بس نیست؟ عرض کردم: «آرى شما دریایى هستید که آبش تمام نمی‌شود و به قعر آن نمی‌توان رسید.» فرمود: « سلام مرا به شیعیانم برسان،‌و به آن‌ها اعلام کن که بین ما و خداوند عزوجل خویشاوندى نیست، و به پیشگاه خداوند کسى نزدیک نگردد مگر در پرتو اطاعت، اى جابر! کسى که خدا را اطاعت کند و ما دوست بدارد، او دوست ما خواهد بود، و کسى که نافرمانى خدا کند، دوستى ما به حال او سودى نخواهد بخشید ...» [65]
ـ ابان بن تغلب و حمران بن اعین
مقام « ابان» در حدى بود که امام باقر (علیه‌السلام) به او فرمود: « در مسجد مدینه بنشین و براى مردم فتوا بده، چرا که من دوست دارم که در میان شیعیانم فردى مانند تو دیده شود. » [66]
امام صادق (علیه‌السلام) در شأن حمران بن اعین فرمود: « حمران به حقیقت از مؤمنان است و هرگز از ایمان دست بر نمی‌دارد.»[67]
هم چنین خطاب به او فرمود: « تو در دنیا و آخرت از شیعیان ما هستی.» [68]
ابن ندیم در فهرست خود می‌نویسد: ابان سه کتاب تألیف نمود. 1ـ کتاب فى القرائات 2ـ کتاب فى معانى القرآن 3ـ کتاب فى اصول الحدیث على مذهب الشیعه.
زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و ... : روزى امام صادق (علیه‌السلام) از این چهار نفر شاگرد برجسته‌ى پدرش (زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی) یاد کرد و فرمود: « این‌ها از کسانى هستند که خداوند در شأنشان فرموده: «‌و السابقون السابقون اولئک المقربون[69]؛ پیشگامان پیشگامانند، آن‌ها مقربان درگاه خدا می‌باشند.» [70]
امام صادق (علیه‌السلام) درباره‌ى زراره فرمود: « رحم الله زرارة بن اعین، لو لا زرارة لا ندرست آثار النبوة و احادیث ابی؛ خدا زراره را بیامرزد،‌اگر او نبود آثار نبوت و احادیث پدرم از بین می‌رفت.»[71]
محمد بن مسلم می‌گوید:« درباره هر چیزى که دچار تردید شدم آن را از ابوجعفر (علیه‌السلام) پرسیدم. از آن حضرت سى هزار حدیث و از ابوعبدالله (علیه‌السلام) شانزده هزار حدیث پرسیدم.» [72]
محمد بن مسلم علم خود را تنها از طریق امام باقر (علیه‌السلام) و پس از آن بزرگوار از طریق امام صادق (علیه‌السلام) برگرفت. برخى شیعیان، محمد بن مسلم را فقیه‌ترین فرد شیعى دانسته‌اند. [73]

شهادت امام باقر (علیه‌السلام)
امام باقر (علیه‌السلام) با طرح مرموز و مخفیانه‌ى هشام بن عبدالملک، مسموم شده و به شهادت رسید، ولى زهر دهنده و چگونگى آن به روشنى مشخص نیست.
بعضى می‌نویسند: ابراهیم بن ولید بن یزید بن عبدالملک نوه‌ى برادر هشام, آن حضرت را مسموم نمود.[74]
و به گفته‌ى بعضى زید بن حسن که با امام باقر (علیه‌السلام) خصومت داشت، به دستور هشام بن عبدالملک، زهر را بر زین اسب مالید،‌و اسب را به حضور امام باقر (علیه‌السلام) آورد، و اصرار کرد که آن حضرت بر آن سوار گردند، آن حضرت ناگزیر سوار شدند، و آن زهرا در بدن ایشان اثر کرد، به گونه‌اى که ران‌هاى امام متورم شد و سه روز بسترى گردیدند، و سرانجام به شهادت رسیدند. [75]
امام صادق (علیه‌السلام) می‌گویند: آخرین روز عمر پدرم امام باقر (علیه‌السلام) بود، وصیت‌هاى خود را فردمودند،‌به ایشان عرض کردم: « پدر جان از آن روز که بسترى شده‌اى هیچ‌گاه شما را مثل امروز سالم‌تر ندیدم، و هیچ‌گونه نشانه‌ى مرگ از چهره‌ى شما دیده نمی‌شود.» فرمودند: «پسرم! آیا صداى پدرم على بن الحسین (علیه‌السلام)را نشنیدى که از پشت دیوار مرا طلبید و فرمود:« یا محمد! تعال عجّل؛ اى محمد! به سوى ما بیا و شتاب کن.» [76]
شب شهادت امام باقر (علیه‌السلام) فرا رسید، امام صادق (علیه‌السلام) به اطاق پدرشان امام باقر (علیه‌السلام) آمدند، دید در حال مناجات با خدا هستند، با دست اشاره کردند که ساعتى بعد بیا، ( تا مناجاتشان تمام شود) پس از ساعتى امام صادق (علیه‌السلام) به بالین پدر آمدند،‌امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: «امشب آخرین شب عمر من است، هم اکنون پدرم امام سجاد (علیه‌السلام) آمد شربتى گوارا آورد و فرمود: پسرم! از این شربت بنوش، که خداوند وعده داده همین امشب روحت را قبض کند.» [77]
به این ترتیب آن امام بزرگوار شربت گواراى شهادت را نوشید و شکوهمندانه به دیدار محبوب پیوست.
ده گفتار گوهر بار از امام باقر (علیه‌السلام)
1ـ «سوگند به خدا شیعه ما نیست، مگر کسى که پرهیزگار بوده و از خدا اطاعت کند.» [78]
2ـ «از تنبلى و کم حوصلگى بپرهیز، که این دو کلید هر شرى است،‌کسى که تنبلى کند،‌هیچ حقى را نمی‌پردازد، و آدم کم حوصله، در راه حق ثابت و استوار نمی‌ماند.» [79]
3ـ «سامان یافتن شؤون همه معاش زندگى و معاشرتها همچون پرى پیمانه است: که دو سوم آن بر اساس هوشیارى و زیرکى است و یک سوم دیگرش بر اساس چشم پوشى و گذشت است.» [80]
4ـ «شگفتا از متکبرى که به خود می‌نازد، با اینکه از نطفه آفریده شده، سپس مردارى گندیده شود، و در این میان نمی‌داند که با او چه خواهد شد.» [81]
5ـ «خداوند متعال براى بدی، قفلهایى قرار داده، و کلیدهاى آنها را شراب قرار داده است، و دروغ بدتر از شراب است.» [82]
6ـ« بد بنده‌اى است آن بنده‌اى که دو رو و دو زبان است. در حضور برادر دینیش، او را می‌ستاید ( و در تعریف او از حد می‌گذراند) و در غیاب او، گوشت او را ( به غیبت کردن) بخورد، اگر آن برادر دینى ثروتمند شود بر او حسد نماید، و اگر گرفتار شود، دست از یارى او بردارد.» [83]
7ـ «سه خصلت است که هر کس داراى آن باشد ایمان به خدا را کامل نموده است: اول, هرگاه خشنود و شاد شد، خشنودى و شادى او را در باطل وارد نکند دوم, هرگاه خشمگین شد، خشمش او را از مرز حق بیرو نبرد سوم, و هرگاه قدرتمند شد، قدرتش دست او را به چیزى که حق او نیست دراز ننماید.» [84]
8ـ « دانشمندى که مردم از علم او بهره‌مند شوند از هفتاد هزار عابد، برتر است. »[85]
9ـ شخصى از خوارج، از امام باقر (علیه‌السلام) پرسید: « چه چیزى را می‌پرستی؟» فرمود:« خدا را». او پرسید:« آیا خدا را دیده‌ای» امام باقر (علیه‌السلام) فرمود:
«آرى دیده‌ام، چشم‌ها او را هرگز آشکارا نمی‌بینند، اما قلب‌ها او را با نیروى حقیقت ایمان‌، درک می‌کنند،او با تشبیه شناخته نشود، و با نیروهاى سى درک نگردد، بلکه با نشانه‌ها و راه‌هاى خداشناسی، توصیف و شناخته شود، او در حکم خود ظلم نمی‌کند، این است آن معبود یکتا و بی‌همتا. »
سؤال کننده آن‌چنان تحت تأثیر بیان شیواى امام باقر (علیه‌السلام) قرار گرفت که هنگام خداحافظى گفت: «خدا آگاهتر است که مقام رسالتش را در وجود چه کسى قرار دهد.» [86]
10ـ «به ولایت و دوستى ما جز از راه انجام عمل نیک و پرهیزگارى نمی‌توان رسید.» [87]
[1] ـ بحارالانوار: ج 46، ص 215، حدیث 113.
[2] ـ اصول کافی، ج1، ص469، باب مولد ابى جعفر علیه السلام، حدیث1.
[3] ـ اصول کافی: ج 1، ص 469 ـ بحارالانوار: ج 46، ص 215.
2ـ تاریخ یعقوبی، ج2، ص320.
3ـ بحار الانوار، ج46، باب چهاردهم، ص223، حدیث 1.
[6] ـ علل الشرایع، ج1، ص233.
[7] ـ بحار الانوار، ج36، باب چهاردهم، ص322، حدیث 158.
[8] ـ به نقل از: اعیان الشیعه، ج1، ص65.
[9] ـ سیرة الائمه اثنى عشر، ج2، ص191.
[10] ـ سیره‌ى اعلام النبلا: ج 4, ص 402.
[11] ـ المصنف: ج 9, ص 337. سنن الدارمی: ج 1, ص 126.
[12] ـ تذکرة الحفاظ: ج1, ص 2.
[13] ـ تذکرة الحفاظ: ج 1, ص 7.
[14] ـ تذکرة الحفاظ: ج 1, ص 7.
[15] ـ الاحکام فى الاصول الاحکام: ج 2, ص 131.

[16] ـ نظرة عامة فى تاریخ الفقه الاسلامی,‌ص 110(نقل از حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه, رسول جعفریان, ص 295)
[17] ـ کشف القناع فى حجیة الاجماع, ص 56.
[18] ـ صحفى الاسلام, ج1, ص 386.
[19] ـ تمهید لتاریخ الفقه الاسلامی: ص 203.
[20] ـ الکافی: ج 1, ص 399.
[21] ـ وسایل الشیعه: ج18, ص 9.
[22] ـ الکافی: ج1, ص 478.
[23] ـ بحارالانور: ج 46, ص 306.
[24] ـ الامام الصادق: ص 24.
[25] ـ کشف الغمه: ج2, ص 362.
[26] ـ الامام الصادق والمذاهب الاربعه: ج 2, ص 452.
[27] ـ دعائم الاسلام: ج 1, ص 95.(براى مطالعه بیشتر ر.ک: حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه, رسول جعفریان, ص 282-300.
[28] ـ وسایل الشیعه: ج 18, ص 39.
[29] ـ بحارالانوار: ج 46, ص 291.
[30] ـ التهذیب: ج 1, ص 241.
[31] ـ حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه, رسول جعفریان: ص 300.
[32] ـ مجمع البیان: ج 8, ص 472.
[33] ـ رجال کشی، ص 125.
[34] ـ الفصول المهمة: ص 214 ـ کشف الغمّة: ج 2،ص 329 ـ اعلام الورى باعلام الهدی: ص 269.
[35] ـ احتجاج: طبرسی، ص 176.
[36] ـ سوره اعراف: آیه 50.
[37] ـ ارشاد مفید: ص 282 ـ احتجاج طبرسی: ج 2، ص 57.
[38] ـ سوره‌ى نور: آیات 36-37.
[39] ـ فروع کافی: ج 6، ص 256-267.
[40] ـ سوره انعام: آیات 84-85.
[41] ـ سوره آل عمران: آیه 61.
[42] ـ سوره نساء: آیه 23.
[43] ـ احتجاج طبرسی: ج 2، ص 58 و 59.
[44] ـ دلائل الامامه, طبری: ص 105, چاپ نجف.
[45] ـ بحارالانوار: ج 46, ص 307-313.
[46] ـ سوره نساء, آیه 35.
[47] ـ احتجاج,‌ طبرسی: ج 2,‌ص 176.
[48] ـ نقل از منتهى الآمال: ص 784.
[49] ـ ارشاد شیخ مفید: ج 2، ص 161، باب فضائل امام محمد بن على الباقر (علیه‌السلام) و بحارالانوار: ج 46، ص 287.
[50] ـ الکافی: ج 6، ص 446 – بحارالانوار: ج 46، ص 292.
[51] ـ الفصول المهمه: ص 212.

[52] ـ اعیان الشیعه: ج 1، ص 651.
[53] ـ سیر اعلام النبلا، ذهبی، ج4 و ص403.
[54] ـ بحارالانوار: ج 46، ص 295.
[55] ـ بحارالانوار: ج 46، ص 289.
[56] ـ اصول کافی: ج 1، ص 470.
[57] ـ ر.ک: مروج الذهب، مسعودی، بیروت: ج 3، ص 173 و 182.
[58] ـ ر.ک: سیره چهارده معصوم (علیهم‌السلام) محمدى اشتهاردی: ص 460.
[59] ـ الخرایج الجرایح، (راوندی) ص 246.
[60] ـ تذکرة الالفاظ، ذهبی: ج 1، 127.
[61] ـ اختیار معرفة الرجال ( معروف به رجال کشى )، شیخ طوسی، ص 136 و 137,حدیث شماره 219.
[62] ـ بحارالانوار: ج 46، ص 340 ـ اختصاص شیخ مفید: ص 66، نظیر این مطلب در مورد دستور امام صادق (علیه‌السلام) به جابر، نیز نقل شده است. (بحارالانوار: ج 46، ص 344).
[63] ـ اعلام الوری: ص 263 ـ الارشاد: ص 28 ـ حلیة الاولیاء: ج3، ص 183.
[64] ـ بهجة الآمال: ج 3، ص 490.
[65] ـ سفینة البحار: ج 1، ص 142 ـ بحارالانوار: ج 78، ص 183.
[66] ـ سفینة البحار: ج 1، ص 7.
[67] ـ ائمة الاثنى عشر(هاشم معروف): ج 2، ص 197.
[68] ـ همان، ص 334-335 ـ بهچة الآمال: ج 3، ص 385.
[69] ـ سوره‌ واقعه: آیات 10 و 11.
[70] ـ بهجة الآمال: ج 4، ص 169.
[71] ـ رجال کشی: ص 90 -‌ الاختصاص: ص 66.
[72] ـ الاختصاص: ص 201 ـ رجال کشی: ص 109.
[73] ـ الاختصاص: ص 203.
[74] ـ مناقب آل ابى طالب: ج 4, ص 210.
[75] ـ بحارالانوار: ج46, ص 331.
[76] ـ بحارالانوار: ج 46, ص 213.
[77] ـ بحارالانوار: ج 46, ص 214.
[78] ـ اصول کافی: ج 2، ص 74.
[79] ـ همان، ص 295.
[80] ـ بحارالانوار: ج 46، ص 289.
[81] ـ اصول کافی: ج 2، ص 329.
[82] ـ همان، ص 339.
[83] ـ اصول کافی: ج 2، ص 343.
[84] ـ مناقب آل ابیطالب: ج 4، ص 28.
[85] ـ تحف‌العقول: ص 294.
[86] ـ احتجاج طبرسی: ج 2، ص 54.
[87] ـ همان، ص 75.
 


منبع : پایگاه دفتر تبلیغات اسلامی
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ولادت امام حسین (ع) از دیدگاه مورخین و محدثین
معنویت و عرفان امام حسین (ع)
فلسفه قيام امام حسين(ع)
آثار فردی و اجتماعی ایمان از منظر قرآن
جهاد در رکاب امام غائب !
درمان بیماری ناسزاگویی با اخلاق خوش توسط امام ...
داستان اسب امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا
موانع نماز
امام سجاد در واقعه حره
مرور سلمان (ره ) به كربلا

بیشترین بازدید این مجموعه

اصلاح واقعی
فقه اهل بيت قدس سرهما كانون مهر و محبت
پایبندی به ارزشهای اخلاقی؛ ازدیاد برکات الهی
پژوهشی در اربعین حسینی
قاعده لطف و وجوب امامت
آداب و اعمال روز دحوالارض
نام محمد صلی الله علیه و آله وسلم در آفاق ملکوت
اعمال ماه ذی‌القعده
هنرمندانه ترین راه برای بیشترین تأثیرگذاری
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^