فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

معناى مراقبت در كلام بزرگان

بيان شد كه يكى از مهم ترين علل خطر براى حيات دنيا و آخرت ، غفلت است . بيداران راه و عاشقان اللّه تنها دارويى كه براى معالجه اين درد هولناك معرفى مى كنند ، حال مراقبت است .  مراقبت بر اين كه خداى مهربان در همه حال ناظر وضع روحى بندگان و اعمال و اخلاق عبّاد است . مراقبت بر اجراى فرمان هاى سعادت بخش حق در همه جوانب حيات . مراقبت بر اين كه هواى نفس و شيطان هاى داخلى و خارجى انسان را از جاده الهى منحرف نكنند .  فيلسوف بزرگ ، مرحوم علاّمه طباطبايى مى گويد : يكى از اهمّ چيزهايى كه در راه سير و سلوك و در حكم ضرورتى از ضروريّات آن است همانا امر مراقبه است .
سالك بايد از اوّلين قدم كه در راه مى گذارد تا آخرين قدم ، خود را از مراقبه خالى ندارد و اين از لوازم ختميّه سالك است . بايد دانست كه مراقبه داراى درجات و مراتبى است ، سالك در مراحل اوليه يك نوع مراقبه اى دارد و در مراحل ديگر انواع ديگرى . هرچه رو به كمال مى رود و طىّ منازل و مراحل كند ، مراقبه او دقيق تر و عميق تر خواهد شد ، به طورى كه آن درجات از مراقبه را اگر بر سالك مبتدى تحميل كنند از عهده آن برنيامده و يك باره بار سلوك را به زمين مى گذارد ، يا سوخته و هلاك مى شود ، ولى رفته رفته در اثر مراقبه در درجات اوليه و تقويت در سلوك مى تواند مراتب عاليه از مراقبه را در مراحل بعدى بجاى آورد و در اين حالات بسيارى از مباحات در منازل اوليه بر او حرام و ممنوع مى گردد . در اثر مراقبه شديد و اهتمام به آن ، آثار حبّ و عشق در ضمير سالك هويدا مى گردد ؛ زيرا عشق به جمال و كمال على الاطلاق ، فطرى بشر بوده و با نهاد او عجين شده و در ذات او به وديعت گذارده شده است ، ليكن علاقه به كثرت و حبّ به ماديّات ، حجاب هاى عشق فطرى مى گردند و نمى گذارند كه اين پرتو ازلى ظاهر گردد . به واسطه مراقبه ، كم كم حجاب ها ضعيف شده تا بالاخره از ميان مى رود و آن عشق و حبّ فطرى ظهور نموده ضمير انسان را به آن مبدأ جمال و كمال رهبرى مى كند . اين مراقبه در اصطلاح عرفا تعبير به مِىْ شده است  .

راه خلوتگه خاصم بنما تا پس از اين                      مِىْ خورم با تو و ديگر غم دنيا نخورم 
 

يكى از عرفاى عالى مقام مى گويد : مراقبت ، عبارت از يقين بنده است به اين كه خداوند در جميع احوال ، عالِم بر قلب و ضمير و مطّلع بر رازهاى درونى اوست ، چنانچه گفته اند : « المُراقَبَةُ اِسْتِدامَةُ عِلْمِ الْعَبْدِ بِاطّلاعِ الرَّبِّ فى جَميعِ أَحْوالِهِ » . البته همين كه سالك يقين حاصل كرد خدا هميشه او را مى بيند و بر زواياى درون او واقف و مطلع است ، مراقب خواطر ناپسندى خواهد بود كه قلب را از ذكر خداوند بازمى دارد . از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود :  اُعْبُدِ اللّهَ كَأَنَّكَ تَراهُ فَاِنْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ يَراكَ  . خداى را چنان پرستش كن كه گويى او را مى بينى و اگر تو او را نبينى ، او تو را مى بيند .  اهل مراقبت را به سه حال مى توان شمرد : اوّل حال مراقبت آن است كه : به واسطه يقين به اطلاع خداوند بر ضمير بنده ، اين حال پيدا شود كه فكر بد يا تلقين شيطانى به قلب او راه نيابد و چون خدا را در همه حال و همه جا حاضر وناظر بيند كم تر به دام هواى نفس اسير شود . جنيد بغدادى ، مريدى داشت كه او را از همه عزيزتر مى داشت . ديگران را غيرت آمد . شيخ به فراست بدانست ، گفت : ادب و فهم او از همه زيادت است ، ما را نظر بر آن است ، امتحان كنيم تا شما را معلوم شود . فرمود : تا بيست مرغ آوريد و گفت : هر مريدى يكى را برداريد و جايى كه كس شما را نبيند بكشيد و بياوريد ، همه برفتند و بكشتند و باز آمدند ، الاّ آن مريد كه مرغ زنده بياورد . شيخ پرسيد : چرا نكشتى ؟ گفت : از آن كه شيخ فرموده بود كه جايى بايد كه كس نبيند و من هرجا كه مى رفتم حق تعالى مى ديد . جنيد گفت : ديديد كه فهم او چگونه است و از آن ديگران چگونه ؟ ! همه استغفار كردند .
حارث محاسبى گفته : مراقبت ، علم دل است در قرب حق تعالى .
حاصل آن كه : حال مراقبت آن است كه حسن بن على دامغانى گفته :
« عَلَيْكُمْ بِحِفْظِ السَّرائِرِ ، فَاِنَّهُ مُطَّلِعٌ عَلَى الضَّمائِرِ » .
دوّم حال مراقبه آن است كه : سالك در حال مراقبه ، كاينات را فراموش كند ؛ يعنى به حالى باشد كه در آن حال وجود و عدم دنيا براى او يكسان باشد و چنان مراقب باشد كه جز خدا هيچ چيز در ذهن و فكر او نباشد .
احمد بن عطا گفت : « خَيْرُكُمْ مَنْ راقَبَ الحَقَّ بِالْحَقِّ فى فَناءِ مادُونَ الْحَقِّ » . بهترين شما كسى است كه حق را به حق مراقبت كند ، با توجه به اين كه مادون او را فنا و عدم محض بداند . شيخ كبير ابو عبداللّه محمّد بن الخفيف گفته :  يك بار شنيدم كه در مصر پيرى و جوانى به مراقبت نشسته اند بر دوام ، آنجا رفتم دو شخص را ديدم روى به قبله كرده سه بار سلام كردم ، جواب ندادند ؛ گفتم : به خداى بر شما كه سلام مرا جواب دهيد .
آن جوان سر برآورد و گفت : يابن خفيف ! دنيا اندك است و از اين اندك اندكى مانده است ، از اين اندك نصيب بسيار بستان . يابن خفيف ! مگر فارغى كه به سلام ما مى پردازى .

اين بگفت و سر فرود برد و من گرسنه و تشنه بودم ، گرسنگى را فراموش كردم ، توقف كردم و با ايشان نماز پيشين گزاردم و نماز ديگر گزاردم و گفتم : مرا پندى ده . گفت : يابن خفيف ! ما اهل مصيبتيم ، ما را زبان پند نبود ، كسى بايد كه اصحاب مصيبت را پند دهد . سه روز آنجا بودم با خود گفتم : چه سوگند دهم تا مرا پندى دهند . آن جوان سربرآورد و گفت : صحبت كسى طلب ، كه ديدن او تو را از خداى ياد دهد و هيبت او بر دل تو افتد و تو را به زبان فعل پند دهد نه به زبان گفتار !!
سوّم : حال بزرگان اهل مراقبت است كه مراقب خدا هستند و از خدا مى طلبند كه آن ها را در حال مراقبت رعايت فرمايد ؛ يعنى خداوند متولّى امر آن ها باشد و به فضل خويش آن ها را مصداق وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحينَ كند . سالك بايد در اين مقام طورى باشد كه خود از ميان برخيزد و بين او و خداى هيچ حجابى باقى نماند .
به جنيد گفتند : مى گويى حجاب سه است : نفس و خلق و دنيا . گفت : اين سه حجاب عام است ، حجاب خاص سه است : ديد طاعت و ديد ثواب و ديد كرامت . مقصود اين است كه در بيخودى بايد به مقامى برسد كه خود به مراقبت خود واقف نباشد [ و به تعبير ديگر عمل خود را نبيند ، كه ديدن ، علّت غرور و غرور علت انحطاط است] . به قول حكيم صفاى اصفهانى :

زمغز و پوست برون رفته تا به دوست رسيدم                    به جان دوست كه از هرچه غير اوست بريدم
مرا كه رفعت خورشيد بود در افق دل                             به پيش ابروى آن ماه چون هلال خميدم
چه غم كه هيكل من شد غبار و جزو هوا شد                     نسيم صبح سعادت شدم به خلد وزيدم
من آن كبوتر قدسم كه از فضاى حقيقت                            به حبس اين قفس افتادم و دوباره پريدم
زفيض پير خرابات دوش در حرم دل                              به يك نماز كه بردم هزار راز شنيدم
بساط فقر به اورنگ سلطنت نفروشم                               به نقد عمر گرانمايه اين بساط خريدم

 


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اقسام انديشه‏
انسان‏هاى پست‏تر از حيوان
لذّت اميد
در آداب خروج از منزل
مربیان و پنج دوره حیات انسان
نمونه‏هايى از تاريخ
حالت جذب و انجذاب
عرفان اسلامي: شرح مصباح الشريعه (جلد 8)
حکایت طلبه شاهرودى
فراز و نشیب سیر و سلوک امتحان است

بیشترین بازدید این مجموعه

حکایت طلبه شاهرودى
حالت جذب و انجذاب
مربیان و پنج دوره حیات انسان
نفس و هفت مرحله آن
نمونه‏هايى از تاريخ
لذّت اميد
انسان‏هاى پست‏تر از حيوان
عرفان اسلامي: شرح مصباح الشريعه (جلد 8)
در آداب خروج از منزل
اقسام انديشه‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^