فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

دنياى عجيب حيوانات

بدن برخى از حيوانات داراى قوه برق است ، آن هم در حدى كه اگر به دشمن بزند او را خشك مى كند ، ولى اين حيوانات در تمام برخوردها از اين قوه استفاده نمى كنند ، تنها وقتى به دشمن خود برخورد مى كنند ، آن هم وقتى كه حس كنند كه دشمن قصد سويى دارد ، به مقدار لازم از بدن خويش برق بيرون مى دهند و از چند قدمى با فرستادن الكتريسته به سوى دشمن ، كار دشمن را ساخته و او را از پاى در مى آورند .
اينان چرا همه را دشمن خود نمى دانند ؟ دشمن را از كجا مى شناسند ؟ از قصد دشمن چه گونه خبر مى شوند ؟ به چه صورت به اندازه اى كه دشمن نابود شود برق از بدن خود بيرون مى فرستند ؟ مولد و كارخانه اين برق در كجاى بدن آن هاست ؟ بدن آن ها كه همانند ساير حيوانات ، گوشت و پوست و خون و استخوان و رگ و پى است ! شما از وضع اين نوع حيوانات جز كارگردانى عالمى مدبر ، حكيمى آگاه ، قادرى توانا ، چيز ديگرى مى فهميد ؟ آيا اسم اين برنامه و حركت را جز هدايت الهى چيز ديگرى مى گذاريد ؟!!
بعضى از حيوانات كه در دريا زندگى مى كنند ، در مقابله با دشمن از خود رنگ پخش مى كنند ، در حالت عادى در آب مى گردند ، همين كه از دور ، چشمشان به دشمن مى افتد و حس مى كنند كه دشمن به سوى آن ها هدف گيرى كرده در اطراف خود رنگ سياه پخش مى كنند و خويش را در لابه لاى رنگ از دسترس دشمن دور نگاه داشته و از منطقه دور مى شوند !
اينان از كجا دشمن را مى شناسند ؟ در حالى كه در اطراف آنان هزاران هزار جانور زندگى مى كنند و براى هيچ يك رنگ پخش نمى كنند .
كارخانه رنگ سازى در كجاى بدن آن هاست ؟ اين همه معلومات را از كجا آموخته اند ؟
آيا مسئله اى جز هدايت الهى در اين نوع از حيوانات و ماهيان دريا چيز ديگرى هست ؟!
برخى از ماهيان دريا كه در اعماق آب در آن جايى كه نور خورشيد نمى رسد زندگى مى كنند ، اينان براى يافتن طعمه از پس گردن خود توليد روشنايى مى كنند ، به اين معنى كه وقتى نيازمند به غذا مى شوند ، به اندازه كمى گردن خود را پايين مى اندازند ، اطراف آنان از نورى كه از پس گردنشان مى درخشد روشن مى شود ؛ در سايه اين روشنايى شروع به صيد مى كنند ، چون دشمن را ببينند ، سر خود را به سرعت بالا برده و اطراف خود را تاريك كرده و در تاريكى فرار مى كنند .
كارخانه مولد نور در كجاى بدن آن هاست ؟ از كجا به اين نور پى برده اند و از كجا فهميده اند كه وقتى سر خود را به طرف بالا ببرند ، اتصالى حاصل شده و نور مى درخشد ؟
و از كجا دانسته اند كه با بالا بردن سر ، اتصال قطع مى شود و چراغ خاموش مى گردد ؟
دوست و دشمن را از كجا به اين خوبى تشخيص مى دهند ؟ آيا جز هدايت الهى منبع ديگرى براى فهم اين همه مسائل براى آن ها هست ؟


منبع : برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ذكر خدا بگو
گور من را نشكاف
بى‏نيازى از خلق‏
پند گرفتن از راهزن
دستت را بشوى
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
بالاتر از چهل سال عبادت‏
شفا گرفتن بال فطرس توسط امام حسین(ع)
داستان عجيب سليمان اعمش‏
حکایت دعاى خفى اللُّطف و نجات از مرگ‏

بیشترین بازدید این مجموعه

حکایت دزدی که با یاد خدا عاقبت بخیر شد
گور من را نشكاف
درخت دين
دستت را بشوى
حکایت دعاى خفى اللُّطف و نجات از مرگ‏
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
داستان عجيب سليمان اعمش‏
بالاتر از چهل سال عبادت‏
بى‏نيازى از خلق‏
ذكر خدا بگو

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^