فارسی
چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 14 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ولايتعهدى يزيد

معاویه هفت سال براى ولایت عهدى یزید و تاسیس حکومت اموى ، تلاش مى کرد و مقدمه چینى مى نمود، و در این مدت موانع را از سر راه برمى داشت ، و به همین جهت امام مجتبى را که مانع بزرگى بر سر راه محسوب مى شد مسموم نمود، همچنانکه پسر خالد ابن ولید را نیز بخاطر شهرت پدرش و محبوبیت خودش در نزد اهل شام و اینکه مردم او را لایق خلافت مى دانستند مسموم کرد، در این میان رسوائى یزید به جائى رسیده بود که زیاد ابن ابیه آن فاسق خونریز نیز از ولیعهدى یزید ابا داشت ، چرا که کارهاى او را مى دانست ، معاویه سعد ابن ابى وقاص را نیز بخاطر همین جهت مسموم کرد.
گویند اول کسى که معاویه را تحریک کرد به ولایتعهدى یزید، مغیره ابن شعبه (همان زناکار معروف که قبلا از او صحبت نمودیم ) بود، زیرا معاویه مى خواست او را از امارت کوفه عزل کند، او فهمید و خود نزد معاویه آمد تا استعفا دهد و رسوا نشود، اول به نزد یزید رفت ، و به او گفت : بزرگان اصحاب پیامبر و شخصیتهاى قریش از میان رفته اند، فقط فرزندان مانده اند که تو از برترین آنها و خوش عقیده ترین و داناترین آنها به سنت و سیاست هستى ، نمى دانم چرا پدرت براى تو بیعت نمى گیرد؟ یزید گفت :
فکر مى کنى انجام پذیر است ؟ مغیره گفت : آرى ، یزید جریان را به پدرش ‍ گزارش کرد، معاویه از مغیره پرسید: یزید چه مى گوید!
مغیره گفت : شما که خونریزیها و اختلافات را بعد از عثمان دیده اى ، براى یزید بیعت بگیر تا پس از تو پناهگاه مردم باشد! و فتنه اى رخ ندهد،
معاویه گفت : چه کسى مرا کمک مى کند، مغیره گفت : کوفه با من ، بصره هم با زیاد، پس از این دو شهر دیگر کسى با تو مخالفت نمى کند.
معاویه گفت : برو بر سر کارت (امارت کوفه ) باش و با افراد مورد اعتماد این را بازگو کن تا ببینم چه مى شود، مغیره در بازگشت با طرفداران بنى امیه این را در میان گذارد و عده اى را با دادن سى هزار درهم ، متمایل کرد و بیعت گرفت ، و با فرماندهى پسرش موسى نزد معاویه فرستاد تا او را تشویق کنند، معاویه به آنها گفت : عجله نکنید و آراء خود را اظهار ندارید، سپس از پسر مغیره پرسید؟ پدرت دین اینها را به چند خرید؟! پاسخ داد: به سى هزار، معاویه گفت : اینها براى دینشان ارزش قائل نشدند، دینشان برایشان بى ارزش بوده است (که با این پول کم آنرا فروخته اند)
بالاخره با تدبیر و مکر و حیله و جمع آورى گروههائى از اطراف در تشویق ولیعهدى یزید، او را ولیعهد خود قرار داد، در عراق و شام بیعت تمام شد، اما در مدینه مردم منظر بیعت افرادى مثل حسین ابن على و عبدالله ابن عمرو عبدالله ابن زبیر و عبدالله ابن عباس و عبدالرحمن ابن ابى بکر بودند.
معاویه در یک برخورد منافقانه ، آنها را با تهدید و گماردن چند ماءمور بر بالاى سر آنها وادار به سکوت کرد و به آنها گفت : من مى خواهم پیش مردم سخنرانى کنم ، هر کدام از شماها که یک کلمه بگوید، آخرین سخنش ‍ خواهد بود زیرا شمشیر گردنش را در خواهد یافت ، جان خود را حفظ کنید.
و به رئیس گارد نظامى خود نیز دستور داد بالاى سر هر کدام دو نفر با شمشیر بگمارد، هر کدام که خواستند حرفى بزنند خواه در تاءیید یا تکذیب گردنش را بزند.
سپس خطبه خواند و گفت : این گروه ، بزرگان مسلمانان هستند که کارى جز با آنان پیشبرد ندارد.
و جز با مشورت آنان صورت نگیرد، اینان نیز راضى شدند و با یزید بیعت کرده اند، شما مردم نیز بنام خدا بیعت کنید، مردم که منتظر بیعت اینان بودند، بیعت کردند،
مردم بعدا به اینان گفتند: شما که مى پنداشتید با یزید بیعت نمى کنید چه شد که راضى شدید و بیعت کردید؟ گفتند بخدا سوگند ما بیعت نکرده ایم ! گفتند: پس چرا بر او اعتراض نکردید؟ گفتند: حیله کردند و ما ترسیدیم کشته شویم (۱).


نویسنده:سیدمحمدنجفی یزدی

 

 

 

 

پی نوشت:
۱- الغدیر ج ۱۰ ص ۲۲۸ به بعد.

 


منبع : کتاب اسرار عاشورا
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


 
نظرات کاربر




گزارش خطا  

^