فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

يزيد و قتل عام مردم مدينه

پـس از شهادت حضرت سیدالشهداء جمـاعـتـى از مردم مدینه از جمله عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه به شام رفتند و با یزید دیدار کردند، یزید جوائز فراوان به آنها داد، چون فرستادگان به مدینه برگشتند در میان مردم بدگوئى او را آغاز کردند، و گفتند: مـا از نزد کسى مى آئیم که دین ندارد، شراب مى آشامد و آوازخوانان و نوازندگان همواره در مـجلس او به نواختن تار و طنبو و آوازخوانى مشغولند، او سگ باز است و آنقدر شراب مى خورد و در مستى مى گذراند که از نماز غفلت مى ورزد، شما را گواه مى گیریم که او را از خلافت عزل کردیم .
مـردم مـدینه حاکم یزید را عزل نمودند و با عبدالله بن حنظله بیعت کردند، و بنى امیه را از مـدینه بیرون کردند، و آنها داستان را به یزید نوشته و از وى استمداد نمودند، یزید، عمروبن سعید را خواست به او پیشنهاد رفتن به مدینه نموده عمرو گفت: همه جا در تـحت فـرمـان تـو بوده ام و همـه جا را امـن ساختم اگر بنا باشد که خون افراد قریش ریخـتـه شود حاضر نیستم، یزید که از جانب عمرو ماءیوس گردید به سراغ عبیدالله زیاد فـرستاد و به او پیشنهاد کرد که مدینه را امن ساخته سپس به مکه رود و ابن زبیر را مـحاصره نمـاید، ابن زیاد گـفـت :واللّه لا جمـعـتـهمـا للفـاسق قـتـل ابن رسول اللّه و غـزو مـکه . یعـنى کشتن پسر پیغمبر و جنگ با کعبه را براى فـاسقـى تـواءمـا مرتکب نمى شوم . آخرالامر مسلم بن عقبه را خواست و با دوازده هزار نفر به طرف مـدینه فرستاد و دستور داد سه روز به آنها مهلت بده اگر مطیع نشدند با آنها بجنگ ولى متعرض على بن الحسین علیه السلام مشو که او خاندان مروان را پناه داده است.
مـوقـعـیکه خبر حرکت مسلم بن عقبه به مردم مدینه رسید بر بنى امیه سخت گرفتند و به آنها پیشنهاد کردند که یا با ما عهد کنید که بر کسى از ما ستم نکنید و کسى را بر علیه مـا راهنمـائى نکنید و به دشمن ما کمک ننمائید و یا با شما مى جنگیم و شما را مى کشیم، بنى امـیه شرایط پیشنهادى را پذیرفتند و راه شام را در پیش گرفتند، تا وقتیکه به مـسلم بن عقبه برخوردند، ابن عقبه پسر عثمان را خواست و از وضع مدینه جویا شد، ولى او بر طبق پیمانى که سپرده بود گفت: من نمى توانم چیزى بگویم زیرا پیمان سپرده ام. مـسلم گـفـت: اگر پسر خلیفه نبودى ترا گردن مى زدم ، مروان به پسرش عبدالملک گـفـت: نزد مـسلم برو شاید مرا نخواهد تا مجبور شوم برخلاف پیمان بگویم عبدالملک نزد مـسلم رفت ، پرسید: چه خبر؟ و چه باید کرد؟ عبدالملک گفت: مى روى تا وقتى به نخـله رسیدى در سایه درخـتـان استـراحت مـى کنى اول آفـتـاب از جانب حره طرف شرقى مدینه شروع به جنگ مى کنى تا وقتى که آفتاب بر پـشت شما و بر صورت مردم مدینه بتابد آن وقت چشم ایشان بر اثر تابش آفتاب بر زره ها و خودها و سرنیزه ها و شمشیرهاى شما خیره خواهد شد، مسلم بن عقبه گفت: خدا پدرت را خیر دهد از این فرزندى که دارد!
مسلم بن عقبه طبق دستور عبدالملک پیش رفت تا با مردم مدینه روبرو شد به آنها گفت که امیرالمؤمنین! گمان مى کند شما اصل و ریشه اسلامید و دوست ندارد خون شما ریخته شود بنابراین سه روز به شما مهلت مى دهیم اگر توبه کردید و تسلیم شدید از شما مى پـذیرم و من هم به مکه مى روم ولى اگر سرپیچى کنید از ما رفع عذر نموده آن وقت به حساب شما خواهم رسید. پس از سه روز پرسید: چه مى کنید آیا تسلیم مى شوید یا مى جنگید؟ مردم مدینه گفتند: بلکه با شما مى جنگیم.
روز چـهارم مردم مدینه به فرماندهى عبدالله بن حنظله آماده نبرد شدند مسلم بن عقبه هم از طرف شرقـى مـدینه مهیاى کارزار شد، براى مسلم که پیرمرد و مریض بود کرسى در وسط دو جمـعـیت قـرار دادند و بر آن نشست. لشکر شام حمله را آغاز کردند تا اکثر مردم مـدینه شکست خـوردند، ولى عبدالله بن حنظله با عده قلیلى که در اطرافش بودند حمله سختى نمود و لشکر شام را به عقب نشینى مجبور ساخت تا نزدیک بود خود را به کرسى مسلم برساند که او لشکر شام را تهدید و تحریک نمود و دوباره جنگ درگیر شد.
در این مـیان فـضل بن عـباس بن ربیعه بن حارث بن عبدالمطلب با بیست نفر به کمک عـبدالله شتـافت و به او گفت : به هر طرف که من حمله کردم شما هم به همان طرف حمله کنید که تصمیم گرفته ام تا خود را به مسلم فرمانده شامیان نرسانم دست نکشم یا او را مـى کشم یا خـود کشتـه مـى شوم، حمـله نمـودند تـا فـضل خـود را به پـرچـمـدار شام رسانید و او را به خـیال مـسلم کشت و آواز برداشت که مسلم را کشتم، مسلم پاسخش داد که اشتباه کردى، مسلم خـود پـرچـم شامـیان را بدست گـرفـت و پـیش ‍ مـى رفـت تـا فـضل کشتـه شد، عـبدالله پـس از کشتـه شدن فـضل با عـده کمـى که همـراه داشت مشغول جنگ شد و مردم را به جنگ تحریک مى نمود تا برادر مادریش محمدبن ثابت بن قیس کشته شد، هشت پسر داشت هر یک پس از دیگرى شهید شدند و سرانجام عبدالله بن حنظله به شهادت رسید و مدینه به تصرف مسلم و لشکر شام درآمد.
مـسلم سه روز جان و مـال و نوامـیس مـردم مـدینه را بر شامـیان حلال کرد چـه خونهائى که نریختند و چه اموالى که به غارت نرفت و چه نوامیسى که هتـک نشد پس از سه روز مسلم از مردم مدینه بیعت گرفت که همگى برده زرخرید یزیدند هر که نمى پذیرفت طعمه شمشیر مى شد فقط حضرت سجاد علیه السلام محفوظ ماند و چهارصد خانواده اى که در خانه خود پناه داده بود نیز از این مهلکه نجات یافتند.
از ابن قتیبه در کتاب الامامه و السیاسه نقل شده : که افرادى را با سخت ترین شکنجه ها از بین بردند هزار و هفتصد نفر از بزرگان و مهاجرین و قریش و وجوه مردم کشته شد، و مـجمـوع کشتـگـان بجز زنان و کودکان به ده هزار نفـر رسید، از ابن ابى الحدید نقل شده: که آنچه مسلم بن عقبه در مدینه کشت از آنچه بسر بن ارطاه در سفر حجاز و یمن که در حدود سى هزار نفر را هلاک کرد کمتر نبود.
مـردى از اهل شام بر زنى که تـازه وضع حمـل نمـوده و بچـه اش را در بغـل گـرفـتـه شیر مـى داد وارد شد، گفت: هر چه دارى براى من حاضر کن ، زن گفت : چیزى براى ما باقى نگذاشتند، شامى گفت : چیزى به من بده وگرنه بچه ترا مى کشم، زن گـفـت: واى بر تـو این پـسر ابى کبشه انصارى یار رسول خـدا است، سپس گفت: فرزندم اگر چیزى داشتم فداى تو مى نمودم، مرد شامى پـاى طفـل را گـرفـت در حالى که پـستـان در دهن داشت چـنان به دیوار کوبید که مغز طفـل مـتلاشى و بر زمین پخش شد، ولى آن مرد هنوز از خانه خارج نشده بود که صورتش سیاه شد.
ابو سعـید خـدرى در خـانه پنهان شده بود که چند مرد شامى وارد خانه شدند و نامش را پرسیدند؟ پاسخ داد؟ من ابو سعید خدرى یار پیامبرم، گفتند: آرى نامت را زیاد شنیده ایم خـوب کارى کردى که در خـانه نشستـى و با مـا نجنگـیدى حال هرچه دارى بیاور، گفت چیزى ندارم، موهاى صورتش را کندند و او را چندین بار زدند و هر چه یافتند بردند حتى از سیر و پیاز و یکجفت کبوتر که در خانه بود نگذشتند.
انس گـوید: در واقعه حره هفتصد نفر از قراء و حافظین قرآن کشته شدند بحدى از مردم مـدینه کشته شد که مى توان گفت یک نفر باقى نماند، از جمله کسانیکه کشته شدند دو نفـر از پـسران زینب دخـتـر ام سلمـه همـسر مـکرمـه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى باشد.(۱)

نویسنده:آیت الله محمد على عالمى

پی نوشت:


۱-کامل ابن اثیر ج ۴/ص ۱۰۳ و ۱۱۱ سفینه (سرف و سعد).

 


منبع : کتاب آنچه در کربلا گذشت ((از مدینه تا کربلا))
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


 
نظرات کاربر




گزارش خطا  

^