فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ارجاع‌دهندگان الهی، چراغ سعادت‌مندی در دنیا و آخرت


روزگار امام دوازدهم - سخنراني ششم - شعبان 1435 - حسینیه دبیرستان رستگاران -  

تأثیر مرجع مناسب در زندگیشناخت ویژگی‌های مرجع مناسبنام‌گذاری خالق عالم تکوینمنشأ اختلاف در وجود خداوندثبوت اصل وجود خداوند در افکار عموممناسب‌ترین راهنمادلیل رجوع به پروردگارمفهوم‌شناسی توکلنمونه‌ای از توکل واقعی به خداوندیکی از چراغ‌های هدایت باطنیپاسخ خداوند به توکل‌کنندگان بر اوفایدهٔ رجوع به انبیا در دنیا و آخرت دیگر منابع و مراجع الهی عاقبت پیروان مراجع الهیوفاداری اصحاب سید‌الشهدا در آخرتغروب عاشورادعای پایانی

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین»

 

تأثیر مرجع مناسب در زندگی

اوضاع و احوال ما تا پایان عمرمان در گرو این است که به چه کسی یا چه کسانی مراجعه کنیم یا اینکه به چه کسی و چه کسانی ما را ارجاع بدهند و دلالت کنند. آنهایی که در طول تاریخ به غیر از مورد حق مراجعه کرده‌اند یا مراجعه‌شان داده‌اند، زندگی‌شان نشان داد که هلاک و نابود شده‌اند و با تهی‌دستی از دنیا رفته‌اند. امشب بنا دارم در زمینهٔ ارجاع برایتان چند کلمه بگویم که خداوند مهربان انسان‌ها را به چه کسی یا کسانی و به چه چیزی ارجاع داده است.

 

شناخت ویژگی‌های مرجع مناسب

اولاً در این زمینه واقعاً لازم است که ارجاع‌دهنده را بشناسیم و ببینیم این ارجاع‌دهنده حکیم، علیم، آشنای به همهٔ رموز، اهل جود، اهل رحمت و اهل محبت است یا نه؛ چون کسی که می‌خواهد ما را به یک منبع، یک محل، یک شخص، اشخاصی و یا چیزی ارجاع دهد، اگر جاهل باشد و دانا و مهربان نباشد، نمی‌تواند خیر ما را بخواهد و ما را نهایتاً دچار شر، تیره‌بختی و بدبختی می‌کند.

ما برای شناخت وجود مقدس او کافی است که به دو منبع مراجعه کنیم: کتاب تکوین و کتاب تشریع. کتاب تکوین یعنی مجموعهٔ عالم هستی که آیات تکوینی و طبیعی خدا در صفحات این کتاب نوشته شده است: «وَآيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ»[1]، «وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»[2]، «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ»[3]، «وَأَوْحَىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ»[4] تا پایان آیه دومش که می‌فرماید: «إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً»[5]. تک‌تک موجودات عالم آیه است و مجموعش آیات کتاب تکوین است؛ یعنی کتاب خلقت و کتاب آفرینش.

 

نام‌گذاری خالق عالم تکوین

ما به همهٔ این آیات دسترسی نداریم که مطالعه کنیم. آنهایی که در رشته‌های مختلف علمی در حد علم خودشان تخصص دارند، به بسیاری از آیات مربوط به علمشان مراجعه دارند و ما هم سر سفره آنها نشسته‌ایم و کمی مراجعه داریم؛ ولی وقتی آنها مراجعه می‌کنند و ما به کمک نوشته‌های آنها مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم که هر آیه‌ای نشان می‌دهد که نویسنده‌اش به قلم خلقت، عالم، حکیم، عادل، رحیم، ناظم، اهل جود و اهل کرم است و یا اوصاف دیگری دارد که در دعای جوشن کبیر و بخشی هم در ابوحمزه، کمیل و عرفه مطرح است. آنهایی که دانش گسترده‌تری دارند و با آیات بیشتری سر‌و‌کار دارند، کمالات حق را بهتر می‌فهمند و آنهایی که سر‌و‌کار کمتری دارند، از کمالات کمتری خبردار می‌شوند؛ ولی از زمان آدم تا الآن این ثابت بوده. آنهایی که نویسندهٔ آیات کتاب تکوین را به اسم می‌شناختند، «الله» یا «رب» می‌گفتند و یا آنهایی که او را به اسم نمی‌شناختند، فقط مبدأ می‌گفتند؛ یعنی آن کسی که خلقت از او شروع شده است.

 

منشأ اختلاف در وجود خداوند

آنهایی که به رسم نمی‌شناختند، می‌گفتند چیزی سبب به‌وجود آمدن هستی است و نمی‌دانیم چیست و کیست. گاهی هم برای این که خودشان را قانع کنند، روی آن اسم‌هایی می‌گذاشتند که اسم واقعی او نبود؛ مثل کمونیست‌ها که می‌گفتند عالم به وجودآورنده دارد، ولی اسمش ماده و عنصر است که این ماده ازلی و ابدی است، شکل، رنگ، قیافه و حدود ندارد. همان‌هایی که انبیا برای خدا می‌گفتند، اینها هم برای ماده می‌گفتند؛ ولی آن اسم واقعی‌اش را نمی‌شناختند یا به فراموشی داده بودند. با این حال، یک اصل مسلّم که جهان جلوهٔ علم، حکمت، صدق، درستی، حق بودن، دانایی، رحمت و کرم است؛ این برای همه ثابت است؛ حالا یا اسمش را ببرند یا نبرند، یا اسمش را درست ببرند یا به جای الله، بگویند ماده ازلی و ابدی.

 

ثبوت اصل وجود خداوند در افکار عموم

تمام جنگ اهل ایمان با اهل کفر جنگ لفظی است و جنگ حقیقی نیست. ما می‌گوییم «الله»، آنها می‌گویند ما قبول نداریم؛ مادهٔ ازلی، ابدی، نابودنشدنی؛ یعنی «حی لا یموت». ما همان‌هایی را می‌گوییم که خودش گفته و انبیا ابلاغ کرده‌اند؛ ولی آنها همان‌ها را می‌گویند و اسم واقعی‌اش را هم منکر هستند. جنگ سر اسم است، نه رسم؛ این را شاید همه ندانند. اصلاً خدا در قرآن می‌فرماید شک کنندهٔ دربارهٔ خدا وجود ندارد؛ لذا پروردگار هیچ دلیلی در قرآن برای اثبات وجود خودش نیاورده است. فقط اشتباه‌کاری‌ها را تصحیح کرده است که من شریک ندارم. شما می‌گویید من هستم و شریک دارم یا شما می‌گویید من نیستم. اگر من نیستم، پس چه کسی است؟! می‌گویید ماده ازلی که باز من می‌شوم با اسم اشتباه؛ لذا در قرآن فرمود: «أَفِي اللَّهِ شَكٌّ»[6] آیا دربارهٔ خدا اصلاً شکی وجود دارد که ما دنبال برطرف‌کردن آن برویم و بگوییم به این دلیل و به این دلیل شک نکن که عالم مبدأ دارد؟ شما گفته‌های انبیا را در قرآن ببینید؛ یکی از آنها دلیل بر وجود خدا نیاورده‌اند و فقط اشتباهات اعتقادی را تصحیح کرده‌اند. این جنگ یعنی جنگی لفظی بین اهل ایمان و تمام گروه‌های غیر اهل ایمان همانی است که حافظ می‌فرماید: 

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند[7]

 یعنی هر‌کس به طبل فکر و دریافت خودش دارد می‌کوبد؛ در‌حالی‌که زیر پردهٔ این طبل‌کوبی همان حقیقت واحده‌ای است که رویش را پوشانده‌اند. کفر یعنی روپوشی و به معنی «نبود» نیست. کافر یعنی کسی که روی چهرهٔ وجود پرده پوشیده است و نمی‌تواند وجود را منکر شود. توان و راه اثباتش را ندارد و دلیلی در اختیارش نیست.

 

مناسب‌ترین راهنما

از این طریق وقتی برای ما ثابت شد که پروردگار ما ذات مستجمع جمیع صفات کمالیه است، محال است ما و زن و بچه ما و جامعهٔ انسانی را به منبعی ارجاع بدهد که آن منبع باعث بدبختی، تیره‌بختی، هلاکت و شقاوت ابدی شود. از خدا که بگذریم، دیگر هر‌کس ما را به هر جا ارجاع دهد، به گمراهی ارجاع داده است. قرآن می‌فرماید: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ»[8] بعد از کار و ارجاع من، هیچ‌چیز دیگری غیر از گمراهی وجود ندارد.

 

دلیل رجوع به پروردگار

خدا برای اصلاح امور، زیستن‌مان، تأمین سعادت و تأمین خیر دنیا و آخرتمان ما را به چه کسانی ارجاع داده است؟ یکی به خودش ارجاع داده است؛ در سوره احزاب به پیغمبر(ص) می‌فرماید: «انّٰا ارْسَلْنٰاک شٰاهِدا وَ مُبَشِّرا وَ نَذِیر وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ»[9] مردم را به من ارجاع بده؛ چون خالقشان هستم و به آنها رحم دارم، برایشان کرم، مغفرت، توبه، بهشت، رضوان و فیوضات دارم. آنها را به من ارجاع بده، من هم بخیل نیستم. اگر به من ارجاع داده شوند و اینها هم قبول کنند که در زندگی به من مراجعه کنند، «وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ»[10] من همه آنها را به یک حیات دائمی و پر از امنیت دعوت می‌کنم (سلام یعنی امنیت). تمام مردم دنیا یقین دارند که عاقل‌تر از انبیا در عالم نبوده است و ما شیعیان هم اعتقاد داریم عاقل‌تر از ائمه در دنیا نبوده؛ این عاقل‌ترین‌ها اگر بهتر از خدا را می‌شناختند، با کمک عقلشان متمسک به غیر خدا می‌شدند. از اینکه انبیا و ائمه جای دیگر نرفتند، فهمیده می‌شود که بهتر از خدا مرجع و منبعی نیست؛ امیرالمؤمنین(ع) عقل کامل است، در ۶۳ سال عمرش سر‌و‌کار خودش را با چه کسی انداخته است؟ با پروردگار. ما باید بفهمیم که علی(ع) درست رفته است و به حق زندگی کرده. این را باید بفهمیم؛ نه اینکه نمی‌فهمیم، یعنی باور کنیم.

 

مفهوم‌شناسی توکل

یکی به خودش ما را ارجاع داده است: «وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ»[11] توکل یعنی اعتماد و یک تکیه‌گاه استوار که شکسته نمی‌شود و دنبالش می‌گردند. آنهایی که می‌خواهند اعتماد کنند، این تکیه‌گاه استوار من هستم؛ به من تکیه بدهید. من کلیددار هستی‌ام و همهٔ چرخ‌ها به‌ ارادهٔ من می‌چرخد؛ من روزی را تأمین می‌کنم و «یُحیِی»، «یُمیت» و «حی قیوم» هستم. چه تکیه‌گاهی از من استوارتر و محکم‌تر؟! 

 

نمونه‌ای از توکل واقعی به خداوند

مرحوم آقای فلسفی برای شخص خودم نقل کردند (یک‌بار در ماشین ایشان بودم و از خیابان ری به شمیران می‌رفتیم؛ مسیر طولانی بود و ترافیک هم بود. یک ساعتی ما در ماشین بودیم. راننده هم جلو بود، داستان‌های زیادی ایشان برای من گفته یکی هم این بود) و فرمودند: اوج مرجعیت آیت‌الله‌العظمی بروجردی(ره) بود. از قم نامه‌ای برای من آمد که نویسندهٔ نامه اسم چند نفر از تاجرهای متدین دست‌به‌جیب بازار را برای من نوشته بود (آن نامه در خاطرات ایشان چاپ شده که خطیِ آن نامه را ایشان نگه داشته بود. شاید پنجاه سال بود از آن نامه گذشته بود). شخصی که نامه را نوشته بود، شخصیت والایی داشت و معروف و مورد اعتماد بود. به من نوشته بود شما این چند تاجر را دعوت کن و بگو که آیت‌الله‌العظمی بروجردی(ره) این برج شهریه طلبه‌ها را ندارد که بدهد و اگر شهریه داده نشود، برای وزن، مرجعیت و رهبریت ایشان خوب نیست. طلبه‌های زمان ایشان هم زن و بچه‌دارها حقوقشان پنجاه تا تک‌تومان بود و بدون زن بیست‌تومان. کل طلبه‌ها هم حدود هشتصدنهصد نفر بود و این برای آبروی مرجعیت خوب نیست. طلبه‌ها را هم نمی‌شود قانع کرد که بگوییم ایشان پول ندارند که بدهند. اگر اینها بلاعوض می‌دهند، بدهند و اگر نه، قرض بدهند. نامه هم از یک آدم خیلی معتبر بود و نمی‌شد من نامه را تا کنم و بگذارم کنار و عکس‌العملی نشان ندهم. به راننده‌ام گفتم ماشین را آماده کن که به قم برویم. راننده گفت: آقا! ماشین آماده است. سوار شدم و به قم رفتم. رسیدم به شهر، مستقیماً منزل آیت‌الله‌العظمی بروجردی(ره) آمدم و نامه را دست خودشان دادم و گفتم: آقا! چنین نامه‌ای از یک شخصیت مهم حوزه برای من آمده و من هم بی‌اجازه شما نمی‌خواهم کار کنم. 

 

یکی از چراغ‌های هدایت باطنی

چقدر ادب خوب است! آقای فلسفی نگفت من برای خودم کسی هستم، نیاز ندارد از آقای بروجردی(ره) اجازه بگیرم. این مرد بزرگ برایم نوشته و من هم کار خودم را می‌کنم؛ اما چقدر آدم باید نورانی باشد که بفهمد چه‌کار کند! خود علم «فهمیدن چه‌کنم» خیلی علم مهمی است که من بفهمم چه کنم، چگونه زیست کنم و چگونه با زن و بچه و مردم رفتار کنم؛ این خیلی نور می‌خواهد و بدون نور امکان ندارد. قرآن هم دوبار این مطلب را می‌گوید. من هر‌چه فارسی برایتان می‌گویم، آیه‌اش هم در ذهنم می‌آید که بخوانم؛ اما خیلی طول می‌کشد که هر جملهٔ فارسی را با یک آیه قرآن بگویم. یکی در سورهٔ انعام است، یکی در سورهٔ حدید و یکی هم حشر. «وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ»[12] من برای بندگان مؤمنم نوری قرار می‌دهم که با کمک آن نور زندگی می‌کنند و می‌فهمند با چه کسی قطع رابطه کنند، با چه کسی رابطه داشته باشند، کجا بروند و کجا نروند. الآن پیغمبر و امام دائم در خانهٔ ما نیستند که بگویند نرو، نیا، دعوت نکن و دعوت را اجابت نکن. اینها را دیگر آن نور انجام می‌دهد. شاید خود شما هم گاهی کارهای مثبتی کرده‌اید و توجه نداشته‌اید که آن نور به شما کمک داده است.

 

پاسخ خداوند به توکل‌کنندگان بر او

گفت: آقای بروجردی(ره) نامه را خواندند و نامه را به من برگرداندند؛ چون نامه هم امانت بود. به من فرمودند: آقای فلسفی! صاحب این نامه درست نوشته است. باز هم اینجا نور می‌خواهد که آدم نگوید بی‌خود نوشته آقا! برای چه با ما هماهنگ نکرده! بیجا کرده! این اخلاق اهل نور نیست. گفت نامه درست است و من هم حقوق این ماه مدرسین و طلبه‌ها را ندارم؛ اما من از شما درخواست می‌کنم این تاجرها را دور هم جمع نکن و وضع من را هم به آنها نگو. آن‌وقت آقای بروجردی(ره) ۷۳-۷۴ سالش بود، چون ایشان ۸۸ سالش بود از دنیا رفت. آقای فلسفی به من گفتند با یک حالی اشک دور چشمش حلقه زد و گفت: من هفتاد‌و‌چند سال است دستم را از در خانهٔ خدا به جای دیگری دراز نکرده‌ام و امید به غیر او نبسته‌ام. شما حاضر نشو که بعد از هفتاد‌و‌چند سال که در این خانه من را لنگ نگذاشته‌اند، به‌خاطر نداشتن یک ماه حقوق طلبه‌ها، محاسن سفیدم را جای دیگری ببرم. گفتم: آقا! من هم برای همین خاطر آمدم قم که ببینم شما راضی هستید یا نه. خداحافظی کردم و بیرون آمدم. صبح هم بود، گفتم: حالا که قم آمده‌ام، یک زیارت بروم و یکی‌دو تا از دوستان را ببینم؛ زیارتم را رفتم و ناهار من را نگه داشتند. می‌خواستم که برگردم، آقای بروجردی به من گفته بودند که ساعت چهار‌پنج بعدازظهر بروم و از ایشان خداحافظی کنم (آقای فلسفی به آقای بروجردی(ره) خیلی ارادت داشت). درِ خانهٔ آقای بروجردی آمدم؛ بعدازظهر بود و دیگر شلوغ نبود. خادم آمد. گفتم می‌خواهم آقا را زیارت کنم. گفت بفرمایید (چون ایشان هر‌وقت می‌خواست، می‌توانست برود). در همان اتاق بالا که اتاق کوچکی بود و اتاق زندگی ایشان بود، رفتم و عرض کردم: آمده‌ام خداحافظی کنم. ایشان من را دعا کردند و فرمودند: همین امروز بعدازظهر یک شیعه کویتی آمد و سهم امامش را حساب کرد؛ پول نقدی که به من داد، حقوق سه ماه حوزه را اداره می‌کند؛ خدا ما را از در خانه جای دیگر نفرستاد.

این یک‌جا که خدا ما را ارجاع به آنجا داده، به خودش است؛ اما باید رجوع کردن را بلد باشیم. این را دیگر ائمه به ما یاد داده‌اند. دعای کمیل، دعای عرفه، ماه رمضان، نماز، خدمت به پدر و مادر و دل به‌دست آوردن مثبت راه رجوع به پروردگار است.

 

فایدهٔ رجوع به انبیا در دنیا و آخرت 

اما دومین منبعی که خدا ما را به آنها ارجاع داده است، انبیا هستند که وجود همهٔ انبیا در پیغمبر(ص) خلاصه شده است. «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[13] دست از دامان پیغمبرم برندارید! «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ»[14] هم خودش و هم پیغمبرش. «فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا»[15] شما از طریق شخص پیغمبر(ص) و من می‌توانید قیامت کنار تمام انبیا، صدیقین، شهدا و صالحین قرار بگیرید؛ اما اگر به پیغمبر(ص) رجوع نکنید، قیامت غریب می‌مانید و هیچ‌کس هم به دادتان نمی‌رسد. نهایتاً هم باید جهنم بروید. چون آنهایی که قیامت یار ندارند: «فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ»[16]، «فَمٰا لَهُ مِنْ قُوَّه وَ لاٰ نٰاصِر».[17] در قیامت هیچ نیرو و یاری برای نجات ندارند؛ وقتی ندارند، لُخت‌و‌عور باید جهنم بروند. 

 

دیگر منابع و مراجع الهی 

سومین جایی که ما را خدا ارجاع داده است، ائمهٔ طاهرین هستند: «انَّمٰا وَلِیکمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ امَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاٰه وَ یؤْتُونَ الزَّکٰاه وَ هُمْ رٰاکعُونَ».[18]

چهارمین منبعی که ما را به آن ارجاع داده، قرآن مجید است. چهار پنج روایت در یک باب اصول کافی است. یک روایت از پیغمبر(ص) و چند روایت هم از وجود مبارک حضرت صادق و حضرت باقر(علیهماالسلام) است. ایشان می‌فرمایند: روز قیامت، قرآن به زیباترین قیافه در مقابل بعضی‌ها قرار می‌گیرد که این بعض می‌گویند: ما زیباتر از این چهره را ندیده‌ایم؛ تو چه کسی هستی؟ جواب می‌دهد: من قرآن هستم. آمده‌ام تمام درجات بهشت را با انگشت به شما نشان بدهم. تمام درجات بهشت را نشان می‌دهد، بعد می‌گوید اگر در دنیا من را فراموش نمی‌کردید و به آیات من عمل می‌کردید، امروز شما را در این درجات قرار می‌دادم؛ ولی چون من را فراموش کردید و عمل نکردید، نصیبی از این درجات ندارید.[19] خود این هم حسرت سنگینی است برای آدم که درجات را به آدم نشان بدهند، ولی یکی را به آدم ندهند. این خودش خیلی عذاب است.

 

عاقبت پیروان مراجع الهی

نزدیک سیصد آیه و روایت در این زمینه وجود دارد که اگر بخواهد خوانده شود، خیلی طولانی می‌شود. آیاتی که مسئلهٔ ارجاع را بیان می‌کنند (خدا شما را به خودش، پیغمبرش، امامان، قرآن کریم ارجاع می‌دهد)، می‌گویند شما اگر ارجاع خدا را قبول کنید، وضع و حالتان در همهٔ جوانب زندگی‌تان، رنگ خدا و انبیا و ائمهٔ طاهرین و قرآن را به خودش می‌گیرد. آن‌وقت با این رنگ وقتی وارد قیامت می‌شوید، به احسن صورت وارد می‌شوید؛ یعنی از قبر که درمی‌آیید، به جای خاک‌و‌خُلی‌بودن، شکستگی چهره، پرخط‌بودن قیافه و کسل‌بودن، به‌محض اینکه قبرهایتان را می‌شکافم و از قبر درمی‌آورم، «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاعِمَةٌ»[20] قیافه‌هایتان در خرمی و نشاط عین برگ گل وقت سحرگاه است. بعد هم جلوی خودتان جهنم را می‌بینید با هفت طبقه و عذاب‌هایش اما «هُمْ مِنْهَا يَضْحَكُونَ»[21] خنده‌تان می‌گیرد؛ چون می‌دانید اهل آنجا نیستید و شما را نمی‌خواهند ببرند. آنجا غمی ندارید، جهنم را می‌بینید، ولی نمی‌ترسید، غصه نمی‌خورید و محزون نمی‌شوید. بهشت را هم می‌بینید، تکان نمی‌خورید؛ چون می‌دانید ملکتان است: «الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ».[22] 

 

وفاداری اصحاب سید‌الشهدا در آخرت

اینجا نکته‌ای هم بگویم، خیلی جالب است. خدا از زمان آدم(ع) تا آخرین گروهی که خلق می‌کند، وقتی به بهشتی‌ها می‌گوید بروید در جای خودتان در بهشت مسکن بگیرید، همه با سر می‌دوند. یک لحظه هم در محشر نمی‌ایستند و همه می‌روند. در روایاتمان دارد فقط این ۷۲ نفر کربلا نمی‌روند. اینها با اینکه طبقات، نعمت‌ها، شکل زندگی بهشتیان را می‌بینند، آن‌هم جای آنها که از جای همه عالمیان بهتر و بالاتر است، می‌ایستند؛ خطاب می‌رسد: درها که به رویتان باز است، چرا نمی‌روید؟ می‌گویند: ما بدون حسین(ع) در این بهشت قدم نمی‌گذاریم؛ چون به این بهشت دلمان نمی‌آید. فدای دلتان! عجب دل گسترده‌ای که به بهشت قانع نمی‌شود و طمع هم نمی‌بندند که بگویند زودتر از این بیابان محشر در برویم و راحت شویم! می‌گویند ما کنار ابی‌عبدالله(ع) راحت هستیم. او که رفت، ما هم می‌رویم.[23]

این‌جور با امامانتان باشید؛ یعنی ماهواره‌ها، سایت‌ها و عکس‌ها شما را عقب نکشد و بین شما و خدا و انبیا و اهل‌بیت و قرآن ارّه نشوند و شما را ببُرند. بهشت هم که می‌بینید، طمع برایتان نیاید؛ بگویید ما هستیم تا علی(ع) برود، تا زهرا(س) برود، تا امام زمان(عج) برود.

اینها دیگر بهترین رجوع را داشته‌اند و خدا چنین ارجاعی را به کسی در این عالم نداده است. اصحاب حضرت مهدی(عج) هم همین‌طور هستند و محوریت ایشان را یک چشم‌به‌هم‌زدن از دست نمی‌دهند. در حقیقت، در روزگار ظهور برای آنها هیچ‌چیز دیگر جز وجود مقدس ایشان جاذبه ندارد. این هم نهایت عقل و بیداری‌شان است، 

 

غروب عاشورا

ایشان که خودشان در حادثه کربلا نبوده‌اند و زبان‌به‌زبان از پدرانشان شنیده‌اند؛ یعنی زین‌العابدین و امام باقر(علیهماالسلام) نقل کرده‌اند، امام صادق(ع) برای موسی‌بن‌جعفر(ع) برای حضرت رضا(ع) تا امام عسکری(ع)، امام عسکری(ع) هم برای ایشان؛ یا خداوند دانش کربلا را در اختیار ایشان قرار داده است یا من چون نمی‌دانم، صددرصد نمی‌توانم بگویم. شاید خدا پرده را کنار زده و یک لحظه به ایشان نشان داده که با جدت ببین چه کار کرده‌اند.

حالا از هر راهی که ایشان کربلا را گرفته‌اند و از هر راهی که رصد کرده‌اند، حادثهٔ کربلا با قلب مبارکش چه‌کار کرده است که قسم می‌خورد: «لأندُبَنَّکَ صباحاً و مساء»[24] من وقت معین برای گریه کردن برای تو نگذاشته‌ام؛ هم روز گریه می‌کنم، هم شب و گریه من ادامه دارد. گریه می‌کنم بر آن وقتی که ذوالجناح بدون تو برگشت! زن و بچه در خیمه بودند که با شنیدن صدای سم‌کوبیدن و شیهه‌زدن، اولین کسی که از خیمه‌ها بیرون آمد، دختر سیزده ساله‌اش بود! چشمش که به اسب افتاد، دید زین اسب واژگون است! یال اسب غرق خون است! ناله‌ای که این دختر زد، باعث شد تمام ۸۴ زن و بچه با پای برهنه بیرون ریختند! از اینجا به بعدش را امام صادق(ع) می‌فرمایند: این زن و بچه با پای برهنه در حالی که زیر چادر موهای سرشان را می‌کندند و با دست به سر و صورت می‌زدند، به‌طرف میدان کربلا دویدند! وقتی رسیدند، چه جریانی را دیدند! «و الشّمرُ جالِسٌ علی صَدرِه».[25]

 

دعای پایانی

اللهم! اغفر لنا و لوالدینا، و لوالدی والدینا، و لمن وجب له حق علینا.

اللهم! لا تسلط علینا من لا یرحمنا.

اللهم! لا تجعل الدنیا اکبر همّنا.

اللهم! اجعل عاقبه امرنا خیرا.

اللهم! تقبل منا بقبول حسَن.

 


[1]. سورهٔ یس: «وَآيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُونَ».
[2]. سورهٔ روم: آیهٔ ۲۲: «وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ».
[3]. سورهٔ آل‌عمران: آیهٔ ۱۹۰: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ».
[4]. سورهٔ نحل: آیهٔ ۶۸: «وَآيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُونَ».
[5]. سورهٔ شعراء: آیهٔ ۸: «إنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ».
[6]. سورهٔ ابراهیم: آیهٔ ۱۰: «قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ».
[7]. دیوان حافظ: شمارهٔ ۱۸۴.
[8].سورهٔ یونس: آیهٔ ۳۲.
[9]. سورهٔ احزاب: آیات ۴۶ و ۴۵.
[10]. سورهٔ یونس: آیهٔ ۲۵.
[11]. سورهٔ ابراهیم: آیهٔ ۱۴: «وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ».
[12]. سورهٔ انعام: آیهٔ ۱۲۲: «أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ».
[13]. سورهٔ حشر: آیهٔ ۷.
[14]. سورهٔ نساء: آیهٔ ۶۹.
[15]. همان.
[16]. سورهٔ مدثر: آیهٔ ۴۸.
[17]. سورهٔ طارق: آیهٔ ۱۰.
[18]. سورهٔ مائده: آیهٔ ۵۵.
[19]. الکافی (ط ـ اسلامیه)، ج۲، ص۵۹۶: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ سُفْيَانَ الْحَرِيرِيِ‌ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ الْخَفَّافِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: يَا سَعْدُ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّ الْقُرْآنَ يَأْتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ نَظَرَ إِلَيْهَا الْخَلْقُ وَ النَّاسُ صُفُوفٌ عِشْرُونَ وَ مِائَةُ أَلْفِ صَفٍّ ثَمَانُونَ أَلْفَ صَفٍّ أُمَّةُ مُحَمَّدٍ وَ أَرْبَعُونَ أَلْفَ صَفٍّ مِنْ سَائِرِ الْأُمَمِ فَيَأْتِي عَلَى صَفِّ الْمُسْلِمِينَ فِي صُورَةِ رَجُلٍ فَيُسَلِّمُ فَيَنْظُرُونَ إِلَيْهِ ثُمَّ يَقُولُونَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِيمُ الْكَرِيمُ إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ نَعْرِفُهُ بِنَعْتِهِ وَ صِفَتِهِ غَيْرَ أَنَّهُ كَانَ أَشَدَّ اجْتِهَاداً مِنَّا فِي الْقُرْآنِ فَمِنْ هُنَاكَ أُعْطِيَ مِنَ الْبَهَاءِ وَ الْجَمَالِ وَ النُّورِ مَا لَمْ نُعْطَهُ...».
[20]. سورهٔ غاشیه: آیهٔ ۸.
[21]. سورهٔ زخرف: آیهٔ ۴۷: «فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِآيَاتِنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا يَضْحَكُونَ».
[22]. سورهٔ مؤمنون: آیهٔ ۱۱.
[23]. کامل الزیارات، ص۸۴: «وما من عبد يُحشَرُ إلاّ وعيناه باكيةً إلاّ الباكين على جدِّيَ الحسين عليه‌السلام، فإنّه يحشر وعينه قَريرة ، والبشارة تلقاه والسّرور بيّن على وجهه، والخلق في الفزع وهم آمنون، والخلق يعرضون وهم حدّاث الحسين عليه‌السلام تحت العرش وفي ظلِّ العرش، لا يخافون سوءَ يوم الحساب، يقال لهم: ادخلوا الجنّة ، فيأبون ويختارون مجلسه وحديثه، وأنَّ الحور لترسل إليهم أنّا قد اشتقناكم مع الولدان المخلّدين فما يرفعون رؤوسهم إليهم لما يرون في مجلسهم مِنَ السُّرور والكَرامَة، وإنَّ أعداءَهم مِن بين مَسْحوب بناصيته إلى النّار، ومِن قائل: ما لَنا مِن شافِعينَ وَلا صَدِيقٍ حَميم وإنّهم ليرون منزلهم، وما يقدرون أن يدنوا إليهم ولا يصلون إليهم، وإنَّ الملائكة لتأتيهم بالرِّسالة مِن أزواجهم ومِن خُزّانهم على ما اُعطوا مِن الكَرامة فيقولون: نأتيكم إن شاء الله، فيرجعون إلى أزواجهم بمقالاتهم، فيزدادون إليهم شوقاً إذا هم خبّروهم بما هم فيه مِنَ الكَرامة وقُربهم مِن الحسين عليه‌السلام، فيقولون: الحمدلله الَّذي كفانا الفَزَع الأكبرَ، وأهوال القيامة، ونجّانا ممّا كنّا نخاف، ويؤتون بالمراكب والرِّحال على النَّجائ، فيستوون عليها، وهم في الثَّناء على الله والحمد ‌لله والصَّلاة على محمَّدٍ وآله، حتّى يَنْتَهوا إلى منازلهم».
[24]. بحار الانوار، ج۹۸، ص۲۳۸.
[25]. بحار الانوار، ج۹۸، ص۲۴۳.

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
دنیا آخرت سعادت خداوند انبیا ائمهٔ طاهرین

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^